نقش خانواده در مواجهه با مصرف الکل در جامعه

عبدالرضا آتشین‌صدف/

نقش خانواده در مواجهه با مصرف الکل در جامعه

در مواجهه با مسئله مصرف الکل راهکارهای مختلفی پیشنهاد شده است که می‌توان آن‌ها را در سه حوزه دولت، راهبردهای جهانی، خانواده و مذهب مطرح نمود. همچنین در برخی منابع انگلیسی راهکارهای نسبتاً خوبی برای مقابله با این معضل اجتماعی ذکر شده است.

برای پیشگیری از عادات و رفتارهای منفی و غیرسالم نوجوانان و جوانان، نباید درنگ کرد؛ زیرا گذشت زمان حل مسئله را پیچیده و مشکل می‌سازد. از طرف دیگر، با نادیده گرفتن یا انکار واقعیت‌های موجود، نه تنها نمی‌توان مشکلی را حل کرد، بلکه فرصت یافتن راه حل هم از دست می‌رود. بهای پیشگیری مؤثر از اعتیاد جوانان، همانا هوشیاری همیشگی والدین و اعضای مؤثر خانواده است.

جوانی، نشان‌گر رشد، بلوغ و تشکیل عادات پایدار فردی است. جوانی، دوره‌ای است که در آن، فرد با گذر از انواع هیجان‌ها، آشوب‌ها و آشفتگی‌های روحی-روانی گوناگون، به‌سوی رشد اجتماعی سالم در حال تحول است و نتایج تحقیقات بی‌شماری نشان می‌دهد نوجوانان و جوانانی که ارتباط صمیمانه و نزدیکی با اعضای خانواده‌شان دارند و از بودن در جمع آن‌ها احساس رضایت و شادی می‌کنند، کم‌تر به‌دنبال رفتارهای ناسالم می‌روند.

از جمله راهکارهای مؤثری که والدین می‌توانند به منظور پیشگیری از اعتیاد جوانان و نوجوانان به مصرف مواد مخدر به‌کار ببندند، عبارتند از:

1 ـ معیارهای «خوب بودن» و «بد بودن» را به فرزندانشان یاد بدهند و ارزش‌های پسندیده اخلاقی، رفتارهای مناسب اجتماعی، انتظارات جامعه از یک نوجوان مسئول، اهمیت رشد و بالندگی نوجوان برای پیشرفت اجتماعی که در آن زندگی می‌کند و … را به آن‌ها بیاموزند.

2 ـ در برابر اجرای مقررات و قوانین حاکم بر خانه، مدرسه و اجتماع، جدی، مسئول و هشیار باشند؛ رعایت آیین‌نامه‌های انضباطی و ضوابط و قوانین مدونی که در مدارس اجرا می‌شوند، می‌تواند مانعی برای بسیاری از کج‌روی‌های اجتماعی باشد. اهمیت دادن به نظم و انضباط، داشتن رفتارهای موجه، شیوه تفکر سالم و… از نکات ارزشمندی است که می‌توان به نوجوانان و جوانان آموخت. آن‌ها باید بدانند که با هرگونه دسترسی به مواد مخدر چه جرایمی را مرتکب می‌شوند و چه مجازات‌هایی را باید متحمل گردند.

3 ـ سعی کنید الگوی رفتاری خوبی برای فرزندان نوجوان خود باشید. او همواره نظاره‌گر اعمال و رفتارهای شماست. والدینی که خود سیگار می‌کشند، در مصرف داروهای مسکن و خواب‌آور افراط می‌کنند یا نگرش و دیدگاه شفافی در برابر مصرف مواد مخدر به فرزندانشان ارائه نمی‌کنند، راه را برای انحراف و تصمیم‌گیری‌های نامناسب جوانان هموار می‌سازند. به اختلاف بین حرف و عمل خود آگاه باشید. نوجوانان نسبت به این تناقضات بسیار حساس‌اند و به‌راحتی حرف‌ها و عقایدشان را زیر پا خواهند گذاشت.

