عزّتنفس در آموزههای دینی
نویسنده: دکتر محمدتقی فعالی
عزّتنفس در آموزه های دینی
از مهمترین جنبههای فردی و اجتماعی که دارای خاصیت نفوذ و سرایتکنندگی میباشد، عزّتنفس است. عزّتنفس نیرویی تکساحتی نیست؛ بلکه یک حالت چندجنبهای است. در عزّتنفس مفاهیم متعددی نظیر خودسنجی، احساس شایستگی و نیز شادمانی وجود دارد.
یک) تعاریف
تعریفهای متنوعی برای عزّتنفس بیان شده است و برخلاف انتظار، توصیف واحدی از آن وجود ندارد. علیرغم اختلافاتی که در این تعریفها وجود دارد، همگی تمامی این توصیفها را عزّتنفس نام گذاشتهاند.
تعریف اول: برخی مفهوم عزّتنفس را اینگونه توصیف نمودهاند؛ کسی که استعدادهای خود را بشناسد، از آنها بهخوبی استفاده کند، از زندگی لذت ببرد، خود را شایسته محبت و شادی ببیند و از اطرافیان انتظار داشته باشد که برای او ارزش قائل باشند. در این طرز تلقی، عزّتنفس ارزشی است که ما برای خود قائل میشویم. جذابیت، داشتن برخورد منصفانه، شاد بودن و دوست داشتن خود، مؤلفههای عزّتنفس را تشکیل میدهند. خودپنداشتهای که مفهوم عزّتنفس را میسازد تحت تأثیر محیط بیرونی شکل گرفته و ساخته میشود. از اینرو عزّتنفسِ پائین یا بالا به شیوه پرورش، تربیت، رفتار دیگران و رویدادهای جاریِ زندگی بستگی دارد.
تعریف دوم: در مقابل، نظریه دیگری وجود دارد که معتقد است عزّتنفس ویژگی دیرپای شخصیت است. مفهوم عزّتنفس، درک و قضاوتی است که انسان از ارزشهای درونی خود دارد و دربرگیرندة مضمون خویشتنپذیری است. برخلاف تصور دیگران، عزّتنفس دقیقاً خودپنداره نیست. خودپنداره ادراکی واقعبینانه از خویشتن است؛ اما عزّتنفس در این طرز تلقی بهجز ارزیابی فرد از شخصیت خود، با میزانی از حرمت نفس و پذیرش خود آمیخته است.
تعریف سوم: عزّتنفس به معنای احساس ارزشمند بودنی است که فرد در طول زندگی تجربه میکند. تصورات، ارزیابیها و تجربههایی که در طول زیستن از خود بهدست میآوریم، حس خوشایند ارزشمندی را برای ما به ارمغان میآورد. لذا مفهوم عزّتنفس با احساسات، عواطف و تجربههای انسانی هم سروکار دارد.
تعریف چهارم: برخی عزّتنفس را مشتمل بر دو جزء میدانند؛ یکی اعتقاد به بافت فرهنگی که زندگی را معنادار و پایدار توصیف میکند و دیگری نقشی است که هر کس در فرهنگ ایفا مینماید.
تعریف پنجم: برخی از اندیشمندان معتقدند عزّتنفس چیزی جز حرمت نفس و احساس خودارزشمندی نیست. عزّتنفس، مفهومی است که با آن فاصله میان خودِ واقعی و خودِ آرمانی کم میشود. همة افراد جامعه به یک ارزشیابی پایداری از خودِ واقعی و خودِ آرمانی نیازمندند تا از این طریق بتوانند لیاقتها و کفایتهای خویش را به منصّه ظهور رسانده مفید بودن خود را اثبات کنند.
به هر روی، عزّتنفس با اعتماد به نفس پیوندی استوار دارد. کسی که بداند به چه میزان صلاحیت دارد او دارای وصف عزّتنفس است و این حالت از مقدمات اعتماد به نفس محسوب میشود. برایناساس، وی میتواند نیروها، قابلیتها و تواناییهای خویش را ارتقا داده توان تسلط بر چالشهای روزمره را کسب کند. وی اوقات زندگی خود را به خوشی سپری میکند، زیر فشار انتقاد دیگران خورد نمیشود و اگر طرد شود، هرگز احساس نابودی نمیکند. اعتماد به نفس، بیشتر حسی عمومی از نظارت بر خویش و محیط است در حالیکه عزّتنفس عمدتاً حسی عاطفی از قبول کردن خویشتن و احساس شایستگی است. پس عزّتنفس و اعتماد به نفس دقیقا مترادف نیستند.
