آسیبشناسی معنویت؛ گام نخست برای پیشگیری و درمان در حیطه سلامت معنوی
محمدرضا آتشینصدف
آسیب شناسی معنویت؛ گام نخست برای پیشگیری و درمان در حیطه سلامت معنوی
انسانها بهسوی رب خود رهسپارند؛ اما در اینجا پرسش مهمی وجود دارد و آن اینکه اگر پیمودن فرآیند روانی به سوی خودشکوفایی (فعلیت و فردانیت) فرآیندی طبیعی است، چرا بسیاری از افراد در پیمودن این راه ترقی و کامیابی چندانی بهدست نمیآورند. همانگونه که عواملی سبب میشوند که سلامت جسمی افراد به خطر بیفتند و عوامل نیز باعث میشوند تا سلامت معنوی افراد مختل شود. تشخیص این علل و نحوه تأثیرگذاری آنها بر سلامت معنوی گام نخست برای پیشگیری و درمان در حیطة سلامت معنوی است. بدون این آسیبشناسی چهبسا بسیاری از راهکارهای درمانی اثر لازم را نداشته باشند.
1. اقسام آسیبهای معنوی
در اینجا ما سه دسته از عمدهترین آسیبها و موانع معنویت را بررسی خواهیم کرد. این سه دسته عبارتند از آسیبهای مرتبط با دوران رشد و تحول، آسیبهای مرتبط با برآوردهشدن نیازهای اساسی در دوران کودکی و آسیبهای مرتبط با کمبود مهارتهای لازم.
الف) آسیبهای مرتبط با دوران رشد و تحول فرد
مراد از آسیبهای مربوط به دوران رشد و تحول، نارساییهایی است که در اثر شکلگیری دلبستگی ناکارآمد بین والد و فرزند ایجاد میشود و در نهایت قابل تعمیم به دلبستگی به خداوند و آسیب در برداشت معنوی از صفات خداوند است. آسیبهای مرتبط با دوران رشد و تحول را میتوان در یک پیوستار سه جزیی جای داد:
یک) آسیب در دلبستگی ایمن به والدین (خدشهدار شدن اعتماد اولیه)
دو) آسیب در دلبستگی ایمن به خداوند
سه) آسیب در برداشت معنوی از صفات خداوند.
باید دانست که چنانچه دلبستگی بین والد و فرزند ناایمن و خدشهدار باشد، کودک در طول رشد خود سبک دلبستگی ناکارآمد خویش را به رابطهاش با خداوند تعمیم میدهد و قادر به برقراری رابطه سازنده با خداوند نیست و در اعتماد به صفات خداوند از قبیل در دسترسبودن، قابل اعتمادبودن، تأمینکننده بودن و غیره، دچار بیاعتمادی میشود.
ب) آسیبهای مرتبط با برآورده نشدن نیازهای اساسی در دوران کودکی
در مسیر رشد افراد چه بسا عواملی رشد آنها را مختل کند؛ این عوامل از یکسو مربوط به خلقوخوی انسان و از سویی مربوط به محیطی است که افراد در آن زندگی میکنند و در تعامل بین این دو شکل میگیرند. این عوامل طرحوارههای ناکارآمد نامیده میشوند. طرحوارههای ناکارآمد در شرایط مختلف زندگی بهویژه در شرایط استرسزا فعال میشوند و فکر و اندیشه و احساس و هیجان و رفتار انسان را تحت تأثیر قرار میدهند. از جمله این طرحوارهها میتوان به طرحوارههای رهاشدگی، بیاعتمادی و بدرفتاری، محرومیت هیجانی و غیره اشاره کرد.
اگر نیازهای هیجانی و عاطفی کودکان مثل نیاز به مراقبت، حفظ و نگهداری، امنیت، آرامش، نظم و انضباط، برآورده نشوند، در روان آنها مشکل و آسیب پیش میآید. این آسیب بر جسم، سیستم عصبی و سیستم غدد کودک تأثیر میگذارد، از جمله در حسها، رفتارها و مقابلهها و در حوزه شناختی و دریافت تجربیات از محیط بیرون. طرحوارهها به الگوهای فعال درونی. در صورت ارضا نشدن نیازهای اساسی زیر در دوران کودکی، طرحوارههای ناکارآمد روانی شکل میگیرند؛ نیازهای اساسی کودکان موارد زیر هستند:
یک) نیاز به امنیت، محیط باثبات و قابل پیشبینی، محبت، پذیرش، تحسین، مراقبت، توجه، راهنمایی و محافظتشدن و معتبر دانسته شدن احساسات و نیازها؛
دو) نیاز به خودگردانی، کفایت، هویت و شکوفایی؛
سه) نیاز به برقراری ارتباطهای صمیمانه و اجتماعی؛
چهار) نیاز به آزادی در بیان نیازها و ابراز هیجانهای سالم؛
پنج) نیاز به خودانگیختگی و تفریح؛
شش) نیاز به رعایت محدودیتهای واقعبینانه در زندگی.