4 ـ عزت‌نفس، خویشتن‌داری و اعتمادبه‌نفس فرزندتان را تقویت کنید. فرصت‌ها و موقعیت‌هایی برای فرزند نوجوانتان پیش آورید تا او بتواند پیروزمندانه به اهدافش برسد. او را به‌دلیل توانایی‌ها و استعدادهایش حمایت و تشویق کنید. این کار به او کمک می‌کند تا احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند. برداشت‌های جوان نسبت به توانایی‌ها و استعدادهایش مهم‌ترین تأثیر را بر عزت‌نفس او می‌گذارد. هنگامی که والدین درمی‌یابند تجربه‌های دشوار زندگی، اعتمادبه‌نفس و خویشتن‌داری نوجوانشان را تحت تأثیر قرار داده است، باید به او کمک کنند تا با انتخاب راه و مسیر درست زندگی، خود را از انحطاط، تسلیم و بی‌ارزشی نجات دهد.

5 ـ ارتباط مؤثر و صمیمانه‌ای با نوجوان (جوان) برقرار کنید. گوش دادن به صحبت‌های او، حمایت از رفتارهای مثبت، پسندیده و سالم، توجه به احساسات و عواطف او و پذیرش بی‌قیدوشرط جوانان و نوجوانان به آن‌ها کمک می‌کند تا با ایجاد رابطه‌ای نزدیک و صمیمانه با والدین خود، درصدد مقابله با بحران‌های زندگی برآیند. دیدگاه‌ها و اعتقاداتتان را با صبوری و انعطاف‌پذیری به جوان بیاموزید. اجازه دهید تا با بحث و گفتگو، احساس مسئولیت، ارزشمندی و خودکارآمدی در آن‌ها رشد یابد. در دوران نوجوانی، فرزندان ما دست به شناخت، ماجراجویی، خطر کردن و کنجکاوی می‌زنند؛ در اینجا وظیفه والدین و مربیان است که سعی کنند با گزینش روش‌های معقول و سنجیده، راه رسیدن به استقلال فردی و رشد اجتماعی را برای آن‌ها روشن سازند.

6 ـ فرصت‌هایی برای او ایجاد کنید تا مسئولانه در مورد کارهای روزانه خودش تصمیم‌گیری کند. به او یاد بدهید که چگونه با افراد دیگرِ اجتماع ارتباط برقرار کند. برای مثال، زمانی که تنها در جمعی حضور دارد، چه باید بگوید، چه‌کار باید بکند و… در نظر داشته باشید اگر او فرد ولنگار و بی‌بند و باری نباشد، در مقابل تعارف دوستانش برای سیگار کشیدن و … مطیع نخواهد شد. هراندازه که تأثیر دوستان و هم‌سالان جوان بر او زیاد شود، نقش والدین و راهنمایان وی برای هدایت او کمرنگ‌تر خواهد شد. هراندازه والدین، جوان را به‌حال خود واگذارند، او را در برابر محیط و اجتماع آسیب‌پذیرتر ساخته‌اند و بعدها برای این تسلیم، بهای سنگین‌تری باید بپردازند. والدین باید با درک تأثیر هم‌سالان بر فرزندانشان آن‌ها را برای مقابله با فشارها و تحریکات موجود آماده کنند. توان «نه گفتن» و داشتن رفتاری مستقلانه و صحیح را در آنان باید تشویق و تمجید کرد. باید به جوان یاد داد که «نه گفتن» او دلیل بر احترام او به خودش است. از آن‌ها بخواهید که به هنگام احساس خطر، قدرت ترک محل را داشته باشند.

7 ـ نسبت به احساس افسردگی، بی‌حوصلگی و انزواطلبی فرزند نوجوانتان حساس و هوشیار باشید. نوجوانی که دچار افکار پریشان و مأیوس‌کننده می‌شود، قابل تأمل و بررسی است؛ زیرا او اساساً پیامدهای رفتاری خودش را نمی‌داند. افسردگی برای این گروه از نوجوانان ممکن است زمینه‌ساز بسیاری از آسیب‌های اجتماعی مثل روی آوردن به سیگار، مواد مخدر، فحشا، بزهکاری و… شود. والدین باید رفتارها و عادات فرزندان نوجوانشان را که احتمال می‌دهند به‌دلایلی منجر به افسردگی در آنان شود، مدنظر داشته باشند.

