عوامل شکلگیری مفهوم مدیریت بدن در دوره مدرن
دکتر مهدی فدایی/
مدیریت بدن در جامعهشناسی امروز به دخل و تصرف آدمی در بدن و ظاهر خویش ارجاع دارد که عموماً بهمنظور نزدیک کردن شکل ظاهری، به ایدئال تعریفشده از سوی رسانههای جمعی صورت میپذیرد. برجسته شدن این پدیده در دوران معاصر معلول عوامل مختلفی است.
1) اهمیت یافتن بدن
جامعهشناس معاصر، لینهارت[1]، در اینخصوص داستانی را روایت میکند که پرسشهای بسیاری را برمیانگیزد. او برای آنکه بفهمد تأثیر ارزشهای غربی در یک جامعه ملانزی از دید یک فرد بومی چیست، از یک پیرمرد ملانزیایی همین سؤال را میپرسد و او بلافاصله جواب میدهد: «آنچه شما برای ما آوردهاید، یک بدن است[2].» در حقیقت آنچه این بومی ملانزیایی بیدرنگ درمییابد آن است که در مواجهه با فرهنگ غرب با پدیدهای روبهروست که جهان و ازجمله انسان را به پدیدهای فاقد روح و جان تفسیر کرده و همه وجهه همت خود را به ماده و برآوردهسازی هر چه بیشتر نیازهای بدن معطوف میدارد.
این امر بدان معناست که همهی معنا در بدن خلاصه میشود و فراتر از بدن هیچ مرجع قابل استناد دیگری اعم از روح و جان وجود ندارد. بهعبارتدیگر، کلماتی نظیر خود و بدن تساوی مفهومی و مصداقی یافته و بدن بهعنوان واضحترین و آشکارترین حامل خود، جایگاه خاصی پیدا میکند.[3] درنتیجه، همین تغییر رویکرد بود که بدن به شکل برجستهای به پرسمانهای علوم اجتماعی وارد شد: متفکّرانی نظیر آنتونی گیدنز[4]، ژان بودریار[5]، لئون فستینگر[6]، نوربرت الیاس[7]، پیر بوردیو[8]، اروین گافمن[9] بیشازپیش در روند فکری خود به مسئله بدن پرداختند.[10] این در حالی بود که پیش از آن اغلب جامعهشناسان، بدن را موردتوجه قرار نمیدادند؛ بلکه بیشتر بر جوانب خارجی آن توجه داشتند. درواقع، در فضای اجتماعی، کنشگران را با هویتهای فارغ از بدن مورد مطالعه قرار میدادند و در آن، بدن موضوعی برای شناخت بهحساب نمیآمد،[11] اما با توجه به اینکه امروزه بدن بهصورت جزئی از بازنگریهای دنیای مدرن درآمده، بدن و مدیریت آن، به موضوعی برای بررسی جامعهشناسانه بدل شده است و نظریات بسیاری برای تحلیل مسائلی نظیر تمایل و اقدام به نمایش دادن بدن، انتخاب نوع پوشاک برای آن، دستکاری آن با رژیمهای لاغری و چاقی و جراحیهای زیبایی، تغییر جنسیت، انتخاب نوع گرایش جنسی در نسبتهای مقاربتی، خالکوبی و آرایش صورت ظهور یافتهاند.
