سیرت ابلیس را بگذار تا آدم شوی
علی فرهنگی/
بیماریهای روانی با تأثیرگذاری بر تفکر و رفتار انسانها، ناراحتی و ناتوانیهای زیادی را برای فرد مبتلا و حتی اطرافیان وی به بار میآورند. علت عارضههای روانی بهخوبی شناختهنشده؛ ولی مسلم این است که عواملی مثل؛ مسائل ژنتیکی، استرسهای درونی و بیرونی، چگونگی تعامل فرد با سایرین در ایجاد، بروز و تشدید آنها مؤثر است. افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلال خودشیفتگی و… ازجمله این اختلالات هستند.
بحث اختلالهای شخصیتی انسان، بهعنوان رُکنی از پایههای علم روانشناسی، موردتوجه پژوهشگران قرارگرفته است. تابهحال اختلالهای عدیدهای در بعُد آسیبهای روانی انسان شناسایی و موردمطالعه قرارگرفته است. اختلالهای شخصیت بر اساس شباهت در ویژگیها، به سه مجموعه گروهبندی شده که اختلال شخصیت خودشیفته بعد از اختلال شخصیت نمایشی و قبل از اختلال شخصیت ضداجتماعی و مرزی در مجموعه ب قرار میگیرد که به آنها اختلالات طیف هم گفته میشود. از خصوصیات کلی افراد این مجموعه؛ هیجانی و دمدمی بودن هست.[1]
در کنار واژه خودشیفتگی، خودپرستی افراطی، خودخواهی، خودپسندی، خودستایی، خودرأیی، خودکامگی و اعتمادبهنفس کاذب نیز بهچشم میخورد که در مجموع با اختلال خودشیفتگی در ارتباط هستند. بعضی از آنها معادل خودشیفتگی بوده و برخی از آثار این اختلال تصور میشوند.
تعریف و تبیین
اختلال شخصیت: الگوی پایداری از رفتار و تجربهٔ درونی که با انتظارات فرهنگی، به میزان فراوانی مغایرت دارد، فراگیر و انعطافناپذیر است، در دوران نوجوانی یا اوایل بزرگسالی آغاز میشود، در طی زمان پایدار است و به پریشانی یا اختلال منجر میشود[2].
اختلال شخصیت خودشیفته: الگوی فراگیر بزرگمنشی، نیاز به تحسین و فقدان همدلی است که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینههای گوناگونی ظاهر میشود[3].
فروید در تبیین شکلگیری این اختلال میگوید: «زمانی که نیروی شهوانی در روان گسیختگی از اُبژههای بیرونی (چیزی که واقعیت قابل اثبات و فیزیکی دارد و ذهنی نیست)[4] منقطع شده، به خود[5] متوجه و معطوف میشود، در نتیجه نگرشی را بهوجود آورده که بدان خودشیفتگی میگویند.» البته فروید به دو اصلِ تأثیر نیروی شهوانی در رشد متعارف جنسی و مسئله صیانت نفس (دوست داشتن خود، علاقه به بقاء و جاودانگی که از مصادیق صیانت نفساند) در انسان میپردازد و سعی در برقراری ارتباط بین آنها با خودشیفتگی دارد و فرضِ وجود خودشیفتگی را تا حدی در همه طبیعی و البته لازم میداند.[6] بههرحال فروید درونگرایی، خودبزرگبینی و بیعلاقگی به دنیای بیرون (بیعلاقگی به انسانها و اشیاء) البته با حفظ روابط شهوانی با انسان و اشیاء در خیال و ذهن را از آثار خودشیفتگی بیمارگونه میداند که عدهای احتمال ابتلا به آن را تقریباً یک درصد برآورد کرده و شیوع آن را در مردان جوان بیشتر میدانند[7].
انجمن روانپزشکان آمریکا برای خودشیفتگی اقسامی را برشمردهاند مانند؛ خودشیفته نخبهگرا، عاشقپیشه، غیراخلاقی و جبرانی که عادات کلی آنها اشتغال بیشازحد به افتخارات، جایگاه فردی و اجتماعی، فرصتطلبی، منفینگری و زندگی در حالت افراط یا تفریط و در نتیجه بروز رفتارهایی مشابه رفتار ضداجتماعی در جامعه است.
