توحید صدوق –جلسه 45 –25 / 7/ 95
در جلسه گذشته، نیمنگاهی به بحث اسوه داشتیم. گفتیم که اسوه بودن یک شخص، به معنای مثل او شدن نیست؛ بلکه، اسوهها راهنمایانی هستند که راه رسیدن به خدا را به ما نشان داده و از ما دستگیری مینمایند و همچنین میزانی جهت سنجش عبودیت ما نسبت به خداوند متعال هستند.
و اما حدیث 24:
عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: خَرَجْتُ لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِي فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَمْشِي وَحْدَهُ لَيْسَ مَعَهُ إِنْسَانٌ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يَكْرَهُ أَنْ يَمْشِيَ مَعَهُ أَحَدٌ قَالَ فَجَعَلْتُ أَمْشِي فِي ظِلِّ الْقَمَرِ فَالْتَفَتَ فَرَآنِي فَقَالَ مَنْ هَذَا قُلْتُ أَبُو ذَرٍّ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ تَعَالَ فَمَشَيْتُ مَعَهُ سَاعَةً فَقَالَ إِنَّ الْمُكْثِرِينَ هُمُ الْأَقَلُّونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ خَيْراً فَنَفَحَ مِنْهُ بِيَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ وَرَاءَهُ وَ عَمِلَ فِيهِ خَيْراً قَالَ فَمَشَيْتُ مَعَهُ سَاعَةً فَقَالَ اجْلِسْ هَاهُنَا وَ أَجْلَسَنِي فِي قَاعٍ حَوْلَهُ حِجَارَةٌ فَقَالَ لِي اجْلِسْ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ قَالَ وَ انْطَلَقَ فِي الْحَرَّةِ حَتَّى لَمْ أَرَهُ وَ تَوَارَى عَنِّي فَأَطَالَ اللَّبْثَ ثُمَّ إِنِّي سَمِعْتُهُ ص وَ هُوَ مُقْبِلٌ وَ هُوَ يَقُولُ وَ إِنْ زَنَى وَ إِنْ سَرَقَ قَالَ فَلَمَّا جَاءَ لَمْ أَصْبِرْ حَتَّى قُلْتُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ تُكَلِّمُهُ فِي جَانِبِ الْحَرَّةِ فَإِنِّي مَا سَمِعْتُ أَحَداً يَرُدُّ عَلَيْكَ مِنَ الْجَوَابِ شَيْئاً قَالَ ذَاكَ جَبْرَئِيلُ عَرَضَ لِي فِي جَانِبِ الْحَرَّةِ فَقَالَ بَشِّرْ أُمَّتَكَ أَنَّهُ مَنْ مَاتَ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً دَخَلَ الْجَنَّةَ قَالَ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ إِنْ زَنَى وَ إِنْ سَرَقَ قَالَ نَعَمْ وَ إِنْ شَرِبَ الْخَمْرَ؛[1] از ابو ذر رحمة اللَّه كه گفت در شبى از شبها بيرون آمدم ناگاه ديدم رسول خدا (ص) تنها ميرود و هيچ آدميزادی همراه آن حضرت نيست من چنان گمان كردم كه آن حضرت ناخوش دارد كه كسى با او برود ابو ذر گفت پس شروع كردم كه در ماهتاب ميرفتم پس آن حضرت ملتفت شد و مرا ديد و فرمود كيست اينكه مىآيد عرض كردم كه ابو ذر خدا مرا فداى تو گرداند، فرمود كه اى ابو ذر بيا، من ساعتى با آن حضرت رفتم فرمود «بدرستى كه آنها كه مال بسيار دارند در روز قيامت كمترانند يعنى مرتبه ايشان در آن پستتر و منزله ايشان سبكتر است مگر كسى كه خدا خير و خوبى را باو عطاء فرمايد باينكه در دار دنيا او را مالى روزى كند پس بدست راست و چپ و در پيش رو و پس سرش از آن بخشش كند و در آن خير و خوبى را بعمل آورد كه آن را در وجوه بر صرف نمايد» ابو ذر گفت كه ساعتى با آن حضرت رفتم پس فرمود كه در اينجا بنشين تا من بسوى تو باز گردم ابو ذر گفت كه