تجربههای اولیه زندگی بهعنوان عوامل تسهیلکنندة شکلگیری طرحوارههای ناکارآمد بهشمار میروند؛ برای مثال تجربههایی مانند حمایت افراطی از کودک که مانع تأمین شدن نیاز او به خودگردانی میشود یا آزار جسمی و روانی دیدن که به نیاز کودک به امنیت را ضربه میزند، روند کسب طرحوارهها را سرعت میبخشند.
ارضا نشدن نیازهای اساسی و طرحوارههای ناکارآمد معنوی
گفته شد که طرحوارههای ناکارآمد مجموعه ای عاطفی، شناختی، رفتاری هستند که در موقعیتهایی که فعال میشوند، نوع مقابلههای ما را با چالشها مشخص میکنند. ویژگیهای مشخص طرحوارهها این است که:
1) در شرایط استرسزا فعال میشوند و بهکار میافتند.
2) کنترل را از دست ما گرفته و خودشان بهصورت خودکار در دست میگیرند و هیجانهایی را احساس میکنیم، شناختمان تحت تأثیر طرحوارهها قرار میگیرد و رفتارهایی را نشان میدهیم. بههمین سبب طرحوارههای ناکارآمد را دیکتاتورهای درونی مینماند که تأثیر زیادی بر رفتارهای ما میگذارند.
طرحواره معنوی مجموعه ای است که حول معنویت قرار دارد. برای مثال، کسی که میگوید خدا عادل نیست، یک طرحواره ناکارآمد معنوی دارد، یعنی یک مجتمع روانی متشکل از شناخت، نگرش، هیجان و رفتار مقابلهای متناسب با موقعیت است، مانند برادههای آهن که دور آهنربا جمع شدهاند. تعدادی از طرحوارههای ناکارآمد معنوی هستند. به این سبب به آنها ناکارآمد میگوییم که برای سازگاری ما با قوانین خداوندی، اجتماع و سازگاری در محیطهای زندگی مشکل ایجاد میکنند و سازگاری ما را کاهش میدهند. چه زمانی به یک طرحواره، طرحواره ناکارآمد میگوییم؟ مجموعهای از افکار، عواطف و هیجانات که با هم هستند، در مجموع طرحواره را شکل میدهند. هیجان به این طرحواره سوخت میرساند و آن را حرکت میدهد، شناخت سبب تغییر و تفسیر کردن میشود و رفتارها که ناشی از مجموعه هستند. اگر این مجموعه (طرحواره)، ارتباط مرا با هستی مطلق، مردم و طبیعت بر هم برزند و از توحیدیافتگی من جلوگیری کند، طرحوارة ناکارآمد خوانده میشود.
اگر داشتن طرحوارهای موجب شود که رابطه دو نفر آسیب ببیند آن طرحواره، طرحواره روانی است و اگر از روابط بینفردی فراتر رود و به رابطه ما با هستی و وجود متعالی آسیب برساند، معنوی است. هرگاه نیازهای معنوی ما برآورده نشوند، احتمال دارد طرحوارههای ناکارآمد معنوی تشدید شده و محکم شوند.
چگونگی شکلگیری طرحوارههای ناکارآمد معنوی
طرحوارههای ناکارآمد معنوی چگونه ایجاد میشوند؟ این طرحوارهها با تجربه ایجاد میشوند؛ اما این تجربهها چگونه ایجاد میشوند؟ این تجربهها بیشتر اوقات در روابط انسانی ایجاد شدهاند. بههمین علت انسان و روابط انسانی خیلی مهماند؛ بنابراین، بین این دنیا یعنی ارتباطهای فیزیکی و مادی و آن دنیا یعنی ساختارهای روان ارتباط وجود دارد. کسی که تجربههای تلخی از خانواده، دوستان، معلمان، مرشدان و رهبران مذهبی داشته باشد، این تجربهها را قالببندی و طرحوارهبندی میکند و میتواند آن را به افرادی که آنها را ندیده و زمانی که هنوز نیامده است، تعمیم دهد و اگر این تعمیمدهی خیلی زیاد شود، میتواند آن را به وجود متعالی تعمیم دهد. این سازوکار روان است.
بین دلبستگی انسانی و دلبستگی معنوی ارتباط وجود دارد؛ برای مثال اگر والدین کودکی با او عادلانه رفتار نکنند، چهبسا در بزرگسالی خدا را عادل نداند؛ همینطور بسته به اینکه رفتار بزرگترها از قبیل پدر و مادر، خواهر و برادر بزرگتر و… از نظر مهربانی یا نامهربانی، سختگیری یا همدلی، توجه یا بیاعتنایی به کودک چگونه باشد، نگاه او به خدا متفاوت خواهد شد.
برخی حیطهها و انواع طرحوارههای معنوی ناکارآمد
بسیاری از آسیبهایی که از نظر روانی مانع بالندگی و شکوفایی میشوند و رفتارهای انسانها را کنترل میکنند، به گستره معنویت انسان نیز تعمیم مییابند و حوزه معنویت را تحت تأثیر قرار میدهند و ارتباط انسان را با خدا، طبیعت، خود و دیگران تحت شعاع قرار میدهند. در زیر به مهمترین طرحوارههای ناکارآمد معنوی اشاره میشود.
