اسپلینترسل و «silent hill»
نویسنده: عبدالرضا آتشینصدف
اسپلینترسل
نقطه شروع «اسپلینتر سل» در سال ۲۰۰۲ بود. این بازی یکی از اولین بازیها در سبک مخفیکاری و شوتر سوم شخص به حساب میآید که یکی از دلایل محبوب بودن آن وجود اسم تام کلنسی (Tom Clancy) روی این بازی است.
این بازی در نوامبر سال ۲۰۰۲ برای رایانههای شخصی، کنسولها و لینوکس منتشر شد. موتور پایه بازی آنریل انجین ۲ بود که قابلیت این را داشت که با کمک فرار از سایهها از چشم دشمنان دور ماند. به گفته وب سایت IGN این بازی بهترین بازی در سال انتشارش بوده است و فروش سه میلیون نسخهای بازی توانست انگیزهای به یوبیسافت ببخشد که بازیسازی از این عنوان را در PSN عرضه نماید.
داستان بازی
داستان لیست سیاه دقیقاً از جایی شروع میشود که سم از طرف رئیس جمهور امریکا مأمور میشود که رهبری گروه تازهکاری را با نام Fourth Echelon بر عهده بگیرد. این گروه موظف است طی چند روز گروه مخالفشان یعنی Third Echelon را از بین ببرند. سم فیشر که حالا ظاهری جدید پیدا کرده و جوانتر شده است، موظف است لیست دوازده نفری را که به لیست سیاه (Blacklist) شهرت دارد از بین ببرد. این گروه که متشکل از تعدادی تروریست است، قراری مبنی بر ترور کردن تک تک عوامل سیاسی ایالات متحده را تنظیم کردهاند و هر هفت روز یک قبانی را از پا در میآورند. سم فیشر که حالا مجبور است علیه گروهی که قبلتر در آن عضو بوده، فعالیت کند. وی تیمی جمع میکند و با نام Fourth Echelon عملیات شروع میشود. داستان بازی در همین چند جمله خلاصه میشود. مأموریتهای بازی در چندین کشور مختلف و بهویژه کشورهای شرقی روایت میشود. بخشهایی از داستان در شیکاگو، لیبی و ایران دنبال میشود. در قسمتهایی که بازی در ایران دنبال میشود طراحیها مثل بازی Battlefield ۳ به شهرهای عربی و لیبی شبیه است. هیچ نشانهای از ایرانی بودن در شکل و قیافه سربازان دشمن نیست. اشکالات مکالمه سربازان و طراحی چهره، لهجه و… را فقط یک شخص ایرانی میتواند متوجه شود. این مجید صدیق است، فردی انگلیسی که نه عرب است نه ایرانی، بلکه شخصی است که در پاکستان بزرگ شده است. لیست سیاه، داستانی را در پی میگیرد که نه پیچیدگی خاصی دارد و نه پایانبندی خیلی حساس و یا هیجانانگیز.
«silent hill»
نوجوانی که این بازی را طی چند روز و حتی چند ماه تمام میکند، یا باید اعصابی از فولاد داشته باشد یا ذهنی کاملاً فروریخته که چنین فضایی را میتواند در مدت زمانی طولانی تحمل کند.
دنیایی حاصل از رنج و درد دختری، جهانی موازی در ذهن کودکانمان خلق میکند. دنیایی که وحشت و درد، جزو جداییناپذیر آن است و کودکانمان را به پوچی میکشاند. دنیایی که خدایش برساختۀ اذهانی دردکشیده و قلبهایی مالامال از نفرت است. دنیایی خشن و پر تألم که هر لحظه، سرگشتگی را به کودکان ما اهدا میکند. مذهب زجر و نفرت و خداوندی که از خشنودسازی مردم عاجز است. این جمله، مذهب سایلنت هیل را به تمامه به نمایش میگذارد.
