نگاهی به مسخره کردن از دیدگاه تفکر سیستمی
نویسنده: محمدرضا آتشینصدف
چکیده
در این مقاله سخنی از امام صادق(ع)دربارة تأثیر منفی مسخره کردن بر روابط افراد بیان خواهد شد که بر اساس آن، مسخرهگر نباید امیدی به دوستیهای راستین داشته باشد. پس از آن با استفاده از شیوة تفکر سیستمی، بهعنوان روشی پیشرفته در اندیشیدن، کوشش خواهیم کرد، به فهمی دقیق از کلام امام صادق(ع)برسیم. برای رسیدن به این هدف، تفکر سیستمی تعریف و پس از آن داستان «قورباغة» پخته بیان خواهد شد و سپس تفاوت بین «رویداد» و «روند» گفته میشود و در پایان با کمک مدل «گلولة برفی» به این نتیجه میرسیم که مسخره کردن نه تنها دوستیهای واقعی را ویران میکند، چه بسا سبب ایجاد کینه و دشمنی نیز میشود؛ چنانکه در آموزههای دینی نیز این حقیقت بیان شده است.
مقدمه
سخنی از امام صادق(ع)نقل شده است که ایشان فرمود: «لایطمَعَنَّ المُستَهزِئُ بالناسِ فی صِدقِ المَوَدَّه؛ کسی که دیگران را مسخره میکند، نباید به دوستی راستین آنان امید داشته باشد.»
ممکن است کسی از دیدن این روایت تعجب کند؛ زیرا او افراد زیادی را میبیند و میشناسد که دوستانی صمیمیاند، ولی بسیاری از اوقات همدیگر را مسخره میکنند؛ با اینحال سالهای سال است که با هم دوستاند و خیلی هم به آنان خوش میگذرد. پس معنای این روایت چیست؟
داستان دو سیب
در دورة مدرسه، کاری که خیلی از دانشآموزان میکنند، مسخره کردن یکدیگر است و معمولاً تلاش معلمان برای اینکه دانشآموزان را از این کار باز دارند بهجایی نمیرسد؛ ولی روزی معلمی ابتکاری به خرج داد که مؤثر واقع شد. او دو سیب با خود سر کلاس آورد و شروع کرد از یکی از سیبها تعریف و تمجید کردن و بچهها را نیز به این کار تشویق کرد و دانشآموزان شروع کردند به تعریف از رنگ و شکل و بو و مزة سیب. پس از چند دقیقه معلم سیب دوم را بهدست گرفت و شروع کرد به بدرفتاری کردن و تحقیر کردن آن و بچهها را نیز تشویق به این کار کرد. برخی از شاگرادن گیج بودند و برخی دیگر در این آزمایش شرکت داشتند. سرانجام معلم آن سیب را به زمین کوبید (نه آنقدر محکم که متلاشی بشود؛ چون در اینصورت گند میزد به کل داستان!). سپس معلم دو سیب را کنار هم قرار داد و از بچهها پرسید آیا فرقی بین این دو میبینید؟ بچهها آنها را برانداز کردند و گفتند «نه». معلم آن دو سیب را نصف کرد و آنگاه داخل سیبها را به بچهها نشان داد. همینکه بچهها درون سیبها را دیدند متوجه ماجرا شدند؛ اینکه رفتارها و حرفهایمان تا چه اندازه میتواند در درون فردی تأثیر داشته باشد بیآنکه از ظاهر بتوان تشخیص داد. شما هم اول داخل این سیبها را ببینید تا بعد حرفمان را ادامه دهیم.
نتیجهای که از این داستان میخواهم بگیریم این است که بله آن مسخره کردنها و تحقیرها و توهینهای دوستانه شاید در ظاهر تأثیری نداشته باشد، ولی آیا در درون افراد و نیز لایة درونی ارتباط دوستی آنان هم هیچ تأثیری نمیگذارد؟ برای پاسخ به این پرسش اجازه دهید از یکی از مفاهیم مهم و جالب در تفکر و مدیریت سیستمی استفاده کنم. شاخهای جذاب و پیشرفته در مدیریت که امروزه هم در زمینة مدیریت سازمانها و هم در بحث ارتباطات و نیز زندگی شخصی افراد بهکار گرفته میشود و بسیار مفید و کارگشاست.
