توحیدصدوق ـ جلسه چهل و نهم ـ 28/ 9/ 95
در جلسه گذشته در ادامه نکاتی درباره حدیث 24 مطرح شد که منظور از مُکثِر یا مالاندوز در این روایت فقط مُکثِر بالفعل نیست بلکه مُکثِر بالملاک را نیز شامل میشود؛ یعنی کسی که ملاکش در رفتارهایی که انجام میدهد شهوت، شهرت یا ثروت باشد. برای آن که ارتباط ما با دیگران، ارتباطی موثر باشد، لازم است در روابط خود با دیگران، اصل صداقت و بخشش را رعایت کنیم و به دیگران فقط به عنوان ابزار نگاه نکنیم بلکه به عنوان انسان نگاه کنیم.
و اما ادامه بحث:
حدیث 24: قَالَ فَمَشَيْتُ مَعَهُ سَاعَةً فَقَالَ اجْلِسْ هَاهُنَا وَ أَجْلَسَنِي فِي قَاعٍ حَوْلَهُ حِجَارَةٌ فَقَالَ لِي اجْلِسْ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ قَالَ وَ انْطَلَقَ فِي الْحَرَّةِ حَتَّى لَمْ أَرَهُ وَ تَوَارَى عَنِّي فَأَطَالَ اللَّبْثَ ثُمَّ إِنِّي سَمِعْتُهُ ص وَ هُوَ مُقْبِلٌ وَ هُوَ يَقُولُ وَ إِنْ زَنَى وَ إِنْ سَرَقَ قَالَ فَلَمَّا جَاءَ لَمْ أَصْبِرْ حَتَّى قُلْتُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ تُكَلِّمُهُ فِي جَانِبِ الْحَرَّةِ فَإِنِّي مَا سَمِعْتُ أَحَداً يَرُدُّ عَلَيْكَ مِنَ الْجَوَابِ شَيْئاً قَالَ ذَاكَ جَبْرَئِيلُ عَرَضَ لِي فِي جَانِبِ الْحَرَّةِ فَقَالَ بَشِّرْ أُمَّتَكَ أَنَّهُ مَنْ مَاتَ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً دَخَلَ الْجَنَّةَ قَالَ قُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ إِنْ زَنَى وَ إِنْ سَرَقَ قَالَ نَعَمْ وَ إِنْ شَرِبَ الْخَمْرَ؛ ابو ذر گفت كه ساعتى با آن حضرت رفتم پس فرمود كه در اينجا بنشين تا من بسوى تو باز گردم ابو ذر گفت كه حضرت در آن سنگستان روان شد و رفت تا آنكه او را نديدم و از من پنهان شد و درنگ را طولى داد بعد از آن از آن حضرت شنيدم و حال آنكه رو آورده مىآمد و ميفرمود «و اگر چه زنا كند و هر چند كه دزدى كند» ابو ذر گفت كه چون آمد صبر نكردم تا آنكه عرض نمودم كه اى پيغمبر خدا خدا مرا فداى تو گرداند در كنار اين سنگستان كى بود كه با او سخن ميگفتى پس بدرستى كه من نشنيدهام كه كسى چيزى را بر تو رد كند و تو را جواب گويد فرمود كه اينك جبرئيل بود كه در كنار اين سنگستان بر سر راه من آمد و گفت «امت خود را بشارت ده باينكه هر كس بميرد در حالى كه چيزى را با خداى عز و جل شريك نسازد داخل بهشت شود پيغمبر فرمود كه گفتم اى جبرئيل و اگر چه زنا كند و دزدى كند گفت آرى و هر چند كه شراب بياشامد»
از این روایت به دست می آید که هر کس بمیرد درحالی که شرکی به خدا نداشته باشد، أمرش به سامان است و ختم و انجامش، مطلوب است و خوش عاقبت خواهد شد.
چند نکته:
1. رسول خدا(ص) فردی است که میتواند جبرئیل را ببیند و با او سخن بگوید و بشنود.
2. اوج کمال انسان آن است که بتواند بیواسطه و یا با یک واسطه، کلام خدا را بشنود و به دست بشر برساند. این مقام، مقامی است فوق العاده بلند و مهمّ، چه مأمور باشد به انتقال و چه نباشد. این بهره عظیم، یعنی سخن گفتن خدا با بنده، در عالی ترین شکل آن، نصیب رسول خدا(ص) شد.
3. این حالت که برای پیامبر(ص) رخ داد، اصطلاحاً کشف و شهود نامیده میشود. کشف و شهود، از مهمّترین مباحث قرآنی و عرفانی، و به معنای رفع حجاب باطنی جهت دیدن حقیقت است. اگر فردی آهسته آهسته، حجب را از خود دور کند، آهسته آهسته بصیر خواهد شد. از نظر قرآن، مرگ به معنای بصیر و بینا شدن است. پس مرگ از نظر قرآن، سلب نیست بلکه یک امر ایجابی و به معنای زیاد شدن و بینا شدن است.[1] البته مرگ دو نوع است: اختیاری و اجباری.
4. کشف دو نتیجه مهم دارد: یکی میبیند چیزهایی که نمیدید و دیگر آن که میبیند چیزهایی که دیگران نمیبینند. پس دیدنیهایی در عالَم است که انسانهای محجوب نمیبینند. شنیدهها و دیدههای عالَم، غیر از آن چیزهایی است که میبینیم و میشنویم. پس گوش و چشمی بینا و شنوا میخواهیم برای شنیدن. تا هر جا برویم، چیزی برای دیدن و شنیدن وجود دارد ولی ما براساس انتخاب و عمل و تصمیم خود، محدوده دیدنی ها و شنیدنی ها را محدود به دنیا کرده ایم.
[1]. ق/ 22: «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ؛ تو از اين غافل بودى. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.»