آسیبشناسی سبک زندگی حاشیهنشینی
نویسنده: عبدالرضا آتشینصدف
به طور کلی عمده ترین آسیبهایی که پدیده حاشیهنشینی بر شهرها وارد می کند، به شرح ذیل دسته بندی میشود:
۱) آسیبهای اجتماعی نظیر رواج بزهکاری و آدم کشی، اعتیاد به مواد مخدر یا پخش و فروش آن، رواج روسپیگری، پخش و فروش مشروبات الکلی، گسترش انواع برخوردهای فیزیکی و ضرب و جرح ها و…؛
۲) آسیبهای فرهنگی نظیر افزایش روند بی سوادی؛
۳) آسیبهای فیزیکی ـ کالبدی شامل تشکیل بافت مسکونی درهم و بی ضابطه، فرسودگی بناها، شکل ناهنجار خانه ها و تأثیر نامطلوب آن بر منظر و سیمای شهری و…؛
۴) آسیبهای بهداشتی نظیر دفع زباله ها و فاضلاب خانگی در سطح محله و ایجاد بوی تعفن و شیوع انواع بیماریها در پی آن، آلودگی صوت و هوا و…؛
۵) آسیبهای اقتصادی شامل رواج دستفروشی و دورهگردی، افزایش تکدی گری، افزایش پدیده نزولخواری، افزایش تعداد بی-کاران دائمی و فصلی شهر و…؛
۶) آسیبهای سیاسی و امنیتی: واکنش سریع حاشیهنشینان به ناآرامی های سیاسی و گرایش زیاد این افراد به شرکت در تظاهرات و شورش های خیابانی، رواج تجاوز به اموال و ناموس ساکنان سایر نقاط شهر و… .
ضعف بهداشت و درمان
یکی از مسائل و مشکلات حاشیهنشینان، مناسب نبودن بهداشت آنها است. معمولاً خدمات و امکانات تعریف شده ای از سوی نهادهای رسمی همچون شهرداری برای مناطق حاشیهنشین در نظر گرفته نمی شود؛ برای نمونه، بیشتر این نوع سکونتگاهها با فقدان مراکز بهداشتی و درمانی مواجه اند. زاغه نشینی در حاشیه یا گاه در داخل شهرهای بزرگ، بهویژه در کشورهای در حال توسعه، از مسائل اساسی بهداشتی ـ اجتماعی است و صرف نظر از بالا بودن تراکم جمعیت در واحد مسکونی مسائلی همچون آلودگی خاک، نبود دسترسی به آب آشامیدنی سالم، فقدان سیستم دفع فضولات و فاضلاب، وجود حشرات و جانوران موذی و… نیز مطرح است که در کنار شرایط اجتماعی ـ اقتصادی ساکنان این نواحی، مسائل متعددی را مطرح می کند.
این محلات از نظر بهداشت محیطی و فردی، مشکل دارند و انواع بیماریها بهویژه بیماریهای عفونی و واگیر در آنجا بسیار زیاد است. بیماریهای واگیردار مانند بیماریهای پوستی، روده ای و گوارشی از شایع ترین بیماریها در این محدوده هاست. کودکان دچار فقرِ تغذیه و مادران نیز با کمترین امکانات بهداشتی و مراقبت های آن آشنا هستند.
مسکن نامناسب، تهدید زندگی ساکنان
سرپناه از نیازهای اساسی بشر است و برای محرومترین اقشار جامعه، مشکلی جدی به حساب می آید. در مناطق حاشیه، تعداد زیادی از فقیران زندگی می کنند و برای همه آنها مسکن، اولویتی واقعی است؛ به همین دلیل غالباً تازه واردان برای یافتن زمینی که بشود یک چهار دیواری در آن بنا کرد، ارزان ترین نقاط مانند مسیل ها، زیر کابل های فشار قوی، زورآبادها (پستی و بلندیهای طبیعی) یا مکان-های فاقد وضعیت مناسب از نظر محیط زیست را آماج هجوم خود قرار می دهند.