تفکر سیستمی چیست؟
تفکر سیستمی به روشی در تفکر میگویند که شخص بهجای تکیة محض بر بخشی از یک اتفاق سعی میکند کل ماجرا را ببیند. مثال سادة آن، داستان پیل در خانة تاریک است که هر کدام از بازدیدکنندگان چون با بخشی از پیل تماس پیدا میکردند هر کسی او را به گونهای توصیف میکرد. یکی به شکل ستون و دیگری به شکل ناودان و سومی به صورت گوش فیل!
مثالی امروزیتر، قورباغة پخته است. اگر شما قورباغهای را داخل ظرفی از آبجوش بیندازید او بلافاصله با یک جهش خودش را نجات میدهد؛ ولی اگر قورباغه را داخل ظرف آبی با حرارت معمولی بیندازید او در آن باقی میماند. حال اگر ظرف آب را روی شعلة آتش بگذارید و بهتدریج دمای آب را افزایش دهید اتفاق بسیار جالبی میافتد؛ زمانی که درجة حرارت آب تا حدود ۳۰ درجة سانتیگراد بالا میرود، قورباغه هیچ کاری نمیکند. تمام نشانهها دلالت بر این دارد که او از وضعیت خود بسیار راضی است. با افزایش درجة حرارت آب، قورباغه سستتر و سستتر میشود تا آنجا که دیگر قادر به بیرون آمدن از ظرف نیست و او همانجا میماند تا در نهایت بپزد و بمیرد.
حال پرسش این است که چرا این اتفاق رخ میدهد؟ پاسخ این است که ساختار درونی قورباغه بهگونهای است که خطر را تنها در مواردی که اتفاقی ناگهانی در محیط اطرافش رخ میدهد تشخیص میدهد و نه در مواردی که خطر به صورتی آرام و تدریجی گسترش مییابد. به بیان دیگر قورباغه نسبت به رویدادها حساس است و نه روندها.
اگر او میتوانست سیستمی فکر کند، با اولین تغییر جزئی دما در آب با خود میگفت که اگر این تغییر دما با همین روند ادامه یابد، به تدریج دمای آب بهجایی میرسد که برای من قابل تحمل نیست و این تغییر دما سبب سستی تدریجی بدن من میشود و دیگر نمیتوانم واکنش مناسب را انجام داده و خودم را نجات دهم، بنابراین بهتر است همین حالا برای نجات خود اقدام کنم. در حقیقت او با این شیوة اندیشیدن میتوانست کل ماجرا را بفهمد و اقدام مناسب را انجام دهد؛ ولی او چون در هر لحظه همان تکه از رویداد را میدید، نتوانست از پخته شدن خود جلوگیری کند. اما این قورباغة پخته چه ربطی به مسخره کردن داشت؟! عرض میکنم.
تفاوت رویداد و روند
فرض کنید یکی از دوستانتان به شما میگوید که دیروز، فلان همکارمان، بعد از یک درگیری لفظی خیلی معمولی، استعفا داد و رفت! در اینجا او از یک رویداد حرف میزند؛ اما آیا شما باور میکنید که تا قبل از آن درگیری لفظی، همه چیز واقعاً عالی (حتی خوب) بوده است؟ تعارض میان آن مدیر و کارمند، به احتمال زیاد از مدتها قبل شکل گرفته و بهتدریج در شرایط مختلف و در اثر رفتارها و رویدادهای گوناگون، عمیقتر شده است. در حقیقت درگیری لفظی امروز، گاهی آخرین ضربه به میزی بوده است که موریانههای رویدادهای کوچک از مدتها قبل، خوردن پایههای آن را آغاز کرده بودهاند.
