دگرگونی در سلیقه پوششی مردم ایران از سال ۱۳۶۸ به بعد
نویسنده: دکتر علی کیا و نسرین خانی اوشانی
پس از انقلاب اسلامی، سیاستهای اجرایی متعددی در مقابله با پوشش و آرایشِ نامتناسب با فرهنگ اسلامی در ایران صورت گرفت. این سیاستها که در چند سال آغاز، موفقیتآمیز به نظر میآمد، پس از گذشت بیش از یک دهه از انقلاب اسلامی تأثیر خود را از دست داد؛ بهگونهای که میتوان از دهه دوم انقلاب به بعد تغییر در سلیقه عمومی مردم در حوزه پوشش و آرایش را شاهد بود؛ برای مثال درحالیکه چادر، بهویژه با جنس نخی و طرح گلدار، در دوره پهلوی، نماد طبقه پایین شهری بود و کمتر از سوی زنان طبقات مختلف شهری استفاده میشد. پس از انقلاب و با غلبه گفتمان دینی، چادر مشکی به پوشش غالب زنان ایرانی تبدیل شد.
اتفاق مهم در روزهای انقلاب، تبدیلشدن روسری به نماد انقلاب و اعتراض زنان علیه حکومت پهلوی بود. این در حالی است که فقط چند سال پس از انقلاب، استفاده از همین روسری، نشان طبقه تحصیلکرده و بیانگر مقاومت زنان در برابر حجاب انقلابی بود. علاوه بر حجاب، جنس، رنگ، اجزا و ترکیب پوششی افراد در تمامی این دوران، دلالت بر مدلولهای متفاوتی داشته است؛ برای مثال کراوات که تا پیش از انقلاب، نماد طبقه متوسط شهری تلقی میشد و در سالهای اولیه پس از انقلاب، نماد وابستگی به حزب اپوزیسیون بود و منفور به حساب میآمد، امروزه به جزء جداییناپذیر پوششِ فروشندگان بوتیکهای مرکز و بالای شهر تهران تبدیل شده است. همچنین پیراهنهای یقه بسته با آستینهای بلند که روی شلوار قرار میگرفت و در بیشتر سالهای جنگ نشان دیانت و عرفِ پذیرفته شده اجتماعی در میان اکثریت مردان جامعه بود، امروزه بیشتر، نماد وابستگیهای حزبی به شمار میرود و محبوبیت ندارد.
به نظر میرسد نسل بعد از انقلاب، نسلی بود که در شرایطی متفاوت رشد مییافت و شاهد تجربههای جدیدی بود. حوزه هنجاری این نسل، دیگر به مؤلفههای محلی و ملی، محدود نبود؛ بلکه با توسعه روز افزون فناوریهای ارتباطی نوین و شرایط جهانی، افق گستردهتری پیش روی آنها قرار گرفته بود و این نسل بیش از هر چیز با نوع پوشش خود، فردیت خویش را به نمایش میگذاشت و حضور خود را به اثبات میرساند.
در تبیین دگرگونیِ سلیقه عمومی از لباسهایی پوشیده و مذهبی و روی آوردن به لباسهایی با مدلهای غربی جدید، تحلیلهایی نیز صورت گرفته است. بهترین تحلیل موجود از این امر، متعلق به دکتر فرامرز رفیعپور است که در کتاب توسعه و تضاد صورت گرفته است.
فرامرز رفیعپور در تحقیقی در سال ۱۳۷۱ آورده است: تغییر سبکهای پوششی مردم، تابعی از تغییر نگرشها و ارزشهایی است که بهویژه از سال ۱۳۶۸ به بعد در جامعه ایرانی رخ داده است. از نظر وی با پایانیافتن دوران جنگ تحمیلی و آغاز دوران سازندگی، کمبود مواد غذایی و حاملهای انرژی، که در زمان جنگ به مردم تحمیل شده بود، به اتمام رسید و سیاستهای ریاضتی، جای خود را به رویکردهای توسعه محور داد. در این شرایط، سرمایهداران برای مشارکت فعال در زمینههای اقتصادی دعوت شدند و برخورداری از سرمایه اقتصادیِ بالا در عمل ارزش بالایی یافت. علاوه بر این، بالا رفتن نرخ دلار و افزایش تورم، نقش حیاتی پول را هر چه بیشتر برجسته میساخت و فاصلهگیری از شعارها و آرمانهای دینی اول انقلاب و نزدیکی به ارزشهای نوظهوری نظیر ثروت را سرعت میبخشید.
