رابطه سبک زندگی با افزایش سن ازدواج در گفتگو با دکتر فریبا علاسوند
1. رابطه سبک زندگی با افزایش سن ازدواج چیست و آیا سبک زندگی خانوادهها تأثیری بر این افزایش دارد یا خیر؟
امروزه در بحث سبک زندگی بحثهای جهانی و فراگیری در تمام دنیا و شبیه بههم وجود دارد و تغییراتی را ایجاد میکند. در واقع، سبک زندگی ناشی از جامعه مدرن یا اقتضائاتی است که در جامعه مدرن وجود دارد؛ مثلا بحث مصرفزدگی، اهمیت یافتن طبقه اجتماعی و مانند آنها.
از نگاه دینی، یکی از مسائل مطرح در زمینه سبک زندگی، اهمیت یافتن سرگرمی است؛ یعنی اهمیت یافتن حاکمیت لهو بر زندگی. امروزه در جامعه مدرن افراد بسیاری زندگی فردی را ترجیح میدهند؛ زیرا در اینحال گاهی لذتی را تجربه میکنند که ممکن است در محدودیتهای اجتماعی مانند ازدواج، تشکیل خانواده و پدر یا مادر شدن نتواند آن لذتها را تجربه کنند. اینها ویژگیهایی است که در سبک زندگی مدرن مطرحاند و بیتردید هر کدام از این مسائل در بحث سن ازدواج مؤثرند.
بهعنوان مثال اگر یکی از روشهای مهم زندگی یکشخص مصرف زیاد باشد، طبیعتاً مدل خاصی از زندگی، سطح خاصی از درآمد و چیزهایی از این قبیل را طلب میکند و بر همین اساس آنشخص نمیتواند هر انتخابی برای تشکیل زندگی خود داشته باشد و باید الگویی خاص از مصرف، شغلی با درآمد بالا و شخصی با موقعیت اجتماعی برتر برای خود در نظر بگیرد. بیشک، عادت به چنین سبکی از زندگی انتخابهای زوجهای جوان برای ازدواج را محدود میکند و در واقع گزینه های معدودتر و کمتری را برای ازدواج خواهند داشت؛ چون همه اینها برای آنان محدودیت ایجاد میکند. اهمیت یافتن سرگرمی و لهو در زندگی به شدت در تأخیر در ازدواج تأثیر دارد؛ زیرا شخصی که تعهدات مختلفی در مقابل همسر، فرزند، خانواده و مسائلی از این قبیل دارد و در واقع قاطی یک زندگی و رابطههای جدی شده است باید در قبال آنها ایفای نقش کند و بنابراین لهو و سرگرمی تنها بخشی از زندگی او محسوب میشود. اما وقتی سرگرمی خیلی اهمیت پیدا میکند و بخش اصلی زندگی افراد میشود، طبیعتاً پیوندها و ارتباطاتی از جمله ازدواج مانعی بر سر راه این سرشار شدن از سرگرمی تلقی میشوند و واضح است که این مسئله نقش بسیار مهمی در تأخیر در ازدواج خواهد داشت.
فردگرایی نیز در این مقوله خیلی مهم است به این معنا که انسانها به تنها بودن و آزادی در انتخاب شیوه زندگی و حقوق شخصی خود علاقه داشته باشند که طبیعتاً پیوندها و مسئولیتهای خانوادگی و اجتماعی با اینها در تزاحم است. افراد برای اینکه بتوانند بیشتر از آزادی های مربوط به فرد استفاده کنند، علاقه وافری به طولانی شدن زمان تجرد و فردگرایی دارند. بحثهایی از این قبیل، باعث بالارفتن سن ازدواج میشود. البته من فکر میکنم این تأثیرات، تأثیراتی مقطعی است؛ چون ازدواج کردن، تشکیل خانواده، مادر یا پدر شدن و حتی مقدمات آن یک نیاز کاملا طبیعی و فطری است؛ مثلا ممکن است کسی به ازدواج کردن به آن معنا فکر نکند ولی به بی تردید یک رابطه مشروع در روابط خاص خود نیاز دارد و این بالاخره به ارتباط های متعدد و متکثرو در نهایت تولید نسل منتهی میشود. بنده معتقدم پس از گذر زمان و بالا رفتن سن ازدواج و سپری کردن شرایط بد روحی و روانی، در دوره بعد این معضل متعادل میشود همانطور که در ایران اتفاق افتاد که در مقطعی سن ازدواج بالا رفت و بعد از آن بخاطر نگرانیهای ایجاد شده به وضعیت تقریبا نرمال بازگشت و سن ازدواج مقداری پایین آمد. بنابراین معتقدم این مسئله خودش را تعدیل میکند و فقط عوامل بیرونی تأثرگذار نیست؛ بلکه نیازهای انسان و تصمیم های فردی گاهی ممکن است این ریتم را عوض کنند.