8 ـ واقعیت‌های اجتماع را به فرزند نوجوان (جوانتان) گوشزد کنید. گروهی از والدین تصور می‌کنند با مطرح نکردن مشکلات گوناگون جامعه و سرپوش گذاشتن بر حقایق تلخ زندگی، روشی مناسب برای حمایت از فرزندشان انتخاب می‌کنند؛ درحالی‌که آنان نیاز دارند اطلاعات صحیحی درباره مسایل جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، داشته باشند و در این زمینه، بهترین راهکار آن است که پدر و مادر سعی کنند با یافتن منابع و مدارک علمی و موثق، اطلاعات و دانسته‌های خانواده‌شان را ارتقا دهند و راهنمای معتمدی برای فرزندانشان باشند. هدایت سالم والدین و مربیان دلسوز بسیار ارزشمندتر از دوستی‌های بحران‌زا و مشکل‌آفرین است.

به‌طور خلاصه، آنچه والدین می‌توانند در مورد مواد مخدر به فرزندشان بیاموزند، می‌تواند در زمینه پزشکی (آسیب‌های بدنی ناشی از مواد، مثل ابتلای به ایدز، هپاتیت و انواع بیماری‌های قابل انتقال از طریق تزریق) یا روان‌شناسی (آسیب‌های رفتاری ناشی از مصرف مواد مثل بزهکاری، فحشا، جنایت و…) یا حتی عواقب قانونی دستگیر شدن همراه با مواد مخدر و مسایل قضایی متعاقب آن باشد. آن‌ها باید از همان ابتدا مواد را نپذیرند. آن‌ها باید چنان تعلیم ببینند که اساساً هیچ گرایشی به مواد مخدر پیدا نکنند و با قاطعیت تمام، دست رد به سینه دوستان و افراد ناباب جامعه بزنند. نوجوانان و جوانان می‌توانند با استفاده از یادگیری مهارت‌های زندگی و شیوه‌های حل مشکلات، راه‌های مقاومت و استقامت در برابر مصرف مواد را بیاموزند.

منظور از مهارت‌های زندگی مهارت‌هایی است که:

1 ـ نوجوان را برای ورود به اجتماع و زندگی جمعی آماده می‌سازند.

2 ـ به کودک یا نوجوان کمک می‌کنند تا در کنار آموزش علوم و فنون مختلف، بتواند شناخت درستی نسبت به خود، سایر افراد و محیط به‌دست آورد و به حل مشکلات خود و اجتماعش یاری رساند.

3 ـ موجب پرورش استعدادها و توانایی‌های نوجوان می‌شوند تا او بتواند با چالش‌ها و مشکلات زندگی روزمره مقابله کند.

همچنین در برخی منابع انگلیسی، نقش خانواده در مواجهه با مصرف الکل اعضای خانواده به‌گونه‌ای جدی و پر رنگ مطرح شده و راهکارهایی عملی برای آن ارائه شده که با در نظر گرفتن شرایط خانواده و شخص مصرف‌کننده و درک وضعیت او به‌خوبی می‌توان با آن مقابله‌ای جدی و مؤثر در پیش گرفت.

راهبردی فراگیر

روبرت جی آکرمن[1] کتابی با عنوان «الکلیسم و خانواده»[2] دارد. آنچه در ذیل می‌آید نتیجه مطالعات وی در این کتاب است.

واکنش به الکلیسم در خانواده به چهار مرحله قابل تقسیم است.

  • واکنشی
  • کنشی
  • جانشینی
  • وحدت خانواده

چنین نیست که همه خانواده‌های الکلی این موقعیت‌ها را به‌نحوی مشابه تجربه کنند؛ کما این‌که این‌گونه نیست که همه خانواده‌ها از یک مرحله ‌به ‌مرحله دیگر پیشرفت کنند. بسیاری از آن‌ها در مرحله نخست باقی می‌مانند و هرگز به وضعیت چهارم که مرحله رشد خانواده و متانت است، نمی‌رسند.

الف) مرحله نخست: واکنشی

رفتار واکنشی اعضای غیرالکلی خانواده در قبال رفتار فرد الکلی

در این مرحله، اکثر اعضای خانواده، رفتاری به‌شدت احتیاطی در پیش می‌گیرند تا از پیچیده‌تر کردن اوضاع پرهیز کنند؛ اما آن‌ها با این رویکرد واکنشی دائماً رفتار خود را جهت به حداقل رساندن و حفظ آن وضعیت ناسالم انطباق می‌دهند.

