سبک زندگی ایرانی- اسلامی و نقش رسانه ملی در نهادینهسازی آن
نویسنده: محمد وکیلی
سانهها بهعنوان مؤثرترین و بهترین ابزارهای انتقال پیام در تأثیرگذاری و شکلدهی سبک زندگی جایگاه ویژهای دارند. در حوزه دیداری و شنیداری و مکتوب و مجازی، رسانهها دارای کاربردهای ویژه هستند و با شیوههای گوناگونی باعث تغییر یا تقویت باورها در زمینههای مختلف میشوند. علتش هم میتواند ویژگیهایی مثل تنوع بینظیر رسانه در نوع عرضه محتوا و پیام، خلاقیت و بهروز بودن، مبتکرانه بودن رسانه نسبت به عرضه پیام و… باشد. باید از این امکان و توان رسانهها برای شکلدهی به اندیشهها، باورها و رفتارهای جامعه استفاده کرد. امروز کسی نیست که از تأثیرات رسانه در ابعاد مختلف ناآگاه باشد و نداند دخالت در تغییر عقاید، ارزشها، مهارتها و سلیقهها و در کل تغییر سبک زندگی یکی از کارکردهای رسانه است. امروز اصلیترین هدف رسانهها، جریانسازی در عرصه سبک زندگی است. رسانهای در این زمینه موفقتر است که بتواند اعتماد مخاطب خودش را در القای پیام جلب کند. اگر این رفتار شکل بگیرد در هنجارهای جامعه اثر میگذارد.
رسانهها بخشی جداییناپذیر از زندگی مردم شدهاند. تلویزیون، نه صرفاً عاملی است که زندگی طبیعی انسانها را به خطر اندازد و نه وسیلهای است مطلقاً برای پیشبرد اهداف بشر. رسانهها میتوانند اطلاعات مفیدی از مکانها، شرایط و قوانین گوناگون در اختیار کاربران قرار دهند. رسانههای جمعی، طی چند دهه گذشته توانستهاند بینندگان زیادی را بهسوی خود جذب کنند و درنتیجه، موضوع سبک زندگی نیز خواهناخواه با آنها پیوند تنگاتنگ پیداکرده است. درواقع، رسانهها سبک زندگی را برای ما تعریف میکنند و نقشه راهبردی میکشند.
در این خصوص، مسئولیتی مهم متوجه نهادهای فرهنگی و رسانه ملی است. تا چند سال پیش، رسانههای پیامرسان غربی و مخالف و معاند نظام، هیچ اقبال و توجهی برای جلب مخاطب ایرانی نداشتند؛ اما چند سالی است که با بهرهگیری از شیوههای نوین و بهصورت هماهنگ و با تأکید بر جنبههای عامهپسند، متأسفانه توانستند وارد فضای برخی خانوادههای ایرانی شوند و سبک زندگی آنها را دستخوش تغییر و تحول کنند. طبیعتاً رسانه ملی در چنین شرایطی وارد نبردی سخت شده است چراکه رقیبی سرسخت دارد و باید با ارائه برنامههایی که از تنوع و جذابیت کافی برخوردار است، رقبا را از میدان به درکند تا ضمن سلب اعتماد مخاطب از رسانههای بیگانه یا حداقل با پردازش اطلاعات و تشخیص پیامهای درست از پیامهای نادرست و غلط، امکان اثرگذاری برنامههای شبکههای ماهواره را کم کند. در این زمینه باید آسیبشناسی و آسیبزدایی جدی در مورد برنامههای صداوسیما و سایر رسانههای مشابه وطنی صورت بگیرد. در عرصه برنامهسازی و ارائه انتقال و پیام و تأثیرگذاری در نحوه زندگی مخاطبان ایرانی نیز باید بهگونهای گام برداشت تا بینندگان یا شنوندگان اینگونه پیامها را به میل و سلیقه خود نزدیک بدانند.
به دلیل نقش مؤثر و بیبدیلی که رسانههای عمومی مخصوصاً تلویزیون و رادیو، بهعنوان پرمخاطبترین رسانههای جمعی، بر فرهنگ و سبک زندگی مردم دارند، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره)، تأکیدات فراوانی نسبت به لزوم دقت در نحوه نقشآفرینی آن داشتند. از نگاه امام راحل، رسانههای جمعی – که در ایران مشخصترین مصداق آن تاکنون صداوسیما بهعنوان رسانهای ملی بوده است- کارکردی دوگانه دارد. هم میتوانند یک دانشگاه عمومی باشد و هم میتواند با ترویج فرهنگ و زندگی غربی به عاملی برای تخدیر انسانها تبدیل شود.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار داد، توجه به دغدغههای رهبر معظم انقلاب در زمینه رسانه است. ایشان توان و قوه رسانهای را میشناسند و برای رسانهها در الگودهی سبک زندگی اسلامی و ایرانی نقش جدی قائلاند. رهبر معظم انقلاب معتقدند هم سبک زندگی غربی را باید نقد کرد و هم باید در ترویج سبک زندگی اسلامی و ایرانی کوشید. نقش مؤثر رسانه ملی و سینما تاکنون در چند نشست و سخنرانی، از جمله در دیدار با اصحاب هنر و همچنین در حکم انتصاب رئیس صدا سیما، مورد تأکید ایشان قرار داشته است.
