طبقهبندی عوامل استرسزا و تنشآفرین
دکتر محمدتقی فعالی/
طبقهبندی عوامل استرسزا و تنشآفرین
استرس و اضطراب ارتباطی نزدیک با یکدیگر دارند، برخی از مؤلفههای استرسزا به عنوان علل اضطراب هم مطرح میشوند. در حقیقت، اضطراب به عنوان یکی از آثار آنی و شایع استرس به شمار میرود.[1] مؤلفههای تنشآفرین را میتوان طبقهبندی نمود:[2]
الف) عوامل درونی و روانی
مؤلفههای درونی به آن دسته از عوامل تنشزا اطلاق میگردد که منشأ درونی داشته علل خارجی در آن دخالتی ندارند و یا نحوة تأثیر آنها به برداشت و تلقی شخص از امور خارجی بستگی دارد. عمدهترین عوامل درونی عبارتاند از:
یک) طرز نگرش
استرس یا فشار روانی معلول چگونگی تفسیر یا عکسالعمل ما نسبت به حوادث پیرامونی است.[3] بیشتر تنشها، نتیجه افکار ما هستند نه آن چیزی که بر جسم یا روان ما وارد میشود. از سوی دیگر اغلب تنشها ممکن است ناشی از تعارضاتی باشند که ما درون خویش در حال تجربه آن هستیم، گرچه به فوریت قابلشناسایی نباشند. در بسیاری از موارد ممکن است اساساً عامل تنشزایی در کار نباشد ولی پندار و توهم ما از وجود یک عامل تنشآفرین، میتواند ما را دچار درگیریها و نگرانیهای درونی کند بهگونهای که گهگاه نمودهای بیرونی آن به روشنی قابل رؤیت میباشد.
تعارضات روانی از عوامل تهدید کننده بهداشت روانی به حساب میآیند. تعارضات ممکن است میان باورهای دو مکتب، دو فرهنگ، دو مذهب یا دو نظام فکری باشند. چنانکه امکان دارد بین زن و شوهر، پدر و فرزند، معلم و دانشآموز، در محیط خانواده، نهادهای اجتماعی یا فضای عمومی جامعه شکل گیرد. تعارضهای روانشناختی[4] به حالاتی عاطفی و دردناک، ناشی از تنش میان خواستههای متضاد یا یافتههای متناقض اطلاق میشود.[5] در تعارضات روانی همواره هیجانات منفی و تنشهای دردآور وجود دارد و اگر فرد راهی برای برونرفت از آن نیابد باز هم ممکن است تعارضات دیگری روی دهد.
منابع تعارض به ویژگیها و خصوصیات فردی مربوط میشود. درون انسان صحنة کارزار نیروهای متعارضی است که بر اساس عوامل فردی یا محیطی شکل میگیرد. خانواده، مدرسه، محیط شغلی و محیط اجتماعی و فرهنگی صحنهها و عرصههایی است که شخص را چهبسا دچار تأثیرات منفی و تعارضات ناهنجار درونی میکند. در دین به نمونهای جالب از این صحنة نبرد درونی اشاره شده است یعنی تعارض میان عقل و شهوت:
الْعَقْلُ وَ الشَّهْوَةُ ضِدَّان؛ عقل و شهوت ضد یکدیگرند.[6]
دو) بیهدفی
ارزش و اهمیت هدف در زندگی به اندازهای است که زندگی بیهدف بهمثابه حیات بیمعنا تلقی میشود. ارزش هدف زمانی روشنتر میگردد که بدانیم تمام فعالیتهای ما بعد از تعیین هدف سازماندهی خواهد شد. غالباً افرادی که هدفی برای زیستن خود دارند و متعهدانه برای نیل به آن هدف تلاش میکنند، از احساس رضایتمندی و آرامش برخوردارند؛ چرا که بدون داشتن هدف، تلاش برای زیستن تنشزا میشود. جالب آنکه تحققبخشی به اهداف کوتاهمدت یا میانمدت، رمز به دست آوردن عزت نفس است که خود یکی از زمینههای مناسب جهت مقابله با علل تنشزا محسوب میشود.