طی این مراحل، سه ویژگی بارز خانواده بروز پیدا می‌کند:

انکار خانواده، راهبردهای مقابله‌ای و جدایی اجتماعی

یک) انکار خانواده

خانواده فرد الکلی همچون خود او، وجود مشکل را انکار می‌کنند، در نتیجه به‌دنبال درمان نیز نخواهند رفت. این انکار دستِ‌ کم به دو شیوه رخ می‌دهد:

اول) انکار نظام‌مند و سیستماتیک

انکار نظام‌مند بدین‌معناست که کل سیستم وجود مشکل را حاشا می‌کنند. خانواده نیز همچون یک سیستم است و در درون آن، این وضعیت معمولاً آنگاه اتفاق می‌افتد که اعضای خانواده الکلی بودن یکی از خود را نمی‌پذیرند. این وضعیت به‌ویژه در مواردی صادق است که از بین همسران، زن غیرالکلی باشد.

شکل دیگر انکار در سطح اجتماعی رخ می‌دهد. خود خانواده بخشی از نظام بزرگ‌تر به‌شمار می‌رود. جامعه ما به‌راحتی مشکلات مربوط به الکل را نمی‌پذیرد.

مسئله دیگر وضعیتی است که خانواده در آن قرار دارد؛ آن‌ها از یک سو مانع اطلاع و قضاوت دیگران می‌شوند؛ اما از سوی دیگر مانع مددگیری نیز هستند. اگر آن‌ها بر این مشکل فائق آیند، می‌توانند از مددرسانی‌های نهادهای حمایتی بهره‌مند شوند.

دوم) مراقبت از عیان شدن موضوع

حفاظت و مراقبت به معنای ممانعت از سخن‌گویی درباره مشکل به‌مثابه شیوه حفظ یک فرد از موقعیتی خاص است. افشاء و عیان شدن نه تنها به‌معنای تجربه مشکل بلکه حاکی از تأیید آن، بحث در باب آن و غلبه بر هر پیامدی است.

در موارد مربوط به الکل نیز افراد غیرالکلی تلاش می‌کنند کودکان را از پی به بردن به ماجرا منع کنند. از شیوه‌های رایج محافظت، تلقی آن به‌مثابه امری معدوم است، گویی هیچ مشکلی وجود ندارد. اگر کودکان دائم در معرض این امر باشند و مطلع گردند، تلاش برای حفظ کودکان شکلی از انکار به‌خود می‌گیرد. تلاش ما نباید معطوف به مخفی کردن اوضاع باشد؛ بلکه کوشش‌مان را باید صرف غلبه بر پیامدهای آشکار شدن ماجرا کنیم. این‌که بپنداریم بچه‌ها متوجه چیزی نخواهند شد و نتایج آن را درک نخواهند کرد، ساده‌اندیشی‌ای بیش نیست. آن‌ها درک می‌کنند. زندگی در فضای الکلی همچون «ورزش پرتماشاگر» نیست، هرکسی تا حدی درگیر آن خواهد شد.

سوم) اولویت‌بندی نادرست

پیش‌تر تصور می‌شد باوجود فرد الکلی در خانواده، توجه و دل‌نگرانی اصلی باید متوجه او باشد؛ اما اکثریت الکلی‌ها دست از این کار برنمی‌دارند، درحالی‌که ما منتظر وقوع اتفاقی خوش‌آیند و ترک آن هستیم؛ خانواده از هم می‌پاشد، ازدواج‌ها با مشکل مواجه می‌شود و بچه‌ها خانه را ترک می‌کنند. تا وقتی‌که فرد الکلی اولویت نخست ماست، مجدداً به‌معنای عدم پذیرش مداخله اعضای غیرالکلی خانواده است. اعضای غیرالکلی باید در درجه اولویت نخست باشند، نه فرد معتاد به الکل. این به‌معنای نادیده گرفتن الکلی نیست، بلکه اطمینان خاطر از این است که نمی‌توانیم از آثار الکلیسم بر خانواده غفلت کنیم. به‌علاوه، معمولاً اعضای غیرالکلی خانواده بسیار بیشتر از معتادان به الکل است و نیازهای آنان نباید نادیده  گرفته شود.

ب) راهبردهای مقابله‌ای

این راهبردها را می‌توان به نوعی «درمان خانگی» نامید؛ چراکه اعضای غیرالکلی خانواده در عین انکار وجود این وضعیت در قبال دیگران، تلاش‌هایی را برای از میان برداشتن مشکل انجام می‌دهند. این راهبردها در قالب تلاش‌های کلامی[3] یا رفتاری[4] ظهور پیدا می‌کنند.