2) جنبشهای فمینیستی
جنبشهای فمینیستی، فعالیتهایی سیاسی و اجتماعی هستند که عمدتاً بر مخالفت با نابرابریهای جنسیتی و پیشبرد حقوق، علایق و مسائل زنان تمرکز دارند. مجموعه این فعالیتها و نیز نظریات اجتماعی و بینشهایی فلسفی که چنین رویکردی دارند، فمینیسم[12] خوانده میشود. این جنبشها حدوداً از ابتدای قرن ۱۹ میلادی پدید آمد. در حقیقت زمانی که مردم بهطور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مرد محور، سرکوب میشوند، نتایج پرهیز از نگرش دوگانه و بهکارگیری مفاهیم متضاد و متقابل به شکل دیگری، در جریانهای اجتماعی و فکری روز، همچون جریانهای فمینیستی، ظاهر گردید. از دید برخی افراد، تفکیک مقولاتی مانند زن و مرد، زمینهساز نابرابری جنسیتی و ایجاد شرایطی است که در آن تفاوتهای زیستی زنان و مردان، منشأ تبعیض اجتماعی میان دو جنس میشود. دیدگاههای فمینیستی در این زمینه، با تشریح رابطه میان بدن و نابرابریهای جنسیتی رایج در جامعه و نقش نهاد پزشکی در بازتولید آن، در رشد جامعهشناسی بدن تأثیر قابلملاحظهای داشتهاند.[13] بهعبارتدیگر، دیدگاههای فمینیستی ابعاد اجتماعی بدن و نقش آن در شکلگیری طبقات اجتماعی را مورد تحلیل قرار دادند و ازاینرو، به تقویت نقش بدن در ارزشگذاریهای اجتماعی کمک کردند.
نظریهپردازان فمینیست تلاش خود را بر این بنا نهادهاند که تمایزات جنسیتی و بدنی موجود در میان زن و مرد، راهی برای تثبیت موقعیت برتر مردانه دانسته نشود و زنانگی و مردانگی از ورای تفاوتهای بدنی نگریسته شود. بدین شکل، ارزشگذاریهای متأثر از ویژگیهای بدنی منتفی شده و مبنای دیگری پیدا میکنند؛ بنابراین، نظریات فمینیستی نیز با تکیه بر بدن و ویژگیهای بدنی دو جنس و تشریح و تحلیل موقعیتهای تبعیضآمیز متأثر از ساختار فیزیکی متفاوت زن و مرد، بهنوبه خود سهمی در آشکار شدن اهمیت بدن در ارزشگذاریهای جمعی و داوریهای اجتماعی داشتهاند.
3) تحولات پزشکی
بهطورکلی، تحولات و تغییرات دانش پزشکی و فناوریهای مرتبط با آن، در اهمیت یافتن بدن و رشد جامعهشناسی بدن به نحو وثیقی تأثیرگذار بوده است. درحالیکه مهمترین مؤلفه در طب قدیم، نگاهداشتن بدن و اندامهای بیرونی آن در وضعیتی طبیعی بوده است، در پزشکی نوین، این وضعیت طبیعی افراد نیست که وضعیتی بهنجار معرفی میشود، بلکه این هنجارهای رایج اجتماعی است که وضعیت طبیعی برای بدن و اندامهای بدنی را تعریف میکند.[14] درنتیجه، افراد میکوشند تا با اقدامهای متفاوت، از رژیمها و داروهای لاغری و چاقی گرفته تا اعمال جراحی زیبایی، خود را مطابق هنجارهای رایج زیبایی در هر دوره زمانی، بازسازی کنند و فناوریهای پزشکی نیز امروزه امکانات لازم برای تحقق این ایده را در اختیارشان قرار میدهد.
درواقع، تحولات به وجود آمده در دانش پزشکی، امکانی را در اختیار افراد گذاشت تا بتوانند بر اساس میل و سلیقه خود دست به ایجاد تغییرات مختلف بدنی زده و در شکل ظاهری و یا حتی کارکرد جنسیتی خود دخل و تصرف کنند. بهعبارتدیگر، بدن و خود، در سایه پیشرفت و تحول علوم پزشکی، تحت نفوذ مرجعیت درونی قرار گرفت و امکان هرگونه تغییری در آن بر مبنای خواست فرد، میسر شد. تغییر جنسیت، تلقیح مصنوعی، باروری آزمایشگاهی، رحمهای اجارهای، شبیهسازی، انواع پیوند اعضا و اعمال جراحی زیبایی که به کمک تحولات دانش و فناوریهای پزشکی امکانپذیر شد، همگی بر تصور فرد از کیستیاش و زیربناهای هویتی وی تأثیرگذار گردید. بدین ترتیب بازگشت به بدن بهعنوان یک قلمرو خصوصی و اختیاری، سرآغاز جستجوی تازهای برای هویتیابی قرار گرفت.[15]
4) تغییر مفهوم هویت
برخلاف گذشته که هویتِ یک فرد در چهارچوبهای از پیش داده شده خانوادگی و سنتهای یکدست اجتماعی تعریف میشد، در دوران مدرن به دلیل از بین رفتن مرجعیت نهادهای سنتی، از سویی، و ظهور سبکهای زندگی متنوع و مختلف، از سوی دیگر، هر فرد در معرض انتخابهای متنوع قرار گرفته است. امروزه هر فرد این اختیار را دارد تا در مواجهه با سبکهای زندگی[16] متنوع، آزادانه و با استناد به اطلاعاتی که بهطور روزمره دریافت میکند، دست به انتخاب یکی از آنها بزند و یا حتی سبک زندگی تازه و ویژهای برای خود تعریف کند. این وضعیت پیشآمده در دوره جدید را اندیشمندان علوم اجتماعی هویت بازاندیشانه یا هویت بازتابی[17] مینامند.