حضرت در آن سنگستان روان شد و رفت تا آنكه او را نديدم و از من پنهان شد و درنگ را طولى داد بعد از آن از آن حضرت شنيدم و حال آنكه رو آورده مىآمد و ميفرمود «و اگر چه زنا كند و هر چند كه دزدى كند» ابوذر گفت كه چون آمد صبر نكردم تا آنكه عرض نمودم كه اى پيغمبر خدا، خدا مرا فداى تو گرداند در كنار اين سنگستان كى بود كه با او سخن ميگفتى پس به درستى كه من نشنيدهام كه كسى چيزى را بر تو رد كند و تو را جواب گويد. فرمود كه اينك جبرئيل بود كه در كنار اين سنگستان بر سر راه من آمد و گفت «امت خود را بشارت ده باينكه هر كس بميرد در حالى كه چيزى را با خداى عز و جل شريك نسازد داخل بهشت شود پيغمبر فرمود كه گفتم اى جبرئيل و اگر چه زنا كند و دزدى كند گفت آرى و هر چند كه شراب بياشامد»[2]
نکته اول: نشانه عشق، معرفت
عشق، نشانه میخواهد، و عشق بینشانه، دروغ است. از طرفی، عشق نیز مراتب دارد و هر چه عمق عشق، بیشتر باشد عشق نیز شدت مییابد. بزرگترین نشانه عشق، معرفت است؛ معرفت به شخصیت و راه.
بنابراین، اگر از عشق به امام حسین علیه السلام بگوییم اما از معرفت به امام حسین علیه السلام، چیزی به مخاطب نگوییم، شخصیت امام را در گمنامی و غربت رها کرده و بر جهل مخاطب نسبت به شخصیت امام حسین علیه السلام، افزودهایم.
برای افزایش معرفت خود نسبت به امام حسین علیه السلام به برخی از روایات در باره شخصیت آن حضرت اشاره میکنیم:
1. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى به نقل از ابن عبّاس، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: لَو كانَ الحِلمُ رَجُلًا لَكانَ عَلِيّا، ولَو كانَ العَقلُ رَجُلًا لَكانَ حَسَنا، ولَو كَان السَّخاءُ رَجُلًا لَكانَ حُسَينا؛[3]اگر بردبارى، مردى بود، به شكل على بود و اگر عقل، مردى بود، به شكل حسن بود و اگر سخاوت، مردى بود، به شكل حسين بود.
2. السنن الكبرى: رَوى مُسلِمٌ البَطينُ أنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام وَرِثَ مَواريثَ فَتَصَدَّقَ بِها قَبلَ أن تُقسَمَ فَاجيزَت؛ مُسلم بَطين، نقل كرده كه حسين بن على عليه السلام چيزهايى را به ارث بُرد؛ ولى پيش از آن كه ميراث، تقسيم شود، سهم خود را [به صورت كلّى] صدقه داد و سپس [تعيين شد و] اجازه [ى تحويل و انتقال] داده شد.[4]
3. از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: أمَّا الحَسَنُ فَأَنحَلُهُ الهَيبَةَ وَالحِلمَ، و أمَّا الحُسَينُ فَأَنحَلُهُ الجودَ وَالرَّحمَة؛ به حسن، هيبت و بردبارى را مىبخشم و به حسين، سخاوت و رحمت را.[5]
4. ابن شهرآشوب به نقل از شعيب بن عبد الرحمن خُزاعى: وُجِدَ عَلى ظَهرِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَ الطَّفِّ أثَرٌ، فَسَأَلوا زَينَ العابِدينَ عليه السلام عَن ذلِكَ، فَقالَ: هذا مِمّا كانَ يَنقُلُ الجِرابَ عَلى ظَهرِهِ إلى مَنازِلِ الأَرامِلِ وَاليَتامى وَالمَساكينِ؛ در روز واقعه عاشورا، اثر چيزى را بر دوش حسين بن على عليه السلام يافتند و [علّت] آن را از امام زين العابدين عليه السلام جويا شدند. فرمود: «اين، اثر انبانى است كه بر دوش خويش مىكشيد و براى بيوهزنان، يتيمان و بينوايان، [آذوقه] مىبُرد»[6]