از سوی دیگر، زمین در شهر، کمیاب و نزدیک بودن به مرکز شهر، عاملی است که ارزش آن را بالا می برد. در کنار ارزش زمین، هزینه ساختمان، دومین عامل تعیینکننده قیمت مسکن است که به شدت به هزینه مصالح ساختمانی و دستمزد کارگران بستگی دارد. پس در نهایت، آلونک ها که در ساخت آنها از حلبی، چوبهای فرسوده و کارتون های کهنه استفاده می شود، از همه مقرون به صرفهترند. حجم اندک سکونتی، تراکم بالای خانواده به همراه ساختوسازهای غیر قانونی از ویژگیهای نقاط حاشیهای است. علاوه بر این، کیفیت نازل و غیراستاندارد مصالح ساختمانها نیز به چشم می خورد. این مصالح عبارتند از: حلب های پر شده با خاک و گل، قطعات ایرانیت یا پلاستیک، گل و خشت و کاهگل، حصیر و نی، بلوک های سیمانی از رده خارج و… .
یکی دیگر از مشکلات مربوط به مسکن این افراد، کمیت مسکن در اختیار خانوارها است که اگر همراه با کیفیت مسکن باشد، بر اهمیت معضل مسکن اضافه می کند. مشکل دیگری که ایشان با آن روبهرویند، تراکم نفرات در واحد مسکونی (بعد خانوار) است.
ناپایداری شغلی و زندگی
اساساً بی کاری، بزرگ ترین مشکل اقتصادی ساکنان حاشیه شهرها است و رابطة نزدیکی بین سطح بالای بی کاری و کم کاری و فقر گسترده وجود دارد. حاشیهنشینان، اگر زرنگ هم باشند، بیشتر وارد بخشهای غیررسمی اقتصاد شده، در آن مشغول به کار میشوند. بخش غیررسمی به آن بخش اقتصادی گویند که با ویژگیهایی همچون اتکا به منابع درون زا، مالکیت خانوادگی مؤسسه ها، مقیاس کوچک عملیات، فناوری کاربر و مهارتهای اکتسابی بیرون از نظام آموزش و تعلیم و تربیت رسمی، همراه با بازارهای بی قاعده و رقابتی مشخص می شود. بخش غیررسمی، شامل فعالیتهای گسترده و نامتجانسی همچون خرده فروشی، واکسی و تعمیر کفش، قمار و سرگرمی های خیابانی، خدمات داخلی، تولید در مقیاس کوچک، امور حمل و نقل، خدمات بیمه، تأمین وام های خارج از نظام بانکی، معاملات بدون کنترل زمین، ساختوسازهای بی ضابطه و.. را دربرمی گیرد.
بیشتر حاشیهنشینان به مشاغل خدماتی و ساختمانی مانند عملگی، کارگری ساده، رفتگری، دستفروشی و همچنین مشاغل کاذب و غیر تولیدی نظیر سیگارفروشی در میادین و چهارراه ها، دستفروشی، دلالی و… اشتغال دارند. گاهی ساکنانِ مناطقِ حاشیهای شهر برای گذراندن زندگی، حیواناتی مانند گوسفند و طیور را نگهداری می کنند و در کنار آن، یکی از مشاغل که در این مناطق رونق بسیار دارد، ایجاد مغازه های بقالی در کنار خانه هاست.
از منظر بخش رسمی، همواره غیررسمی بودن تا حدودی غیرقانونی تلقی می شود یا در مقایسه با نظام کاملاً بدیهی و مقرراتی کارآمد رسمی، دست کم، فاقد حرمت در نظر گرفته می شود؛ زیرا بخش غیررسمی، نه مالیات می پردازد و نه قرارداد رسمی دارد؛ ولی از انواع و اقسام مقررات، از بهداشت گرفته تا ایمنی و جز آن (بیمه) شانه خالی می کند.
افزایش سریع جمعیت شهری، تغییرات مهمی را در ترکیب سنی و جنسی جمعیت به وجود می آورد و شهرها را با معضلات نشأت گرفته از آن مواجه می کند؛ به این مفهوم که هجوم جوانان روستایی به شهرها موجب افزایش سریع جمعیت شهری در گروه سنی جوانان می شود و گروه سنی جوانان را در مقایسه با گروههای دیگر به صورت نامتعادلی درمی آورد و مسأله اشتغال را با مشکل مواجه می کند.