داستان بازی
داستان توسط هری و دخترش چریل شروع میشود. این دو که برای تفریح به شهر سایلنت هیل میروند در میانۀ راه تصادف میکنند. هری که بیهوش شده بود، پس از بیداری متوجه میشود که دخترش نیست. بنابراین به دنبال او داخل شهر سایلنت هیل میشود؛ اما ناگهان با صدای آژیر، فضایی جهنمی شکل میگیرد. این فضای رعبانگیز هر شب با صدای آژیر آغاز میشود و نزدیک صبح با همان صدا پایان مییابد. در این شرایط بین این دو آژیر، خدای قرمز با کلاهی مخروطی، آهنین و بزرگ در حالی که شمشیری بسیار بزرگ در دست دارد، ظاهر میشود و به قتل عام هر که مقابلش ببیند، میپردازد. هیولا، موجودات عجیب و بسیار کریه در همین فضاست.
هری پس از عبور از چندین مرحلۀ پیچیده، متوجه میشود اعضای این شهر سالها قبل دختری کوچک و بیگناه را به نام آلسا (Alessa) به جرم فرزند گناه بودن میسوزانند. دلیل اصلی قربانی نمودن او، آزاد نمودن خدایی بود که گمان میکردند در وجود آلسا جای گرفته است؛ اما آلسا به طور کامل نسوخته و زنده میماند. او که سالها رنج میکشد، در ذهنش دنیایی پرکینه را خلق میکند.
بنابراین حاصل کینه و رنج آلسا دنیایی پر از درد میشود که هر شب با صدای آژیر آغار میشود؛ یعنی رنج ذهنی یک دختر، دنیایی میسازد که همه را در خود غرق میکند. همچنین به سبب یک طلسم، روح یا نفس مادر آلسا هنگام سوختن دو پاره میشود و نفسی مهربان از وجود آلسا جدا شده، در قالب نوزادی به پرورشگاه منتقل میشود. بعدها، هری و همسرش که صاحب فرزند نمیشدند، او را به فرزندی قبول میکنند و نام چریل را بر او مینهند. آلسا نشانههایی را در شهر باقی نهاده تا خدا را در خلقت جدید خود، عاجز کند؛ اما در ادامه، با تلاشهای هری، برنامههای آلسا ناتمام مانده، با تلفیق دو قسمت روح وی، مقدمات تولد دگربارۀ خدا فراهم میشود.
از این پس و در قسمتهای بعدی این بازی، داستان، حول بازگشایی زوایای پنهان سایلنت هیل گردش میکند. در قسمت دوم، ساندرلند به دنبال یافتن نشانههایی از همسرش که سالها قبل مرده است به سایلنت هیل میرود. در قسمت سوم بازی، هیدر از دست پلیسها میگریزد و به سایلنت هیل پای میگذارد. در این قسمت با نشانههایی که هری برای او گذارده است، روبهرو میشود و در نهایت جنین خدا تولد مییابد.
در قسمت بعد، تونشِد با سالیوان درگیر میشود. سالیوان در یکی از واحدهای آپارتمان تونشد زندگی میکرده است. او که مادرش را از دست داده بود، گمان میکرد مادر واقعیاش در خانۀ تونشد است. از جهتی دیگر برای پاک نمودن کادرش قصد داشت تشریفاتی به نام ۲۱ مرده را انجام دهد و تونشد بیست و یکمین نفر بود. در اصل در این قسمت از بازی، دنیای درد و وحشت برساختۀ ذهن سالیوان بود و او جای آلسا را پر کرده بود. سالیوان قبل از آن سه همسایۀ دیگر را نیز کشته بود. همچنین در ادامه متوجه میشویم صاحب این آپارتمان، پدر ساندرلند، نقش اول قسمت دوم بوده است.
گریدی نقش اصلی قسمت پنجم بازی است. او رانندهای است که پس از تصادف، به دنبال دختری میگردد که با قرار گرفتن مقابل کامیون، موجب تصادف میشود. در ادامه در مییابد که آن دختر همان آلسا است که دیگر باره قدرت گرفته است. او با کنار هم گذاردن قطعاتی مثلثی، وسیلهای مییابد که آلسا با استفاده از آن قدرت میگیرد. این وسیله، چیزی است که هری در قسمت اول بازی از آن استفاده میکرد. در قسمت ششم بازی، شِفِرد، در پی خوابی به شهر سایلنت هیل میرود. این امر، او را درگیر ماجراهایی میکند که در نهایت به هویت خانوادگی خویش پی میبرد.