2. الگوی سنی ازدواج در ایران چه تغییراتی کرده است و روند این تغییرات در ابعاد نگرشی، ارزشی و کنشی را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
تغییرات در رابطه با سن ازدواج شاید به همه این حوزهها مربوط باشد؛ یعنی نگرشهای افراد نسبت به ازدواج تغییر کرده است؛ مثلا پیشتر ازدواج بهعنوان یک نهادی که به افراد کمک میکرد، محدودیتهای آنان را تقسیم میکرد و راهی بود برای ثروتمند شدن، وجاهت اجتماعی و مانند آن محسوب میشد. اما اکنون فردیت انسان بدون توجه به جنسیت و یا نهاد خانواده اهمیت پیدا کرده است و طبیعتاً ارزشها و نگرشهای افراد درباره ازدواج، خانواده، شهروند و… تغییراتی داشته و در پی آن کنشهای افراد دچار دگرگونی شده است. البته تغییر نگرش تنها بخشی از دلایل مربوط به بالارفتن سن ازدواج است و بخشی از تغییر در ازدواج هیچ ربطی به نگرشهای افراد ندارد؛ یعنی بخش زیادی از جامعه تغییر نکرده یا در عین تغییراتی که کرده، علاقمند به ازدواج بههنگام بودهاند. مثلا تأخیر ازدواج در پسران و بالارفتن سن ازدواج در آنان، بی تردید در بالا رفتن سن ازدواج دختران اثر گذاشته است. باید این مسئله هم مورد مطالعه قرار گیرد که علاوه بر تحصیل دختران، شغل، تغییر ارزشها و نگرشها و… تغییر رفتار پسران نیز باعث بالا رفتن سن ازدواج دختران شده است. باید بررسی کرد که چرا پسران جامعه در رابطه با ازدواج تغییر رفتار دادهاند؟ شاید بخشی از این تغییر رفتار تحت تأثیر تغییر نگرشها و ارزشهای پسران باشد؛ اما باید مدنظر داشت که بخش زیادی از جامعه ما هنوز این تغییرات فانتزی را تجربه نکردهاند و دلیل عمده عدم ازدواج پسران مسائل مالی، شغلی، فراهم نبودن شرایط ازدواج و مانند آنهاست و وقتی پسران ازدواج نکردند دختران هم ازدواج نمیکنند و در نتیجه سن ازدواج بالا میرود. بنابراین باید به این نکته توجه داشته باشیم که تمام تغییرات درباره بالارفتن سن ازدواج متأثر از شاخصهای سبک زندگی نیست.
امروزه بخش زیادی از پسران حدود 35 ساله هنوز ازدواج نکردهاند و به تبع دخترانی که کفو ازدواج اینها بودند نیز ازدواج نکردهاند با این تفاوت که اگر یک پسر بخواهد در سن 35 سالگی ازدواج کند یک دختر 33 را به عقد خود در نمیآورد. این ظلم بزرگی است که به این دختران شده و اینها دیگر از گردونه انتخاب شدن خارج شدهاند.
در کنار این تغییر یعنی بالا رفتن سن ازدواج، چالش ازدواج در سن کم بهوجود آمده است و در بعضی از شهرها آمار ازدواج در سن کم بسیار بالاست؛ مثلا طبق آمار، قم بالاترین امتیاز را در این مسئله داشته و در سالهای اخیر بحث ازدواج زیر 20 سال در قم بیشتر از شهرهای دیگر است. نکته قابل توجه و تعجب این است که بالارفتن سن ازدواج در تمامی این سالها برای بسیاری از مسئولان مسئله نبوده، اما به محض اینکه کمی آمار ازدواج زیر 20 سال بالا رفته است صدای مجلسیها در آمده است که باید برای ازدواج در این سنین فکری بکنیم چون این نوع ازدواجها، ازدواج کودک بهحساب میآید.