وندالیسم
پدیده وندالیسم به دلیل گستردگی مفهوم از دو زاویه مختلف بررسی شده است. ابتدا به منزله یک پدیده اجتماعی و بزهکاری در جامعه و سپس به منزله یکی از عوامل تأثیرگذار در طراحی مبلمان شهری. از نگاه اول می توان گفت که امروزه در بیشتر مناطق شهری، وندالیسم به شدت شیوع پیدا کرده است. این پدیده در مناطقی که شهرنشینی، رو به توسعه، ناهمگونی در بافت فرهنگی، زیاد، مهاجرت و میزان رشد جمعیت، بالا و دگرگونی در نظام ارزشی، زیاد است، به وفور یافت می شود. از نگاه دیگر وندالیسم یکی از اصلیترین عوامل مؤثر در طراحی شهری پایدار، بهویژه در حیطه مبلمان و عناصر شهری است.
وندالیسم در مناطق حاشیهنشین شهر عمدتاً به صورت شکستن لامپ خیابانها و پارکها، تخریب کیوسک های تلفن و بریدن سیم گوشی تلفن و شکستن شیشه باجه های آن، شکستن درختان پارکها و از بین بردن چمن آنها، تخریب لوازم تفریحی پارک و اموال اماکن عمومی، پاره کردن صندلی اتوبوسهای شهری، شعارنویسی روی در و دیوار (بهویژه در مدارس)، از بین بردن مراتع و فضای سبز اطراف و… نمود پیدا می کند.
نسبت تخریب و از بین رفتن امکانات و خدمات شهری در مناطق اسکان غیررسمی، بالا است. این پدیده به دلایل مختلفی صورت می گیرد. به اعتقاد برخی، احساس تعلق نداشتن، احساس تبعیض، رعایت نکردن نکات ضد وندالیسم در توسعه شهری و تأسیسات و خدمات، سبب گسترش تخریب می شود.
روستایی شدن شهرها
یکی از پیامدهای حاشیهنشینی برای شهرها ظهور پدیده ای به نام روستایی شدن شهرهاست. مهاجرت گسترده علاوه بر مسائلی که در شهرهای در حال توسعة جهان پدید آورده و پژوهشگران نیز به طور مشروح به آن پرداخته اند، موجب فرایندی در شهرهای کشورهای در حال توسعه شده است که روستایی شدن شهرها نامیده شده است. به سخن دیگر شهرنشین شدن روستا در جهان سوم تا حدی روستایی شدن شهرها را به دنبال داشته است.
روستایی شدن شهرها در کشورهای در حال توسعه، بدان معنی است که بر اثر مهاجرت روستاییان به شهرها، تناسب جمعیت روستایی و شهریِ شهرها در زمان کوتاهی تغییر می کند. این تغییر که به نفع جمعیت روستایی مهاجر رقم می خورد، کیفیت فیزیکی (کالبدی)، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شهرها را دستخوش بحران شدید می کند. هجوم همهجانبة روستاییان به شهرها باعث می شود روستاییان فرهنگ روستایی را با خود به شهرها بیاورند. با توجه به اینکه حاشیهنشینان، توان مالی ساختوسازهای متناسب با معماری شهری را ندارند، بنابراین از وسایل یا مصالحی برای ساختن خانه های خود استفاده می کنند که بیشتر به اماکن و ساختمانهای روستایی شبیه است تا خانه های شهری.
پدیدة ادغام یا الحاق شهری هم از جمله دلایلی است که به پدیدة روستایی شدن شهرها کمک می کند. رشد بسیاری از شهرهای بزرگ ایران همچون تهران، تبریز و… به دلیل همین پدیدة ادغام یا الحاق شهری صورت گرفته است که این پدیده نیز بر روستایی شدن شهرها تأثیرگذار است.
تحریم اجتماعی
تفکیک اجتماعی از جمله مسائلی است که گریبان گیر اغلب حاشیهنشینان می شود. تحریم اجتماعی برای جامعه هزینه بر است. این هزینه در افزایش جرم و فعالیتهای غیرقانونی منعکس می شود که خود به صرف هزینه هایی برای تقویت فعالیتهای قانونی میانجامد.