گفتنی اینکه نباید نقش حمایتگری تعهد را در کاهش تنش نادیده گرفت. تعهد، یک سیستم اعتقادی است که احساس تهدید ناشی از عوامل استرسزا را به حداقل میرساند. تعهد، اعتقاد به اهمیتدار بودن، جالب بودن و معنیداری فعالیتهای زندگی تعریف میشود و از لحاظ درونی عامل حمایت کننده بوده استرسزا بودن رخدادها را کاهش میدهد.[7]
شایانِذکر است که مسئله هدف در دین نسبت به روانشناسی تفاوتی عمیق دارد. قرآن با عنایت و تأکید بر هدفمندی زیستن در این جهان به این نکته مهم اشاره میکند که اهداف دو گونهاند؛ اهداف محدود و اهداف ابدی. آیات قرآن ضمن اینکه نداشتن هدف برای زندگی را، پوچ انگاشتن زندگی و بیمعنا بودن حیات دنیا معرفی میکند، سعی دارد از اهداف موقتی گذر کرده غایاتی ابدی پیش روی انسان گذارد. برایناساس، به انسان پیشنهاد میدهد پیشاروی خود حیات بیپایان ببیند و برای زندگی نامتناهی برنامهریزی کند که دراینصورت زندگی دنیوی هم هدفی متعالی خواهد داشت:
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکمْ إِلَیْنَا لَاتُرْجَعُونَ؛ آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمیشوید؟[8]
سه) رفتارهای پرهیزی (اجتناب)
رفتارهای پرهیزی بدین معناست که به هنگام رویارویی با مشکل از آن دریغ کنیم. به تعبیر دیگر به جای اینکه مانع بروز مشکل از سرچشمة آن شویم، آن را نادیده بگیریم و امیدوار باشیم که ناپدید گردد؛ البته معمولاً چنین نخواهد شد. گرچه رفتارهای اجتنابی ممکن است اضطراب فوری را کاهش دهند اما غالباً در درازمدت منجر به فشار روانی شدیدتری خواهند شد. این رفتار معلول توهم یک عامل استرسزا در باور و گمان شخص تحریک شده میباشد. شخص پیش از مواجهه کامل با موقعیت ترسآور، رفتار اجتنابی از خود بروز میدهد، هرچند سرانجام با آن واقعیت روبرو خواهد شد. افرادی که دارای ویژگیهای ذیل باشند، بیشتر از دیگران به اینگونه رفتارها مبتلا میشوند:
باورهای اغراقآمیز و غیرمنطقی درباره پیامدهای مواجهه با موقعیتهای استرسزا؛
برداشتهای اسفبار از نشانههای بدنی و حساسیت نسبت به علائم کوچک جسمی؛
ناتوانی در تسلط بر خویشتن و دوری کردن از شرایط تنشآفرین.
رفتارهای پرهیزی علاوه بر استمرار بخشیدن به تنش و سخت کردن کار درمان، هرگز مشکل را برطرف نمیکنند بلکه رفتار منطقی حکم میکند که باید مشکل را پذیرفت و با آن مواجهۀ مناسب داشت.
نکتة گفتنی اینکه در مواردی ندیدن مشکل به حل مشکل کمک میکند، مثلاً اگر کسی خطای کوچکی مرتکب شد یا به شما توهین کرد، گاهی ندیدن آن موجب حل مشکل میشود. دراینصورت بیتوجهی و ندیدن، خودْ حل مسئله است:
وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکمْ؛ و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند او زودباور است. بگو: گوش خوبى براى شماست.[9]
چهار) ارتکاب جرم
انسان به هنگام ارتکاب جنایت با وجدان خویش درگیر میشود. داوری وجدان موجب میشود که فرد از درون دچار تشویش شده در معرض فشار قرار گیرد. انجام کارهایی که با روح و روان انسان منافات دارد فرد را دچار کشمکش و تنش درونی میکند؛ هرچند آن عمل برای وی عادت شود و فرد به راحتی از عهده انجام آن برآید. افرادی که به هر دلیل دست به انجام اعمال ناپسند میزنند بعد از مدتی به بیماریهای روانی و آلام درونی مبتلا میشوند.