مذهب سایلنت هیل (silent hill)
برای آنکه نقدی کامل در خصوص بازی سایلنت هیل داشته باشیم لازم است در ابتدا مذهب و فرقه موجود در این بازی را دریابیم. به عقیدۀ این گروه، مردم زمانی بسیار رنج میکشیدند و قلبشان مملو از نفرت و کینه بود. سالها مبارزه میکردند؛ اما مرگی انتظارشان را نمیکشید، عمری جاودانه داشتند؛ اما با وجود زجر و دردی دائمی، آرزوی مرگ میکردند. سپس از مردی که ماری به خورشید عرضه داشته و برای رستگاری دعا میکند و زنی که علفی به خورشید میدهد و برای شادی عبادت میکند، خدواند به دنیا میآید. خدا یا موجودی که آن را خدا میانگارند، تصمیم میگیرد به دنیا گام بگذارد تا درد و رنج مردم را کاهش دهد و به نوعی قدرت خویش را از خداوند تنفر و زجر مردم میگیرد. بدون این رنجها، قدرت خداوند، تمام میشود.
خدا زمان را ساخت و آن را به شب و روز تقسیم کرد. همچنین راه رستگاری را به مردم نشان داد و امید و شادی را به آنان بخشید و فناناپذیری را از آنها گرفت. سپس موجوداتی را خلق نمود تا مردم را به پرستش و اطاعت خویش دعوت کنند. خدایان ثانویه و فرشتگان از آن جملهاند. خدایان ثانویه متشکل از دو خدا میباشند: خدای قرمز و خدای زرد. در آینده، خدای قرمز در تحلیل بازی، کاربرد خواهد داشت.
خداوند تصمیم میگیرد برای آنکه مردم به سعادت کامل دست یابند و خوشحالی دائم بیابند، بهشت را خلق کند؛ اما در نیمه عملیات عمرانی! به این دلیل که توان بسیاری از خدا گرفت نیروی خدواند پایان یافت. همچنین به این دلیل که مردم دیگر همچون گذشته غمگین و دردآلود نبودند، قدرت خداوند رو به نابودی نهاد تا آنکه در نهایت از دنیا رفت؛ اما در لحظات آخر عمر، وعده داد که بازخواهد گشت و بهشت موعود را تکمیل خواهد نمود.
مردم سرگشته به دنبال راهی برای بازگرداندن خداوند هستند تا بهشت را برپا کند؛ اما طی سالیان دراز به این فکر میافتند، در عین تلاش برای بازگرداندن خدا، خود بهشت را دست و پا کنند. به عقیدۀ اعضای این فرقه، روح قدرتی بسیار زیاد دارد که حتی توان خلق خداوند را نیز دارد. بنابراین بهشت را نیز میتواند خلق کند. تنها کافی است تمامی مردم به اسطورهای واحد ایمان بیاورند و قدرت روحهای گوناگون با یکدیگر جمع شوند؛ اما عملاً چنین اتفاقی رخ نخواهد داد؛ زیرا خالق، انسانها هستند و انسانها نیز هیچگاه کامل نبودهاند تا مخلوقاتشان کامل از آب در آید. نمونۀ کامل آن، خداوند است که کامل نبود و به مرور زمان از دنیا رفت. همین عوامل است که سایلنت هیل را دچار مصیبتی بزرگ میکند. عقایدی شیطانپرستانه و سادیسمی، این فرقه را در خود هضم میکند تا جایی که دختر بچهای معصوم را میسوزانند تا به وسیلۀ پاک نمودن شهر، خداوند را بازگردانند.
