پدیده ازدواج سفید در گفتگو با دکتر مهرانگیز شعاع کاظمی
بهعنوان اولین سؤال بفرمایید که ازدواج سفید چیست و این پدیده با چه زمینههایی شکل گرفته است؟
بسم الله الرحمن الرحیم، ازدواج سفید پدیدهای است که بهعنوان یک آسیب اجتماعی محسوب میشود و در حدود هفت یا هشت سالی است که در کشور ما رواج پیدا کرده و متاسفانه رو به افزایش است. در ازدواج سفید، تعهد شناسنامهای و اساساً هویت تعهدی وجود ندارد و اگر بخواهیم اسم خوبی برای آن انتخاب کنیم باید بگوییم ازدواج سیاه، چون پایان شومی دارد. در این نوع از ازدواج که واقعا هیچگونه هویتی مشخص نیست و افراد هیچ تعهدی نسبت به هم ندارند و با کمترین ملاک با یکدیگر همراه میشوند. این ازدواج در فرهنگهایی رواج پیدا میکند که بی مسئولیتی و نظارت اجتماعی در آنها کم است. یکی از آن نظارتهای اجتماعی توجه و نظارت خانواده است و متأسفانه رو به فزونی است. بی مسئولیتی خانواده ارتباطی با فرزند زیاد ندارد و در خانوادههای کم فرزند هم این مسئله وجود دارد و به دلیل نبود همین توجه و نظارت، فرزندان در کمال آزادی این نوع ازدواج را انتخاب میکنند.
ـ یعنی بحرانی است که خود خانواده آن را پذیرفته است؟
بله، و بر این باورم که خانواده این راه را بهعنوان راهکاری انتخاب کرده تا خودش راحتتر باشد و البته بعدها عواقب آن دامن خودش را میگیرد. اکنون با پدیدههایی روبهرو هستیم که در اثر همین نوع از ازدواجها پدید آمدهاند؛ فرزندانی که ازدواجهای ناقص متاسفانه انجام میدهند و بعدها خانواده درگیر مسئله مهریه و نفقه و… میشوند. برخی از خانوادهها اگر اطلاع داشتند و اقدامی نمیکردند معتقد بودند که ما هیچگونه تعهدی نداشتیم و خودشان انتخاب کردهاند که به این شکل زندگی کنند و پای تصمیمهای خود بایستند.
ـ یعنی معتقدید که هم خانواده و هم فرزندان به ادامه این بحران کمک میکنند؟
بله، خانوادهها نباید قبول کنند که با ملاکهایی سطحی و فقط به صرف با هم بودن و شاید هم ارضای نیازهای سطح اول این ازدواجها صورت بگیرد.
ـ از بعد دیگری میتوان به این موضوع نگاه کرد که گرایش به این سبک از روابط میتواند یک هنجارشکنی باشد؛ مثلا دهنکجی به نظام سیاسی اسلامی ایران، آیا این مسئله را تنها یک مسئله اجتماعی میبینید؟
اگر این هم باشد بیشتر مشاهدات ما خلاف این است و بیشتر یک مسئله اجتماعی است و جنبه اجتماعی آن پررنگتر است. یک بعد از این ازدواجها میتواند ناشی از مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و بافت کلی جامعه باشد؛ ولی در عین حال، در کشورهای دیگر که این ازدواج رواج دارد، چنین مسائلی مطرح نیست. شاید همان فرهنگ ایندیویژالیسم[1] یا فردیت و احترام و ارزشی که برای فردیت قائلاند بیشتر سبب این ازدواج است و بحث دهنکجی نیست. آنان این سبک از ازدواج را بهعنوان یک شیوه زیستن انتخاب کرده اند که با بیفکری و ناهنجاری و مانند آن بیشتر جور درمیآید.