یک) بریدگی و طرد معنوی
زمانیکه افراد احساس طردشدگی میکنند، احساس میکنند که طبیعت، جامعه و هستی، آنها را نمیپذیرد و همدلی خود را با هستی و طبیعت از دست میدهند. اگر ما در حقیقت با کل هستی هماهنگ باشیم، نیازی نیست که برای نماز صبح بیدارمان کنند، ما در هماهنگی با طبیعت که نماز میگزارد، هم بیدار میشویم تا همراه با طبیعت و هستی نیایش کنیم. زمانی که این هماهنگی در ما وجود ندارد، این اتفاق نمیافتد. این بهمعنای آن نیست که عادتها، باورها و اعتقادات در ما تأثیر ندارند، اما انسان خالصی که با طبیعت هماهنگ است به طبیعت نزدیکتر است، به طبیعت آسیب نمیرساند، از طبیعت لذت میبرد، با طبیعت حرکت میکند و پیش میرود، با طبیعت میخوابد و برمیخیزد و با طبیعت نیایش میکند. این حالت را میتوان بهشت روانی دانست؛ بنابراین یکی از نشانههای عدم اتصال به حقیقت، احساس طردشدگی معنوی است.
-
رهاشدگی معنوی
به این معنا که فرد احساس میکند که خداوند او را دوست ندارد و او را رها کرده است. پایههای این نوع طرحواره در دلبستگی ناامین اضطرابی نهفته است. این افراد الگوی درونیشان پایین است. در حوزه معنویت، انسان در ارتباط با خدا در مواقعی دچار این نوع بیاعتمادی به خود و گناهکار پنداشتن خود میشود و فکر میکند شایسته نزدیکی و تقرب به خدا نیست. احساس عدم شایستگی و لیاقت برای شمول رحمت خداوندی موجب میشود افراد از سازوکارهای زیر استفاده کنند:
- افراط در انجام آداب و مناسک: ممکن است برای جبران احساس کمبود در معنویت، بیش از اندازه به آداب و مناسک بپردازند و وسواسگونه به انجام وظایف دینی روی آورند، بدون اینکه از این تکالیف و عبادات لذت ببرند.
- دلسرد شدن از آداب و عبادات: ممکن است این افراد تسلیم این طرحواره شده و نسبت به عبادات و انجام تکالیف معنوی دلسرد شوند. در هر صورت ارتباط آنان با معنویت تا حد زیادی قطع میشود و از این حوزه عمیق روانی بهصورت کارآمد بهره نمیبرند و انرژی این قسمت از فعالیتهای روانی را راکد نگه میدارند. علاوه بر این، احتمال دارد این افراد بهعلت احساس رهاشدگی از سوی خدا، از موقعیتهای معنوی اجتناب ورزند و از اعمال و عبادات و مجامع معنوی دوری گزینند و این امر به دلسردی بیشتر آنان بینجامد و آنان را از معنویت دورتر کند. این طرحواره به طرحوارههای معنوی ناکارآمد دیگر و روشهای مقابلهای ناکارآمد مانند اتکای بیش از اندازه به دیگران، استدلال و توجیه عقلانی در راستای انکار وجود خداوند و استناد به تجربیاتی که نشان میدهد وقتی این افراد در معرض فقدان و مشکلات قرار داشتند، خداوند در دسترسشان نبوده است، میانجامد.
-
سوءظن به خداوند
یکی از طرحوارههای ناکارآمد معنوی که موجب آسیب معنوی میشود و انسان را از پیوستن به خود معنوی و خدا باز میدارد، بیاعتمادی به خداوند و کمکهای اوست. حسن ظن به خدا و خلق خدا در بسیاری از کتابهای اخلاقی و عرفانی مورد تأکید قرار گرفته است. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِک یرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ[1]
آنان که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و راه خدا جهاد نمودهاند آنان به رحمت خدا امیدوارند خداوند آمرزنده مهربان است.
علاوه بر این، خداوند بهصراحت فرموده است:
قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.
بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشتهاید از رحمت خدا نومید مشوید در حقیقت خدا همه گناهان را میآمرزد که او خود آمرزنده مهربان است.[2]
نه تنها از نظر روایات، بلکه از نظر روانشناختی نیز قابل درک است کسی که به خدا اعتماد نداشته باشد و به نزدیک بودن او به خودش و حمایت او از بندهاش امیدوار نباشد و به اصطلاح روانشناسان نسبت به خدا دلبستگی ناایمن اجتنابی داشته باشد، از نظر روانی آمادگی ندارد که رحمت و کرامت خدا را درک کند و از آن لذت ببرد. چنین فردی با این طرحواره ناکارآمد معنوی نمیتواند خود را به مبدأ هستی و به باریتعالی متصل سازد.
وقتی این رابطه گسسته شد، افراد اعتماد خود را به خدا از دست میدهند و نمیتوانند به خدا توکل کنند و امور را به او بسپارند و حتی اگر وانمود کنند که به خدا توکل کردهاند، اما دلشان آرام نمیشود، زیرا جلوههای اشراقی و الهامات به قلب آنان وارد نمیشود و نوعی خلأ در آنها ایجاد میشود، اما ممکن است این بیاعتمادی را به زبان نیاورند. چون شاید فکر کنند که گناه است و سعی کنند خودشان را آرام کنند که میتوانیم توکل کنیم.
