توحید صدوق استاد دکتر فعالی جلسه چهارم مورخ 2/ 9/ 1393
به توحيد از چهار منظر ميتوان نگريست؛ توحيد کلامی، توحيد فلسفی، توحيد قرآنی و توحيد عرفاني. (در جلسات گذشته توحيد كلامي، توحيد فلسفي و توحيد قرآنيبحث شد. اكنون به ادامه بحث توحيد از نگاه قرآن پرداخته ميشود.)
همانطور كه در قرآن آمده است توحید یعنی خداشناسی. اگر از کیستی خدا سئوال شود؟ در پاسخ بايد گفت در قرآن هویت خدا مشخص شده است، خدا یعنی ذات با اسماءِ حسنی و صفات. براي خداوند اسماء متعددي گفته اند. شناسنامه خداوند دعاي جوشن كبير است. به خاطر همين مسأله علماي سابق معمولاً شرح الاسماءِ یعنی خداشناسی مينوشتند.
در توحيد كلامي بيان شد كه امامیه قائل به عينيت صفات و ذات خداوند هستند. توحید نسبت به يك يك اسماءِ خدا صادق بوده، تمام اسماءِ و صفات خدا عین ذات او ميباشند. در یک نگاه كلان توحيد يعني وحدت تک تک اسماء خدا. در واقع ميتوان گفت به نسبت اسماء الهي توحيد انواع مختلف پيدا ميكند. در اينجا به چند نوع از انواع توحيد كه مسلماً منوط به اسمي از اسماء الهي ميباشد پرداخته ميشود.
انواع توحيد
توحید اول: توحيد خالقیّت
معناي توحيد خالقيت آن است كه خالق واحد بوده و خالقی جز او نیست. هر نوعي از انواع توحید لوازمي دارد. در اينجا به دو نمونه از لوازم توحيد خالقيت اشاره ميشود.
لازمه اول: هیچ موجودي غير از خدا در جهان هستی، خالق نیست. پس هیچ کس نباید خود را خالق، صانع، مُبدِع، مبتكر و خلاّق بپندارد. اگر خالق اوست خلاّق هم اوست، پس خلاقيّت منحصر در اوست.
آیا این به این معناست که در این جهان کسی خالق نیست؟ در پاسخ بايد گفت بله تنها خالق در جهان فقط خدا ميباشد. سؤال دیگر اينكه خالقیت و فاعلیت در این جهان زیاد است. آتش، محرق و سوزاننده است. آب مرطوب كننده است. هر كدام يك نوع خالقيت است. خورشید فاعل و خالق بوده و حیات بواسطه آن است. در يك كلام ميتوان گفت فعل یعنی خلق.
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: جمع بين اين دو (خالقيت خدا و فاعليت مخلوقات او) آن است كه هر كس در اين جهان خلق ميكند به اذن اوست. به اصطلاح دقيقتر هر عنصري که منشأ صدور فعلی است، مظهر اسم «خالق» است. پس هر فاعلی مظهر اسم «الخالق» است. اگر آتش مي سوزاند صدور فعل از اوست يعني مظهريت اسم خالق. اسامي ديگر مثل المنشأ، الفاطر، المبدع و الصانع ملحق به اسم الخالق است. اسم خالق اسم محیط بوده و تمام این اسما مظهریت اسم الخالق ميباشند. در يك كلام توحید خالقیت يعني خالق واحد است و همه خالقها و فاعلها مظهر اسم الخالق میباشند. همچنين هر نوع خلاقيّت بر اساس اسم الخالق محقق ميشود.
لازمه دوم: هر فاعل از خود هیچ چیز نداشته و مظهر اسم الخالق است. مظهریّت اسم مانند اسفنج است. خاصيت اسفنج آن است که متخلخل بوده، آب روزنههای آن را پر میکند. این حیث در انسان هم میباشد، که با آبی به نام الخالق از او پر میشود. انسان مصداق آيه قرآن «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»[1] مي باشد. فقير يعني توخالي. به عبارتي انسان هيچ است مگر از حيث انتسابش به خدا. لازمه اين سخن آن است كه همه چيز فعل و مظهر خداست.
