عوامل خشونت خانگی

نویسنده: محمدرضا آتشین‌صدف

دانشمندان علوم اجتماعی، تبیین‌های گوناگونی برای خشونت خانگی ارائه داده‌اند. در این میان، رشته‌های جامعه‌شناسی، جرم‌شناسی و روان‌شناسی، بیشترین حجم پژوهش‌ها را در این موضوع انجام داده‌اند. در این بخش، ما عوامل مؤثر بر خشونت خانگی علیه زنان را در سه عامل فردی، ارتباطی و اجتماعی در سبک زندگی بررسی می‌کنیم.

۱)    عوامل فردی

از جمله مهم‌ترین عوامل خشونت خانگی عوامل فردی است که خود جنبه‌های گوناگونی دارد:

الف) جنبه‌های زیستی

شاید اولین و ابتدایی‌ترین تبیین در علل خشونت، مسائل زیستی انسان و تفاوت زن و مرد ازاین‌جهت در سبک زندگی باشد. در واقع ازآنجاکه در مفهوم خشونت، گونه‌ای زور نهفته است، می‌توان گفت که قدرت بدنی بیشتر می‌تواند زمینه‌ای برای ابراز خشونت مردان با زنان باشد. عامل زیستی دیگر، هورمون مردانه یعنی تستوسترون است که روان‌شناسان آن را عامل مؤثری در رفتار پرخاش‌گرانة مردان دانسته‌اند. عدم تعادل هورمونی، هوش پایین و آسیب‌های مغزی نیز از تبیین‌های زیستی بروز خشونت است.

ب) عوامل روان‌شناختی و شخصیتی

رویکرد روان‌شناختی، منبع خشونت خانگی را در شخصیت یا اختلال‌های روانی می‌جوید. برخی از ویژگی‌های شخصیتی همسرآزاران در سبک زندگی عبارت‌اند از:
ناپختگی، تزلزل، فقدان عزت‌نفس کافی، عدم توانایی در حل مسئله، عدم توانایی در مهارت‌های اجتماعی، سبک‌های مقابله‌ای ناکارآمد، تکانشی و وابسته بودن.

ج) ناکامی

بر اساس این نظریه، پرخاش‌گری یکی از پیامدهای احتمالی ناکامی است. ناکامی در موقعیتی روی می‌دهد که موانع، فرد را از نیل به هدف بازمی‌دارند و او را در انجام رفتاری ناتوان می‌کنند. تأمین نشدن نیازهای عاطفی مرد و ناکامی او در خانواده، عامل مهمی در بروز خشونت با زن است؛ مثلاً ناکامی جنسی بر اثر بی‌اعتنایی زن به نیازهای مرد یا سردمزاجی او، زمینة روانی خشونت علیه زن است.

د) ضعف اخلاقی

ضعف اخلاقی را مهم‌ترین عامل در بروز خشونت خانگی از دیدگاه اسلام ذکر کرده‌اند.  مفهوم دنیادوستی را اگر به شاخص‌های جزئی‌تری مانند تکبر، خودخواهی، تعصب، حرص، حسد و بخل تحلیل کنیم، می‌توان تبیین خشونت شوهران را در آن‌ها یافت. تأکید بر تقوا به منزلة معیار یک شوهر مناسب نیز به جنبه‌های اخلاقی مرد اشاره دارد؛ زیرا فرد باتقوا مهار عواطف و رفتارهای خویش را در دست دارد و همین موجب پیشگیری از بسیاری رفتارهای نامطلوب از جمله خشونت با زن است.