3. ریشهها و زمینههای عدم تمایل به ازدواج در سن متعارف آن چیست؟ اساساً چرا تمایل به ازدواج در سنین متعارف کم شده است و آیا تنوعطلبی جنسی عاملی برای عدم تمایل به ازدواج بوده است؟
در این زمینه باید دختران و پسران را بهصورت جداگانه مورد بررسی قرار دهیم. در مورد دختران دو مسئله حائز اهمیت است؛ مسئله تحصیل و شغل. سیاستهای حاکم برای دختران متولد دهه 60 به سمت اهمیت یافتن یا اهمیت دادن به تحصیل و یا اشتغال سوق پیدا کرد. در مقطعی، زمینههای حاکم بر شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشور دختران را برای ادامه تحصیل و اشتغال و اولویت دادن به آنها بسیار تشویق کرد و ازدواج را از اولویتهای اولیه دختران خارج نمود. این مسئله بر دختران و خانوادههای آنان تأثیر گذارد و آنان تصمیم گرفتند حتما تا مقطع سنی 24 – 25 سال ازدواج نکنند. این مسئله طبیعتاً بر بالارفتن سن ازدواج تأثیر گذاشت و در پی آن مشکلات دیگری را هم ایجاد نمود. مثلاً دختری که در سن 25 – 26 سالگی دارای مدرک تحصیلی ارشد یا دکتری است و احیاناً شغل خوبی هم دارد دیگر گزینههای همشأن و مناسب کمتر و محدودتری برای ازدواج دارد.
متاسفانه در ایران کفویت و همطرازی معنایی افراطی دارد؛ یعنی دو نفر باید در همه زمینههای اجتماعی، تحصیلی، مالی، خانوادگی و… همکفو باشند و این نوع نگرش به همطرازی خود یک غول بزرگی برای ازدواج نکردن است. بنابراین دختران تخصیلکرده، شاغل و دارای درآمد بالا به انتظار مردی که در همه زمینهها همطراز و همکفو آنان است میمانند رفتهرفته با بالاتر رفتن سن تعداد خواستگاران کمتر میشود و وضعیت آنان هم بدتر میشود؛ یعنی هم سن بالاتر میرود و هم سختگیریها بیشتر میشود و طبیعتاً این دختران گزینههای ازدواج و شانس ازدواج خود را از دست میدهند. این دختران هم خودشان مقصرند و هم سیستمهای کلان فرهنگی و اجتماعی که ازدواج را بهعنوان آخرین مرحله به آنان تحمیل کرد. سهم خانوادهها در این باب خیلی جدی است؛ چون خانوادهها باید با ازدواج دختران موافقت کنند و متأسفانه در اغلب خانوادههای ایرانی بهسبب تفکرات غلط مانع ازدواج دختران خود شدهاند.
در رابطه با پسرها عوامل مختلفی وجود دارد. بخش عمده مشکل تجرد پسران به ساختارهای مربوط به اشتغال آنان بازمیگردد. ما متاسفانه افزایش جمعیت جوانان را بهدرستی پیشبینی نکردیم و عملاً و تذکرات و هشدارهای جامعهشناسان در این رابطه را جدی نگرفتیم. این جمعیت جوان نیاز به خانه، ازدواج و شغل خواهند داشت و باید این شرایط از قبل تهیه میشد. به نظر من اگر شرایط و تمکن لازم برای ازدواج جوانان ایجاد میشد کسانی که اکنون متهم به تنوعطلبی و هوسرانی میکنیم، ازدواج کرده بودند و وارد این مرحله نمیشدند. بههرحال روزی با جوی مواجه بودیم که از طرفی هم خانوادها بر پسران فشار میآورند و هم معیارهایی که دختران داشتند شرایط کوبندهای برای ازدواج پسران بهوجود آورده بود.
