توحید صدوق، استاد: دکتر فعالی، جلسه چهاردهم 19/ 11/ 1393
در جلسة قبل بیان شد که تمام حالات روحی، شکل جسم را عوض میکند. یعنی روحِ با ایمان، جسم را نورانی کرده و به همین دلیل، آتش بر این جسم روحانی حرام میشود. و روحی که در این جهان گزنده است، شکلش در آن جهان عقرب می شود.
حدیث هشتم:ِ پیامبر اکرم (ص) فرمود:
الْمُوجِبَتَانِ مَنْ مَاتَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ [وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ] دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ مَاتَ يُشْرِكُ بِاللَّهِ دَخَلَ النَّار؛ دو چيز است كه موجب دخول بهشت و دوزخ مىشود يعنى يكى از آن دو آدمى را ببهشت ميرساند و ديگرى او را بدوزخ ميكشاند و حضرت در بيان اين ميفرمايد كه هر كه بميرد در حالى كه گواهى دهد باينكه غير از خدا خدائى نيست داخل بهشت شود و هر كه بميرد در حالى كه بخدا شرك داشته باشد داخل دوزخ شود.[1]
نکات
نکته اول: تعبیر «من مات» تعبیری خاص است و در روایات اهل بیت(ع) زیاد آمده است. این صورت از تعبیر، بدین معناست که آنچه پس از «مات» آمده، آخرین عمل انسان است. فلذا «من مات» یعنی عمل متصل به مرگ. که طبق این روایت، آخرین عمل انسان، موجب و سازنده آخرت اوست.
نکته دوم:شهادت دادن، دو معنا دارد؛ معنای اول، گواهی دادن به زبان است. این معنا در این جا صادق نیست؛ زیرا ممکن بود شامل «یشرک» هم بشود. در حالیکه شهادت دادن به «شرک» در این روایت، ملاک نیست. امّا معنای دوم «یشهد»، با توجه به آیة «ذرّ» به دست میآید:
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ؛ و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا ، گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [ امر ] غافل بودیم.[2]
خداوند، همه را فراخوان عامّ داد و آنها را شاهد بر خودشان قرار داد و فرمود: آیا من ربّ شما نیستم؟ همه گفتند: بله.
در این آیه، «أشهدهم» دو گونه تفسیر شده است:
1) اکثر مفسرین: گواهی گرفتن اعضاء بر شخص
2) بعضی از مفسرین مانند فخررازی و علامه طباطبائی(ره) مراد از آن را، شهود کردن، یافتن و بصیرت داشتن، دانستهاند. طبق این تفسیر، معنای آیه چنین میشود که خداوند کاریکرد که انسانها خود را بدون حجاب، مشاهده نمودند.
با آن که انسانها، حقیقت خود را مشاهده نمودند، چرا خداوند از ربوبیّت خویش سؤال کرد نه از حقیقت خودشان؟
چون حقیقت انسان، فقر است و آنها فقرِ خویش را دیدند. در نتیجه، غنای ربّ را نیز دریافتند. یعنی شهود فقر خویش، عین شهود غنای ربّ است. پس خودشناسی، عین خداشناسی است. و دقیقتر این که هر کس خدا را شناخت، خود را شناخته است و فقر خویش را یافتهاست.
پس معنای دوم «یشهد»، به معنای «شهود» و «یافتن» است. و این «شهود» در «توحید»، وجود دارد و در مورد «شرک» صادق نیست، چون وجود ندارد.
نکته سوم:دخول در بهشت، خلود دارد امّا در نار دخول است. خلود در نار فقط در مورد کافران عنود مطرح است.
نکته چهارم:نسبت انسان با جنّت و نار، ظرف و مظروف نیست. بلکه نسبت انسان با جنّت و نار، عینیّت است.
الَّتي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ؛ (آتشی) که به دلها می رسد.[3]
پس همانطور که نار از قلبها طلوع میکند، نور هم از قلبها طلوع میکند. پس قیامت یعنی ظهور باطن انسان در عالَم بالا.