از نظر اندیشمندان متعددی، هویت در جامعه جدید دستخوش تغییرات فراوانی شده که ناشی از اختیار عمل افراد در دنیای مدرن و داشتن انتخابهای گوناگون در تعیین سبک زندگی و موقعیت وجودی و ذهنی فرد است. اما ازآنجاییکه مختصات بدنی نیز نقش مؤثری در هویت افراد و تعریف آنان از خویشتن خویش دارد، درنتیجه، هرگونه تغییر و دگرگونی در ویژگیهای فیزیکی و جسمی، مستقیماً بر فرآیند هویتیابی افراد مؤثر خواهد بود. بهعبارتدیگر، در راستای شکلگیری این نوع هویت بازاندیشانه که بهطور روزمره در حال تغییر است، بدن نیز نقش مهمی را ایفا میکند. چنانکه گیدنز اشاره میکند بازتابندگیِ خود تا محدوده بدن نیز امتداد مییابد. بدن، جزئی از یک نظام کنشی است و نه صرفاً یک شیء منفعل. نظارت بر فرآیندهای جسمانی جزء ذاتیِ توجه بازتابی مداوم است که فاعل باید نسبت به رفتار خویش نشان دهد.[18]
درواقع، یکی از راههای ساخت هویت و بازاندیشی در آن، کنترل منظم بدن است که شخص بهوسیله آن روایت معینی از هویت خویش را محفوظ میدارد و درعینحال ،خود نیز به طرز کموبیش ثابتی از ورای همین روایت در معرض تماشای دیگران قرار میگیرد.[19] فرد در کنترل و مدیریت بدن خویش، تغییراتی خودخواسته و بازاندیشانه ایجاد میکند که با توجه به رایج نبودن آن در جوامع سنتی، میباید آن را از ویژگیهای جوامع مدرن دانست.
5) تأثیرگذاری رسانهها
امروزه رسانه به معنای هر وسیلهای است که انتقالدهنده فرهنگها و افکار باشد. آنچه مصداق این تعریف است وسایلی چون تلویزیون، رادیو، سینما، تئاتر، مطبوعات، کتاب، موسیقی، ماهواره، اینترنت، سیدیها و نوارهای ویدئویی است. در دوران جدید رسانههای جمعی، انتقال و هدایت گستردهای از نمادها، هنجارها، ارزشها، عقاید، پیامها و افکار درون جامعه را بر عهده گرفتهاند، تا جایی که برخی از صاحبنظران معتقدند رسانههای جمعی کل زندگی فرهنگی و اجتماعی را دگرگون میکنند.[20]
رسانههای جمعی یا عمومی و به تعبیر دیگر وسایل ارتباطجمعی ترجمه واژه medium و جمع آن media است. وقتی تمام اقشار جامعه بدون در نظر گرفتن سطح سواد و معلومات، مخاطب یک رسانه قرار گیرند، این رسانه میتواند لقب جمعی را از آن خود کند. تنوع و گستردگی دامنه تأثیر رسانههای جمعی به حدی در جوامع کنونی زیاد است که اندیشمندان، آنها را بهعنوان ابزار کنترل ذهن انسان میشناسند. در میان وسایل ارتباطجمعی كه بهسرعت انتشار، مداومتِ انتشار، وسعت جهانی حوزه انتشار و تنوع محتوایی شناخته شدهاند، تلویزیون است كه تكنیكهای رادیو و سینما و روزنامه را در خود جمع كرده و از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ بهگونهای كه حضور این رسانه به طرز وسیعی در جوامع مختلف بهچشم میخورد. در این میان، آنچه اهمیت تلویزیون را در كنار عوامل دیگر به نحو چشمگیری افزایش میدهد، ماهیت محتوایی تلویزیون است. قابلیتهای تكنولوژیك تلویزیون چنان است كه این رسانه میتواند در مقایسه با سایر رسانهها، محتوایی نزدیکتر به زندگی واقعی ارائه كند.[21]