ه) مصرف الکل و مواد مخدر

رابطة میان مصرف الکل و دیگر مواد مخدر با خشونت خانگی کاملاً اثبات شده است. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که مردان همسرآزار، ۶۰ تا ۷۰ درصد به مصرف الکل و ۱۲ تا ۲۰ درصد به مصرف دیگر مواد مخدر حین حمله به همسر دچار بودند. بی‌تردید مصرف الکل قدرت مهار رفتار را تضعیف می‌کند و همین امر، زمینة بروز خشونت مرد با همسر را فراهم می‌سازد. افراد معتاد، به سبب ویژگی‌های شخصیتی‌ای که پیدا می‌کنند، مرتکب رفتارهایی می‌شوند که روابط آنان را با دیگران مشکل می‌سازد. غیراجتماعی بودن که عامل رفتاری خاص معتادان است، تحمل فرد معتاد را برای اطرافیان مشکل یا ناممکن می‌کند. فرد معتاد که پس از ستیزه‌های درونی، به خودویرانگری روی آورده، خشونت درونی شخصیت را به افراد دیگر جهت می‌دهد.
گفتنی است بنا بر اعلام معاون آسیب‌های اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، اعتیاد، عامل ۷۰ درصد همسرآزاری‌ها در ایران است. و این آمار زمانی معنادارتر می‌شود که بدانیم بنا بر اعلام معاون اجتماعی نیروی انتظامی، در سال ۹۳ حدود ۱۲ هزار زن به مراکز مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری‌ها در سراسر کشور مراجعه کردند که علت اصلی مراجعه آن‌ها موضوع اعتیاد همسر و فرزندانشان بوده است.

و) سن

سن و تفاوت سنی زن و شوهر از عوامل فردی مؤثر در بروز خشونت خانگی است. به نظر می‌رسد متغیر سن از جهات زیر بر خشونت خانگی تأثیرگذار است: در مرتبة نخست، سن پایین‌تر مرد و زن معمولاً با عدم رشد یافتگی و ناپختگی همراه است. دوم اینکه مرد در سن جوانی مهار رفتاری کمتری دارد. سوم اینکه هر چه فاصلة سنی بیشتر باشد، امکان توافق و سازگاری زن و شوهر کمتر است؛ زیرا درک متقابل دشوارتر است. چهارم اینکه در دورة اول ازدواج که زن و شوهر هنوز شناخت کافی از هم ندارند، سازگاری آنان کم‌تر است و از جهاتی، احتمال بروز خشونت بیشتر می‌شود. ثابت شده است در ایران سال اول ازدواج یکی از پرخشونت‌ترین دوره‌های زندگی زنان است.

ز) هوش و تحصیلات

هوش پایین، افراد را درگیر رفتارهای ضداجتماعی و مجرمانه می‌کند. بی‌تردید تحصیلات بیشتر، در افزایش مهار عواطف به‌ویژه خشم و ارتقای مهارت‌های اجتماعی از جمله راه‌های کسب توافق و سازگاری در خانواده تأثیر مثبت دارد. در بحث تحصیلات باید به سطح تحصیلات زن و مرد، هر دو، توجه کرد. البته گاه افزایش تحصیلات زن، زمینه‌ای برای تأکید بیشتر او بر حقوق خویش است که گاه این امر به خشونت بیشتر شوهر علیه او می‌انجامد.  خانواده‌های تحصیل‌کرده ،با آگاهی یافتن از راه‌های کنار آمدن با تعارض‌ها در روابط نزدیک، خشونت در خانواده را کم‌تر کرده و از شیوه‌های معقول برای حل مسئله کمک می‌گیرند. به‌همین جهت آموزش زوج‌ها می‌تواند کمبود سطح تحصیلات را در آن‌ها جبران کند.

۲)    عوامل ارتباطی و تعاملی

بخشی از علل و زمینه‌های بروز خشونت با زنان در خانواده به نحوة روابط ویژةو سبک زندگی آنان در خانواده به منزلة زن و شوهر باز می‌گردد. از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و با دیگران رابطه دارد و پدیدة خشونت نیز امری دوسویه است، بهتر است در تحلیل خشونت، به‌جای توجه به هر کدام از زن و شوهر به تنهایی، به نحوة ارتباط آنان با یکدیگر توجه کرد.