در راستای تبیین این آسیب روانی در منابع اسلامی تلاشهایی انجام گرفته است، مثلاً محققین خصوصیاتی مانند عُجب و تکبر ورزیدن را همسنگ و نزدیک به معنای خودشیفتگی میدانند. این پژوهش با توجه به ظرفیتهای موجود، کم و کیف ارتباط آنها را باهم بررسی میکند.
عُجب: یا «خودبینی» این است که آدمی به جهت کمالی که در خود میبیند خود را بزرگ شمارد، خواه آن کمال را داشته باشد و خواه نداشته باشد و خواه آن صفت در واقع کمال باشد یا نباشد. بعضی گفتهاند: «عجب آن است که نعمتی را که دارد بزرگ شمارد و به آن میل و اعتماد نماید و از منعم آن فراموش کند[8]».
عجب به معنای خویشتنخواهی و خودستایی است[9] و در اصطلاح یعنی آدمی بهجهت کمالی که در خود میبیند خود را بزرگ شمارد، خواه آن کمال را داشته و یا نداشته و یا آن صفت کمال بهحساب آمده یا نیاید؛ اما اینکه که کسی خود را در این کمال و این نعمت فوق دیگری ببیند معتبر نیست.[10] این تعریف را شیخ عباس قمی نیز در کتاب «مقامات العلیة فی موجبات السعادة الابدیة» با موضوع اخلاق و آداب آورده است.
عجب دارای درجاتی است که برخی از آنها عبارتاند از؛ عجب به ایمان و معارف صحیح که در مقابل آن عجب به کفر و شرک و عقاید باطل است، دیگری عجب به صفات و ملکات شایسته که در مقابل آن، عجب به اخلاق و صفات ناپسند است و در آخر عجب به اعمال صالح و کارهای خوب که در مقابل آن، عجب به اعمال زشت و ناهنجار است.[11]
امام موسی کاظم (ع) میفرمایند: «خودپسندی درجاتی دارد؛ یکی از آنها این است که کردار زشت بنده به نظرش زیبا جلوه کند و آن را نیکو بیند و خوشش آید و گمان میکند که کار خوبی میکند. یکی دیگر این است که بنده به پروردگارش ایمان آورد و برای این کار بر خدای عزوجل منت گذارد، حالآنکه خدا در این کار بر او منت دارد.»[12]
کبْر و تَکبُّر: در معنی به هم نزدیکاند، کبر حالتی است که انسان با بزرگ دیدن خویش به آن صفت مخصوص میشود و همان است که انسان جان و وجود خویش را از غیر خویش بزرگتر میبیند، بزرگترین و سنگینترین تکبرها، تکبر بر خداوند در خودداری از قبول حق و عدم اقرار به آن در پرسش است[13] و کبر از نتایج عُجب است و تکبّر از کینه، حسد یا ریا ناشی میشود[14].
ذکر گردید که «تکبر» به معنای برتر دانستن خود از دیگران و خوار دیدن و تحقیر آنان است.[15] ریشه تکبر این است که انسان خود را برتر از دیگری ببیند و احساس آرامـش کنـد.
برخی کبر و تکبر را بهمعنای یکسان و برخی متفاوت از هم دانستهاند، کبر را امر باطنی و حالت نفسانی دانستهاند و تکبـر را بـه ثمرات آن امرِ باطنی که بهصورت افعال و اقوال ظـاهر میشود، اطـلاق کردهاند.