-
محرومیت هیجانی نسبت به خدا
این نوع افراد به صورتهای زیر این طرحواره ناکارآمد را نشان میدهند: «من برای خدا مهم نیستم»، «خداوند به حرف من گوش نمیکند و مرا راهنمایی نمیکند»، «من از نظر معنوی احساس تنهایی و بیپناهی میکنم»، «چگونه میتوانم رابطه صمیمانهای را با خدا داشته باشم و از نیایشهایم با خدا لذت ببرم، درحالیکه او مرا فراموش کرده است و به دعاهایم پاسخ نمیدهد؟» و بهعلتِ داشتن این طرحواره و فعال نساختن روابط معنوی با خدا دچار سردرگمی و بحران هستند.
این افراد معتقدند که هرگز نیاز آنان به عشق خداوندی برآورده نخواهد شد و خداوند هرگز آنان را درک نخواهد کرد و بههمین سبب دادوستد خود با خدا از جمله نیایش، کمک خواستن از خدا، امیدوار بودن به رحمت خدا و توکل کردن به او برای حل مشکلات در آنان از بین رفته است. دو احساس برجسته در آنان پیوسته دیده میشود؛ از طرفی از خدا عصبانیاند که چرا در شرایط ناگوار آنان را درنمییابد و از طرف دیگر از اینکه احساس میکنند خداوند آنان را در سختیها تنها گذاشته است، احساس درد و رنج میکنند و آزردهاند. افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، هنگام صحبت کردن با دیگران، با آنان احساس نزدیکی نمیکنند. همچنین زمانی که انسانها در دامان طبیعت هستند، احساسات شاعرانه در درون خود احساس نمیکنند.
- احساس نقص و شرم معنوی
یکی از پیامدهای جدا شدن از وجود متعالی، احساس شرمندگی است و اینکه به انسان نوعی حالت ناقص بودن دست میدهد و تمام هم و غمش این است که این نقص را جبران کند؛ بنابراین، همیشه در حال تلاش و جاهطلبی است و در مال و ثروت و تأیید دیگران میخواهد آن را پیدا کند. این افراد میخواهند اتصال با حقیقت را بهصورت تصنعی پبدا کنند که این امر امکانپذیر نیست. افرادی که در این طبقه قرار دارند، خود را گناهکار، حقیر و بیارزش و غیرقابل پذیرش خدا میدانند و احساس میکنند که حتی رحمت خدا با آنهمه گسترش شامل حال آنان نمیشود. این افراد از نظر معنوی خود را معیوب میدانند و مرتب در حین صحبت و مصاحبه، به گناهان خود ارجاع میکنند.
اینگونه افراد از لحاظ نوع دلبستگی به خدا جزء افراد با دلبستگی ناایمن آشفتهاند که هم الگوی خود آنان بهشدت آسیبدیده (خود گناهکار) و هم اعتماد آنان به نزدیکی و رحمت خدا قطع شده است. از یکطرف خود را لایق رشد و بالندگی معنوی نمیدانند و از سوی دیگر از رحمت خدا ناامید هستند. این عده از لحاظ معنوی بهشدت آسیب دیدهاند. داشتن افکار ناکارآمد و احساس رنج و عذاب اجازه نمیدهد که آنان بعد معنوی خود را پرورش دهند یا به آن اجازه رشد و نمو دهند.
- انزوای معنوی
افراد با این طرحواره ناکارآمد معنوی، در انزوای معنوی بهسر میبرند و خود را گسسته از گروه معنوی احساس کرده و فکر میکنند که وصله ناجوری هستند که هیچ تعلق خاطری نه به ایدههای معنوی دارند و نه به گروههای معنوی. اینگونه افراد در اولین برخوردشان در مصاحبهها بیان میکنند هیچگونه احساس تعلقی نسبت به ماورا و معنویت ندارند، نه خدا را درک میکنند و نه به انبیا و اولیا تعلق خاطر دارند و مرتب اظهار میدارند که به هیچ گروه معنوی و مذهبی پیوسته نیستند و متفاوت از افراد معنوی هستند. این طرحواره ناکارآمد موجب گسستگی افراد از خود معنوی (Self) و اجتماع معنوی و ایدهها و مراسم و مناسک مذهبی میشود و انسان را در حالت عدم تعلق به اقیانوس هستی قرار میدهد که موجب اضطراب معنوی و وجودی و احساس عدم تعلق به یک مبدأ و معاد میشود.
دو) خودگردانی و عملکرد معنوی مختل شده
یکی از مشکلات دیگری که در این راستا مسئله خیلی مهمی است، خودمختاری و تصمیمگیری برای خود و رقمزدن سرنوشت خود است و ابراهیموار تصمیم گرفتن برای شکستن بتها و تبعیت نکردن از رسم و رسوم و ایستادن در برابر نمرودهاست. البته بدون خدا، خود معنا ندارد. آب لولهکشی خانه ما بدون وصل به دریاچه معنا ندارد. خودی که قطع شده ضعیف است و احساس اضطراب میکند.