برخی از این افراد جهت رهایی از تنشهای روحی عملکرد خود را جبران کرده تا حدی خود را از فشار و کشمکش روانی نجات میدهند ولی هرگز نمیتوانند خود را به صورت کامل رها سازند و تا لحظه مرگ فشار روحی را با خود همراه میکنند؛ حتی در پارهای موارد، فرد تاب نیاورده و دست به خودکشی میزند.
اسلام بدین منظور تدبیرهای جالبی اندیشیده؛ از یکسو با وضع قوانین کیفری جنبه پیشگیرانه را مراعات نموده است و از سوی دیگر با طرح پدیدهای اخلاقی یعنی توبه، امکان جبران گذشتة نادرست را برای بشر فراهم نموده است تا آدمی بهوسیله گفتار و کردار درست، خود را از وجوه فزایندة فشارهای روانی مصون نگه دارد؛ البته بعد از ادای حقوق دیگران:
وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ؛ ای مؤمنان همگی [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید.[10]
قابلِذکر اینکه عامل ارتکاب جرم، با توجه به آثار درونی که این عامل بر شخص مجرم خواهد داشت و هشدارهای وجدان، عامل درونی محسوب میشود، گرچه بر اساس تعریف جامعهشناسان جرم پدیدة اجتماعی است[11] که دراینصورت مؤلفه مزبور، عامل بیرونی به حساب میآید.
پنج) از دست دادن اعتمادبهنفس
از دیگر عواملی که منجر به تنش درونی میشود، از دست دادن اعتمادبهنفس است. اعتمادبهنفس مفهومی تکبُعدی نیست بلکه با کنار هم قرار دادن ارزشهایی چون پشتکار، تمرکز، تخصص، هدفمندی، جسارت و مسئولیت به دست میآید.[12]
از دست دادن اعتمادبهنفس به معنای از دست دادن پشتکار و تمرکز خواهد بود و این امر به مثابه روی آوردن تنش و فشار روانی به انسان میباشد.
شش) فقدان ایمان و معنویت
ضعف یا فقدان ایمان و معنویت میتواند انسان را از نظر جسمی یا روانی دچار ضعف یا بیماری نماید. ایمان و اعتقاد، علاوه بر آثار روان ـ تنی، ثمرات شگرفی در تمامی ابعاد برای فردِ معتقد دارد. به همان میزان که ایمان و عقیده باعث قدرت و توانمندی انسان شود، بیایمانی مایة از دست دادن فرصتها خواهد شد؛ چراکه اگر ایمان و امید به آینده وجود نداشته باشد، قدرتی نصیب لحظة اکنون فرد نخواهد شد. تحقیقی که توسط جمعی از پزشکان انجام شده نشان از تأثیر شگرف ایمان و معنویت در کاهش آلام روحی دارد:
اخیراً 1200 تحقیق دربارۀ ارتباط سلامتی و اعتقاد دینی را مرور کردیم که توسط گروههای متعدد، روی اشخاص متفاوت، از ردههای مختلف اجتماعی در سراسر دنیا و به مدت یک قرن صورت گرفتهاند. اکثریت این مطالعات نشان میدهد که هر چه اعتقاد دینی بالاتر باشد، سلامتی هم بیشتر است. دین باوران کمتر از خدمات بهداشتی استفاده میکنند.[13]
و خداوند فرمود:
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کآفَّةً؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید همگی به اطاعت [خدا] درآیید.[14]
ب) عوامل بیرونی
مؤلفههای بیرونی که عمدتاً بر مبنای تأثیر متقابل جسم و روان شکل میگیرند، مؤلفههایی هستند که در زیست طبیعی و زندگی روزمره با آنها مواجه میشویم و بیشتر از طریق اختلال در کارکرد جسم، موجب استرس در انسان میشوند.