به نظر کاستلز افرادی که تحریم اجتماعی را تجربه می کنند، راهبردهایی برای بقای خود و نیز خروج از آن اتخاذ می کنند. یکی از این روشها بروز هویت مقاومت در چنین افرادی است که باعث نوعی احساس طرد، تحریم و کنار گذاشتگی می شود. چنین احساس هایی، این افراد را به جمعیت هایی با گرایش هایی خاص مبدل می کند؛ زیرا ایشان در اوضاعی قرار دارند که از طرف منطقِ سلطه، بی ارزش دانسته می شوند یا داغ ننگ بر آنان زده می شود. به نظر امانوئل کاستلز می توان از بخش های تحریم شدة انسانی دو واکنش متفاوت: ۱) روی آوردن به اقتصاد جنایی؛ ۲) تحریم تحریم کنندگان به دست تحریمشوندگان و در واقع روی آوردن به جرم، خشونت و خرابکاری اجتماعی را انتظار داشت.
محرومیت نسبی
نویسندگان کتاب «سرباز امریکایی»، اولین بار در دهة ۱۹۴۰، مفهوم محرومیت نسبی را به کار بردند. آنها از این مفهوم برای نشان دادن احساسات فردی استفاده می کردند که به گمان خودشان باید منزلت یا شرایط اجتماعی بهتری داشته باشند؛ ولی در حال حاضر در آن جایگاه قرار نداشتند. معیار چنین اشخاصی، مراجعه به داشته های اشخاص یا گروههای دیگر است. این محرومیت، زمانی اتفاق می-افتد که مردم به چیزی میل کنند که آن را ندارند، خود را مستحق به دست آوردن آن بدانند و به دلیل ناتوانی در تملک آن، خویش را مقصر ندانند.
قریب به یک میلیارد نفر از ساکنان شهرهای جهان در مسکن های نامناسب زندگی می کنند و در کشورهای در حال توسعه، بیشتر این افراد، ساکن مناطق حاشیهنشین محروم و سکونتگاههای غیرقانونی هستند. شهرها برای بهبود بخشیدن به شرایط زندگی از امکانات و تسهیلات فراوانی برخوردارند؛ ولی این امکانات و تسهیلات به طور مساوی میان اقشار مختلف، تقسیم نشده است. شهرها به بخشهای دارا و ندار (حاشیهنشینان) تقسیم شده اند و هر قشری روشهای متفاوتی برای زندگی دارد. هر چه امکانات پیشرفت و ارتقای دیگر افراد و گروههای مرجع (گروههایی که فرد، خود را با آنها مقایسه می کند) بیشتر باشد، انتظارات فرد نیز بیشتر می شود و نوعی احساس بی عدالتی نسبی پدید می آید.
در ضمن، هر چه امکان دستیابی به ارزش های مورد نظر یا ارتقای اجتماعی، کمتر باشد، محرومیت نسبی افزایش می یابد. بنابراین شرایط زندگی در مناطق حاشیهنشین به صورتی است که سبب پدید آمدن شرایط فرهنگی خاصی برای ساکنان آنها می شود؛ به طوری که از یک سو فقر فرهنگی و مشکلات مالی و از سوی دیگر دیدن زندگی شهرنشینان که از امکانات امروزی بهرهمندند، سبب ایجاد نارضایتی عمیق و گسترش محرومیت نسبی در میان این اقشار جامعه می شود.
آسیب پذیری در برابر حوادث
فقر و آسیب پذیری در جوامع بشری، ابعاد گوناگونی دارد؛ ولی جنبه های اقتصادی آن از نمود بیشتری برخوردار است. تا حدی میتوان ابعاد مختلف فقر و آسیب پذیری را ناشی از تبعات فقر اقتصادی دانست. بسیاری از اندیشمندان، پدیدة فقر و محرومیت را لازم و ملزوم یکدیگر می دانند و حتی در برخی موارد، هر دو را یک مفهوم تصور می کنند. در واقع افراد فقیر کسانی هستند که در معرض محرومیت-های نسبی یا مطلق در تأمین حداقل نیازها و بهره گیری از خدمت زیربنایی عمومی، رفاهی، اجتماعی و اقتصادی قرار دارند؛ ازاینرو مفهوم آسیب پذیری در بطن مفهوم فقر نهفته است؛ به عبارت دیگر، این دو اصطلاح دو تعبیر از یک واقعیت تلقی می شود.