ـ به غیر از عدم مسئولیتپذیری و فردگرایی چه بسترهای اجتماعی برای بروز این مسئله وجود دارد؟
یکی از بسترها، فضاهای دانشجویی و محیطهای خوابگاهی است. در این محیط عرفی خاص برای ارتباط وجود دارد و خیلی از دانشجویان، زمانی که نمونههایی مثل خود را که به چنین ارتباطی رسیدهاند و توانستهاند به این آیتم دست پیدا بکنند، مشاهده میکنند، شکاف و خلأ روحی خود را با این همباشی و همجوشی و همزیستی پر میکنند.
یکی دیگر از بسترها، مشاغل کاذب است. افرادی که در یک زمینه خاص تحصیل میکنند؛ ولی نمیتوانند به اشتغال موفق دست پیدا کنند و به همین دلیل، یک اشتغال پارهوقت و غیرمرتبط را انتخاب مینمایند و در آنجا با آدمهایی مثل خودشان یا با اندکی تفاوت را مییابند و احساس می کنند که با هم همدردند و میتوانند باهم همدلی و همدردی کنند و با همدیگر اوقاتی را صرف نمایند و این زمان کمکم بهصورت مستمر ادامه پیدا میکند و به همباشی میانجامد.
ـ آیا مسئله جنسی در این همباشیها موضوعیت دارد یا خیر؟ ممکن است دو فرد کنار هم باشند و حتی همجنس باشند و مثلا در کنار هم زندگی کنند.
وقتی اصطلاح ازدواج سفید را به کار میبریم باید به دو فرد غیرهمجنس فکر کنیم. ازدواج سفید یعنی ازدواج دو فردی که به اصطلاح همخواب باشند. این مسئله در ازدواج سفید پررنگ است و همان چیزی که باعث میشود که این ازدواج ادامه پیدا کند. در این ازدواج، نیاز جنسی بهطور افراطی و بیقواره ارضا میشود.
ـ آینده این مسئله را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
امیدوارم پیشبینی خوبی برای پیشرفت آن نکنیم؛ ولی فعلا جایگاه خوبی ندارد. ازدواج سفید از آن دسته مقولاتی است که کم آن هم زیاد است؛ همانند روسپیگری. تا زمانی که آزادسازی صورت نگیرد و تا زمانی که پنهان باشد وضعیت خوبی نخواهد داشت. برخی از افرادی که به این شیوه باهم زندگی میکنند مدارای عجیبی نسبت به هم دارند که در زندگی زناشویی آن مدارا را نخواهند داشت، این هم به دلیل وابستگیهای کاذب است.
ـ اگر این مدارا تمرینی باشد و فرد در زندگی مشترک با همسر آیندهاش بتواند از این مدارا استفاده کند خوب است؟
مقصودم این بود که خیلی از اوقات واقعا درگیری دارند؛ ولی به دلیل وابستگی این مسائل را طبیعی شمرده و مدارا و تحمل میکنند؛ حتی یکی از مراجعان ما که خانمی است و با چنین شیوهای ازدواج کرده، مورد ضرب و شتم هم قرار میگیرد؛ اما همخانه خود را رها نمیکند و دلیلش وابستگی به آن مرد است. این همان وابستگی کاذبی است که برای آن زن حرمتی نگه نمیدارد و نرد دلزده شده؛ ولی خانم نمیتواند دل بکند. این یک نوع مدارای بیخودی است نسبت به کسی که میداند هیچ آیندهای هم ندارند و گویا اصلاً آینده هم در این رابطه مهم نیست.
ـ این همباشیها برای این است که فرد میخواهد از فشار و مسئولیت فرار کند؛ اما با کسی زندگی میکند که همان آرامش را از او سلب مینماید.
بله، اینها بیشتر به دلیل نیازهای جنسی با هم هستند.