کبر برخلاف عجب، صرف برتر دانستن و بـزرگ پنداشـتن خود نیست و مستلزم خوار دیـدن دیگـران هـم هسـت؛ یعنـی در عجب هیچگونه مقایسهای با دیگری نمیشود؛ ولی در کبر حتماً خود را با دیگری مقایسه میکند و برتـر از او میبیند.[16]
علل و زمینههای این اختلالات
روانشناسان معتقدند اختلال خودشیفتگی ناشی از چالش روابط عاطفی و مشکل در همدلی بین کودک و والدین (بهخصوص مادر) شکل میگیرد و زمان آن به اوایل دوران زندگی بازمیگردد. زیگموند فروید شکلگیری این آشفتگی روانی را اینگونه تبیین میکند: «خودشیفتگی مرحلهای از رشد طبیعی است که بعداً در مراحل رشدیافتهتر به عشق خارجی دیگری متحول میشود و کودک قادر میشود به دیگران عشق بورزد. کودک طبیعی در ابتدای کودکی احساس بزرگمنشی میکند و والدین خود را نیز افرادی آرمانی میشمارد. البته هردوی این باورها غیرواقعی هستند و کودک سرانجام کشف میکند که اشتباهاند. خودشیفتگی بیمارگونه، زمانی ظاهر میشود که والدین کودک را دوست نداشته باشند. اگر والدین به عزیز کردن، ستایش و شایسته شمردن بیمانند کودک پاسخ ندهند، کودک ممکن است در رشد دادن احساس ارزشمندی و باارزش بودن، شکست بخورد.» فروید اعتقاد داشت که اکثر افراد خودشیفته، والدینی سرد، بیتفاوت و درعینحال نسبت به کودک خود پرخاشگر و کینهتوز بودهاند. در این وضعیت، کودک برای بهدست آوردن محبت و عشق مطمئن، به درون خود برمیگردد تا بر احساسِ شکننده طردشدن غلبه کند و ممکن است در بزرگسالی احساس افسردگی و تهی بودن کند.[17] دانشمندان دیگری نظیر هاینز کوهات، اریک اریکسون، آلفرد آدلر، میلون، بک و کریستوفر لاش نیز دلایلی شبیه و حتی کاملتری را مطرح مینمایند، مثلاً آلفرد آدلر، علت خودشیفتگی را تلاش فرد برای غلبه بر احساس حقارتی میداند که از مقایسه خود با دیگران ایجاد میکند، او این فرآیند را «جبران» نام داده است؛ بنابراین فردی که خود را نسبت به دیگران ناقص میبیند، ممکن است بهشدت تلاش کند تا در آن موضوعِ خاص پیشرفت کند. بر اساس این الگو، شخصیت خودشیفته نتیجه کنشهای جبرانی فردی است که خود را در مقایسه با دیگران بیاهمیت یا حقیر میبیند.
در اساس شکلگیری عجب و تکبر علاقه به خود یا حب نفس همانند حجابی بر عقل و ادراک انسان سایه میاندازد و تمام حالات، رفتار، افکار و اندیشه آدمی را متأثر میسازد و انسان از اینکه خود را برتر از دیگری ببیند احساس آرامـش کنـد، حتی اعمال زشت در نظرش نیکو جلوه میکند. برخی هم علت را جهل محض دانسته و کسب معرفت را علاج آن میدانند[18].
نکوهش عجب و تکبر در آموزههای اسلامی
قرآن کریم در سوره کهف تلاش کسانی را که نابودشده؛ ولی میپندارند که کار نیکو انجام میدهند را یادآور میشود[19]، عجب، خودپسندی و کبر ازجمله رذایلی هستند که با عقل انسانی دشمنی داشته[20] و رفتار خوب آدمی را ضایع و فاسد میکنند. قرآن کریم در توضیح عجب و خودبینی از ابلیس مثال میزند؛ او گفت: «من از آدم برترم! من را از آتش خلق کردهاند و او را از خاک (بیارزش)[21] و بدینوسیله شیطان مورد لعن ابدی واقع شد و تمام اعمال نیکش تباه گشت. بهاجمال نیز میتوان سرگذشت قارون[22]، جنگ حنین و شکست مسلمانان را هم از مصادیق روشن عجب و کبر برشمرد.
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «اگر مرتکب گناه نمیشدید بر شما از آنچه بزرگتر از آن است میترسیدم و آن خودپسندی است.»[23] امام علی(ع)میفرماید: «هیچ تنهایی وحشتانگیزتر از خودپسندی نیست.»[24]
پیامدها
از منظر روانشناسان، خصوصیت بنیادی در روان انسانهای مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته، الگوی فراگیر احساس بزرگمنشی همراه با نیاز به تحسین و فقدان همدلی است. آنان بهطورمعمول توانائیهای خود را بیش از اندازه برآورد میکنند و مهارتهای خود را بزرگ جلوه میدهند، اغلب مغرور و پرمدعا بوده و مهارتهای دیگران را بهطور ضمنی کمتر برآورد میکنند؛ یعنی سعی در بیارزش کردن آن دارند. خیالپردازیهایی مربوط به موفقیتهای نامحدود دارند و خودشان را بهگونه دلخواه با افراد ممتاز و مشهور مقایسه میکنند، در نتیجه خود را برتر، استثنایی و بیهمتا میپندارند. این افراد معمولاً به تحسین زیادی نیاز دارند و عزتنفس آنان بهطور تقریبی بسیار شکننده است.