یک) عوامل فیزیکی
گاهی تنش در انسان ناشی از علل و عوامل فیزیکی است؛ نظیر ضربه، حرارت، برودت، اشعه ماورای بنفش و اشعه ایکس. پدیدههایی نظیر آلودگی صوتی، آلودگی بصری، ترافیک و برخی مؤلفههای فرهنگ شهرنشینی در ایجاد استرس نقشآفرینی میکنند. تنش در اینگونه موارد دارای پیچیدگی خاصی نیست و بیشتر با از بین رفتن عامل ایجاد کننده از بین خواهد رفت.
دو) عوامل شیمیایی و میکروبی
در پارهای موارد ممکن است تنیدگی در فرد، ناشی از سموم شیمیایی و مسمومیتهای دارویی باشد. در مواردی نیز میتوان مواد میکروبی شامل ویروسها و میکروبها را عامل ایجاد تنش در انسان دانست.
قرار گرفتن در برخی موقعیتهای اجتماعی مانند سخنرانی کردن برای جمعیت انبوه موجب ترشح هورمونهایی نظیر کورتیزول میگردد و این ماده استرسزا است. این عامل همانند مؤلفههای فیزیکی از پیچیدگی خاصی برخوردار نبوده با برطرف شدن علل تنشزا، آثار آن هم از بین میرود.
سه) رژیم غذایی
با توجه به کنش متقابل جسم و روان، برخی دیگر از عوامل تأثیرگذار در فشار روانی را میتوان در نوع رژیم غذایی جستجو نمود. امروزه دانشمندان علم تغذیه بر این باورند که برخی مواد غذایی موجب تحریکات مضر شده و به دنبال آن فشار روانی در شخص پدید میآید. تغذیه سالم، تغذیهای مطابق با نیاز بدن است که در بیشتر موارد، حالات عصبی را متعادل ساخته ضامن آرامش بشر است.
چهار) فقدان تحرّک بدنی
عدم فعالیت فیزیکی یا کمتحرّکی، باعث بروز بیماریهای قلبی ـ عروقی میشود. از سوی دیگر وجود بیماری خصوصاً بیماریهای حادّ در اشخاص تنشزا خواهد بود. در مقابل، تحرّک بدن و ورزشِ مناسب میتواند به کارکرد بهتر بدن منتهی گردد که در نتیجه موجب کاهش عوامل تنشزا و افزایش سلامت بدن خواهد بود.[15]
پنج) بلوغ
بلوغ مرحلهای از زندگی است که انسان در مرز کودکی و بزرگسالی قرار میگیرد. فرد بالغ در این مرحله با نوعی احساسات دوگانه مواجه میشود؛ او از یکسو رفتار کودکانه نشان میدهد که طبعاً از احترامش کاسته میشود و از دیگر سو بزرگمنشانه برخورد میکند که در این حال از احساسات کودکانه که با آنها مأنوس بوده بازمیماند. اینگونه تردیدها و دودلیها زمینه پیدایش استرس را فراهم میآورد.[16]
ج) عوامل اجتماعی ـ محیطی
مؤلفههای اجتماعی و محیطی غالباً از پیامدهای زندگی در محیطهای جمعی گریبانگیر انسان میشود. در محیطهای اجتماعی و شرایط محیطی حوادثی رخ میدهد که گاهی به ایجاد استرس درون انسان میانجامد و درون آدمی را محیطی آکنده از دلهره، نگرانی و سموم دردآور میکند.