این افراد بهجای اینکه خودشان تصمیم بگیرند میترسند، اعتماد به خودشان را از دست دادهاند و بیش از اندازه به دیگران متکیاند. امکان دارد این افراد بیش از اندازه به چهرههای مذهبی وابسته شوند، مثل ارباب کلیسا و آنانی که به ارباب کلیسا وابسته بودند، یعنی خودش جرأت ندارد که بیندیشد، کتاب بخواند و به خدا وصل شود. عرفا در این زمینه بهتر صحبت کردهاند. شمس تبریزی در «فیه مافیه» میگوید وارد مجلسی شدم که همه احادیثی از قول فلانی از قول فلانی از قول فلانی و الی آخر نقل میکردند، به کسانی که سلسلهوار حدیث میگفتند، گوش کردم و فیض بردم، ولی تحمل نکردم، فریاد کشیدم که یک نفر نیست بگوید سَمِعتُ من ربّی، من هم از خدای خودم شنیدم که بهطور مستقیم به قلبم پیغام بفرستد. چرا ما این قدر از حقیقت گسسته شدهایم که نمیتوانیم پیامها را دریابیم و فقط بهدنبال این هستیم که از دیگران نقل قول کنیم.
افراد دارای این نوع طرحواره با توجه به نقصشان در خودکارآمدی، خود را در درک مسائل معنوی بیکفایت میدانند و فکر میکنند نمیتوانند با خدا رابطه صمیمی درونی داشته باشند و همیشه باید از بیرون هدایت و راهنمایی شوند. از جمله میتوان به افرادی اشاره کرد که هر امر معنوی را بهطور وسواسی انجام میدهند و بهجای امیدوار شدن به هدایتهای معنوی از سوی خدا بهصورت افراطی برای انجام اعمال معنوی چشم به راهنمایی دیگران میدوزند. افرادی که بهطور مستقل و همراه با اعتماد به نفس، با یادگیری اصول اساسی معنویت و دینداری، مناسبترین روش اتصال به باریتعالی را انتخاب میکنند، موفقتر از افرادی هستند که وسواسگونه در مورد روشها خود را به سختی میاندازند و همیشه انتظار دارند که دیگران به آنان بگویند چگونه به ارتباطهای معنوی خود سامان دهند.
- آسیبپذیری در حوزة معنویت
برخی از افراد بهدلیل دوران کودکی ناهموار و توأم با مسائل و مشکلات فراوان همیشه انتظار خطر و فاجعه را دارند و خداوند را مانند نیروی قهار میدانند و انتظار دارند خداوند با کوچکترین خطایی آنان را گوشمالی دهد و همیشه در ارتعاش ترس و هراس معنوی بهسر میبرند و آنقدر در ترس از اشتباه و لغزش هستند که هرگز از مهر و موت و شفقت خداوند لذت نمیبرند. در نیایشهای آنان عشق و علاقه و پرستش جمال خداوندی دیده نمیشود و همیشه ترس از این دارند که کوچکترین لغزشها آنان را به ظلمات جهنم و عذاب سوق دهد.
- شکست و ناکارآمدی معنوی
افراد با این طرحواره نسبت به دیگران خود را پایینتر میدانند و نه تنها فکر میکنند که به ارزشهای معنوی نرسیده و از لحاظ معنوی رشد و بالندگی نداشتهاند، بلکه میاندیشند که هرگز شایستة رشد و پرورش معنوی نیستند و به رشد و شکوفایی معنوی نخواهند رسید. احتمال دارد این افراد بهصورت جبرانی به خداوند روی آورند، ولی اطمینان قلبی از پذیرش و راهنمایی خداوند ندارند. هرگز از انجام دادن تکالیف دینی و اعمال معنوی لذت نمیبرند؛ زیرا معتقدند اعمالشان قابل پذیرش و مطابق معیارهای بالای معنوی نیست.
سه) محدودیتهای مختل شده معنوی
بعضی افراد قوانین الهی را بهعنوان محدودههای تعیین شده برای بشر رعایت نمیکنند. قوانین الهی با قوانین بشری متفاوت است، یک نمونه قوانین ازلی جهان هستی این است که وقتی پیامبر خدا ـ حضرت یوسف 7 ـ از اسب پیاده نمیشود برای احترام به پدر، نور نبوت از دستش خارج میشود. طبیعی است که وقتی پیامبر خدا در یک لحظه قوانین الهی را فراموش کند و دچار مشکل شود، اگر نتوانیم محدودههای الهی را رعایت کنیم مشکلاتی پیش میآید. رعایت این محدودهها تقوا یا وقایه و حفظ خود نامیده میشود. برای هرکسی در همه حال محدودههایی هست. فرعون که این محدودهها را شناسایی نمیکند و به قومش میگوید بزنید به دریا، غرق میشود. اینکه گفته میشود کار نیکان را قیاس از خود مگیر، بههمین معنی است. اینکه موسی و قومش از آب رد میشوند، دال بر این نیست که قوم فرعون هم میتوانند این کار را بکنند.