بهعنوانمثال؛ باب، استاد 50 ساله دانشگاه و مبتلا به اختلال خودشیفتگی، پس از اصرار همسرش درصدد درمان برمیآید. در خلال مصاحبه روانکاوی، وی به مجموعهای از نگرانیها اشاره میکند! هرچند در لابهلای گفتههایش بهقدری به خودش و پیشرفتش توجه دارد که اغلب دیگران را تحقیر مینماید. باب به این نگرانیها بیاعتنا بود و میگوید هرگز آدمی نیست که احمقها را تحمل کند! و دلیلی هم نمیبیند که چرا باید اکنون اینچنین تحملی از خود نشان دهد. باب بهطور مسلسلوار دانشجویان و والدین آنان و مجموعهای از دوستان قبلیاش را فاقد هوش و ذکاوتی میداند که سزاوار دوستی با او باشند. با کمال میل کار کردن در ساعتهای متمادی را تأیید میکند و معتقد است که نتیجه تحقیقاتش زندگی مردم را دگرگون میکند.
در نتیجه این طیف از انسانها متکبر، پرخاشگر، بیتفاوت، بیاحساس و سوءاستفادهگر نسبت به دیگران و از عواقبِ رفتارشان هم بیخبرند. آنان نسبت به آسیب ناشی از انتقاد یا شکست خیلی حساس بوده و این از آسیبپذیری عزتنفس در وجودشان ناشی میگردد! واکنش آنان معمولاً در دو حالت بررسی میشود؛ یا احساس سرافکندگی، پستی، پوچی و تهی بودن و یا تکبر و خشم، همراه با نافرمانی! نتیجهٔ چنین رفتاری اغلب به انزوای اجتماعی یا ظاهری میانجامد[25].
افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفتگی، دچار احساساتی با ویژگیهای مثل؛ خودبزرگبینی افراطی، دلمشغولی، تشویش زیاد نسبت به ستودن و ستایش کردن از جانب اطرافیان نسبت به خود بوده که این احساس را «حس بزرگمنشی» نامیدهاند. البته بزرگمنشی نه بهمعنای بلندهمتی و بلندطبعی که از صفات نیکو و حَسَن شمرده میشود، بلکه این صفت در راستای خودبرتربینی و بینظیر بودن در بین سایرین است. خودشیفتهها بر این باورند که آدمهای خاصی بوده و دیگران هم موظفاند بهطور خاصی با آنان رفتار کنند. با این باور غلط، تحمل هرگونه انتقاد یا نظری برخلاف میلشان را برنتافته و خشمگین میشوند و بهشدت فرد ناقد را نادان و احمق فرض میکنند.
از منظر دین عُجب به درخت خبیثی میماند که ثمره آن گناهان صغیره و کبیره فراوانی است. امام هادی (ع) میفرمایند: «خودپسندی از طلب علم بازمیدارد و بهتحقیر دیگران و جهل فرامیخواند»[26].
برخی از آثار و پیامدهای این شجره خبیثِ عبارتاند از:
- هلاکت انسان: امام علی (ع) میفرماید:[27] «به هلاکت رسید هرکس که در عجب و خودبینی داخل شد». در تحقیق مفردات الفاظ قرآن[28] در معنای «هَلَکَ» چهار فرض آمده که مهمترین آنها هلاکت را بهمعنای مرگ بد و ناگوار گرفته است! در سایر فرهنگ لغات معانی تباهی، ضایع شدن و سقوط را آوردهاند. علامه طباطبایی 4 در ذیل آیه 42 انفال میفرمایند: «منظور از هلاکت و زنده شدن، هدایت و ضلالت است، در نتیجه هرکس به عجب و خودپسندی مبتلا شود به جایگاه ضلالت و گمراهی وارد میشود.»
- فاسدشدن عبادت: امام سجاد (ع) در دعای شریف مکارم الاخلاق از خداوند درخواست میکند: «مرا به بندگی خود گیر و عبادتم را با عجب و غرور تباه مکن»[29] یعنی انسان خودبین اظهار بندگیاش هم پذیرفته نیست!