ـ ادامه آسیبها و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این ازدواج در جامعه چیست؟
اولین آسیب، همان آشفتگیهای روانی است که افراد به آن مبتلا میشوند و نمیتوانند از یکدیگر جدا شوند، گاهی بهطور موقت همدیگر را ترک میکنند و دوباره بازمیگردند. بلاتکلیفی که مسئله بسیار مهمی است برای آنان اتفاق میافتد و فرسودگی به همراه میآورد و زندگی هم برای آنان تکراری میشود. این سیکل معیوب همچنان ادامه دارد و دچار آشفتگی روانی میشوند و احساس میکنند باید با همدیگر باشند و هیچ اتفاق خاصی هم برای آینده آنان رخ نمیدهد. بدترین آسیب، مسئله باروری و سقطهای اجباری است؛ چون نمیتوانستند هویت بچه را مشخص کنند.
ـ اگر ما فرهنگ پایینشهر و بالاشهر را از همدیگر تفکیک کنیم به نظر شما این همباشیها در چه فرهنگی، بیشتر اتفاق میافتد؟
به نظر میرسد که این مسئله مانند مسئله مد لباس و آرایش شده است. این مسئله اپیدمی است و هم در بالاشهر و هم در پایینشهر وجود دارد و حتی بیشتر است. افراد به خاطر مشکلات اقتصادی با کسانی آشنا شدهاند که اصلا به این فکر نمیکنند که از لحاظ فرهنگی مثل خودشان نباشد. مسائل اقتصادی را هم خیلی اوقات دختران تأمین میکنند و با یک پسر مجرد یا یک مرد مطلقه یا حتی با یک مرد متأهل زندگی میکنند یا اوقات خاصی را با همدیگر میگذرانند و به همین خاطر دیگر نباید به مسئله طبقاتی در این زمینه خیلی توجه کرد. آنان این نوع زیستن را یاد گرفتهاند؛ مثل اینکه آدمها یاد بگیرند که به دیگران تعرض کنند یا کسی یاد بگیرد که با دزدی گذران زندگی کند.
ـ به نظر شما چقدر از این همباشیها منجر به ازدواج دائم میشود؟
تعدادی که به ازدواج دائم منتهی میشود کم است؛ ولی در مقابل، جدایی زیاد است. البته جدایی از به سختی اتفاق میافتد و شاید یکی از دلایلش این است که افراد به هنگام جدایی از هم میدانند که قانونی وجود ندارد و از طرف دیگر، اگر یکسری اسلوبهای خانوادگی وسط بیاید و خانواده حمایت کند و بگوید شما میدانستید و ما هم گفته بودیم که پسر یا دختر فعلا نمیخواهد ازدواج کند، و با این شرط پذیرفتید و حالا هیچ ادعایی را از شما نمیپذیریم، مسئله جدایی سختتر میشود؛ یعنی یک نوع دغلکاری و سوءاستفاده در این بین قابل مشاهده است. حتی اگر این همباشیها به ازدواج منجر شود، پایدار نخوهد بود؛ چون هر دو نفر از هم آتو دارند و برچسبها و لیبلهایی به همدیگر میزنند تا اینکه در نهایت، دلزدگی ایجاد میشود و بدون هیچ ثمری از هم جدا میشوند.
ـ آیا مسئله خیانت بین اینها اتفاق میافتد؟
نمیتوان واژه خیانت در را درباره اینها به کار برد؛ چون به کسی متعهد نیستد، شاید بتوان نام آن را بیوفایی گذارد.
ـ آیا یک مانیفست حداقلی بین آنان اتفاق میافتد که حداقل ما ملتزم به برخی مسائل باشیم؟
وقتی که فردی هیچگونه تعهدی به خودش ندارد، به طرف مقابل هم نمیتواند داشته باشد. گاهی این وفاداری زیاد هست خصوصا از طرف خانمها که ملتزماند به اینکه چون با این فرد هستند و از آنجا که آن فرد به این زن اعتماد کرده نمیتواند فرد دیگری را وارد رابطه کند؛ ولی در مورد آقایان این مسئله کمتر صدق میکند و معمولاً در این زمینه صادق نیستند. بیشتر اختلاف زمانی پیدا میشود که میخواهند از هم جدا شوند، در اینجا از سیستم باجدهی استفاده میکنند که در نهایت به خشونت میانجامد. شاید مهمترین آسیب این همباشیها خشونتهای فیزیکی است که نسبت به هم روا میدارند.