پژوهشهای مختلف نشان میدهد که استفاده زیاد از رسانههایی همچون تلویزیون، نگرشی را پرورش میدهد که بیشتر با تصاویر رسانهای هماهنگ است تا با واقعیت. تصاویر رسانههای دیداری و شنیداری فراهمکننده یک نوع جهانبینی هستند. این رسانهها مردم را مطمئن میسازند که امور در همان وضعیتی که باید باشند هستند. پیامهای دریافتی از رسانهها، مخاطبان را بهصورت غیرمستقیم وادار میسازد تا خود را با آنچه در رسانه میبینند، مطابقت دهند؛ چه این تصاویر ترویجکننده لاغراندامیباشند، چه مشوق نوع پوششی خاص یا زیبایی به سبک ستارگان سینما.[22]
روند این شکلگیری ذهنی، معمولاً بر مبنای مقایسه خود با تصاویر موجود در رسانه است. اندیشمندان بسیاری معتقدند تصویر بدن و ادراکات مرتبط با آن، از طریق ارزیابی فرد از خود، طی فرآیند مقایسه با افراد دیگر مانند اعضای خانواده، دوستان، همکلاسیها و از همه مهمتر تصاویر رسانهای شکل گرفته و تقویت میشود. از مهمترین نظریهها در این حوزه، نظریه مقایسه اجتماعی لئون فستینگر است. بنا به باور او، در ارگانیسم بشر سائقهای وجود دارد که او را به ارزیابی افکار و تواناییهای خود سوق میدهد. شناخت و ارزیابی فرد از موقعیت و تواناییهای خود، رفتار او را شکل میدهد.
امروزه با توجه به سهولت مشاهده تصاویر ارائهشده در رسانهها، این ابزارهای اطلاعاتی برای بسیاری از افراد به منبع مقایسه تبدیل شدهاند. ازآنجاکه این تصاویر معمولاً زیبا و جذاب ارائه میشوند، افراد در مواجهه با این تصاویر مقایسه رو به بالا انجام میدهند و درنتیجه تمایل آنها برای همشکل ساختن خود با الگوهای پوششی، آرایشی و بدنی ارائه شده در رسانهها، افزایش مییابد.[23]
حاصل آنکه در دنیای امروز، فرد در فرآیند دخل و تصرف در بدن و ظاهر خویش، که اصطلاحاً از آن بهعنوان مدیریت بدن یاد میشود، میکوشد تا شخصیت خود را بازسازی کرده و شکل ظاهری خویش را در اندام، چهره و حتی نوع آرایش و پوشش، بهصورت پذیرفتهشده اجتماعی آن، نزدیک کند. بدینصورت، اصطلاح مدیریت بدن به هرگونه اعمالنظر شخصی درباره ظاهر و بدن، آرایش و پوشش و دستکاریهای بدنی نظیر تاتو، بریدن بخشی از بدن، بدنسازی و رژیمهای لاغری و چاقی اطلاق میشود. موردتوجه قرار گرفتن این مفهوم یعنی مدیریت بدن، در دوران معاصر، معلول عوامل مختلفی ازجمله اهمیت یافتن بدن، از بین رفتن تفکیکهای رایج، جنبشهای فمینیستی، تحولات پزشکی، تغییر مفهوم هویت و تأثیرگذاری رسانههای است. بدین معنا که همه کنشهای سازنده بافت زندگی روزمره، از سادهترین اشکال تا پیچیدهترین، نیازمند دخالت عامل بدنی هستند و آدمی از طریق اعمال بدنیِ خود به جهانِ خود معنا میدهد و از این طریق بدن دارای اهمیت روزافزون میگردد.
