زندگی معنوی ـ جلسه صد و هشتم
باب پنجم: تفکّر
قال الله تعالی: وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى، و امید که آنان بیندیشند. نحل/44.
جناب خواجه در ابتدای هر باب به آیات قرآن کریم تمسک میجوید تا بگوید که سیروسلوک و عرفان از قرآن نشأت میگیرد و پیوند عمیق، وسیع و تنگاتنگی با آیات قرآن کریم دارد. آیهای از سوره نحل آغازگر این باب است که در جلسات گذشته مقدماتی بر آن بیان شد و نکاتی هم درباره خود آیه گفته شد.
منظور از ذکر در این آیه، «قرآن کریم» است.
اشاره شد که ماهیت این ذکر(وحی الهی) نزولی است.
نزول، مبداء و مقصدی دارد. همچنین نزول فرایند و مراحلی دارد.
o مبداء نزول از جانب حق است.( مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ)(هود/1)
o مقصد نزول، قلب نبی خاتم (ص) است که متصل به همان مبداء است.
o آنچه مسلم است این که میان مبدأ و مقصد هیچ خللی وارد نشده است.
نکته چهارم: فرایند وحی(عصمت در وحی)
وحی سه مرحله دارد:
از مبداء به قلب نبوی (از مبدا تا تلقی رسول خدا(ص))
از تلقی رسول الله(ص) تا ابلاغ آن برای مردم
از ابلاغ تا آنچه در دست ما است(ما فی ایدینا)
برای اثبات عصمت وحی باید “این همانی” را در سه مرحله اثبات نمود.
نکته پنجم: هدایت انبیاء نوعی تذکر است.
هدایت انبیاء از طریق تذکر و یادآوری به فطرت آدمی انجام میشود. به عبارت دیگر هدایت انبیاء تنها از طریق شکوفاسازی فطرت درونی بشر محقق میشود، آن هم بدون هیچگونه جبر و فشار.
مخاطب اصلی انبیاء درون آدمیان است نه ظاهر آنها. اگر باطن کسی بیدار شود ظاهرش هم اصلاح میشود. بر این اساس، هدایت انبیاء نیز تضمین بقاء پیدا میکند.
اگر مخاطب، ظاهر آدمیان (رفتار و کنش) باشد، اولاً عُمق نخواهد داشت، ثانیاً پایدار نخواهد بود. تنها زمانی هدایت عمیق خواهد بود و نسبتاً پایدار خواهد شد که فطرت، درون و باطن آدمیان (بنمایههای وجود انسان) مخاطب اصلی هادیان باشد.
بیدار سازی فطرت هم خود تکنیکها و روشهای خاص خود را دارد و با هر شیوهای نمیتوان فطرت را آگاه کرد. بسیاری از روشهایی که دیگران (مثلا روانشناسان، در علم مدیریت یا در علوم دیگر) از آن یاد میکنند، به مثابه بیدارسازی فطرت نمیتواند باشد.
رابطهای دوسویه بین پیامبر(ص) و فطرت انسان وجود دارد. نبی(ص) فطرت را مخاطب میگیرد و فطرت فقط در اختیار انبیاء الهی است نه دیگران.
همین رابطه دوسویه میان امام و فطرت هم برقرار است. پس فطرت فقط خود را در اختیار هادیان اصیل قرار میدهد.
بنابراین اگر فطرت انسان بیدار شود، رفتارهایش نیز براساس فطرت الهیاش، انتخابی خواهد بود. و در نتیجه نسبتاً پایدار خواهد بود. و ضمانت عُمق بخشی و پایداری، تنها از طریق آن است که انسان رفتارهایش را بر اساس فطرت درونیاش آشکار گردد.
باب پنجم: تفکّر
قال الله تعالی: وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛ و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى، و امید که آنان بیندیشند. نحل/44.
جناب خواجه در ابتدای هر باب به آیات قرآن کریم تمسک میجوید تا بگوید که سیروسلوک و عرفان از قرآن نشأت میگیرد و پیوند عمیق، وسیع و تنگاتنگی با آیات قرآن کریم دارد. آیهای از سوره نحل آغازگر این باب است که در جلسات گذشته مقدماتی بر آن بیان شد و نکاتی هم درباره خود آیه گفته شد.
منظور از ذکر در این آیه، «قرآن کریم» است.
اشاره شد که ماهیت این ذکر(وحی الهی) نزولی است.
نزول، مبداء و مقصدی دارد. همچنین نزول فرایند و مراحلی دارد.
o مبداء نزول از جانب حق است.( مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ)(هود/1)
o مقصد نزول، قلب نبی خاتم (ص) است که متصل به همان مبداء است.
o آنچه مسلم است این که میان مبدأ و مقصد هیچ خللی وارد نشده است.