قاعدۀ بینظمی در ماوراء
این بازی در فضایی توهمی و برزخگونه سیر میکند. ابتدای بازی، هری که وارد شهر سایلنت هیل میشود، دانههای سفیدی میبیند که گمان میکند برفی بیموقع در تابستان باریده است؛ اما در ادامه متوجه میشود این دانههای سفید، خاکستر هستند. در طول تمام بازی، فضای مه و خاکستر، ترکیب رنگ مشکی، نارنجی و قهوهای، استفادۀ مداوم از آتش در تمام ارکان شهر و… فضایی توهمی و برزخگونه را به ذهن متبادر میکند. در این بازی جواب «دو دو تا» چهار نمیشود؛ زیرا اصلاً قاعده، قانون و نظمی بر شهر، حکمفرما نیست. این فضا که ترنس مدرنیسم نامیده میشود، در فضای ماوراء الطبیعی میگذرد. خدا مخلوق درد و شیطان زاییدۀ تلفیق روح دختر و اعمال مردمان شهر است. بنابراین این بازی، یک بازی دینی است.
دنیای رنج و ذهنهای فرو ریخته
همانگونه که از داستان بازی مشخص است، رنج و درد، پایه بازی به شمار میرود. رنج است که دنیای بازی را تعیین میکند. زجر و بیگانگی است که خدا و شیطان را خلق میکند. موجوداتی که هر یک به سبب رنجی که در دوران زندگی خویش دیدهاند تغییر چهره میدهند، چه بر سر ذهن کودکانمان میآورد؟ موجوداتی که مشخص نیست چگونه به فکر سازندگان این بازی رسیده است. موجودات عجیبی که تنها عقلهای بیمار، توان طراحی آنها را دارند.
این عوامل را بگذارید کنار صدای ممتد زنگ یا «خش خش» رادیو و همچنین فضای تاریکی که بازیکن را مجبور به استفاده از چراغ قوه میکند. بازی سعی در رعبانگیز کردن فضا در بالاترین سطح ممکن دارد. از جهتی دیگر بازیکن عموماً مجبور است از میله، چوب، آچار و وسایلی شبیه به آن برای کشتن این موجودات فوق وحشتناک استفاده کند. نوجوانی که این بازی را طی چند روز و حتی چند ماه تمام میکند، یا باید اعصابی بسیار قوی یا ذهنی کاملاً فروریخته داشته باشد تا چنین فضایی را به صورت طولانی تحمل کند و البته بعید است که نوجوانان ما چنین باشند.
جهان موازی و توهمهای کودکانه
«درد… زجرکشیدن… نفرت… این احساسات همیشه به همراه تاریخچه و خود شهر بودهاند… زمان میگذشت… از زمان قربانی کردنهای مردم بومی این منطقه تا به وجود آمدن جنگ داخلی بین مردم… ذهن مردم این شهر در این سالیان سعی میکرد که در برابر این زورگوییها و این سختیها و دردها مقاومت کند و به همین دلیل ،بیشتر این مردم به درون دنیای دیگر(Otherworld) خودشان کشیده شدند…؛ ولی تمام خاطرات و احساسات این مردم توانست حتی بعد از مرگشان به زندگی در این شهر ادامه دهد و با ترکیب شدن با خاطرات و احساسات مردم دیگر توانست تبدیل به یک Otherworld جدید شود که ترکیبی از ترسها و دنیاهای مردم مختلف بود و در هر قسمت از بازی Silent Hill ما قدم به این دنیا میگذاریم؛ ولی با دیدگاهی متفاوت» (پیرامید؛ برای داستان بازی تپه خاموش) طبعاً کودکی که روزهای متمادی در فضای وهمآلود این بازی غرق میشود، دنیایی توهمی در ذهنش پرورانده و از خود، بیگانه خواهد شد.
خاتمه
بحثهایی بسیار فراتر از این میتوان درباره این بازی ارائه داد. نگرش جنسی و شهوانی در کل این بازی، جاری است. درد و رنج، نقطۀ حرکت بازیکن است. فضای وهم آلود، خدای خودساخته، شیطان بسیار قوی، مذهب تاریکی، صداهای ممتد ناراحت کننده، هیولاهای عجیب، قتلهای چندشآور و… ذهن کودکانمان چه میشود؟ در انتظار چه آیندهای برای نوجوانان باید باشیم؟
پایش سبک زندگی، سال سوم، شماره ۱۲، فروردین ۱۳۹۵، صفحات ۱۰۶-۱۱۰.