- استحقاق و خودبزرگپنداری معنوی
افرادی که در این گروه جای دارند، احساس میکنند از نظر معنوی افرادی برگزیدهاند و هر چیزی که آنان برای دیگران صلاح بدانند، باید بلافاصله از دستورهای آنان تبعیت کنند. این افراد با بیصبری دنبال آنند که دیگران از انضباطهای اخلاقیای که آنان طراحی کردهاند پیروی کنند. نمونة بارز این افراد، فرعون مصری بود که خود را فردی ویژه و رب اعلای مردم مصر میپنداشت. بزرگترین مشکل این افراد، عجب و غرور و خودبینی و ارزیابی بالا از پایگاه معنوی خودشان است و چنین میپندارند که از امتیازهای ویژهای برخوردارند و امکان دارد مثل فرعون و نمرود فریاد «انا ربکم الأعلی» را به صدا درآورند.
- خویشتنداری معنوی ناکافی
افراد دارای این طرحواره بهسرعت از انجام کارهای واجب سر میپیچند و توبه خود را میشکنند و نمیتوانند مسئولیتهای معنوی را قبول کنند.
چهار: ریاکاری
برخی از افرادی که ارتباطشان با خدا دچار مشکل شده است، ریا میکنند. اگر اصل را پیدا نکنیم به بدل میچسبیم. سازوکارهای دفاعی هم همین هستند. اگر رفتار ما براساس انگیزه ساده و هماهنگ با شناخت و هیجان باشد، مطلوب است؛ ولی اگر رفتاری براساس انگیزههای سطح پایین باشد، سازوکار دفاعی است. مطلوب آن است که نیت فرد از خواندن نماز برقراری ارتباط با باریتعالی، لذت از این حضور لذت باشد؛ اما اگر فرد در حضور دیگران نمازش را با طمأنینه و حالت ویژهای بخواند، انگیزهاش سطح پایین است و احتمالاً بعداً هم پشیمان میشود و فکر میکند که چقدر انگیزههای من سطح پایین است و من ریا کردهام. ریا یا نفاق هر دو از طرحوارههای ناکارآمد معنوی هستند که در پی آن طرحواره ناکارآمد اولیه یعنی گسسته شدن، ایجاد میشوند.
- تأییدجویی معنوی
افرادی در این طبقه میگنجند که بهجای تبعیت از معنویت خودجوش در راستای خوشآیند دیگران قدم برمیدارند. دلیل این امر یا داشتن اعتماد ضعیف به معنویت خودجوش خودشان است یا اینکه احساس ترس دارند که دیگران را با رفتارهای خود برنجانند. بهعبارتی میخواهند با همرنگ شدن با دیگران حتی در مسائل معنوی هم توجه دیگران را به خود جلب کنند و هم از احساس تنها ماندن و جدا شدن از دیگران در امان بمانند. این افراد جزو آنانی هستند که انطباق با جامعة عمومی را بر فردیتیابی ترجیح میدهند؛ به این معنا که سازگاری با جامعة موجود برایشان مهم است و نه دستیابی به رشد و شکوفایی و معنویت درونی. این افراد در کودکی بهسبب ترس یا احساس گناه نیازهای خود را فدای نیازهای افراد دیگر از جمله پدر و مادر کردهاند و وقتی وارد دوران بزرگسالی شدهاند، همیشه وارد روابطی شدهاند که در آن فرد دیگری تسلط و چیرگی داشته است و آنان بهناچار قربانی شدهاند و این سبک زندگی را به مسائل معنوی خود نیز سرایت دادهاند و بهجای اعتماد به هدایت درونی و شکوفایی و بالندگی معنویت خودجوش همیشه درصدد کنار آمدن با معیارهای معنوی برونسو بودهاند.
- قربانی کردن خود معنوی
یکی دیگر از طرحوارههای ناکارآمد، قربانی کردن خود است. وقتی میبینیم خوبیهایمان تلافی نمیشود، میگوییم دستم نمک ندارد، این دست بشکند که این قدر به او خوبی کردم، اینجا از نظر معنوی قربانی شدهایم، چون عمل با انگیزة ساده و با خلوص انجام نگرفته است؛ درحالیکه باید برای انجام دادن آن عمل شکرگزار باشیم؛ اما زمانی که معطوف به این شود که آن فرد قدرشناس عمل ما باشد، آن رفتار ابتر میشود. رفتار درست است، اما انگیزه بهجای اینکه خدایی باشد، معطوف به فردی میشود که محدود است. افراد دارای این طرحواره معنوی در انجام دادن کارهای معنوی از تمایلات و انگیزههای بهجا و پسندیده (حلال) میگذرند تا اینکه با این قربانی کردن نیازهای خودشان بهشت برین را برای خود به ارمغان آورند. معاملهگرانی هستند که فکر میکنند با قربانی کردن خود میتوانند امتیازهای بنده کامل را بهدست آورند.
- بازداری هیجانی معنوی
افرادی که دارای این طرحواره هستند، در انجام عبادات و نیایش، هیجان و اشتیاقی ندارند. رابطه این افراد با خدا بسیار خشک و صوری است و هنگام دعا و نیایش به درگاه خداوند هیجان معنوی به آنان دست نمیدهد. این افراد از محلهایی که شادیها و تفریحات سالم معنوی وجود دارد، پرهیز میکنند.