امام خمینی(ره) در ابتدای انقلاب، ثروت و نابرابری را با نام طاغوت به ارزش منفی تبدیل کرده بودند و در بیانات خود، کوخنشینان را بر کاخنشینان ارجح میدانستند. این امر سبب شده بود که در آن سالها دارندگی، برازندگی نباشد و فقر، یک ارزش باشد. با این حال با تغییر سیاست بعد از سال ۱۳۶۸ و روند به اصطلاح توسعه اقتصادی، سرمایه، از اهمیت زیادی برخوردار شد و ملاک ارزیابیها شد. در این شرایط، صاحبان سرمایه، یعنی ثروتمندانی که تا آن موقع تا حدود زیادی مورد بیاعتنایی بودند و نمیتوانستند با پول خود، همه چیز و همه کس را بخرند، ناگهان با ارزش شدند و فرصت خودنمایی یافتند.
از سوی دیگر ورود کالاهای مصرفیِ متنوع و تبلیغات بسیار درباره آنها نیاز شدید به مصرف را در مردم افزایش داد و این امر بر اهمیت یافتن سرمایه و ثروت در زندگی مصرفگرای عموم افراد جامعه تأثیر بسزایی گذاشت. بدین ترتیب در سالهای اخیر از یک طرف به ثروتمندان، فرصت نمایش ثروت داده شد و از طرف دیگر با واردات و تبلیغات کالاهای مصرفی، نیاز شدیدی در مردم برای مصرف به وجود آمد و از این طریق کالاهای مادی برای آنها با ارزش شد. این در حالی بود که همزمان با گسترش تورم، قدرت خرید آنها نیز کاهش یافت؛ یعنی از یک طرف در مردم، نیاز شدیدی برای مصرف ایجاد شد و از طرف دیگر، ارضای این نیاز برای افراد بسیاری ممکن نبود. به گفته رفیعپور، این یک خودکشی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای یک نظام است. در هیچ کشور پیشرفتهای سیاستمداران، اینگونه عمل نمیکنند. آنها همواره بهاندازه قدرت خریدِ مردم تبلیغ میکنند و اجازه ورود کالا به کشورشان را میدهند.
بدین ترتیب ارزش در تلقی مردم، رفته رفته از ارزشهای معنوی به سوی ارزشهای مادی سوق داده شد. نتایج تحقیق آماری و میدانی فرامرز رفیعپور نیز تحلیل وی را تأیید میکند. نزدیک به ۷۰ درصد از پاسخگویان در تحقیق وی معتقد بودند که در سال ۶۵ مردم به کسانی که ماشینهای گران داشتند و با ظاهری شیک بیرون میرفتند، خیلی کم احترام میگذاشتند؛ اما در سال ۷۱ این ارزش تغییر کرده بود و ۶۲ درصد پاسخگویان برای اینگونه افراد، احترام زیادی قائل بودند.
این تغییر در نگرش افراد جامعه و رویگردانی از ارزشهای معنوی به سوی ارزشهای مادی، در تلقی آنها از نظامهای پوششی و آرایشی نیز تأثیرگذار بود. طبیعی است که با کاهش اهمیت ارزشهای مذهبی، دارندگان نمادهای مذهبی (نظیر چادر، ریش، لباس روحانیت و… ) نیز اهمیت بالای خود را کمرنگ شده مییابند. یافتههای پژوهش رفیعپور نشان میدهد که ۸۶ درصد پاسخگویان معتقد بودند در سال ۶۵ رعایتنکردنِ حجاب از نظر مردم عیب داشت؛ یعنی خانمها به علت اینکه احساس میکردند مردم از بیحجابی خوششان نمیآید و احتمال دارد نوعی مجازات اجتماعی و توهین به آنها صورت گیرد، بیشتر، حجاب خود را رعایت میکردند. این در حالی است که این رقم برای سال ۷۱ به ۴۱ درصد میرسد. همچنین ۸۱ درصد از پاسخگویان معتقد بودند که مردم در سال ۶۵ به خانمهای چادری احترام میگذاشتند؛ درحالیکه این رقم برای سال ۷۱ به ۳۶ درصد میرسید.
منابع
۱. رفیع پور، فرامرز (۱۳۹۲)، توسعه و تضاد، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ نهم.
۲. ذکایی، محمدسعید و مریم امنپور (۱۳۹۲)، درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن در ایران، تهران، نشر تیسا، چاپ اول.
۳. ذکایی، محمدسعید (۱۳۹۰)، جامعهشناسی جوانان ایران، تهران، انتشارات آگه، چاپ چهارم.
پایش سبک زندگی، سال اول، شماره ۳، مرداد ۱۳۹۳، صفحات ۱۱۲-۱۱۳.