الف) جنسیت

از عوامل مهم و مؤثر در روابط زن و مرد تفاوت‌های جنسیتی آنان است. برخی پژوهش‌گران ریشه‌های خشونت علیه زنان را در روحیات جنس مرد و نقش‌های مردانه می‌جویند. در مرتبة اول خشن بودن جنس مرد به منزلة الگوی مطلوبی در بسیاری از جوامع پذیرفته شده است؛ درحالی‌که دربارة زن چنین الگویی اساساً پذیرفته نیست و خشونت از او انتظار نمی‌رود. در یک بررسی، روشن شد که از هر چهار زن و شوهر یکی عقیده دارد که شوهر می‌تواند دلیل موجهی برای زدن زن داشته باشد و نسبت کم‌تری معتقدند عکس آن نیز درست است.

ب) یادگیری

بسیاری از نظریه‌پردازان روان‌شناسی خانواده، نقش آموزش الگوهای خانوادگی از خانوادة اصلی را تأیید کرده‌اند. کودکان، نقش‌های همسری والدین را با مشاهده می‌آموزند؛ از جمله می‌آموزند که بدرفتاری و خشونت، امری بهنجار است. در مواردی حتی والدین به‌طور مستقیم (کلامی) به کودکان تلقین می‌کنند که اعمال خشونت بر افرادی که دوست دارید، ضروری است! بر این اساس، پیامد خشونت در خانه، پرورش فرزندانی با مشکلات رفتاری بسیار، از جمله کودک و همسر آزاری است.

ج) نوع ازدواج

ازدواج اجباری در برخی موارد از علل خشونت خانگی است. تعدد زوجات نیز ممکن است در مواردی به خشونت شوهر با همسر اول بیانجامد.

د) دخالت اطرافیان

وضعیت فرهنگی اجتماعی برخی کشورها، از جمله ایران به‌گونه‌ای است که بین خانوادة اصلی و خانواده‌های تابع، وابستگی زیادی وجود دارد؛ مقصود از خانواده‌های تابع، خانواده‌هایی است که پس از ازدواج فرزندان به‌وجود می‌آیند و باعث گسترش دامنة خانوادة اصلی می‌شوند. این امر هر چند در حمایت خانوادة اصلی از خانواده‌های تابع مؤثر است، دخالت‌های نابجای آن‌ها نیز گاه به مشکلات خانوادگی می‌انجامد.

ه) مشکلات ارتباطی

برخی از عوامل ارتباطی مؤثر در بروز خشونت خانگی عبارت‌اند از: تعارض‌هایی که گاه بین زن و شوهر در موضوعات گوناگون زندگی رخ می‌دهد، حسادت، بدبینی هر کدام از زن و شوهر نسبت به دیگری، میل به زیر سلطه در آوردن یکدیگر.

۳)    عوامل اجتماعی

بی‌تردید، عوامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر خشونت‌های خانگی مؤثر است. نگاه یک فرهنگ در سبک زندگی به خانواده، زن و خشونت، بر افرادی که در آن جامعه زندگی می‌کنند تأثیرگذار است. ساختار اجتماعی یک جامعه، قوانین حاکم بر آن، وضعیت اقتصادی و عقاید و باورهای عمومی مردم، از اموری‌اند که در سطح کلان می‌تواند به تبیین خشونت خانگی کمک کند. برخی از زمینه‌ها و عوامل بروز خشونت از این منظر به قرار زیرند:

الف) عوامل اقتصادی

یکی از عوامل بسیار مؤثر بر خشونت خانگی مردان، اموری مانند نوع شغل، بیکاری، وضعیت اقتصادی خانواده و اشتغال زن است. بیکاری و مشکلات اقتصادی همراه آن، عامل مهمی در بروز تنش‌های خانوادگی و خشونت‌های برخاسته از آن است. موقعیت شغلی و طبقة اجتماعی نیز بر خشونت مردان تأثیر دارد. طبقة اجتماعی شوهران هر چه پایین‌تر باشد، احتمال بروز خشونت خانگی آنان بیشتر است. تمکن و استقلال اقتصادی یکی از زمینه‌های سایر نقش‌ها، توانمندی‌ها و فعالیت‌های زنان است. بی قدرتی و بی پناهی زن موجب آسیب‌پذیری و قرار گرفتن وی در معرض خشونت مرد شده و از زمینه‌های فعال شدن چرخة خشونت علیه زن به‌شمار می‌رود.