یک) راهبردهای کلامی

تلاش‌های اعضای غیرالکلی خانواده برای ارتباط مؤثر با فرد الکلی درباره اعتیاد به الکل؛ اعضای غیر الکلی، به سخنان اخلاقی، وعده‌ها، خواهش برای حفظ عزت نفس یا عباراتی همچون: چطور این کار را با ما می‌کنی؟ متوسل می‌شوند؛ البته فرد الکلی معمولاً این مساعی را به‌عنوان اذیت یا غر زدن تلقی می‌کند. اکثر این راهبردها چندان انگیزه‌بخش نیستند و بیشتر موجب اضطراب فرد الکلی می‌شوند. به‌هرتقدیر، بحث از این وضعیت در میان اعضای خانواده سرآغازی مثبت برای آن‌ها در تلاش برای بهبودی وضعیت است.

دو) راهبردهای رفتاری

این راهبردها از جمله استراتژی‌هایی محسوب می‌شوند که اعضای غیرالکلی خانواده آگاهانه یا غیرآگاهانه برای مقابله با موقعیتشان اختیار می‌کنند.

راهبردهای عادی رفتاری شامل پنهان کردن الکل، نخریدن الکل، دوری از اعضای الکلی یا سایر اعضای خانواده، نرفتن به خانه و دوری گزینی از یک فرد است. در نتیجه این راهبردها، اعضای غیرالکلی خانواده به‌لحاظ اجتماعی از دوستان، خانواده، اجتماع و خودشان جدا می‌شوند.

بسیاری از اعضای غیرالکلی خانواده از مشارکتشان در راهبردهای مقابله ناآگاه هستند یا آن را انکار می‌کنند. پرسش‌نامه‌ای تنظیم شده است تا به این اعضا کمک کند که نسبت به انکار آثار اعتیاد به الکل بر زندگی‌شان غلبه کنند. بتی ردی[5] و همکارانش این پرسش‌ها را تنظیم و مطرح کرده‌اند.

ج) انزوای اجتماعی[6]

کناره‌گیری اعضای خانواده از تعامل با دیگران را انزوای اجتماعی می‌نامند. خانواده، خود، دقیقاً ساختاری حمایتی مورد نیازش را انکار می‌کند. خانواده به‌تدریج به انزوا کشیده می‌شود و در این مقام احساس می‌شود که هیچ جایگزین دیگری وجود ندارد. خانه تبدیل به قفس اعتیاد[7] خواهد شد. این انزوا به دو صورت فیزیکی و عاطفی متصور است:

یک) انزوای فیزیکی[8]

این انزوا هنگامی رخ می‌دهد که خانواده هیچ انگیزه‌ای را در تعاملات اجتماعی بده بستان نمی‌کند؛ در واقع خانواده، از هرگونه ارتباط با دیگران عقب‌نشینی می‌کند؛ مثلاً بچه‌های خانواده، دیگر دوستان خود را به خانه دعوت نمی‌کنند. این انزوا به انزوای عاطفی و هیجانی می‌انجامد.

دو) انزوای عاطفی[9]

هنگامی که پیوندهای عاطفی مثبت رو به کاهش بگذارند، انزوای عاطفی رخ می‌دهد. در خانواده‌های معتاد به الکل، هیجانات منفی جایگزین هیجانات مثبت خواهد شد. هرقدر بازه زمانی اعتیاد به الکل بیشتر باشد و خانواده نیز عقب‌نشینی کند، احتمال احساسات و هیجانات منفی از قبیل تنش، اضطراب، یأس و عجز بیشتر خواهد بود.

از جمله شیوه‌های کنترل این هیجانات منفی، تلاش برای «بی‌احساس»[10] شدن است؛ به بیان دیگر، انکار و به‌حداقل رساندن احساسات منفی جهت ممانعت از رنج بیشتر. در نتیجه، کناره‌گیری به‌هنجاری برای کنترل هیجانات منفی مبدل می‌شود، گرچه به بی‌بهره ماندن از منافع روابط مثبت می‌انجامد که می‌توانند متوازن‌کننده هیجانات منفی باشند. حقیقت این است که «راحت‌طلبی و آسایش»[11] انزوا گزینی روابط مثبت و سازنده خانواده را از بین می‌برد. باید به یاد داشت چنین نیست که همه اعضای خانواده به نحو یکسان متأثر از این ماجرا بشوند.