- وضع کردن معیارهای سرسختانه معنوی
این افراد معیارهای سرسختانه معنوی و دینی برای خود وضع میکنند که متناسب با توانمندیهای جسمی، روانی و معنوی آنان نیست. داشتن زهد بیش از اندازه و پرهیز از استفاده از نعمتهای خداوندی بهصورت حلال و در مضیقه قرار دادن خود برای رسیدن به معیارهای بالای معنوی و چشمپوشی از لذات معقول و ابراز خوشحالی از راهی که تا حال در مسیر رسیدن به معنویت پیمودهاند، این افراد را در معرض پرتگاههایی قرار میدهد که یکی از آنها نداشتن پایگاه محکم در مسیر معنویتی است که به ظاهر به آن دست یافتهاند. پیروان برخی از ادیان و نحلههای معنوی و ریاضتکشیهای بیرویه آنان و چشمپوشی از نیازهای جسمی و روانی که در برخی از زاهدان در مذاهب شرق از جمله بودایی و برخی از زاهدان افراطی در مسلک مسیحیت در زمره این افراد بهحساب میآیند که تاریخ مذاهب و معنویت شاهد افت ناگهانی این افراد بوده است؛ زاهدانی که مدتها دور از مردم در کوهها زندگی کرده و در اثر زهد و پرهیز به برخی از مقامهای معنوی دست یافتهاند، ولی بهعلت خلأهای شدیدی که در روند سیر تحولی خود داشتهاند، هبوطهای شدیدی در این راه داشتهاند.
اسلام خود را دین زندگی و سهل و ساده معرفی میکند و در کنار رسیدن به معنویت اخروی، برخورداری متعادل از نعمتهای دنیوی را جایز میداند و پیروان خود را امت وسط مینامد. اسلام بهسبب داشتن تعادل در برخورداری از نیازهای مادی و معنوی بدون محرومیت یا غرق شدن در هر یک از نیازها، مسیر خود را آسان و با ثبات معرفی میکند و معتقد است که افراد متعادل در رسیدن به قلههای معنویت میتوانند ثابت قدم باشند و هرکسی فراخور تحول روانی خود میتواند در مسیر تحول روانی، معنوی و شناختی با هم پیش برود.
این طرحواره تمام مضراتی که کمالطلبی از نظر روانشناسی دارد، با خود بههمراه دارد. وضع معیارهای سرسختانه که ناهماهنگ با توانمندیهای افراد است، گاهی بهجای سوق بهسوی قلههای معنویت موجب اهمالکاری شده و افراد از ترس نرسیدن به معیارهایی که خودشان وضع کردهاند، حتی برای رشد و تحول معنوی در حد خودشان هم اهتمام نمیورزند؛ همچنین این افراد در مورد معیارهای خداوندی نیز سختگیرند و بهجای تأکید بر رحمت خداوند بر قهر و غضب و خشم او تأکید دارند.
- تنبیهگرایی معنوی
افراد دارای این طرحواره با خود و دیگران بهسبب تقصیرها و ارتکاب گناهان بهشدت رفتار میکنند. این افراد خود را بهدلیل تقصیرهای کوچک بهشدت تنبیه میکنند و باور دارند که دیگران هم باید بهسبب گناهانی که انجام دادهاند، تنبیه شوند. افراد دارای این طرحواره خدا را بسیار تنبیهگر میدانند و باور دارند خدا در کمین بندگان است تا در صورت انجام دادن گناه آنها را بهشدت تنبیه کند و اگر دیگران در مورد مهربانی و بخشایشگر بودن خداوند صحبت کنند، عقیده آنان این است که خدا به بندگان مهلت میدهد که بیشتر گناه انجام دهند تا آنان را سختتر کیفر دهد. در برخی موارد افراد دارای این طرحواره عکسالعمل شبهبخشایشگرانه از خود نشان میدهند؛ اما این بخشایشگری واقعی نیست و در واقع جبران افراطی همان طرحواره تنبیه معنوی است.
پیامدهای منفی طرحوارههای ناکارآمد معنوی
با فعال شدن طرحوارههای ناکارآمد معنوی، فرد دچار هیجانهایی میشود، همچنین طرحوارههای ناکارآمد معنوی بر شناخت فرد از واقعیت اثر میگذارد و سبب تحریف شناخت میشود و رفتارهایی را موجب میشود که در مجموع با یکی از ذهنیتهای طرحوارهای زیر قابل شناسایی است:
الف) ذهنیتهای معنوی کودکانه
با فعال شدن طرحوارههای ناکارآمد معنوی، فرد در ارتباط با هستی مطلق، ممکن است یکی از ذهنیتهای کودکانه زیر را تجربه کند:
- بنده آسیبدیده: زمانی که فرد احساس رهاشدگی و طردشدگی از درگاه خداوند و محروم بودن از لطف خدا دارد، با این ذهنیت مواجه است.