در مفردات راغب در معنای «ع ب د» و مشتقاتش آمده عبودیت به معنای اظهار فروتنی و اطاعت است که این مهم با ویژگی آدم خودبین بیگانه است! این اختلال علاوه بر آسیب به تعامل شخص با دیگران به بندگی بنده نسبت به پروردگار هم لطمه میزند.
- تسلط شیطان بر انسان: عُجب موجب تسلط شیطان بر انسان میشود. امام صادق (ع) میفرمایند:[30] «زمانی حضرت موسی (ع) نشسته بود که ناگاه شیطان به سویش آمد و کلاه دراز رنگارنگی بر سر داشت چون نزدیک آمد کلاهش را برداشت و خدمت حضرت ایستاده و سلام کرد.
حضرت موسی (ع) گفت: به من خبر ده از گناهی که چون آدمیزاد مرتکب شود بر او مسلط شوی؟
شیطان گفت: هنگامیکه انسان از خودش خوشش آید (خودبینی)[31] و عملش را زیاد شمارد و گناهش در نظرش کوچک شود من بر او مسلط میشوم. در واقع آدم خودبین، به خودبرتربینی که ابلیس به آن گرفتار شد، مبتلا شده است. شیطان روح پلیدی است که انسان را از حق و خیر بازمیدارد و امر به نافرمانی و سرکش میکند! صفت عُجب درگاه ورود شیطان به نفس آدمی است، گویا عجب فرمانده همه خطاهاست.
در نتیجه، عجب برابر است با بیارزش شدن اعمال، نتیجه آن تسلط شیطان بر انسان است. شیخ صدوق از امام صادق (ع) روایت میکند: «(روزی) شیطان به لشکریانش گفت: من اگر در سه مورد بر آدمیزاده دست پیدا کنم، پس از آن هر عملی که انجام دهد پریشان نمیشوم، چراکه میدانم عملش پذیرفته نیست و آن هنگامی است که گمان میکند اعمالش (صالحش) زیاد و گناهانش (کم و آنها) را فراموش میکند! (در این زمان) خودپسندی در او راه مییابد.»
راه درمان
مهمترین نکته در درمان بیماریهای جسمی یا روانی تشخیص صحیحِ معالجهگر است. در اختلال خودشیفتگی توجه به همزمانی این عارضه با سه اختلال شخصیت مرزی، نمایشی و ضداجتماعی در یک فرد مهم است و این بهمعنای دشواری تشخیص افتراقی آنها از یکدیگر است. مثلاً در اختلال شخصیت نمایشی، خصایصی از نمایشگری (exhibitionism) و دست انداختن و سرکار گذاشتن دیگران در روابط بین فردی دیده میشود که با آنچه در بیماران مبتلا به اختلال خودشیفته دیده میشود، مشابهت دارد.
توجه به جنسیت، پایداری اختلالهای شخصیتی نسبت به سایر اختلالهای روانی، همزمانی و همراهی انواع اختلالهای شخصیتی با علایمی مشابه مثل همراهی اختلالهای شخصیت نمایشی، مرزی، ضداجتماعی و پارانویایی با اختلال شخصیت خودشیفته، وجود دستکم پنج مورد از علایم اختلال شخصیتی در بیمار، مثلاً آقای باب با جایگاه استادی دانشگاه بههمراه خود نشانههایی مانند؛ اهمیت بیشازحد به خود، اعتقاد به برتری هوشی نسبت دیگران، استثنایی و مُحق بودن، نداشتن حس همدلی و نگرشهای پُر افاده را داشته است.
«پژوهشگران معتقدند بیماری خودشیفتگی از نوع اختلالات مزمن و صعبالعلاج است» بدینمعنا که خودشیفته، مدام در حال تحمل ضربات ناشی از آثار سوء رفتارش است. خودشیفتهها پیری، فرسودگی و ناتوانی را تاب نمیآورند. بهدلیل اینکه زیبایی، قدرت و مهارتی که به آن میبالند و دیگر خصوصیات جوانیشان رو به افول میرود و اینها تمام سرمایه یک خودشیفته است. ازاینجهت، خودشیفتهها در برابر بحرانهای دوره میانسالی و بعد از آن، آسیبپذیرتر از دیگران بوده و شاید افسردگیها شدید و خودکشی در بعضی از بازیگران زن و مرد در سنین میانسالی به بعد ناشی از دست دادن همین سرمایهها باشد.