سؤال: در اين صورت تمامي افعال انسان غير اختياري و جبري مي شود؟ براي روشن شدن اين مطلب بايد گفت كه هر فعل دو حیثیت دارد. حیثیت ایجادیه و حیثیت انتخابیه. حیثیت اول با خدا است و حیثیت انتخابیه با انسان است. پس جبر نيست. اين فعل منتخب انسان است، پس حساب و مسؤوليت آن با انسان است و در نتيجه قيامت دارد و از سوي ديگر توسط خدا ايجاد ميشود.
توحید دوم: توحید علیم يا توحید عالم
عالِم در جهان تک بوده و جهان فقط یک عالِم دارد. لازمهاش آن است كه هر کسی علمی دارد از عالِم دریافت میکند. خداوند صريح در قرآن ميفرمايد عليم واحد است پس معلِّم واحد است. فهم سمعی را باید خدا بدهد و تا خدا ندهد نمیتوان فهمید. هر كس هر چيزي ميفهمد فهمش از جانب خدا در لحظه به ذهنش وارد مي شود. اين توحيد لوازمي دارد.
لازمه اول: هر کس عالم میشود به سبب مظهريت اسم علیم است. تمام اسباب فهم، مجاری ادراک هستند ولی اصل فهم را کسی دیگر میدهد. خداوند در قرآن میفرماید: در این عالم معلمی جز او نیست و همه تحت تعلیم معلم واحداند. (عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَم يَعْلَم. علق/5)
تعلیمات معلم واحد دو گونه است.
1) تعلیم عام
2) تعلیم خاص
نوع اول: تعلیم عام
اين نوع تعليم عموميّت را افاده ميكند. قرآن میفرماید: هر کس، هر چه، در هر شرایطی میفهمد آن فهم را خداوند مستقیم (بی واسطه) یا غیر مستقیم (با واسطه) به او داده است. براي روشن شدن اين موضوع به اين چند نمونه توجه كنيد.
مثال اول: با چشم بستن و باز کردن بعضی چیزها را میبینید. درك بینائی را خدا میدهد. اما بعضي اوقات با اينكه تمام شرايط بينايي حاضر است بعضی چیزها را نمیبینند. از سوي ديگر بعضی افراد با چشم بسته هم می بینند (كه به آن مكاشفه گويند). گاهي لوازم بينايي (چشم) هست اما بينايي وجود ندارد و گاهي لوازم بينايي نيست اما بينايي هست.
مثال دوم: در مواردي شرايط فهم شنوايي موجود است اما فهم در كار نيست. شرایط فهم، علت ناقصه اند و علت تامه نیستند.
مثال سوم: شرائط بویایی مهيا است. اما فهم بویایی را خدا می دهد.
مثال چهارم: عامترين حس، حس لامسه است. وقتي به يك شيء دست ميكشي مانند آن است كه ميبيني. اين دست كشيدن معدّ و علت ناقصه است. شرائط لامسه (بساوایی) علت ناقصه اند و فهم بساوایی را خدا میدهد. لازم به ذكر است حس لامسه 8 چيز را شامل مي شود كه در جاي خود به بحث پيرامون آن پرداخته ميشود.
نكته: ادراكات انسان داراي 4 درجه مي باشد:
· حس
· حافظه
· خيال با واهمه
· عقل
هر انسان هر حسی را حاصل کند، دهندة آن به طور مستقیم يا با واسطه خداوند است. اگر به عمق اين داستان برسيد احساس قرب خدا را خواهيد ديد. حس هم دو نوع است ظاهري و باطني. هر انسان هر فهمي را حاصل كند دهندهاش خداست.