بخشی از این مسئله هم میتواند تحت تأثیر فضاهای فرهنگی باز باشد؛ یعنی پیشتر، غالب مردان برای ارضای نیازهای غریزی و جنسی باید حتما ازدواج میکردند؛ اما الان در جامعه افراد میتوانند بدون کمترین تعهد یا مسئولیت از اینجهت برخوردار و تأمین باشند. با اینحال به نظر من هنوز تنوعطلبی نقش کمتری در عدم ازدواج یا بالارفتن سن ازدواج در جوانان دارد؛ یعنی اگر شرایط ازدواج مهیا باشد خیلی از این دختران و پسران ازدواج خواهند کرد. در رابطه با پسران بیش از آنکه عوامل فرهنگی باعث تأخیر ازدواج شده باشد، عدم وجود شرایط مساعد برای ازدواج تأثیرگذار بوده است. عدم تمکن برای ایجاد یک زندگی مناسب و تشکیل خانواده تأثیرات روانی خاصی در کم کردن اعتماد به نفس جوانان داشته است، همچنین بحث طلاق وحشت در بین جوانان ایجاد کرده است و اینها عوامل روانی است که باید جداگانه به آنها بپردازیم.
4. آیا افزایش سن ازدواج بهمعنای دلزدگی از ازدواج دائمی و ترغیب شدن به ازدواجهای کوتاه و یا همخانه شدن بدون داشتن مسئولیت است؟
بعضی از غرایز تعطیلپذیر نیستند. طبیعتاً اگر سیاستگذاری برای ازدواج دائم وجود نداشته باشد و خانوادهها تغییر رویکرد ندهند و شرایط فرهنگی جامعه به این کیفیت باشد بی تردید گزینههای دیگری برای ارضای غرایز جنسی وجود دارد؛ مانند روابط آزاد با ازدواج موقت، چند همسری، خیانت و… حتی امروزه روابط آزاد بین زن و مرد به رابطه زنان شوهردار با مردان دیگر منجر شده که قطعاً نامشروع است.
5. چرا این پدیده در شهرها و کلانشهرها بیشتر شده آیا زندگی شهرنشینی خود عاملی برای وقو ع این پدیده بوده است؟
من فکر نمیکنم در کلانشهرها و شهرها بیشتر باشد. الان پژوهشها یک نوع تجرد زیستی عجیب و غریب را برای دختران روستا گزارش میکنند؛ مثلا از بین رفتن اشتغال در روستاها باعث شده تا جمعیت زیادی از مردان روستاها به شهر مهاجرت کنند و مقوله حاشیهنشینی در شهرهای بزرگ ایجاد شود. در واقع،یکی از آسیب های پنجگانهای که با آن مواجهیم بحث حاشیهنشینی و مشکلاتی است که در حاشیههای شهرها پیش میآید که بخشی از آن نیز مربوط به همین مردان مهاجر است. به همین سبب امروزه دختران زیادی در روستاها بدون همسر ماندهاند.
البته شکلهایی از تجرد، در شهرهای بزرگ نیز بهجود آمده است، همانطور که انواع خاصی از تجرد در تهران وجود دارد که متاثر از فضاهای درهم و شلوغ و نامربوط شهرنشینی در این شهر بزرگ است. در هر حال اگر کسی بخواهد تنها زندگی کند و آزادی را تجربه نماید در شهرهای بزرگ، راحتتر میتواند این کار را انجام دهد.
6. برای جلوگیری از روند رو به رشد افزایش سن ازدواج چه راهکارهایی را میتوان ارائه کرد؟
چندین راهکار وجود دارد که باید آنها را تقسیمبندی کرد. اولا به نظر من باید جلوی زمزمههای بسیار غلطی که در مجلس و بعضی از ارگانهای دولتی درباره ازدواج در سن پایین ایجاد شده است را گرفت. خیلی مضحک است در کشوری که مشکل سن بالای ازدواج و مشکل دختران مجرد ناامید از ازدواج را دارد مجلس آن کشور بهدنبال تصویب قانونی است که ازدواج زیر 16 سال را ممنوع کند. من قصد ندارم تا برای ازدواج سنی مشخص باشد و قطعا مثل همه دینشناسان با ازدواج تحمیلی، ازدواج در سن پایین بهحدی که شخص واقعا درکی از ازدواج در شرایط فعلی نداشته باشد و بهخصوص برای پسرانی که در سن خیلی پایین حمایت درستی نمیشوند و در شرایط هیجانی خوبی قرار ندارند به شدت مخالفم؛ ولی اینکه کوشش شود ممنوعیت قانونی برای ازدواج در سنین زیر 18 سال ایجاد شود با این مسئله هم مخالف هستم. ما برای حل مشکلات جمعیتی و برای حل مشکلات اخلاقی باید به سمت تسهیل ازدواج با شرایط خیلی خوب حرکت کنیم.