افراد خودشیفته بهقدری توهمات پوچ خود را باور دارند که از هیچ پزشکی کمک نمیگیرند، موفقیت درمان بهشدت وابسته به تصمیم بیمار در ترک و جدا شدن از خودشیفتگی است و این مستلزم بینش و آگاهی بیمار نسبت به رفتار و تفکر خود است. «این آگاهی در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود شناخت پیدا کند بهدنبال آن تصویر متلاشیشده خود باعث میشود که دوباره رفتار و تفکر خودبزرگبینی را در پیش بگیرند[32]» روانپزشکانی مثل اتوکرنبرگ وهاینتس کوهوت رویکردهای روانکاوانه را برای اصلاح این بیماران پیشنهاد میکنند و برخی بالینگران، گروهدرمانی را توصیه میکنند تا آنان توان کم و کیف مشارکت با دیگران را یاد گرفته و تحت شرایط ایدهآل، واکنشی توأم با همدلی نسبت به دیگران نشان دهند. البته رواندرمانی و استفاده از داروهای ضدافسردگی برای تحمل بهتر احساس طرد شدن و نوسانات خلقی مفید است.[33]
دین در درمان عجب توجه به نکاتی را ضروری میداند، مثلاً گاهی عجب در اموری معنوی مانند عبادتها یا ویژگیهای شایسته فردی نظیر دانش و دانایی است و یا به موقعیتها و تمکن مادی مربوط میشود. مبتلایان اگر به حقیقت چیزی که به آن بالیده و عجب میورزند تفکر و تأمل کنند اولین گام مؤثر را در معالجه برداشتهاند. برای تبیین بیشتر با آوردن مثالهایی به خواننده یاری رسانده، مواردی را برشمرده و آنها را توضیح میدهیم.
الف) عجب به تقوا: عجب ورزیدن به تقوا و صفات دیگری نظیر صابر بودن، شکر نعمات را بهجا آوردن، خصوصیت شجاعت، سخاوتمندی و … باعث میشود این صفات نیک ضایع و تباه شوند، چنانچه این خوبیها با عجب همراه گردند بیفایده شده و خیر و ثواب خود را از دست میدهند! قرآن کریم میفرماید: «آنان که تلاششان در زندگانی دنیا تباه شد و درعینحال میپندارند که کار نیکو انجام میدهند»[34] هیچ انسان عاقلی صفت بدی که صفات نیکش را ضایع کند بهخود راه نمیدهد.
ب) عجب به عبادت: هرگاه انسان به غرض از عبادات (که باید با هدف اظهار بندگی، همراه با خضوع، خشوع و بهدور از هرگونه هواهای نفسانی در مقابل خالق بیمانند و بیهمتا انجام پذیرد) آگاه شود در راستای تأمین و رسیدن به این هدف از عجب فاصله میگیرد.
امام صادق (ع) میفرمایند: «خدای عزوجل به حضرت داود (ع) فرمود: «ای داود! بشارتده گناهکاران را و بترسان صدیقان را. گفت: چگونه بشارت دهم گناهکاران را و بترسانم صدیقان را؟ گفت: ای داود بشارتده گناهکاران را که من همانا توبه قبول میکنم و از گناه میگذرم و بترسان صدیقان را که عجب نکنند به اعمالشان؛ زیراکه نیست بندهای که من به پا دارم برای حساب مگر آنکه هلاک گردد.»[35]
ج) عجب به عقل و زیرکی: بزرگان کسانی را که به عقل و زیرکی خود عجب میورزد، به نوعی بیعقل و احمق فرض میکنند. بدترین اقسام عجب هم همین است و علاج این عجب از دیگر انواع سختتر است؛ چراکه با بیخبری و غفلت همراه است. برای درمان توصیه میشود که آدمی هیچگاه خود را از خطا ایمن نداند. امام علی (ع) فرمودند: «به خردهایتان خوشبین نباشید؛ زیرا خطاها ناشی از اعتماد کردن به آنهاست.»[36]
د) عجب به مادیات: دارایی و ثروت، استیلا و اقتدار، زیبایی ظاهری، نژاد و طایفه از جمله مواردی هستند که انسان را در عجب گرفتار میسازند و آثار مخرب و خطرناکی هم دارند. در درمان این موارد باید بیمار را نسبت به فلسفه خلقت و حقیقت وجودی موارد فوق آگاه کرد و همچنین تفکر در سرنوشت انسانهای گذشته که دچار این بلای اخلاقی شده و آثار آن را لمس نموده و گرفتار عواقب سوء آن شدند نیز یکی از بهترین روشهای پیشگیری و درمان، قرآن کریم میفرماید: «آیا آنان روی زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟! آنان در قدرت و ایجاد آثار مهم در زمین از اینها برتر بودند؛ ولی خداوند ایشان را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعی نداشتند!»[37] در واقع، آنچه موجب عجب و تکبر برخی افراد بود مانع از عذاب خداوند نشد.