انزوای عاطفی مهم‌ترین ضربه‌ای است که اعضای غیرالکلی خانواده می‌خورند. آن‌ها نه‌تنها در چارچوب خانواده، بلکه بیرون از خانواده نیز با مشکل مواجه می‌شوند. متأسفانه، بسیاری از خانواده‌های معتاد به الکل، فراتر از مرحله واکنشی نمی‌روند. آن‌ها در واقع این وضع را مشکل‌بار نمی‌دانند یا مأیوسانه آرزوی بهبود اوضاع را دارند.

واکنش افراد طی مرحله واکنشی

فرد معتاد به الکل زوجین کودکان
1-انکار مشکل‌ داشتن الکل

2-سرزنش دیگران

3-هزینه پول برای مصرف روزانه

4-پیش‌بینی‌ناپذیری و هوس‌بار بودن رفتارها

5-تمسک به خشونت فیزیکی و زبانی

6-از دست دادن اعتماد خانواده، خویشان و دوستان

7-وخامت سلامت جسمانی

8-تجربه کاهش انگیزه جنسی

9-ناامیدی

10-فکر خودکشی و اقدام به آن

1-تلاش برای انکار و پنهان مشکل موجود

2-اشتغال به‌کار جهت دوری از مشکل و حفظ امنیت مالی

3-راحت و صادق بودن را به‌خاطر احساسات جریحه‌دار، عصبانیت و خشم دشوار می‌داند

4-اجتناب از رابطه جنسی

5-مراقبت بیش از حد کودکان، غفلت از آن‌ها یا استفاده از ایشان برای حمایت عاطفی

6-انزوای تدریجی اجتماعی

7-از دست دادن احساس عزت‌نفس و ارزش

8-استفاده از الکل یا داروهای تجویزی برای مقابله با این وضعیت

1-نقصان خلقت

2-گیرافتادن بین والدین: به یکی وفادار و از دیگری عصبانی

3-محروم از حمایت جسمی و عاطفی

4-کناره‌گیری از هم‌سالان، به‌خاطر ترس و خجالت

5-فراگیری شیوه‌های منفی و مخرب پرداختن به مشکلات

6-بی‌اعتمادی به همگان

7-بی‌توجهی به ارزش‌ها، استانداردها و اهداف

8-رنج بردن از کاهش احساس ارزشمندی خود

 

ب) مرحله دوم: مرحله فعال[12]

تفاوت مرحله دوم و نخست به واکنش اعضای غیرالکلی خانواده بازمی‌گردد. در این مرحله، خانواده به‌جای انفعال در قبال آثار الکلیسم بر خود، نسبت به خود علاقمند است. دیگر خود را کاملاً تحت کنترل شرایط فرد الکلی نمی‌داند و تلاش می‌کند کنترل زندگی خود را به‌دست گیرد. در این شیوه، آن‌ها خود را از کانون الکلیسم کنار نگه می‌دارند. مهم‌ترین گام در این مرحله عبارت است از اینکه اعضای خانواده بر انکار وضعیت فائق می‌آیند. آن‌ها وجود مشکل را تصدیق می‌کنند. آن‌ها به‌دنبال مددگیری و یافتن راههای درمان کارآمد هستند. آگاهی و عادی بودن را دو ویژگی برجسته این مرحله عنوان کرده‌اند.

یک) آگاهی[13]

طی مرحله دوم، آگاهی اعضای خانواده از الکلیسم، خودبه‌خود رو به فزونی می‌گذارد. برخی از این آگاهی‌های عبارتند از:

آن‌ها مسئول الکلیسم نیستند؛

آن‌ها مجبور به چنین زندگی‌ای نیستند، می‌توان به گزینه‌های دیگر هم فکر کرد؛

درک احساس نیاز به کمک؛

پی بردن به‌دسترس‌پذیری کمک؛

تنها نیستند و مجبور به‌تنهایی هم نیستند.