حاشیهنشینان شهری به علت شرایط خاص جغرافیایی محل سکونت و خانه هایشان که اغلب با مصالح کم دوام و غیراستاندارد در زمین-های نامساعد بر روی گسل زلزله یا مسیر رودخانه ها ساخته می شود، توانایی کمتری برای مقابله با حوادث طبیعی دارند؛ بنابراین میزان آسیب پذیریِ این اقشار نسبت به دیگران بیشتر است. اینان که از نظر سطح زندگی و امکانات رفاهی در سطح پایینی قرار دارند و از اقشار فقیر جامعه به حساب می آیند، به اندازه ای آسیب پذیرند که با کوچک ترین حادثه ای همان حداقلهای زندگی را هم از دست می-دهند.
فرایند شهرنشینی به واسطة تجمع و تمرکز مردم، تجمع سرمایه و ذخایر در شهرها، میزان آسیب پذیری در برابر بلایای طبیعی را افزایش می دهد. فشار رو به افزایش ناشی از توسعة شهرها، باعث ساختن منازل مسکونی روی زمین های بدون استحکام، مانند دامنه تپهها و زمینهای باتلاقی و نمناک شهرها میشود؛ ولی بناهای این نواحی با یک سیلاب یا زمین لرزه از اولین ویرانه ها خواهد بود.
با توجه به شرایط و محیط زندگی فقیران و آلونکنشینان شهری، بخشهای بزرگی از شهرهای جهان سوم، همواره در معرض بحران بومشناسی و خطرهای ناشی از شرایط نامساعد محیط ساختة دست انسان قرار دارد؛ حتی زمین لرزه ای با قدرت ۴ ریشتر می تواند بیشتر این بناها را تهدید کند. مهاجران روستایی و حاشیهنشینان شهری که خانه های کمدوام خود را در دامنه های پرشیب و پاک شده از درختان بنا می کنند، همواره با خطر بارندگی های شدید روبهرویند.
علاوه بر آنچه گفته شد، یعنی شرایط طبیعی نامناسب، ساختوساز بر بالای تپه ها و مناطق شیب دار و باریکی کوچه ها در صورت بروز بلایای طبیعی، امدادرسانی را به این مناطق با مشکل مواجه می کند؛ زیرا امکان تردد آمبولانس، آتشنشانی و… وجود ندارد.
فقر اقتصادی
معمولاً بیشتر حاشیهنشینان را مهاجران روستایی تشکیل می دهند که با مهاجرت افسارگسیخته به مناطق کلانشهری، باعث بروز پدیدة «شهریشدن مزمن فقر» می شوند. مهاجران با کولهباری از فقر و محنت و به قصد دستیابی به زندگی بهتر، جذب زندگی شهری شده اند. تخصص آنها که بیشتر در زمینة کشاورزی بوده، اکنون در مشاغل کاذب و فعالیتهای ساختمانی، رفتگری، کارگری ساده و به عبارتی در بخشهای غیرمولد به کار افتاده است. حاشیهنشین، این احساس را دارد که شهر، خانة او نیست، اگر چه خانه او در شهر است و ازاینرو پیوسته در تضاد میان عینیت و ذهنیت به سر می برد.
فقر فرهنگی و شهروندی
بی سوادی و کمسوادی، ناآگاهی و جهل به قانون، تعدد و تنوع خردهفرهنگها، توزیع و استفاده نابرابر از امکانات و خدمات آموزشی و فرهنگی در سطوح محلی و ملی و گسترش روزافزون ارتباطات فراملی به تشدید تعارضهای عقیدتی، ارزشی و هنجاری در بین افراد و گروههای اجتماعی می انجامد. در چنین شرایطی، افراد و گروههای اجتماعی، اگر از نظر خانوادگی نیز دچار نابسامانی باشند، در تشخیص اهداف و راههای نیل به آنها دچار سرگردانی شده، از نظر اخلاق نظری و اخلاق عملی دچار تعارض می شوند؛ در نتیجه طبق هنجارها و قواعد عمل نمی کنند و انگیزة مشارکت در امور عام المنفعه و خیر عمومی را از دست می دهند. این افراد برای نیل به اهداف فردی با صرف هزینه های عمومی به رفتارهای خودخواهانه ادامه می دهند و از جامعه انتقام می گیرند.