راه درمان کبر هم بهصورت اجمالی و تفصیلی مانند راهکاری است که در معالجه عجب ذکر کردیم؛ چراکه کبر معنی عجب را با خود دارد و عجب منشأ کبر است و انگیزههای کبر و عجب هم یکی است، پس آنچه در علاج مطلق عجب ذکر کردیم درمان مطلق کبر نیز خواهد آمد.
حاصل آنکه
خودشیفتگی و عجب هیچ پشتوانه عقلی ندارند و معمولاً متکی بر توهمات و خیالات فردند. احساس حقارت و عزتنفس دروغین مبتلایان به این اختلالها را رها نمیکند، خصوصیاتی که در آنان وجود دارد؛ اعم از خودمحوری، حس مبالغهآمیز مهم پنداری خویشتن، عاشق خود بودن، انتظار برخورد ویژه از دیگران، انتقادپذیری ضعیف در برابر دیگران که مجموع اینها مساوی با پاره شدن رشتههای دوستی و از دست رفتن صداقت و افول شور و نشاط در زندگی خودشیفته است.
ازآنجاکه کبر مشتمل بر چیزی زائد بر عجب است- یعنی خود را برتر از دیگران دیدن- سزاوار است که متکبر بداند که حکم به برتری خود نسبت به دیگران چیزی نیست مگر نهایت جهل و سفاهت. انسان بصیر چگونه جرأت میکند که خود را بر دیگری ترجیح دهد، بااینکه اوّلاً عاقبت سرنوشتش برایش مبهم و ثانیاً اسرار زیادی بر او پنهان و ثالثاً همگان در انتساب به مخلوقیت به خدای تعالی و بهرهمندی از سرچشمه فیض او نسبت به او یکسان و مشترکاند.
بنابراین کسی که به خطرات پایان کار آگاهی داشته و وابستگی نجات یافتن و هلاک شدن را به طینتهای پاک درونی بداند برای خویشتن مزیتی بر دیگری ندیده و کسی که هریک از افراد موجودات را اثری از آثار ذات خداوند و پرتوی از انوار صفات او بلکه تراوشی از تراوشهای جود و فضل او و قطرهای از دریای فیض وجود او بشناسد به هیچکس نگاه بد و دشمنی نمیکند؛ بلکه همه را با دیده نیکی و دوستی مشاهده میکند.[38]
فهرست منابع
- قرآن کریم
- نهجالبلاغه
- الصحیفة السجادیة
- ابنبابویه (شیخ صدوق)، محمد بن علی، أمالی الصدوق، تهران، نشر کتابچی، چاپ ششم، 1366ش.
- آن م. کرینگ؛ جرالد سی. دیویسون؛ جان م. نیل؛ شریل. جانسون، آسیبشناسی روانی، جلد دوم (روانشناسی نابهنجاری)، ترجمه شمسیپور، تهران، نشر ارجمند، چاپ سوم، شهریور 1392.
- امیر دیوانی، ابوالفضل، خودشیفتگی چیست و خودشیفته کیست؟ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: (http://ensani.ir/)
- Dsm-iv-tr انجمن روانشناسی آمریکا، مترجم محمدرضا نیکخو، هامایاک آوادیس یانس، تهران، نشر سخن، چاپ هفتم، 1392.
- پور افکاری، نصرتالله، فرهنگ جامع روانشناسی و روانپزشکی (Psychology and Psychiatry)، بیجا، چاپ فرهنگ معاصر، چاپ هشتم، 1391.
- آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1410ق.
- دائرهالمعارف طهور http://tahoor.com/fa/Article/View/112397
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، تهران، چاپ دوم، 1374.
- کلینی، محمد، الکافی، قم، دارالکتب الاسلامیه، بیتا.