- بنده عصبانی: زمانی که فرد بهدلیل اینکه تصور میکند نیازهای اساسی او از جانب خدا برآورده نشده است یا خدا با او برخورد نامنصفانهای داشته، خشمگین است.
- بندة فاقد خودکنترلی: زمانی که فرد اعمال تکانشی و اعمال ممنوعشده در دین (گناهان) را مبتنی بر تمایلات آنی برای لذت بردن بدون توجه به محدودیتهای مذهبی انجام میدهد.
- بنده راضی: زمانی که فرد از خدا راضی است، زیرا ادراک او از خدا چنین است که تمام نیازهای او را در زمان حال برآورده کرده است. در این حالت، فرد طرحواره ناکارآمد معنوی ندارد.
ب) ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد معنوی
زمانی که طرحواره ناکارآمد معنوی در فرد فعال شود، ممکن است برای دوری از درد و رنج و پیامدهای منفی ناشی از فعالشدن طرحواره یکی از ذهنیتهای مقابلهای ناکارآمد زیر را نشان دهد:
- تسلیم بدون فکر به سنتهای مذهبی و معنوی: زمانی که فرد بدون تفکر و تدبر و تجربهکردن شخصی از دیگران پیروی و اطاعت میکند و تسلیم نظر جمع و سنتهای جمعی میشود و خود را در درک مسائل مذهبی و معنوی بیکفایت میداند، در این ذهنیت مقابلهای قرار دارد.
- اجتنابکننده و منکر: زمانی که فرد از مذهب از نظر هیجانی میگسلد و نسبت به مذهب بیاعتناست و از اجتماعات مذهبی و معنوی فاصله میگیرد، این ذهنیت مقابلهای را بهکار میگیرد.
- جبرانکننده افراطی: زمانی که فرد همراه با تعصب و افراطیگری با مذهب برخورد میکند و بهطور وسواسگونه به انجام عبادات میپردازد، در این ذهنیت مقابلهای قرار دارد.
ج) ذهنیت ارتباط معنوی
بر اساس تجربههایی که فرد با والدین و مراجع قدرت در جامعه داشته است، ممکن است ادراکهای ناکارآمدی از خدا داشته باشد.
- ادراک خدای تنبیهگر: زمانی که فرد خدا را تنبیهگر میداند، از عذاب الهی و مجازات شدن به خاطر گناهان خود، ترس دائمی دارد و همواره از خود و دیگران بهدلیل ارتکاب گناه انتقاد میکند.
- ادراک خدای پرتوقع: فرد این ادراک ناکارآمد را از خدا دارد که خدا از او توقعات بیش از اندازهای دارد و محدودیتهای بندگان را در نظر نمیگیرد.
- ارتباط معنوی سالم با خدا: بهمعنای رسیدن به خودشکوفایی و خود شدن معنوی و خداوند را حمایتگر و آرامبخش دانستن است.
ج) آسیبهای مرتبط با کمبود مهارتهای لازم
گاهی اوقات آسیبهای معنویت را میتوان در کمبود مهارتهای لازم افراد ـ بهویژه جوانان ـ برای ادای اعمال معنوی مشاهده کرد. عدهای از افراد در بهکارگیری مهارتهای معنوی در زندگی روزانه، مشکل دارند. این مسئله میتواند از آشنا نبودن با مهارتهای معنوی، عدم تسلط بر مهارتها و عدم علاقه در بهکارگیری مهارتهای معنوی باشد. اعمال معنوی هرچند که اموری سرشتی و خودجوش هستند؛ اما بهکارگیری صحیح آنها نیاز به آموزش دارد. عدم آگاهی از مهارتهای معنوی نه تنها ممکن است سودمند نباشد، بلکه ممکن است نتیجه برعکس داشته باشد و باعث رهایی و ترک اعمال معنوی نزد افراد شود. فرض کنید جوانی هنگام بروز مشکلات از مهارت معنوی توکل استفاده کند؛ اما شیوه صحیح بهکارگیری آن را نداند و بدون انجام دادن تلاشهای لازم، منتظر دریافت کمک از سوی خداوند باشد، روشن است که اینگونه بهکارگیری توکل، نه تنها به نتیجه نمیرسد، بلکه باعث میشود نگاه این جوان به توکل، به امری تصنعی تبدیل شود. یا مثلاً فرض کنید جوانی در اثر عمل ناعادلانه یکی از اطرافیانش رنجیده است و حال خواستار بخشیدن اوست. اگر این جوان مهارت لازم در بخشایشگری را نداشته باشد، چگونه میتوان انتظار داشت که از زندان کینه و رنج رهایی یابد و با عشق و خیرخواهی نسبت به فرد خاطی، رفتار کند. سایر مهارتهای دیگر معنوی از قبیل صبر، تفویض، راضی به مشیت الهی، ارتباط صحیح با طبیعت و غیره نیز از جمله مهارتهای معنوی هستند که ممکن است فرد در به کارگیری آنها آگاهی و مهارت لازم را نداشته باشد. ازاینرو به این مسئله نیز میتوان بهعنوان یکی از عوامل آسیبشناسی در معنویت در جوانان نگاه کرد.
[1]. بقره، آیه 218.
[2]. زمر، آیه 53.