فرهنگ فقر
حاشیهنشین نه فقط از نظر اقتصادی، وضع مسکن، خدمات شهری و… فقیر محسوب می شود؛ بلکه از نظر فرهنگی نیز در وضعیت فقر به سر می برد. فرهنگ فقر در مناطق حاشیه از طریق سازوکارهای ذیل بازتولید می شود. ویژگیهایی مانند اشتغال ناپایدار و بیکاری، بعد خانوار و بار تکفل بالا و اندک بودن درآمد این افراد، سبب شده تا فقر به همزاد محلات حاشیه مبدل شود. اسکار لوئیس معتقد است که محله های فقیرنشین حاشیه ای شهر، به دلیل نداشتن منابع اقتصادی، جدایی از دیگر طبقات اجتماعی و تبعیض، به تدریج راه و رسم زندگی فقیرانه را می پذیرد. وی این راه و رسم نوعی را فرهنگ فقر مینامد.
لوئیس، ویژگیهای حاشیهنشینان را اینگونه توصیف می کند:
– افراد، خود را کاملاً در حاشیه اجتماع احساس می کنند.
– حس یأس و نومیدی دارند.
– هرج و مرج در هویتهای جنسی دارند.
– بر تشنجات و هیجانات خود، تسلط ندارند.
– در تزکیه نفس و گذراندن وقت، توانایی نسبتاً کمی دارند.
– توانایی اندکی در برنامه ریزی آینده خویش، قدرت گرا بودن، توکل در همه امور دارند.
به اعتقاد لوئیس، حاشیهنشینی با فرهنگ فقر همراه است و ساکنان این مناطق که بیشتر از مهاجرانند به لحاظ قومی و محدودیت در «تحرک اجتماعی» و داشتن پایگاه اقتصادی و اجتماعی پایین با ساکنان سایر مناطق شهری تفاوت دارند. از نظر لوئیس، فرهنگ فقر، مجموعه ای از ویژگیهای خانوادگی، رفتاری، نگرشی و شخصیتی است که فقرا در طول زندگی خود و در شرایط نامساعد مالی به آن عادت کرده و با آن سازگار شده اند؛ حاصل این ارزش های فرهنگی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. این فرهنگ بیشتر در جوامعی دیده می شود که به سرعت دگرگون میشوند.
افراد فرودست جامعه به دلیل دگرگونیهای سریع و وسیع در جامعه و موقعیت پایینی که برای خود احساس می کنند، از جامعه جدا میشوند و از آن فاصله می گیرند و کمکم فرهنگ جدیدی را میآفرینند که با فرهنگ عموم جامعه متفاوت است. از نظر لوئیس، عمده-ترین ویژگیهای این فرهنگ در سطح جامعه، نداشتن مشارکت در فعالیتهای عمومی، پایین بودن سطح تشکل و فقدان انجمن های داوطلبانه؛ و در سطح خانواده، کوتاه بودن دوران کودکی، فقدان حمایتهای لازم از کودکان، روابط ناسالم خانوادگی، ترک خانواده، زنان سرپرست خانوار، فقدان حریم خصوصی و… است. ابعاد فرهنگ فقر در نمودار زیر آمده است.
ابعاد فرهنگ فقر
اختلال در روابط خانوادگی
در مناطق حاشیهنشین تمرکز فقر مزمن، رشد سریع جمعیت، ناهمگونی و بی ثباتی با نابودی نهادهای اجتماعی عمده از جمله خانواده همراه می شود. سستشدن پایه های خانواده و اخلال در روابط خانوادگی به دلایلی همچون فقر، نبود تفاهم، طلاق و…، جامعهپذیری و تربیت کودکان را شدیداً آسیب پذیر می کند. در مجموع، کوتاه بودن دوران کودکی، محروم بودن کودکان از حمایتهای لازم خانوادگی، شروع روابط جنسی در سنین پایین، آزادی و استقلال فرزندان برای ترک خانه، نبود خلوت و حریم خصوصی در محیط خانواده، آزادی فرزندان برای بیرون ماندن از منزل تا نیمه شب و استقلال نسبی فرزندان برای انجام برخی رفتارهای انحرافی نظیر کشیدن سیگار یا حشیش، فرار از خانه و مدرسه و مصرف مشروبات الکلی از ویژگیهای خانواده های حاشیهنشین است.
جرم و جنایت
تعارض خرده فرهنگ ها، خصومت و اختلاف های دیرینه، سودجویی و تحصیل اموال، جریحه دار شدن غیرت و آبرو، نزاع های اتفاقی و اعتیاد از جمله علل وقوع قتل است. این عوامل به روشنی در مناطق حاشیه ای قابل رؤیت است. بیشتر قتلهای اتفاق افتاده یا در این مناطق صورت می گیرد یا کسانی آن را مرتکب می شوند که در این مناطق زندگی کرده اند.