سخن به اينجا رسيد كه تعليمات خدا دو گونه است عام و خاص؛
آية نوع اول: بیواسطه و مستقيم. خداوند در سوره علق مي فرمايد:
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ(علق/5)
علّم(خدا) الانسان (الف و لام به معناي استغراق است يعني هر انسان) ما لم یعلم؛ (هر آنچه را و در هر شرایطی) به او مي دهد. پس معلم همگان خداست.
آية نوع دوم: با واسطه و غير مستقيم. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:
جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (نحل/78)
در نوع دوم وسائط هم با مخلوق خود اوست.
يك نكته هم در آيات بود كه فرمود «ما لم یعلم»؛ اشاره به این مطلب است که اگر انتساب به خداوند عليم نباشد انسانها فقط مالک فقر و ناداشتهها هستند. و اشاره به اين آيه است كه « يا ايها الناس انتم الفقراءِ» با اين بيان روشن ميگردد كه انسانها فقط مالك ناداشتههاي خود هستند و در حقيقت مالك هيچ چيز نيستند. هر چه انسان از نظر علم، دانش و معرفت داراست از جانب خداي عليم است.
نوع دوم: تعلیم خاص
تعليم خاص يعني اينكه انسانی خاص، علمی خاص در شرایطی خاص از خدا دريافت ميكند. اين را هم قرآن بيان كرده و خداوند مي فرمايد آنرا من دادم. براي روشن شدن اين نوع تعليم به نمونه هاي ذيل توجه كنيد:
نمونه اول: داستان حضرت يوسف (ع) زماني كه تعبير رؤيا ميكند در پاسخ زندانيان كه سؤال از چگونگي تعبير رؤيا ميكنند، مي فرمايد: « مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي؛(يوسف/37) اين از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است». اين علم خاص است و در شرايط خاص.
نمونه دوم: داستان حضرت سليمان (ع) و عبور از منطقهاي كه مورچگان در آنجا منزل داشتند. يكي از ويژگيهاي سليمان فهم زبان موران است كه خداوند آن را به سليمان داده است. وقتي خدا فهم لشكريان سليمان را با فهم موران مقايسه ميكند فهم موران را مقدم مينمايد. در مورد فهم سليمان مي فرمايد « فَفَهَّمْناها سُلَيْمان»[2]
نمونه سوم: حضرت ابراهيم (ع) فهم و علمي خاص داشت. خداوند در قرآن مي فرمايد:
وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين(انعام/75)
نمونه چهارم: در مورد پیامبر خاتم، علم خاص است. خداوند در ابتداي سوره اسراء مي فرمايد:
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ (اسراء/1)
«نري» يك نوع علم است.
نمونه پنجم: خداوند در مورد انبياء و رسل الهي ميفرمايد كه وظيفه تعليم كتاب به بندگان را دارند:
لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ (آل عمران/164)
و
هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ(جمعه/2)
علم يوسف (ع)، علم سليمان(ع)، علم ابراهيم (ع) و علم پيامبر (ص) تعليم خاص و علم خاص است. علیم واحد، معلّم واحد و تعلیمها متعدد است.
حاصل آنكه هر کس هر چه بداند، خداوند در دم و در همان لحظه به او میدهد. معلّم فقط خداست و هر فهمي بدون مدد خدا محال است.
اسم خدا عليم است و انسان بالذات جاهل است و تنها راه كسب علم، قرب الی العلیم است. خدا خالق است و انسان فقیر، انسان زمانی خالق میشود که به سمت خالق بالا رود و قرب الی الخالق پیدا کند. برای تبدیل علم عام به علم خاص راهی جزء قرب الی العلیم نیست و هر كس به سوي عليم رود علمش به علم خاص تبديل مي شود. و رفتنش به سوي عليم يعني طاهر شدن. پس هر كس به هر ميزاني به اسمي از اسماء خدا تقرب يابد آن اسم در او ظهور بيشتري خواهد داشت.