اینکه الگوی دینداری درست چگونه در قالب سبک زندگی ایرانی و اسلامی ارائه شود، نیاز به دقتی کارشناسانه دارد و باید از هرگونه افراط و تفریط در این زمینه پرهیز کرد. پیامها باید با مدیریت محتوایی سنجیده شود و با کمک نهادهای مختلف باید به الگویی رسید و پس از آن است که این پیامها باید به زبان رسانه ترجمه شود. رسانهها میتوانند با انجام فعالیتهای پژوهشی در حوزه سبک زندگی و انتشار آن در مطبوعات و خبرگزاریها در زمینه فرهنگسازی و ترویج آن در بین جوانان و خانوادهها تأثیرگذار باشند. رسانهها همچنین منتقلکننده دیدگاهها به افراد جامعه هستند.
یکی از مهمترین بخشهایی که مطالعات سبک زندگی در حوزه فرهنگ در آن نقش مهمی ایفاء کرده است، در بحث وسایل ارتباطجمعی و توسعه راهبردهای انتخاب رسانهای و شناخت تفاوتها و ویژگیهای مخاطبان رسانههاست. در این دنیای وسیع رسانه و وسایل ارتباطجمعی، جوانان مخاطب مهم آنها بهشمار میروند و بیشتر از هر قشر دیگری در معرض هجمه این رسانهها قرار دارند و رسانههای مختلف بر سر تغییر دادن هویت و ذائقه فکری آنها باهم به رقابت میپردازند.
باید توجه داشته باشیم که مردم بیشترین تأثیر در سبک زندگی را از رسانهها میپذیرند، بنابراین لازم است که در صداوسیما برنامههایی ساخته شود تا سبک زندگی دینی با بومیسازی در فضای امروز جامعه ما قرار گیرد. بهرهگیری از ظرفیتهای رسانهای برای معرفی سبک زندگی اسلامی از مهمترین راهکارهایی است که میتواند الگوهای زندگی غربی را کمرنگ و هویت فرهنگ اسلامی و مظاهر زندگی دینی را در جامعه پررنگ کند که این امر، مستلزم تعامل نهادهای فرهنگی و پشتیبانی از ایدههای جدید در این حوزه است. امید است مدیران، سیاستگذاران، متصدیان و برنامهسازان با توجه به اهمیت این جایگاه در تحقق رسالت خود و احیای سبک زندگی اسلامی بیشازپیش کوشا باشند. (زن امروز تاریخ: /۰۸/۲۱ /۱۳۹۳)
نگاهی به ساختار و محتوای بعضی برنامههای مناسبتی رسانه ملی در ایام عید، نشان میدهد که توجه به این مسئله از مسائل مغفول مانده در رسانه ملی است و برنامههای تولیدشده در این ایام نهتنها در راستای نهادینه کردن این سبک زندگی اسلامی ایرانی بر خواسته از فرهنگی غنی این مرزوبوم نبوده است مؤلفه بلکه با ارائه الگوهای رایج سبک زندگی و سلیقهای غربی نقش قابلتوجهی در کمرنگ شدن نقش و جایگاه سبک زندگی اسلامی ایرانی بازی میکند. ساختار و محتوای تعدادی از برنامهها و سریالهای مناسبتی که برای ایام عید ۱۳۹۶ و با توجه و اهتمام ویژه تولید شدهاند میتواند از این منظر مورد توجه باشد.
در سریال «دیوار به دیوار»: چند زن و مرد که هیچ نسبت خانوادگی باهم ندارند به بهانهای، باهم همخانه میشوند، مرزهای محرم و نامحرمی به ناگاه برداشته میشود، روابط آزاد میگردد و همخانگی بدون نسبت تعریفشده که یکی از معضلات فرهنگی و اجتماعی جامعه در طول چند سال گذشته بوده و توسط کارشناسان نسبت به شیوع آن هشدار دادهشده، مشروعت مییابد. این همخانگی بدون داشتن هیچگونه نسبت تعریفشده، در طول سریال گاهی به وضعیت هنجارشکنانهای میرسد و الگویی ارائه میشود که هیچ تأییدی نمیتواند از سبک زندگی اسلامی-ایرانی دریافت نماید. در این سریال، مرزهای خانواده تا حد ممکن کمرنگ میشود به حدی که مخاطب نمیتواند مرزی مشخص بین خانوادههای حاضر سریال بیابد. این ماتشدگی و از بین رفتن مرزهای خانواده، روابط و نسبتها میتواند یکی از شاخصههای سبک زندگی اسلامی-ایرانی در نسبت با سبک زندگیای که رسانههای غربی ترویج میکنند مورد لحاظ قرار بگیرد. از طرف دیگر، فضای طنز و کمیک قصه، گاهی مخاطب را از مسائل جدی مطرحشده در دل داستان غافل میکند به حدی که اگر همین مسئله در متن داستانی جدی و غیر کمیک مطرح میشد میتوانست حساسیتهای فراوانی را برانگیزد.