اعضای غیرالکلی خانواده، در این مرحله، بیشتر اوقات خود را صرف بازیابی و پرداختن به امور آموزشی، مشاوره و برنامه‌های خودباوری می‌کنند. آن‌ها به اهمیت خود پی می‌برند و ناکامی فرد معتاد را به‌معنای ممنوعیت آن‌ها از جلب کمک و حمایت نمی‌دانند. در مرحله پیش تصور می‌کردند مادام که فرد الکلی کمکی دریافت نکند، هیچ اقدامی نمی‌توان کرد؛ اما در این مرحله، پی می‌برند که انتظار آن‌ها بی‌فایده است، نیازهای آن‌ها را نادیده می‌گیرد و صرفاً موجب تشدید و تقویت اثر الکلیسم بر زندگی آن‌ها می‌شود.

دو) عادی بودن[14]

در این مرحله، همه اعضای خانواده اعم از الکلی و غیر الکلی در صدد تثبیت خانه هستند. به‌رغم آن‌که فرد معتاد به الکل همچنان به این کار ادامه می‌دهد، تصمیم آن‌ها بر این است که فعالیت‌های عادی خانواده را تا حد امکان ادامه دهند؛ بنابراین،‌ متانت و جدیت فرد الکلی پیش‌شرط اقدامات آن‌ها نیست. گرچه این وضعیت مانع راه خواهد بود، تمام تلاش این است که به‌رغم مشکلات، بر آثار منفی این وضعیت غلبه شود.

از جمله فعالیت‌های طی این مرحله عبارت‌اند از:

حمایت از کودکان برای مشارکت در فعالیت‌های گروهی و مدرسه؛

پیوستن به گروه‌های خودیاری؛

تشویق گفتگوهای خانوادگی؛

در میان گذاشتن احساسات.

ج) مرحله سوم: مرحله جایگزین[15]

وقتی همه تلاش‌های پیشین ناکام بماند، مرحله جدیدی آغاز می‌شود. خانواده در این مقام با این مسئله دردآور روبه‌رو می‌شود که آیا جدایی تنها جایگرین ممکن برای جان سالم به‌در بردن از الکلیسم است یا نه؟ چنین نیست که خانواده‌ها منطقاً مراحل را پشتِ سر هم طی کنند، برخی از خانواده‌ها ممکن است مستقیماً از مرحله نخست به مرحله سوم پای بگذارند. برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های این مرحله عبارتند از: دودستگی، جدایی، تحول و سازمان‌دهی مجدد خانواده.

یک) دودستگی[16]

پیش از جدایی، بسیاری از خانواده‌های الکلی فرآیند دودستگی را می‌گذرانند؛ یعنی اعضای خانواده کناره‌گیری از هم را شروع می‌کنند و اغلب ناچار به انتخاب یکی از طرفین می‌شوند. والدین ممکن است طرف مقابل را تهدید کنند یا به بچه‌ها اعلام کنند که قصد جدایی دارند. بچه‌ها این وضع را به‌معنای این می‌دانند که دیگر نخواهند توانست با هر دو والدین زندگی کنند. این‌جاست که تأثیر الکلیسم بر زندگی آن‌ها دوچندان و منجر به طلاق خواهد شد. الکلیسم حدود 40 درصد دادگاه‌های خانواده را به‌خود اختصاص داده است و در نتیجه، کودکان دو «خطر» را تجربه می‌کنند: «بچه خانواده الکلی» و «بچه طلاق».

دو) جدایی[17]

طلاق برای برخی از خانواده‌ها تنها گزینه ممکن قلمداد می‌شود. برخی دیگر آن را مایه پیچیدگی بیشتر وضعیت می‌دانند و بعضی نیز آن را نه راه حل، بلکه صرفاً تغییر نوع مشکلات می‌دانند.

نحوه مواجهه با این وضع، از سوی اعضای خانواده متفاوت خواهد بود:

1-بچه‌های کوچک‌تر: از دست دادن نقش والدینی بسیار گران تمام می‌شود.

2-بچه‌های بزرگ‌تر: از دست دادن هدف و اراده.

سه) تحول[18]

تغییر و تحول ذاتاً آسیب‌زا و تلخ است؛ اما هنگام ارزیابی تأثیر تحول باید میزان و جهت آن را در نظر داشت. اگر آهنگ تحول بسیار سریع باشد، طبیعتاً این تغییر، آسیب‌زا خواهد بود؛ چراکه از انطباق در این فرصت کوتاه ناتوان هستیم. در صورت کندی نیز متضرر خواهیم شد. به‌عنوان نمونه،‌ نه‌تنها طلاق ممکن است رنج‌آور باشد، بلکه نحوه جدایی نیز از این امر مستثنا نیست. جریان دودستگی و طلاق در خانواده‌های الکلی نیز طبق این چارچوب قابل تحلیل هستند.