در مرحله بعدی باید به مردم آگاهی داد و باید به آنان آموزش داد که سن مقتضی برای ازدواج چیست. اکثر دختران دبیرستانی علاقه به ازدواج دارند؛ ولی وقتی سنشان به بالای 20 سال میرسد دوست دارند تحصیلاتشان را ادامه دهند. بنابراین باید این آگاهی را در خانوادهها ایجاد کرد که جوانان را برای ازدواج بههنگام تشویق کنند و شرایط را فراهم نمایند و همکاری لازم در این زمینه با آنان داشته باشند؛ یعنی خانوادهها بپذیرند دختران و پسران هم باید تحصیل کنند و هم بههنگام ازدواج کنند.
مطلب سوم که شاید از دو مطلب قبلی مهمتر است نقش دولت و حاکمیت در تسهیل امر ازدواج است. دولت باید به مسئله مسکن، شغل، بیمه جوانان و دیگر زیرساختهای ازدواج و تشکیل خانواده توجه کند. این مهمترین مسئله کلانی است که حاکمیت میتواند در آن نقش ایفا کند. دولت باید رابطه خود را بهعنوان یک قدرت با ازدواج، جمعیت و فرزندان حاصل از ازدواج، جمعیت فعال و امیدوار و آرام که ازدواج کرده و علاقههای چند وجهی بین مادر و فرزند و پدر و خویشاوندان مشخص کند. همه اینها به آرامش اجتماعی افراد کمک میکند و حاکمیت در این زمینه نقشی اساسی دارد که باید ایفا کند هرچند معمولاً از آن غفلت میکند. در این زمینه شاید بیش از دولت میتوان به خیرین امیدوار بود. مایه تاسف است که هم برای حل مشکل جمعیت و هم برای حل مشکل دخترانی که سن آنان زیادتر از حد ازدواج است تنها راه نجات را در چندهمسری میدانند؛ در حالیکه بنده فکر میکنم که اگر تمام کسانی که امکان تشکیل زندگی دوم را دارند این سرمایه را برای پسرانی که زن ندارند بگذارند خیلی مفیدتر خواهد بود. برای این مقوله باید تلاش کرد، نشستهای متعدد گذاشت و مانند خیرین مدرسهساز عدهای نیز خیرین ازدواج شوند. مقصود من ایجاد بنیادها و سایتهای زوجیابی برای حل این مشکل نیست، مردم میتوانند همسر خودشان را راحتتر انتخاب کنند؛ بلکه منظورم ایجاد کارگاهها، مشاغل مختلف و ساختمانسازیهای متعدد برای جوانان توسط خیرینی است که در این زمینه فعالیت دارند.
7. آیا اگر شرایط تحقق ازدواج آسان ایجاد شود، کاهش سن ازدواج در آینده محقق میشود یا خیر؟
اکنون دختران و پسران زیادی زیادی وجود دارند که تجرد را تجربه کردهاند؛ یعنی ما الان دختران زیادی داریم که تحصیلات بالا را تجربه کردهاند و یا مشاغل خوبی دارند و همچنین پسران زیادی داریم که 35 -40 ساله شده و خیلی تفریح کرده و تنوعطلبی داشتهاند؛ ولی بههرحال از 40 سالگی به بعد تجربه تلخی را بهعنوان تنهایی تجربه میکنند. این عوامل همه باعث میشود که جامعه ما با یک شوک برگشتی مواجه شود ولی به شرط یک مدیریت و اجرای خوب. کشورهای پیشرفتهای که بحرانی به نام جمعیت منفی را تجربه کردهاند، با دستهای از سیاستهای منسجم تا حدی توانستهاند این مشکل را حل کنند. ما نیز اگر بتوانیم همهجانبه و در فازهای مختلف سیاستهایی را در این زمینه برنامهریزی و اجرا کنیم موفق خواهیم شد.
پایش سبک زندگی-شماره22-آذر1396