سریال «علی البدل»: خلق روستایی نهچندان تخیلی که حماقت و سفاهت مردمش را بهانه خنده مخاطب میکند. روستایی که اعضای شورای آن را عدهای احمق و به تعبیر یکی از بازیگران اصلی سریال (مهدی فخیم زاده) عدهای ملنگ تشکیل میدهند که این ملنگی به اعضای شورای روستا محدود نمیماند و حتی به بخشداری هم تسری مییابد. اعضایی که با بالا کشیدن اموال و املاک مردم به نوایی رسیدهاند و در عین حال بهدلیل سفاهت و ملنگی بیش از حدشان توسط شیادی به نام آقاسی مدام دوشیده میشوند. حال تصور کنید که آن مردم، چقدر میتوانند احمق و سفیه و ملنگ باشند که چنین منتخبانی را برگزیدهاند. خلق جامعهای دوسویه که در یکسوی آن حاکمانی مرفه و برخوردار از منافع ولی در عین حال ملنگ، سفیه و فاقد هرگونه شعورِ تحلیل، تصمیمگیر هستند و همهچیز را بر اساس سود و زیان مادی و رانت خود ارزیابی میکنند و از سوی دیگر مردمی که اسیر در دست این اقلیت حاکم، راهی جز همراهی و حمایت از این اقلیت نمییابند؛ و باز متأسفانه فضای کمدی داستان، اجازه دقت در آثار و تبعات ترسیم چنین جامعهای را نمیدهد. آثار و تبعاتی که هرکدام میتواند نقدی جدی به شیوه و سبک اداره جامعه باشد. در این سریال، جامعه به اقلیتی حاکم و اکثریتی محروم و باز همان اقلیت به دو دسته آبی و قرمز و دو گروه مقابل همدیگر تقسیم میشود. این تقسیمبندیِ مداوم، نهتنها سودی در فهم و تحلیل روابط اجتماعی و سیاسی یک جامعه نخواهد داشت؛ بلکه امکان درک واقعی مناسبات اجتماعی را نیز از بین خواهد برد. بههمین جهت در سبک زندگی اسلامی-ایرانی مناسبات اجتماعی لزوماً با پیشفرض اختلاف طبقاتی تعریف و تبیین نمیشود؛ درحالیکه الگوی سبک زندگی در جامعه غرب کاملاً طبقاتی است و تکلیف نظام اجتماعی در آنها مشخص است.
نکته دیگری که در این سریال بهشدت بدان پرداخته میشود و بار اصلی داستان را به دوش میکشد رقابت بیحدوحصر مسئولان در تصاحب هرچه بیشتر سرمایه و قدرت است. بخش زیادی از نزاع اعضای شورای روستا را نه خدمت و خدماترسانی به مردم، بلکه افزایش قدرت و ثروت اعضای شورا تشکیل میدهد. شاخصهای که تمام روابط و مناسبت اعضا بر اساس ان شکل میگیرد و تعریف میشود. حتی وقتی بخشدار منطقه، جهت خواستگاری به منزل یکی از دو وزنه اصلی شورای شهر میآید، این آمدن و این خواستگاری بر اساس میزان تأثیرش در قدرت و جایگاه اعضای شورا تفسیر و تصمیمگیری میشود.
در سریال «مرز خوشبختی»، بالاخره روحانیت سهمی پیدا میکند که ای کاش نمیکرد. سریالی فاقد محتوا بر اساس داستانی سوپر کلیشه که تلاش دارد با تزریق گاهگاه طنز، داستان را به خورد مخاطب بدهد. داستانی که تلاش نموده جهت خالی نبودن عریضه، طلبه جوانی را نیز وارد قصه کند ولی بهدلیل بیخاصیت و بیهدف بودن و نیز خالی بودن از هرگونه خلاقیت در طراحی این شخصیت، مسئولیت جلوگیری از غیبت کردن و تهمت زدن سایر شخصیتها و نیز کفنودفن مردگان به او سپرده میشود. کارگردان با اضافه کردن طلبه جوان کوشیده تا به داستانی فاقد محتوا و فوقالعاده کلیشهای، رنگ پیام اخلاقی بپاشد، غافل از اینکه آنچه به فیلم محتوا میبخشد، قصه و روایت است نه شخصیتها. بگذریم از اینکه بعد از سینمایی مارمولک این ایده به نظریهای شایع تبدیل شد که لباس روحانیت بهراحتی قابل سرقت شدن و قابل پوشیده شدن توسط هرکسی است و مردم آنقدر روحانی ندیده و آخوندنشناس! هستند که هرکس که عبا و قبایی بر تن کند فوراً به منبر میفرستندش یا بر سر سفره عقد مینشانندش!