دو) دو گونه
عزّتنفس دو گونه است؛ عزّت خود و عزّت دیگران. گاهی فرد فقط بهدنبال حفظ عزّت خویشتن است. اما به این نکته مهم باید توجه داشت که نقطه آغاز عزّت خود، رعایت عزّت دیگران است. کسی که عزّت دیگران را خدشهدار کند بلافاصله ضربهای به عزّت خویش وارد کرده است. انتقاد ویرانگر، باعث سقوط عزّت دیگران میشود، ارتباط سالم را تهدید میکند و تأثیراتی منفی بر شخصیت دیگران بر جای میگذارد. لذا باید انتقاد ویرانگر، تحقیر، تمسخر و عیبجویی دیگران را متوقف کرد و از این طریق عزّت خویش را تضمین نمود.
برخی به لحاظ خلقی و شخصیتی اینگونهاند که دائما از همهچیز شکایت میکنند. آنان معمولا اهل گلایه و شکوهاند. واقعیت این است که دیگران چندان مایل نیستند به گلایهها و شکوههای آنان گوش دهند. آنان از این طریق عزّت خویش را کاهش داده به سادگی نگاهی منفی از خود در ذهن دیگران پدید میآورند.
سه) راهکارها
شیوههایی وجود دارد که به کمک آنها میتوان عزّتنفس را در افراد تقویت نمود و از این طریق کارایی و نیرومندی آنها را افزایش داد.
اول) عدم تحقیر خود
از جمله روشهای مؤثری که برای حفظ عزّتنفس مفید است اینکه آدمی نباید تا حد امکان و بیدلیل خود را سرزنش نماید. خودسرزنشی آهستهآهسته به خودتخریبی میانجامد و در اینصورت انسان به ناامیدی و دلسردی گرفتار میشود.
واقعیت این است که خداوند درون انسان نیروی مهمی به نام «وجدان» یا «نفس لوّامه» گذارده است. این نیروی خدادادی دو مأموریت از سوی خداوند دارد؛ یکی اینکه به هنگام خطا درون انسان فریادی علیه خطاکار برمیآورد و او را سرزنش مینماید. دیگر اینکه اگر رفتار خوبی از او سرزد وی را تحسین کرده احساس دلنشینی مانند حس سبکی به او عطا میکند. البته به لحاظ غلبه خطا در بشر و سرزنش کردن نیروی وجدان به آن نفس لوّامه ـ سرزنش کننده ـ گفته میشود و الاّ این نیرو کارکرد دوم نیز دارد. بر این اساس هرگاه گفته میشود: خود را تحقیر نکنیم، بدین معنا است: کاری نکنیم که وجدان ما علیه ما قیام کند. بهعبارت دیگر تحقیر نکردن خویشتن به معنای کاستن از خطاهای خویشتن است.
دوم) دیدن احساسات
همواره درون انسان احساساتی شکل میگیرد. احساسها جنبههای هیجانی درون محسوب میشوند که غالبا خود را در رفتار نشان میدهند. با مشاهدة رفتار آدمیان تا حدی میتوان احساسات آنان را شناخت و درون آنان را فهمید.
نسبت به احساسات بهگونهای مختلف میتوان رفتار کرد؛ گاهی آنها را سرکوب میکنیم، گویا آنها را ندیدهایم. بسیاری از مشکلات عاطفی و نیز جسمی و از جمله کاهش اعتماد به نفس، ناشی از سرکوب ساختن احساسات درونی است. مشکلاتی که با پس زدن احساسات گریبانگیر ما میشود شامل ناراحتیهای جسمی نظیر میگرن، اختلالات معده و وسواس و نیز ناراحتیهای عاطفی نظیر ناامیدی و افسردگی است.