یک) نسبت سنجی و مقایسه
یکی از عواملی که وضعیت نابهنجار تنش را برای فرد باعث میشود، فرایند نسبتسنجی و مقایسه کردن است. فردی خود را با شخص ناهمسطح دیگر چه از لحاظ اقتصادی، تحصیلی یا مهارتی مقایسه میکند و از این طریق با دست خویش به درون خود زهر استرس تزریق مینماید. ازآنجاکه همه افراد دارای استعدادها و قابلیتهای ذاتی و اکتسابی یکسانی نیستند، مقایسه باعث میشود، شخص دچار اجبار درونی جهت همسطحسازی یا همسطح نشان دادن خود گردد، اما شاید نتواند و ازاینرو دلهره و اضطراب درونش شکل میگیرد.
حسادت وضعیت درونی است که تقریباً مشابه فرایند پیشگفته عمل میکند؛ شخصی خود را با فردی ناهمسطح میسنجد و به جای اینکه سعی کند خود را رشد دهد، مانع روند رشد فرد دیگر میگردد. در حالیکه باید توجه کند هر کس هر چه دارد از فضل خداست و به داشتهها در این جهان هرگز نمیتوان اعتماد کرد؛ زیرا که دنیا داشتههایش زوالپذیر است:
أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ؛ بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک میورزند.[17]
دو) کشمکشهای اجتماعی
وحشت از درگیریهای خانوادگی، نزاعهای خیابانی و جنگهای رسمی موجب تنشهای شدید میشود. اینگونه استرسها گاهی چنان زیانآور و دردناک میشوند که موجب صدمات جبرانناپذیر میگردند. نمونهای جالب به ما میگوید که پدیدة منگولیسم (کودکان عقبمانده ذهنی) فقط 5% به عوامل ارثی وابسته است اما 95% به ترسها و تنشهای شدید مادران در زمان بارداری مربوط میباشد.
از نگاه قرآن خانه و خانوادهای ارزشمند است که به سمت کاهش تنش و عوامل کشمکش برود. مهمترین نقش والدین بسط و توسعه آرامش، نشاط، شادمانی، محبت و صمیمیت در خانه است.
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛ و از نشانههای او اینکه از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد آری در این [نعمت] برای مردمی که میاندیشند، قطعاً نشانههایی است.[18]
سه) فرهنگی تحمیلی
رابطة مستقیم شرایط روانی جامعه با باورها و اعتقادات افراد، امری انکارناپذیر است. پژوهشهای مختلف نشانگر آن است که فشارهای عصبی در کشورهایی که نسبتاً از فرهنگ ثابتی برخوردارند پایینتر میباشد، اما در کشورهای دارای فرهنگ بیثبات، وضعیت معکوس میباشد. ورود فرهنگهای بیگانه به درون فرهنگی اصیل و سنتی در یک جامعه میتواند عوارض نامطلوب و گاه بحرانآفرین در پی داشته باشد و سرانجام به بسط و تعمیق تنشهای اجتماعی و کشمکشهای اعتقادی بینجامد. به دو نمونة جالب توجه کنیم:
نمونۀ اول ورود افکار و باورهای بیگانه و بعضاً الحادی در زمان ائمه اطهار8 خصوصاً امام صادق8 به بلاد اسلامی بود. افرادی با عناوینی نظیر دهریون یا زنادقه باورهای انحرافی را به میان مسلمانان آوردند و البته این افکار، پیامدهای شوم و بیثباتی اعتقادی را موجب شد. در این میان رفتار و موضعگیری امامان8 بهویژه امام صادق8 جالب توجه است؛ زیرا که آن بزرگواران در مواجهه با افکار انحرافی و الحادی به هیچ وجه موضع تند، خشن و حذفی اتخاذ نکردند و فقط با استفاده از روش مباحثه، گفتگو و مواجهة مستدل همراه با خلقی زیبا سعی تمام در خشکاندن ریشههای انحراف داشتند.