نکته چهارم: فرایند وحی(عصمت در وحی)
وحی سه مرحله دارد:
از مبداء به قلب نبوی (از مبدا تا تلقی رسول خدا(ص))
از تلقی رسول الله(ص) تا ابلاغ آن برای مردم
از ابلاغ تا آنچه در دست ما است(ما فی ایدینا)
برای اثبات عصمت وحی باید “این همانی” را در سه مرحله اثبات نمود.
نکته پنجم: هدایت انبیاء نوعی تذکر است.
هدایت انبیاء از طریق تذکر و یادآوری به فطرت آدمی انجام میشود. به عبارت دیگر هدایت انبیاء تنها از طریق شکوفاسازی فطرت درونی بشر محقق میشود، آن هم بدون هیچگونه جبر و فشار.
مخاطب اصلی انبیاء درون آدمیان است نه ظاهر آنها. اگر باطن کسی بیدار شود ظاهرش هم اصلاح میشود. بر این اساس، هدایت انبیاء نیز تضمین بقاء پیدا میکند.
اگر مخاطب، ظاهر آدمیان (رفتار و کنش) باشد، اولاً عُمق نخواهد داشت، ثانیاً پایدار نخواهد بود. تنها زمانی هدایت عمیق خواهد بود و نسبتاً پایدار خواهد شد که فطرت، درون و باطن آدمیان (بنمایههای وجود انسان) مخاطب اصلی هادیان باشد.
بیدار سازی فطرت هم خود تکنیکها و روشهای خاص خود را دارد و با هر شیوهای نمیتوان فطرت را آگاه کرد. بسیاری از روشهایی که دیگران (مثلا روانشناسان، در علم مدیریت یا در علوم دیگر) از آن یاد میکنند، به مثابه بیدارسازی فطرت نمیتواند باشد.
رابطهای دوسویه بین پیامبر(ص) و فطرت انسان وجود دارد. نبی(ص) فطرت را مخاطب میگیرد و فطرت فقط در اختیار انبیاء الهی است نه دیگران.
همین رابطه دوسویه میان امام و فطرت هم برقرار است. پس فطرت فقط خود را در اختیار هادیان اصیل قرار میدهد.
بنابراین اگر فطرت انسان بیدار شود، رفتارهایش نیز براساس فطرت الهیاش، انتخابی خواهد بود. و در نتیجه نسبتاً پایدار خواهد بود. و ضمانت عُمق بخشی و پایداری، تنها از طریق آن است که انسان رفتارهایش را بر اساس فطرت درونیاش آشکار گردد.
نکته ششم: لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ
تمام دانشمندان علوم قرآنی و تفسیری از این کلمه « لِتُبَیِّنَ » استفاده نمودهاند که رسول الله(ص) صاحب مقام تبیین است.
شئون نبی خاتم(ص) چیست؟
مقام اول: تلقی وحی و ابلاغ آن برای مردم
o اولین و مهمترین شأن نبی این شأن است.
o به اتفاق فریقین این شأن بعد از رحلت حضرت(ص) منقطع شده است.
مقام دوم: مرجعیت علمی و دینی(تبیین)
o تبیین به معنی تفصیل و تفصیل به معنی بیان جزئیات است.
o معنای مقام تبیین: تطبیق قوانین کلی وحی بر مصادیق جزئی، تجلی مقام تبیین بوده و به معنای حجیت احادیث نبوی است.
o منشأ اعتبار احادیث نبوی، همین شأن و مقام دوم است.
o این شأن سبب مرجعیت شخص پیامبر (ص) شد و احادیث مروی از آن حضرت را حجت کرد.
o به اجماع فریقین این مقام پس از رسول خدا بلافصل به شخص امیر مؤمنان علی (ع) منتقل شده است.
o حدیث “لولا علی لهلک العمر” در راستای این شأن امیر مؤمنان است.
مقام سوم: حل اختلافات
o به اجماع فریقین این شأن پیامبر(ص) نیز بدون واسطه به شخص امیر مومنان علی (ع) منتقل شده است.
مقام چهارم: زعامت اُمّت؛ رهبری سیاسی و اجتماعی رسول الله(ص)
o این شأن الزاما به معنی تشکیل حکومت اسلامی نیست و ادله تشکیل حکومت اسلامی چیز دیگری است.
o تمام اختلافات بر سر این شأن است و مسلمانان چند دسته و فرقه شده اند:
انتقال زعامت از طریق شورای حل و عقد (سنی)
انتقال زعامت از طریق نصب الهی (شیعه)
حاصل آنکه شیعه معتقد است زعامت و رهبری، بعد از نصب الهی به علی (ع) منتقل شده است، همچنانکه تمام سلسله انبیاء؛ نصب بوده است.
نکته هفتم: لِلنَّاسِ
«ناس» به احتمال قوی از ریشه نسیان (فراموشی) است، زیرا که در برابر آن، «الذِّکْرَ» آمده است؛ یادآوری چیزی را که فراموش کردهاند. در قرآن هرجا مخاطب آیه ناس آمده، یعنی ای فراموشکاران به یاد آورید. این آیات مذکِّر نهانخانه درون شماست.