اینچنین نگاه دست پایین به جایگاه و نقش بیبدیل روحانیت در سطح جامعه، نهتنها کمکی به ارتقای سطح نفوذ اجتماعی روحانیت نخواهد کرد؛ بلکه تأثیر به سزایی در تقلیل و حذف جایگاه این قشر بسیار مهم بهعنوان تبیینکننده و ارائهدهنده مبانی فکری و اندیشهای سبک زندگی اسلامی-ایرانی خواهد داشت. به نظر میرسد سازندگان این سریال با گنجاندن یک روحانی در دل چنین داستان فاقد ارزش و محتوایی، علاوه بر پوشاندن ضعفهای ساختاری و محتوایی و مضمون بهشدت سوپر کلیشهای آن، تلاش نمودهاند تا آنها از پالایههای نظارت کیفیت صداوسیما عبور دهند؛ غافل از اینکه این اقدامشان به تخریب هرچه بیشتر یکی از متولیان اصلی فرهنگ و سبک زیست این مرزوبوم انجامیده است.
در سریال «قرعه»، وضعیت بهمراتب بدتر و تأسفبارتر است؛ چراکه تأییدی است بر این نگاه متکبرانه که زندگی قشر ضعیف و مستضعف جامعه سراسر طنز است و خندهدار. طی این مهرومومها صداوسیما هر وقت خواسته با زبانی جدی به سراغ جامعه برود، پای پسر و دختر پولدار و سرمایهدار و کارخانهدار و شرکت دار و حاجی بازاری را به میان کشیده؛ اما وقتی خواسته است تا قالبی طنز را برای ساخت سریالی انتخاب کند، یک گزینه بیشتر نداشته است: چند خانواده ضعیف که درگیر مشکلات و فشارهای اقتصادی هستند را کنار هم قرار بده، خودبهخود سریالی طنز متولد خواهد شد. اینگونه نگاه تحقیرآمیز به زندگی قشر مستضعف و تلاش در جهت القای این نکته که اگر میخواهید زندگیتان از حالت طنز خارج شود باید تلاش کنید از زندگی مستضعفی خارج شوید، پاشنه آشیل تمام زنجیرههایی از این دست است؛ و البته مشخص است که در اینگونه زنجیرهها تنها شاخص و ملاک مستضعف و از قشر ضعیف بودن هم فقر مادی و میزان دارایی است.
باید توجه داشت که در درازمدت، امکان تعارض در لایه ظاهری سبک زندگی شامل رفتار کنشها در عرصههای خانوادگی اجتماعی و با مبانی فرهنگی و اعتقادی سبک زندگی وجود ندارد و یک از دولایه به نفع دیگری دچار تغییر خواهد شد؛ لذا این خطر احساس میشود که تغییر در ظاهر سبک زندگی و غلبه ظواهر سبک زندگی غرب موجب تغییر و تحول در لایههای زیرین آن شده و مبانی فرهنگی و دینی سبک زندگی اسلامی-ایرانی را درنوردد. بههمین دلیل، با توجه به نقش بیبدیلی که رسانه ملی در نهادینهسازی سبک زندگی ایرانی اسلامی و مقابله با سبک زندگی بر خاسته از فرهنگ بیگانه، بر عهده دارد، باید نسبت به شاخصهها، ویژگیها و مبانی و تبعات این دو نوع سبک زندگی توجهی بیشازپیش نماید. دغدغهای که به نظر میرسد رسانه ملی هنوز به این مسئولیت خود آگاه نیست و نتوانسته آنچنانکه باید، به این وظیفه حساس خود جامه عمل بپوشاند. امید آن میرود که رسانه ملی با استفاده از دانش، تجارب و توانایی متخصصان این عرصه و با بهرهگیری از مشاوره مشاوران دلسوز این نقص را برطرف نمایید و از نقش و قوانین کلیشهای خود که گمان میکند اسلامی کردن رسانه ملی به این معناست که تار مویی از بانویی دیده نشود به درآید.
پایش سبک زندگی، سال چهارم، شماره ۱۹، خرداد ۱۳۹۶، صفحات ۴۶-۵۱.