نمونة دوم ماجرایی است که قرآن از زمان و زبان موسی8 نقل میکند. موسی8 جهت رفتن به میقات با خدا از قومش فاصله گرفت و هارون8 را به جای خویش برای امر هدایت قوم گمارد. در غیاب موسی8 سامری از طریق گوسالهاش قوم موسی8 را فریفت و گویا زحمات موسی8 بر باد رفت. موسی8 به هنگام بازگشت آنچنان غضبناک شد که ریش و سر هارون8 را گرفت. ظهور سامری حکایت از ایجاد تنش و کشمکش اجتماعی و اعتقادی در قوم موسی8 دارد:
فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا؛ پس موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود برگشت.[19]
چهار) فقر و محرومیت
بازداری فرد توسط محیط و جامعه و نیز عدم برخورداری در اموری که لازمه رشد و شکوفایی انسان در سنین مختلف است، میتواند منجر به تنشهای روانی گردد. محرومیت که شکل نابهنجار و نامتعادل بهرهمندی از مواهب طبیعی است، میتواند به صورتهای گوناگونی نظیر محرومیت اقتصادی، اجتماعی و عاطفی ظهور کند. محرومیت به حالتی که در اثر ایجاد مانع در راه خواستههای انسان حاصل میشود، تعریف شده است.[20]
محرومیت اشاره به وضعیتی دارد که در آن تلاش فرد به شکست منجر شود، فرد مانع یا موانعی را در راه ارضای نیازها یا اهداف خود ببیند و او را به ناکامی کشد.
واکنش به محرومیت، بسته به ویژگیهای فردی و شدت محرومیت، متفاوت است. در شرایط محرومیت، برخی به کوشش خود ادامه داده تحمل خویش را بالا میبرند. آنان ناکامی و محرومیت را به عنوان یکی از واقعیتهای زندگی میپذیرند و سعی میکنند آن را مدیریت نمایند. در مقابل، بعضی دیگر تسلیم شده رفتارهای ناسازگارانه و گاه پرخاشگرایانه از خود نشان میدهند.[21]
پیامدهای محرومیت طیف وسیعی را شامل میشود؛[22] محرومیت در ابتدا اورگانیزم انسان را به تلاش مضاعف طرحی وامیدارد اما اگر از حد معینی گذشت، سلامت انسان به خطر خواهد افتاد. فشارهای مداوم برخاسته از ناکامی و محرومیت به تنشها و کشمکشهای درونی منجر میشود. آثار نامطلوب جسمی از پیامدهای عدم ارضای نیازهای زیستی بشر است. درصد زیادی از زندانیان، معتادان و بیماران بیمارستانهای روانی و گروههای بزهکار اجتماعی را افرادی تشکیل میدهند که از محرومیتهای عاطفی، اقتصادی یا اجتماعی رنج بردهاند. خشونت و پرخاشگری از پیامدهای محرومیت است. اگر کسی از فقر و محرومیت شدید رنج ببرد چه بسا دست به خودکشی زند و بیشک فشارهای روانی، تنشهای اجتماعی، تضادهای درونی، افسردگیها، کسالتها و رنجوریها پیامدهایی است که بعد از محرومیت و ناکامی رخ میدهند.
خداوند سبحان با بیانی عتابآمیز میفرماید که چرا انسانها از اموری که قابل استفاده است و پاک میباشد استفاده نمیکنند و خود را از آنها محروم مینمایند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَکمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید چیزهای پاکیزهای را که خدا برای [استفادۀ] شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا حد گذرندگان را دوست نمیدارد.[23]
پنج) نقش جدید
قرار گرفتن در جایگاه و نقش جدید چه خانوادگی و چه اجتماعی، میتواند برای افراد تنشآفرین باشد؛ نظیر نقش شوهر، همسر، پدر و یا نقشی که جامعه به خاطر توانمندیهای فرد از او انتظار دارد. ورود فرزند جدید به خانواده گاهی رقیب عاطفی تلقی میگردد و منشأ ایجاد فشار روانی میشود؛ لذا قرار گرفتن یا قرار دادن فرد در جایگاه و نقشی نو، میتواند او را با تنیدگی مواجه سازد.