رفتار دیگر در برابر احساسات اینکه آنها را به صورت افراطی بروز دهیم. پرواضح است که سرکوب کردن احساسات درونی و نیز بروز افراطی آنها نارواست. از آنجا که احساسات معمولاً صادقاند باید راهکار سومی نسبت به آنها اتخاذ نمود.
راهکار سوم اینکه هرگاه حسی درون ما شکل میگیرد، آن احساس تقاضایی دارد. درخواست یک حس، ارضا و بروز آن است؛ اما اظهار و بروز یک حس باید متعادل باشد. در اظهار آن نه باید تفریط کرد و نه افراط. اظهار منصفانۀ احساسات بدین صورت است:
* اگر غمگینایم، گریه کنیم.
* اگر خوشحالایم، خوشحالی خود را نشان دهیم و بخندیم.
* اگر عصبانی هستیم، آن را منطقی بیان کنیم یا در جایی بهصورت فریاد این حس را تخلیه کنیم. گفتنی است که در دین دستور به «کظم غیط» دادهاند. کسی که به این پیشنهاد عمل میکند با استفاده از روشهایی، احساس عصبانیت را از درون خود محو مینماید. کظم غیط در دین به معنای سرکوب کردن عصبانیت نیست بلکه بدین معنا است که آن را با تکنیکهایی از بین ببریم.
* اگر در انجام کاری با مشکلی مواجه شدیم، آن را بهصورت مستند برای دیگران بیان کنیم.
کسی که به هنگام خشمناکی میخندد و در زمان شادمانی اخم میکند، رفتاری متعادل ندارد. وی باید موضع خویش را در برابر احساسات تغییر دهد.
نکتهای جالب وجود دارد؛ اگر مثلا به ساعات قبل بازگردید خواهید دید که درون شما احساساتی پدید آمده است؛ شما اندوهگین بودهاید، خوشحال بودهاید، نشاط داشتهاید یا ناامیدی را تجربه نمودهاید. آیا میدانید چه عاملی سبب بروز این احساسات درون شما شد؟ یا چرا مثلا در این نیمروز این احساسات را داشتهاید؟ پرسش را بهگونهای واضحتر میتوان مطرح کرد؛ آیا این احساسات را خودتان درون نفس خویش ایجاد کردهاید؟ و اگر پاسخ منفی است از کجا آمده است؟
تعمق در متون دینی به ما پاسخی جالب را نشان میدهد و آن اینکه احساسات انسانها به رفتار آنها بستگی دارد:
«هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکیمًا؛ اوست آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمآنها و زمین از آن خداست و خدا همواره دانای سنجیدهکار است.»
سوم) اهداف عالی
عزّتنفس مفهومی است که میان خودِ واقعی و خودِ آرمانی شکل میگیرد. خودِ واقعی وضعیت موجود ماست و خودِ آرمانی، وضعیت مطلوب و ایدهآل ما. ایدهآلها و آرزوهای دستیافتنی، اهداف بلندی هستند که زندگی را برای انسان معنادار میکنند. انسان هدفمند بهصورت آگاهانه تعاملات مؤثری با دیگران و محیط برقرار میکند و بر این اساس ارزشهای بلند خویش را محقق میسازد.
هرکس میتواند بهدنبال بهترینها باشد. کسی که در راستای نیل به تعالی و وضعیت بهتر تلاش میکند، بر عزّتنفس خویش افزوده اعتماد به نفساش نیز تقویت میشود. همت عالی و یافتن بهترینها، شایستگیها و لیاقتهای انسان را به ظهور میرساند و موجب میشود انسان احساس کند که مفید است. این وضعیت او را از پراکندگی، آشفتگی و پریشانحالی دور میکند و احساس شادی و رضایت را درون انسان مینشاند. امام علی(ع) فرمود:
«أَحسَنُ الشِّیَم شَرَفُ الهِمَم؛ نیکوترین خصلتها ارجمندی همتها است.»
همچنین مولا علی(ع) فرمود:
«الشَّرفُ بالهِمَم العالِیهُ لا بالرّمم البالیة؛ شرف آدمی به همتهای بلند و ارادههای نیرومند است نه به استخوانهای پوسیده و اجساد متلاشی شده.»