ب) عوامل فرهنگی

یکی از تصورات عام فرهنگی دربارة خانواده، خصوصی بودن فضای آن است، که در بسیاری جوامع رواج دارد. تقدس خانواده و نگهداری اطلاعات مربوط به آن در چهاردیواری خانه، اساس نظریة پنهان‌کاری را تشکیل می‌دهد، که از علل استمرار خشونت علیه زنان است.
عامل فرهنگی دیگر، پذیرش و مشروعیت اِعمال خشونت به زن در خانواده در بسیاری جوامع است. قرن‌ها، زدن زنان و کودکان از عناصر ضروری و مطلوبِ نظام خانوادة مردسالار به‌شمار می‌آمد. در مجموع، بافت فرهنگی و اجتماعی در بسیاری از جوامع، پیش‌داوری‌ها، عقاید و الگوهایی را رواج می‌دهد که انقیاد محض زن و در نهایت خشونت علیه زنان را توجیه می‌کند؛ اما در جوامع توسعه‌یافته یا در حال ‌توسعه، برای تنبیه و ضرب و شتم زن به دست شوهر، در اوضاع و احوال خاصی، مجوزهای فرهنگی وجود دارد که در میراث فرهنگی تمدن‌های مختلف گذشته، یافت می‌شوند.

ج) عوامل حقوقی

از نگاه حقوقی و جرم شناختی، عوامل و زمینه‌هایی در کارند که به پدیدآمدن یا دست‌کم استمرار خشونت دامن می‌زنند. یکی از مهم‌ترین این عوامل، پذیرش قانونی خشونت خانگی و خصوصی انگاشتن نزاع‌های خانوادگی است و همچنین ابهام در تعریف حقوقی خشونت خانگی سبب پذیرش آن می‌شود.
زمینة قانونی دیگری که خشونت خانگی نسبت به زنان را استمرار می‌بخشد، نارسایی قوانین در اثبات جرم نسبت به زنان در محدودة پنهان خانه است. به عبارتی، حتی در موقعیت‌هایی که هیچ ابهام قانونی دربارة مصداق خشونت خانگی نسبت به زنان در کار نیست، آنان در دفاع از حق خود با مشکلات حقوقی پرشماری روبه‌رو هستند؛ مثلاً خشونت بدنی تا اثری مانند زخم شدن یا سیاه شدن نداشته باشد قابل‌اثبات نیست؛ زیرا شهودی بر آن وجود ندارد. خشونت لفظی مانند فریاد زدن، ناسزاگویی یا تهمت، اثر ظاهری قابل‌مشاهده‌ای ندارد. معمولاً این امور در دادگاه‌ها فقط با شهادت شهود یا اقرار مرد ثابت می‌شوند.
مشکل دیگر این است که حتی در صورت اثبات خشونت، ممکن است چند ماه طول بکشد تا منازعة خانوادگی به دادگاه ارجاع داده شود. در بسیاری از موارد، زن با رضایت به زندگی خانوادگی بازمی‌گردد یا باید با اثبات عسر و حرج، تقاضای طلاق دهد که در این صورت نیز گاه باید از حقوق مالی خود بگذرد تا از خشونت‌های شوهر نجات یابد؛ یعنی هم باید متحمل آزارهای جسمانی شود و هم زیان‌های اقتصادی.
علاوه بر مشکلات فوق، فقدان یک نظام آماری مناسب جهت ثبت اطلاعات و موارد قربانیان خشونت خانگی همسر علیه زن در قوه قضائیه از طریق پرسشنامه استاندارد، مانع از شناخت دقیق این پدیده و عوامل زمینه‌ساز آن شده است.

پایش سبک زندگی، سال چهارم، شماره ۱۶، آذر ۱۳۹۵، صفحات ۵۹-۶۲.

مطالب مرتبط
ارسال پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.