ـ راهکارهای مقابله یا مواجهه با این پدیده چیست؟
مهمترین راهکار آگاهی دادن است. افراد باید کاملاً با این موضوع آشنا شوند و تبعات و پیامدهای منفی آن را بدانند. انسان از هر چیزی که بداند تبعات بد دارد، پرهیز میکند. وقتی به عوارض بسیاری از خوراکیها واقف میشویم، از خرید و استفاده از آنها پرهیز میکنیم. مطمئناً تبعات منفی روانی و ناراحتیهای روحی مهمتر است. افراد باید به یک خودباوری برسند و ارزش و اعتبار و استعداد خود را بشناسند. به عقیده من، اگر نیازهای افراد دیده شود؛ یعنی هویت آنان محترم شمرده شود به این طرف نمیروند. بنده در کلاسهایم یا نسبت به مراجعینی که در کیلینیک دارم، این آگاهیبخشی را اعمال میکنم و بسیاری از این افراد مسیر خود را عوض کردهاند. در سال 92 یا 93 مصاحبهای با روزنامه ایران انجام دادم و آنها با احتیاط زیاد آن مسئله را منتشر کرده بودند؛ در حالی که به اعتقاد من، نیازی به اینهمه احتیاط نیست و باید مقدار بیشتری اطلاعرسانی کرد؛ چون افراد زیادی درگیر این مسئله هستند و نمیدانند باید به کجا مراجعه کنند.
ـ یعنی در سال 92 میگفتید که باید عیانتر از این درباره آن بحث شود و این پنهانکاری باعث عدم آگاهی افراد میشود؟
بله. یا مثلاً درباره خیانت نیز همین عقیده را داشتم. کتاب خیانت را که در سال 90 نوشتم، وزارت ارشاد تا یکسال مجوز انتشار نمیداد، چندین بار در جلساتشان رفتم تا آنان را مجاب کردم و مجوز چاپ صادر شد. اینها واقعیتهایی است که از دید مشاوران و روانشناسان پنهان نمیماند و به صلاح جامعه است که اینها را بپذیرد و بیشتر کنکاش کند و کارهای پژوهشی در این باب انجام گیرد تا هرکس بتواند حوزه خودش را واکسینه کند. همیشه آگاهی مهم است.
ـ آیا گاهی این پنهانکاریهایی که از طریق نهادهای حکومتی یا نهادهای مذهبی رخ میدهد و یا سنتهای غلط ازدواج میتواند تاثیرگذار باشد؟
حتماً تأثیرگذار است. هنوز هم در میان جوانان، افرادی هستند که از طرف خانواده مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند که فرد خاصی را بپذیرد و در نهایت دو ماه هم نتوانستهاند در عقد باشند؛ چون هیچ سنخیتی با همدیگر نداشتهاند.
ـ فاصله بین بلوغ جنسی یا اصطلاحا بلوغ اقتصادی چقدر تأثیرگذاراست؟ یعنی اگر این فاصله را درست بکنیم میتوانیم به روند نزولی این همباشیها کمک کنیم؟
بلوغ شناختی و رشد شخصیتی مهمتر است؛ بهعنوان مثال، گاهی یک دختر 22 ساله از لحاظ شناختی از یک پسر 30 ساله بهتر و سنجیدهتر عمل میکند؛ در عین حال، نباید آنقدر فاصله باشد که یکی نقش والد را بازی کند. بر این باورم که همه اینها باید دیده شود و با یک مصاحبه بالینی میشود افراد را بهخوبی شناخت و تشخیص داد.
پایش سبک زندگی-شماره 28-پاییز و زمستان1398