تعارض گونه: در قرآن مواردی است که به حسب ظاهر با یکدیگر همخوان نیستند و برخی میگویند اینها تعارضات قرآن کریم است. در قرآن مخاطب «نّاسِ» است یا «متقین»؛ عموم مردم یا بخش اندکی از آدمیان؟
دفع تعارض: “مخاطب” قرآن عموم مردم (ناس) است. “استفاده کنندگان” خاصاند. بخش اندکی از انسانها(متقین) هستند که از قرآن بهرهمند میشوند. چرا که استفاده نمودن و بهرمند شدن از آیات قرآن شرایطی دارد و هرکسی که آن شرایط را داشته باشد از قرآن بهرمند خواهد شد.
نکته هشتم: یَتَفَکَّرُونَ
با تفکر در آیات قرآن میتوان خاص شد و در زُمره استفاده کنندگان و مخاطبان خاص قرآن قرار گرفت و دُرر قرآنی را استخراج نموده و زندگی خود و هزاران نفر را سامان داد.
تفکر، انسان را از فطرت به تقوا میرساند. بنابراین قرآن نسخه زندگی اهل تقواست و تقوا، آدمی را به خدا میرساند.
تمام دانشمندان علوم قرآنی و تفسیری از این کلمه « لِتُبَیِّنَ » استفاده نمودهاند که رسول الله(ص) صاحب مقام تبیین است.
شئون نبی خاتم(ص) چیست؟
مقام اول: تلقی وحی و ابلاغ آن برای مردم
o اولین و مهمترین شأن نبی این شأن است.
o به اتفاق فریقین این شأن بعد از رحلت حضرت(ص) منقطع شده است.
مقام دوم: مرجعیت علمی و دینی(تبیین)
o تبیین به معنی تفصیل و تفصیل به معنی بیان جزئیات است.
o معنای مقام تبیین: تطبیق قوانین کلی وحی بر مصادیق جزئی، تجلی مقام تبیین بوده و به معنای حجیت احادیث نبوی است.
o منشأ اعتبار احادیث نبوی، همین شأن و مقام دوم است.
o این شأن سبب مرجعیت شخص پیامبر (ص) شد و احادیث مروی از آن حضرت را حجت کرد.
o به اجماع فریقین این مقام پس از رسول خدا بلافصل به شخص امیر مؤمنان علی (ع) منتقل شده است.
o حدیث “لولا علی لهلک العمر” در راستای این شأن امیر مؤمنان است.
مقام سوم: حل اختلافات
o به اجماع فریقین این شأن پیامبر(ص) نیز بدون واسطه به شخص امیر مومنان علی (ع) منتقل شده است.
مقام چهارم: زعامت اُمّت؛ رهبری سیاسی و اجتماعی رسول الله(ص)
o این شأن الزاما به معنی تشکیل حکومت اسلامی نیست و ادله تشکیل حکومت اسلامی چیز دیگری است.
o تمام اختلافات بر سر این شأن است و مسلمانان چند دسته و فرقه شده اند:
انتقال زعامت از طریق شورای حل و عقد (سنی)
انتقال زعامت از طریق نصب الهی (شیعه)
حاصل آنکه شیعه معتقد است زعامت و رهبری، بعد از نصب الهی به علی (ع) منتقل شده است، همچنانکه تمام سلسله انبیاء؛ نصب بوده است.
نکته هفتم: لِلنَّاسِ
«ناس» به احتمال قوی از ریشه نسیان (فراموشی) است، زیرا که در برابر آن، «الذِّکْرَ» آمده است؛ یادآوری چیزی را که فراموش کردهاند. در قرآن هرجا مخاطب آیه ناس آمده، یعنی ای فراموشکاران به یاد آورید. این آیات مذکِّر نهانخانه درون شماست.
تعارض گونه: در قرآن مواردی است که به حسب ظاهر با یکدیگر همخوان نیستند و برخی میگویند اینها تعارضات قرآن کریم است. در قرآن مخاطب «نّاسِ» است یا «متقین»؛ عموم مردم یا بخش اندکی از آدمیان؟
دفع تعارض: “مخاطب” قرآن عموم مردم (ناس) است. “استفاده کنندگان” خاصاند. بخش اندکی از انسانها(متقین) هستند که از قرآن بهرهمند میشوند. چرا که استفاده نمودن و بهرمند شدن از آیات قرآن شرایطی دارد و هرکسی که آن شرایط را داشته باشد از قرآن بهرمند خواهد شد.
نکته هشتم: یَتَفَکَّرُونَ
با تفکر در آیات قرآن میتوان خاص شد و در زُمره استفاده کنندگان و مخاطبان خاص قرآن قرار گرفت و دُرر قرآنی را استخراج نموده و زندگی خود و هزاران نفر را سامان داد.
تفکر، انسان را از فطرت به تقوا میرساند. بنابراین قرآن نسخه زندگی اهل تقواست و تقوا، آدمی را به خدا میرساند.