به‌علاوه، جهت‌گیری تغییر نیز برای اعضای خانواده امری حیاتی است. اگر بچه‌ها وضعیت بعد طلاق را بدتر از قبل ببینند، این تحول را ناخوش‌آیند خواهند دانست و همین‌طور بالعکس. آن‌ها زندگی بدون الکل را بهتر از زندگی با الکل قلمداد خواهند کرد.

چهار) سازمان‌دهی مجدد خانواده[19]

برخی از آثار سازماندهی مجدد خانواده:

به‌دنبال کمک برای همدیگرند؛

در فرآیند بهبودشان بیشتر مشارکت می‌کنند؛

احساس خوبی به‌خودشان دارند؛

برقراری روابطی سالم در بیرون و داخل خانواده؛

به عهده گرفتن نقش‌های جدید و اضافی.

د) مرحله چهارم: وحدت خانواده

برخی از خانواده‌ها به‌علت تداوم استفاده از الکل، هرگز به این مرحله نمی‌رسند. هیچ الگوی تدریجی معینی برای نیل به این مرحله وجود ندارد؛ اما هرگاه خانواده‌ای به این مرحله راه یابد، با سه دغدغه که مشخصه این مرحله‌اند، روبه‌رو می‌شود: جدیت، وسوسه مصرف، رشد خانواده

یک) جدیت

حفظ جدیت در کناره‌گیری از الکل برای خانواده اهمیت محوری دارد؛ اما این به‌تنهایی کافی نیست. این عنصر، ضامن رشد خانواده نیز نیست؛ بلکه تنها آن را امکان‌پذیر می‌سازد. مراحل آغازین البته همراه با خطرات و دشواری‌هایی است. باید توجه داشت هرقدر که الکلیسم تداوم بیشتری داشته باشد، این احتمال بیشتر خواهد بود که همه مشکلات خانواده ناشی از آن انگاشته شود؛ بنابراین خانواده انتظار دارد که با جدیتِ فرد در کناره‌گیری از الکل، همه مشکلات نیز پایان یابد؛ اما گذر زمان مشخص می‌کند مشکلات منتسب به الکل اساساً مشکلات و اختلافات عادی خانواده بوده است.

دو) وسوسه مصرف

حتی اگر جدیت در کنار گذاردن الکل به‌وقوع پیوسته باشد، تحولات دیگر در خانواده رخ نمی‌دهد، چراکه نتایج درهم‌ریختگی روانی در روابط خانوادگی پیوسته تلفات خود را می‌گیرد. درصورتی که خانواده قادر به انطباق و سازگاری خود با فرد معتاد نباشد، این‌جاست که وسوسه مصرف مجدداً عود خواهد کرد؛ در این‌صورت، ایجاد وحدت خانوادگی به مخاطره خواهد افتاد. خانواده باید به این حقیقت پی ببرد که طی دوره اعتیاد به الکل، روابط آن‌ها رو به افول می‌گذارد و هرگز به‌اندازه شایسته رابطه‌ای برقرار نمی‌شود.

سه) رشد خانواده

رشد خانواده دارای دو عنصر است؛ در گذشته نباشد و گذشته را نیز پنهان نکند، بلکه از آن تجربه بیاندوزد. خانواده در حال رشد، خانواده‌ای است که از گذشته عبور می‌کند و مدام در حال تغییر و پیشرفت است و در راستای روابط سلامت خانواده گام برمی‌دارد. این خانواده بر آثار منفی الکلیسم فائق می‌آید و به یک ‌کلِ یک‌پارچه مبدل می‌گردد.

 

[1]. Robert J. Ackerman

[2]. “Alcoholism and the Family” in New Perspectives on Alcoholism. University of Akron Medical School, 1983.

[3]. Verbal

[4]. Behavioral

[5]. Betty Reddy

[6]. Social Disengagement

[7]. Habit Cage

[8]. Physical

[9]. Emotional

[10]. non-feeling

[11]. Comfortableness

[12]. Active

[13]. Awareness

[14]. Being Normal

[15]. Alternative

[16]. Polarization

[17]. Separation

[18]. Change

[19]. Re-Organization

منبع پایش سبک زندگی/سال پنجم/شماره بیست و چهارم/بهار1397
مطالب مرتبط
ارسال پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.