طبق آمارها نزدیک به ۸۰ درصد قتلهای کشور مربوط به مناطق حاشیهنشین شهری است. در دادگاه ها نمونه های فراوانی از این نوع قتل ها وجود دارد؛ مثلاً فردی در یک محلة حاشیهنشین به دلیل نفوذ رطوبت از ساختمان همسایه (که معمولاً هر دو ساختمان را غیرمجاز احداث کرده اند)، با او درگیر شده و نهایتاً همسایه را با اسلحة شکاری به قتل رسانده است؛ یا فردی که ساکن یکی از مناطق حاشیهنشین تبریز است، در منطقة اسپیران و در محل دفن زباله های شهری، برای مسأله جمعآوری زباله و ضایعات با اهالی روستای آناخاتون درگیر شده و با استفاده از اسلحة شکاری، یک نفر را به قتل رسانده و یازده نفر دیگر را مجروح کرده است. در یک مورد دیگر و در یک منطقة حاشیهنشین در تبریز، فردی به دلیل اختلاف ها و خصومت های دیرینه، طفل ۵ سالهای را ربوده و پس از تجاوز به او، کودک را به قتل رسانده بود. همچنین قتل هایی که به دلیل وقوع درگیری های قبیله ای در این مناطق تبریز اتفاق می افتد، قابل ذکر است.
احساس محرومیت و طردشدگی
از نظر جامعه شناسان و نظریه پردازان، بهویژه میشل فوکو، حاشیهنشینی بازگو کنندة وضعیت گروهها و افرادی است که از حلقة فعال و اصلی یک جامعه رانده شده و به عنوان «دیگری» مورد توجه قرار گرفته اند؛ ازاینرو در پیکرة یک اجتماع انسانی شهری، شاهد وضعیت «زیست متنی» و «زیست حاشیه ای» هستیم؛ به عبارت دیگر، گروهها و طبقاتِ مسلط بر منابع کمیاب اجتماعی شهری، به موقعیت «زیست در متن» دست می یابند و در حیات جمعی، نقش سوژه بودن را ایفا می کنند. این خود، مستلزم به حاشیه راندهشدگی گروهها و طبقاتی است که در وضعیت «زیست در حاشیه» به سر می برند و در گسترة فعالیتهای شهری، نقشی نیمهفعال یا غیرفعال دارند؛ به طور کلی می توان چنین گفت که مسائل اجتماعی، خود ناشی از پدیدآمدنِ وضعیت حاشیهنشینی ـ متننشینی در نظام اجتماعی شهری است.
بر همین مبنا، احساس شدید درماندگی، متکی بودن به دیگران، خود را اندک شمردن، احساس ناتوانی در فرو خوردن خشم و سایر احساسات آنی و شدید، توجه شدید به زمان حال، همراه با ناتوانی از چشمپوشی موقت از امور کمارزش در زمان حال برای امور خوشایند بزرگتر در آینده، میل به گوشهگیری، نسبت دادن شکستهای خود به قضا و قدر و مردسالاری شدید از ویژگیهای روانی و شخصیتی حاشیهنشینان است که از یک سو خردهفرهنگ فقر را شکل می دهد و از سوی دیگر زمینه ساز انحرافهای اجتماعی است.
اعتیاد و قاچاق مواد مخدر
بخش عمده ای از ادبیات در حال توسعه، از تأثیر محرومیت اجتماعی به منزله عاملی مهم در زمینهچینی مصرف مواد مخدر نام می برد. به زعم برخی محرومان اجتماعی، احتمالاً اغلب این افراد، مصرفکنندگان هروئین هستند. علاوه بر این، جوانانی که به مدرسه، رغبتی ندارند، به احتمال زیاد در بزرگسالی به جمع بی کاران می پیوندند و این نیز به سهم خود، خطر بزهکاری، رفتارهای ضد اجتماعی و مصرف مواد مخدر را افزایش می دهد.
فوستر در بررسی زندگی مردم در یک محوطة خانه سازی در شمال شرق انگلیس، نوعی همبستگی میان محرومیت اجتماعی، ارتکاب به جرم و مصرف مواد مخدر گزارش داده است. وقتی محرومیت اجتماعی به مصرف مواد مخدر می انجامد، به سهم خود، محرومیت اجتماعی واپسین را به دنبال می آورد.