چهارم) احساس مسئولیت
کسانی که عزّتنفس بالایی دارند توان تصمیمگیری در آنان بالاست. آنان مسئولیت رفتارهای نیک و بد خویش را به عهده میگیرند و کمتر در صدد فرافکنی بوده و تقصیر را به گردن دیگران میاندازند. بدون احساس مسئولیت، حرکتی از انسان آغاز نمیشود و احساس مفید بودن در انسان پدید نمیآید. امام صادق(ع) فرمود:
«إحمَل نَفسَکَ لِنَفسِک فإن لَم تَفعَل لم یَحمِلکَ غیرُک؛ بار مسئولیت خویشتن را خودت باید بر دوش بگیری و اگر از انجام وظیفه شانه خالی کنی دیگری بار مسئولیت تو را حمل نخواهد کرد.»
پنجم) بردباری
صبر و تحمل در موارد مناسب به انسان عزّت میبخشد. کسانی که در شداید و گرفتاریها، نابردباری پیشه میکنند و دایم از آنها گلایه و شکایت شنیده میشود، با دست خویش خود را به ذلت میکشند. امام علی(ع) فرمود:
«لا عِزَّ أرفَعُ مِن الحِلم؛ هیچ عزتی بالاتر از بردباری نیست.»
حضرت علی(ع) اشاره فرمود:
«لا عِزَّ کالحِلم؛ عزتی چون بردباری نیست.»
ششم) پیروی از حقیقت
امور دو دسته است؛ حق و باطل. کسی که اهل حق و حقیقت باشد بر عزّت خود افزوده و آنکه گرد باطل، خرافه و دروغ بگردد، خواری و پستی خود را نمایان ساخته است:
«العِزُّ أن تَذِلَّ للحَقِّ اذا أَلَزِمَکَ؛ عزت آن است که هرگاه با حق روبهرو شدی، در برابر آن خوار باشی و سر فرود آوری.»
هفتم) صداقت
راستی و درستی از جمله اموری است که برای انسان شایستگی و لیاقت به ارمغان میآورد. عزّت در صداقت است:
«الصِّدقُ عِزّ و الجَهلُ ذُلٌّ؛ راستی عزت است و نادانی، ذلت.»
هشتم) آزار ندادن دیگران
شرافت مؤمن و عزّت او در یک نکته کلیدی نهفته است و آن این است: دیگران را آزار ندهیم. امام ششم(ع) فرمود:
«شَرَفُ المَؤمِنِ صلاتُهُ باللیلِ و عِزَّهُ کفُّ الأذی عن الناس؛ شرافت مؤمن در نماز شب خواندن اوست و عزتش در آزار نرساندن به مردم.»
نهم) گذشت
کسی که از ظلم شخصی دیگران گذشت کند، خداوند پاداشی نیکو به او خواهد داد. پاداش خداوند این است: عزت او را افزایش میدهد:
«مَن عفا مِن مَظلِمَة أبدَلَهُ بما عِزّاً فی الدّنیا و الآخِرَة؛ هر کس از ظلمی که به او شده است درگذرد، خداوند به جای آن در دنیا و آخرت او را عزیز گرداند.»
دهم) کمخواستن
کفاف و قناعت از جمله اموری است که عزّت انسان را بالا میبرد و او را از خواری و پستی میرهاند. توانگری مؤمن در بندگی او نهفته است. امام علی(ع) فرمود:
«العِزُّ مَع الیأس؛ عزت با قطع طمع همراه است.»
مولا علی(ع) اشاره دارد:
«القَناعَةُ تُؤدّی الی العِزِّ؛ قناعت به عزت میانجامد.»
یازدهم) در مسیر «عزیز»
از نامهای زیبای خدا اسم «عزیز» است. کسی که با خداوندِ عزیز همراهی کند، از عزّت او بهرهمند شده میان مردمان عزّت مییابد:
«مَن کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا؛ هرکس سربلندی میخواهد سربلندی تماماً از آنِ خداست.»
پایش سبک زندگی، سال سوم، شماره ۱۵، مهر ۱۳۹۵، صفحات ۱۰-۱۵.