همین وضعیت در مورد بهوجود آمدن جنگ بین دو کشور یا شکلگیری رابطة صلحآمیز بین دو کشور نیز وجود دارد. جنگ و صلح، رویدادهایی مستقل نیستند؛ بلکه در بستر روندهای طولانی مدت شکل میگیرند. تحلیلگرانی که برای تحلیل یک حرکت سیاسی یا اجتماعی، فقط به رویدادهای چند ماه گذشته فکر میکنند، اهمیت روندها را به فراموشی میسپارند. فراموش کردن روندها در تحلیل سیستمها نتایج تلخی دارد؛ از جمله اینکه سهم خودمان را در تولید و هدایت روند فراموش میکنیم و سهم رویدادهای تصادفی را بیشتر میبینیم.
حاصل سخن اینکه رابطة بین دو دوست یا یک زوج نیز طی یکی رویداد خراب نمیشود، بلکه روندی طولانی طی میشود تا رابطهای تخریب شود. همچنانکه جلسة آشتی نیز، یکی رویداد است که اگر بخشی از یک روند مناسب نباشد، به بهبود رابطة عاطفی کمکی نخواهد کرد. در موضوع بحث ما نیز باید گفت درست است که افراد فراوانی را میتوان دید که در روابطشان با دیگران از مسخره کردن استفاده میکنند و به نظر میرسد که رابطة آنان پیش و پس از آن هیچ تغییری نکرده است؛ اما اینگونه تحلیل کردن، ناشی از تمرکز بر تنها ظاهر سیب است و نه باطن سیب و نیز رویدادی دیدن ماجرا است مانند قورباغهای که داستان آن بیان شد. حال برگردیم به سخن امام صادق ع که فرمود: «کسی که دیگران را مسخره میکند، نباید به دوستی راستین آنان امید داشته باشد.»
افزون بر این، گاهی پایان این رویداد از دست رفتن راستین بودن دوستی نیست؛ بلکه نابود شدن اصل دوستی و بدتر از آن تبدیل شدن آن به دشمنی است.
امام علی(ع)فرمودند: «از شوخی بپرهیزید؛ زیرا که شوخی بدخواهی میآورد و کینه برجای میگذارد و آن [گونه شوخیها] دشنام کوچک است.»
همچنین امام علی(ع)فرمودند: «شوخی را رها کن؛ زیرا شوخی بارورکننده کینه است.»
روشن است که مراد حضرت هرگونه شوخیای نیست؛ زیرا در روایات دیگری سفارش شده که با دوستان خود شوخی کنیم؛ برای نمونه امام صادق(ع)به یونس شیبانی فرمودند: «چه قدر با یکدیگر شوخی میکنید؟ عرض کردم: کم. فرمودند: اینگونه نباشید؛ زیرا شوخی بخشی از خوشخویی است و تو بهوسیله آن برادرت را شاد میسازی و رسول خدا۹گاه برای اینکه کسی را شاد کند، با او شوخی میکرد.» همچنین پیامبراکرم۹میفرمایند: «خداوند شوخیکنندهای را که در شوخی خود راستگو باشد، مؤاخذه نمیکند.»
با کنار هم قرار دادن این روایات معلوم میشود که آن شوخی که سبب ایجاد کینه و دشمنی میشود و لذا از آن بازداشته شدهایم، شوخیای است که با برخی رفتارهای ناپسند مانند دروغ و فحش و تمسخر و توهین آلوده همراه باشد.
اینجاست که بار دیگر تفکر سیستمی به کار ما میآید و آن اینکه روند تأثیر مسخره کردن را بر رابطه ببینیم که با از بین رفتن دوستی واقعی آغاز میشود و به تدریج گاه سبب از بین رفتن اصل دوستی میشود و در نهایت هم تبدیل به کینه و دشمنی میگردد. برای درک بهتر این روند، یکی از مدلهای شنیدنی را که در تفکر سیستمی مطرح است، بیان میکنم: مدل گلولة برفی.