- سادات، محمدعلی، اخلاق اسلامی، تهران، سمت، 1368.
- شبکه ایران / پزشکان بدون مرز: http://www.beytoote.com/psychology/khanevde-m/love-it.html
- شعیبی، فاطمه، شخصیت خودشیفته، نوبت چاپ: اول، سال انتشار: 1392، نشر الکترونیکی: کتاب سبز.
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، بیجا، بیتا.
- فرهنگ فارسی معین.
- فروید، زیگموند، پیشدرآمدی بر خودشیفتگی، مترجم: حسین پاینده، بیجا، بیتا.
- فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، الحقائق، قم دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1423ق.
- …………………………………………..، المحجة البیضاء، جامعه مدرسین، 1382ق.
- مجتبوی، سید جلالالدین، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات) تهران، حکمت، 1377ش.
- مشکینی، درسهای اخلاقی، مترجم علیرضا فیض، تهران، انتشارات پارسایان، بیتا.
- مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، قم، مدرسه علی ابن ابیطالب 7، بیتا.
- نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، نجف، 1387.
- هراتیان، عباسعلی، ساخت و اعتباریابی مقیاس اسلامی تکبر ـ تواضع، سال ششم، مقاله چهارم، ص5-22.
[1]. رک DSM-IV-TR
[2]. دی اس ام 4، ص1000.
[3]. همان، ص1044.
[4]. پور افکاری، فرهنگ جامع روانشناسی و روانپزشکی، ج2، ص1017 – Psychology and Psychiatry
[5]. «Ego»
[6]. فروید، پیشدرآمدی بر خودشیفتگی، مترجم: حسین پاینده.
[7]. امیر دیوانی، خودشیفتگی چیست و خودشیفته کیست؟ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (http://ensani.ir/)
[8]. مجتبوی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج1، عجب (خودبینی)، ص390.
[9]. برگرفته از ترجمه مجمعالبیان فی تفسیر القرآن نویسنده: طبرسی، فضل بن حسن.
[10]. فیض کاشانی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج1، عجب (خودبینی)، ص390.
[11]. دائرهالمعارف طهور، درجات و مراتب عجب: http://tahoor.com/fa/Article/View/112397
[12]. کلینی، الکافی ج2، باب العجب، ص313.
[13]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج3، ص292.
[14]. فیض کاشانی، ترجمه الحقائق، ص189.
[15]. نراقی، جامع السعادات، ص391.
[16]. هراتیان، ساخت و اعتباریابی مقیاس اسلامی تکبر ـ تواضع، سال ششم، مقاله چهارم، ص5-22.
[17]. شعیبی، شخصیت خودشیفته؛ نوبت چاپ: اول، سال انتشار: 1392، نشر الکترونیکی: کتاب سبز.
[18]. فیض کاشانی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات)، ج1، ص407.
[19]. کهف، آیه 104.
[20]. نهج البلاغه، حکمت 212.
[21]. اعراف، آیه 12.
[22]. قصص، آیه 76.
[23]. فیض کاشانی، محجه البیضا ء، ج6، ص273.
[24]. نهج البلاغه، حکمت 113.
[25].Dsm-iv-tr ص 1046.
[26]. مجلسی، بحارالأنوار، ج69، ص200.
[27]. شیخ صدوق، أمالی الصدوق، ص447، المجلس الثامن و الستون.
[28]. راغب اصفهانی، ترجمه مفردات، ج4، ص525.
[29]. الصحیفة السجادیة 92 (و کان من دعائه علیهالسلام فی مکارم الأخلاق و مرضی الأفعال).
[30]. کلینی، اصول کافی، ج3، ص42
[31]. همان، ج2، باب العجب، ص 313.
[32]. شبکه ایران / پزشکان بدون مرز – http://www.beytoote.com/psychology/khanevde-m/love-it.html
[33]. ر.ک: آن م. کرینگ؛ جرالد سی. دیویسون؛ جان م. نیل؛ شریل. جانسون، آسیبشناسی روانی، جلد دوم (روانشناسی نابهنجاری).
[34]. کهف، آیه 104.
[35]. محمد کلینی، الکافی، ج 2، باب العجب.
[36]. آمدی، غررالحکم، ص517.
[37]. غافر، آیه 21.
[38]. رک: مجتبوی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات نراقی)، ج1، ص430.