هویت که درواقع، تعریف هر فرد از کیستی خود است، نیز تغییر کرده و برخلاف گذشته، خصلتی سیال و منعطف یافته و همواره در معرض تغییر و بازتعریف قرار گرفته است. فرد حتی در کنترل و مدیریت بدن خویش، تغییراتی خودخواسته و بازاندیشانه ایجاد میکند تا نمای ظاهری خویش را به ایدئالهای ذهنی و تصویری که از خویشتن در ذهن ایجاد کرده است، نزدیک و نزدیکتر نماید. به عقیده برخی صاحبنظران، این تغییرات، عمدتاً در راستای ایدئالهای ارائه شده در رسانهها جمعی مدرن، اعمال میگردد؛ چراکه رسانهها در دنیای امروزی نفوذی حداکثری داشته و تا محدوده خصوصیات فیزیکی و جسمی افراد پیشروی کردهاند. مجموعه این رویدادها، منجر به اهمیت یافتن موضوع مدیریت بدن در حوزه علوم مختلف گردیده است.
[1]. Linhart
[2]. لو بروتون، جامعهشناسی بدن، ص 43.
[3]. شکربیگی و امیری، «مدیریت بدن و مقبولیت اجتماعی»، ص 86.
[4]. Anthony Giddens؛ از مشهورترین جامعه شناسان بریتانیایی معاصر (متولد 1938)، «تجدد و تشخص» یکی از مهمترین آثار وی است.
[5]. Jean Baudrillard؛ جامعهشناس، فیلسوف و نظریهپرداز اجتماعی و معاصر اهل فرانسه (1929-2007)، «جامعه مصرفی» یکی از مهمترین نوشتههای اوست.
[6]. Leon Festinger؛ روانشناس معاصر آمریکایی (1919-1989).
[7]. Norbert Elias؛ جامعهشناس معاصر آلمانی (1897-1990)، مشهورترین اثر وی «فرایند گسترش تمدن» بسیار موردتوجه قرار گرفت.
[8]. Pierre Bourdieu؛ جامعهشناس و مردمشناس سرشناس فرانسوی (1930-2002)، مهمترین نوشته او، کتاب «تمایز» ترجمه حسن چاوشیان است.
[9]. Erving Goffman؛ جامعهشناس آمریکایی زاده کانادا (1922-1982)، مهمترین اثر وی «داغ ننگ» ترجمهشده توسط مسعود کیان پور است.
[10]. لو بروتون، جامعهشناسی بدن، ص 19.
[11]. خواجهنوری و دیگران، «رابطه سبک زندگی و تصور از بدن»، ص 86.
[12]. Feminism
[13]. جواهری، «بدن و دلالتهای فرهنگی ـ اجتماعی آن»، ص 52.
[14]. ذکایی و امن پور، درآمدی بر تاریخ فرهنگی بدن، ص 390.
[15]. گیدنز، تجدد و تشخص، ص 306.
[16]. Life Style؛ به معنای شیوه زندگی خاص یک فرد، گروه، یا جامعه است. سبکهای زندگی مجموعهای از طرز تلقیها، ارزشها، شیوههای رفتار، حالتها و سلیقهها در هر چیزی را در برمیگیرد.
[17]. هویتی که افراد بر اساس آموختهها و انتخابهای متعددشان در زندگی برای خود میآفرینند و قابل تغییر و تجدیدنظر است و ازاینرو، با هویت تعریفشده سنّتی که به فرد محول میشد و وی هیچگونه حق و توانایی دخل و تصرف در آن را نداشت، متفاوت است.
[18]. گیدنز، تجدد و تشخص، ص 114.
[19]. همان، ص 89.
[20]. قادر زاده و دیگران، «حجاب در کشاکش سنّت و تجدد»، ص 132.
[21]. امه، تلویزیون و کودکان، ص 4.
[22]. مقصودی و دیگران، «بررسی عوامل مؤثر بر گرایش زنان و دختران دانشجو به آرایش»، ص 131.
[23]. همان، ص 138.