مدل گلوله برفی
گلولههای برفی در ذهن ما، نماد رشدهای سریع و بزرگ هستند. رشدهایی که خود ادامه راه را برای خود هموار میکنند. تصویر گلولههای برفی کوچکی که از بالای کوه سرازیر میشوند و بهتدریج بزرگتر و سرعتشان بیشتر میشود و در نهایت هیچکس توانایی متوقف کردن آنها را ندارد، بخشی از تصاویر کودکی همة ماست.
برای مثال وقتی که دانشآموز با علاقه سر کلاس مینشیند، معلم به درس علاقمندتر میشود و با انگیزة بیشتری درس میدهد و دانشآموز علاقمندتر میشود و بهتر گوش میدهد. معلم نیز از حضور در کلاس بیشتر لذت میبرد و چنین میشود که پس از چند جلسه، رابطة قوی و کلاسی اثربخش شکل میگیرد. برعکس دانشآموزی که از درس ریاضی سال گذشته تجربة خوشایندی ندارد، سر کلاس مینشیند و درس معلم را متوجه نمیشود و معلم هم با او رفتار تندی میکند و دانشآموز بیعلاقهتر میشد و بهتدریج روزبهروز بر این بیعلاقگی افزوده میشود تا به تنفر میرسد و این تنفر کم کم آن قدر بزرگ میشود که او بهطور کامل مدرسه را رها میکند. در موضوع بحث ما نیز باید گفت که گاهی مسخره کردن دوستی مانند گلولة کوچکی است که از بالای کوه سرازیر میشود و بهتدریج بزرگ و بزرگتر میشود تا به کمرنگ شدن دوستی و بعد بههم خوردن رابطه و سپس کینه و دشمنی و سرانجام جریم حقوقی بزرگ مثل ضرب و جرح و قتل منجر میشود.
نتیجهگیری
مسخره کردن، رفتاری رایج در بین برخی از گروههای دوستان است و گاهی بهنظر میرسد این رفتار تأثیری منفی بر روابط آنان ندارد؛ غافل از اینکه پیامدهای منفی چنین رفتارهایی از نگاه تفکر سیستمی همانند آسیب دیدن سیب از درون است و پخته شدن تدریجی قورباغه. آسیب دیدن روابط و گاه بریده شدن آنها و حتی تبدیل شدنشان به دشمنی را باید به صورت روند دید نه رویداد؛ تا بتوان فهمی درست از تأثیر ناخوشایند مسخره کردن بر روابط دوستی داشت. با این نگاه ژرف میتوان ژرفای سخن امام صادق(ع)را دریافت که کسی که دیگران را مسخره میکند، نباید به دوستی راستین آنان امید داشته باشد.
کتابنامه
۱. آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و دررالکلم، مصحح مهدی رجایی، قم، درالکتاب اسلامی، ۱۴۱۰ق.
۲. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، چاپ چهارم، تهران، دنیای دانش، ۱۳۸۲ش.
۳. شعبانعلی، محمدرضا، درسهایی دربارة تفکر سیستمی، وبگاه متمم به آدرس اینترنتی: motamem.org.
۴. صادق مؤدب، جعفر، «تحلیلی از نارساییهای خطمشیگذاری عمومی در ایران»، مطالعات مدیریت بهبود و تحول، شماره ۴۷، پاییز ۱۳۸۴، (ص۱۶۱- ۱۷۸).
۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، تصحیح محمدباقر بهبودی، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه وفاء، ۱۴۰۳ق.
۶. محمدی، بهزاد؛ نصرالله قشقاییزاده، «جایگاه تفکر اسلامی به نگرش سیستمی در مدیریت»، پژوهشهای تعلیم و تربیت اسلامی، سال ششم، شمارة، بهار و تابستان ۱۳۹۳، (ص۹۵-۱۲۴).
پایش سبک زندگی، سال چهارم، شماره ۱۷، بهمن۱۳۹۵، صفحات ۴۲-۴۵.