شش) فشار شغلی
ضرورتهای اقتصادی در زندگی امروزه، آدمی را به قبول مشاغلی جهت کسب درآمد و امرار معاش وادار میکند، حال آنکه تردیدی نیست که برخی از مشاغل با روان آدمی بیشتر درگیر بوده وی را دچار تنیدگی روانی میکند. برخی تحقیقات حاکی از آن است که بعضی مشاغل و حرفهها تنشزا هستند چنانکه بیکاری هم میتواند استرسآفرین باشد؛[24] لذا پیوندی معنادار میان شغل و استرس وجود دارد.
هفت) سبک زندگی جدید
پذیرش سبک زندگی جدید میتواند در ایجاد تنش و استمرار اضطراب مؤثر باشد. هرگاه شیوة زندگی انسانها تغییر کند و آدمی در شرایط نوین اجتماعی همراه با سبکهای نو قرار گیرد، ممکن است عواقبی استرسزا شکل گیرد.
شایانِذکر است که عوامل تنشزا محدود به موارد پیشگفته نبوده میتوان مواردی دیگر نظیر مشاهدة مردگان، ترس، خشم، خستگی، عمل جراحی، موسیقیهای تند، ثروت و ریاست را به آن فهرست افزود.
[1]. پیرلو، استرس دائمی، عباس قریب، ص107؛ هارگریوز، مدیریت استرس، مرتضی مقدمیپور، ص63.
[2]. گلدر، روانپزشکی آکسفورد، نصرتالله پورافکاری، ص168 ـ 167؛ کاپلان و سادوک، خلاصه روانپزشکی، فرزین رضاعی، ص163 ـ 161.
[3]. باوا، به سوی پیشرفت بیپایان، محمدرضا اوحدی و سارا فربودمنش، ص155.
[4]. psychological conflict.
[5]. گاچل، زمینه روانشناسی تندرستی، خوئی نژاد، ص214.
[6]. نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص211؛ آمدی، غررالحکم، ص119.
[7]. کلینگ، روانشناسی کاربردی، علی محمد گودرزی، ص136.
[8]. مؤمنون / 115.
[9]. توبه / 61.
[10]. نور / 31.
[11]. افضلنیا، بهداشت روانی خانواده، ص191.
[12]. میچام، معجزه اعتمادبهنفس، ضیاءالدین رضاخانی، ص118.
[13]. همان، ص234.
[14]. بقره / 208.
[15]. ر.ک: سارا فینو، روانشناسی سلامت، ج2، ص594؛ جارولیس، روانشناسی ورزش.
[16]. کوپر و استراو، فن مدیریت تنش، گروه کارشناسان ایران، ص39 ـ 37.
[17]. نساء / 54.
[18]. روم / 21.
[19]. طه / 86.
[20]. کاپلان و سادوک، خلاصه روانپزشکی، فرزین رضاعی، ج1، ص340.
[21]. همان، ص345.
[22]. کراز، بیماریهای روانی، منصور دادستان، ص83ـ81؛ آرتو، زندانیان درد، احمد تقیپور، ص84؛ همو، روانشناسی رنج، زهرا ادهمی، ص520؛ لینذری، تشخیص و درمان اختلالهای روانی، مهرداد فیروزبخت، فصل 14؛ گلدر، مبانی روانپزشکی آکسفورد، نصرتالله پورافکاری، ص273ـ270؛ اشنایدمن، ذهن خودکشیگرا، مهرداد فیروزبخت، ص18ـ13.
[23]. مائده / 87.
[24]. بنسن، آرامش بیکران، رضا جمالیان، ص25؛ هویت، آرمش، منوچهر شادان، ص15؛ کوپر و استراو، فن مدیریت تنش، گروه کارشناسان ایران، ص16 ـ 13.