ردیف | علل و عوامل |
---|---|
۱ | افزایش فاصلة اقتصادی اجتماعی شهرنشینان و حاشیهنشینان |
۲ | در دسترس نبودن مدرسه و درمانگاه و بهداشت و کمبود تجهیزات و تأسیسات شهری |
۳ | شیوع بیماری و جاری بودن آبهای سطحی |
۴ | دوری کردن از قانون و مراکز و ضعف امنیت |
۵ | نبود کنترل اجتماعی شهر و وجود افراد و گروههای مختلف قدرت |
۶ | بهرهمندیِ کم از خدمات عمومی، آلودگی آب، بلند شدن بوی تعفن و گرد و خاک در مناطق حاشیهنشین |
۷ | پایینتر بودن سطح کمی و کیفی واحدهای مسکونی حاشیهنشین ها در مقایسه با منازل شهری |
۸ | خانه سازی غیر استاندارد و بدون نظارت متخصصان و افزایش احتمال خطر هنگام بروز سوانح طبیعی و وجود واحدهای مخروبه ناتمام |
۹ | اختلال در شکلگیریِ نظام کلانشهری کارآمد و متضمن رفاه و کیفیت زندگی شهروندان |
۱۰ | اتکای جوامع حاشیهنشین به سازوکارهای سنتی خود و دوری از واحدهای تجاری |
۱۱ | تجمع مکانهای مسکونی کوچک در کنار هم، فشردگی و نبود زمین برای سایر فضاهای شهری و شکل گیری سکونتگاههای خودرو پیرامون برخی روستاهای تهران در شرایط جدید |
۱۲ | استقرار در اراضی کشاورزی و از بین بردن آنها و تعطیلی مشاغل کشاورزی در روستاها |
۱۳ | تجمع همة اقشار کمدرآمد و افزایش مشاغلی نظیر دوره گردی و خردهفروشی برای فروشندگان دوره گرد در معابر و کارگری ساختمان و رانندگی و ایجاد مکانهای نامطلوب |
۱۴ | ساختوساز پنهانی و شبانه و کمدوام و بی دوام بودن ساختمانها و چهرة فرسودة آنها |
۱۵ | روابط اجتماعی بالا و سروصدا و بی توجهی ساکنان به این امر |
۱۶ | تراکم و ازدحام جمعیت در کوچه ها و آلودگی منظر در مناطق حاشیهنشین و نداشتن چشماندازهای مطلوب و معابر و مراکز خدماتی و آموزشی (زمین بازی بچه ها و زمین ورزشی) |
۱۷ | محرومیت افراد حاشیهنشین از حقوق مدنی به دلیل اندک بودنِ قدرت سیاسی و اقتصادی |
۱۸ | گسترش فعالیتهای زیرزمینی و غیرقانونی |
۱۹ | ناکامی نظام رسمی، چه از لحاظ شیوة اسکان و چه از لحاظ تأمین مالی در تأمین شیوه ها و چارچوب های مناسب برای اقشار کم درآمد |
۲۰ | فشارهای روزافزون ساکنان برای به دست آوردن حقوق شهروندی و سایر امکانات و به رسمیت شناخته شدن |
۲۱ | رشد سریع جمعیتی و گسترش کنترل نشدة فیزیکی در سطح و سرانجام نزدیک شدن روز به روز به سمت پیوستگی و یکپارچگی نقاط نزدیک به هم |
۲۲ | مکانگزینی در حول محورهای ارتباطی و تحمل ترافیک سنگین این محورها |
۲۳ | نفوذ بالای شخصیتهای غیر موجه، نظیر زمینداران و مالکان و بورس بازان زمین |
۲۴ | مشارکت بالا در حل مشکلات محله |
۲۵ | نابودی بخش تنفس زیست محیطی منطقة کلانشهری تهران در بخش جنوبی و ناپایداری امکان زندگی سالم در تمام منطقه |
۲۶ | ترکیب شغلی نامتعادل و شکل نگرفتن مشاغل خدماتی لازم برای زندگی به علت وابستگی شغلی و اقتصادی شدیدی به شهر تهران و تشدید این وضعیت |
۲۷ | بی کاری و فقر و اعتیاد |
۲۸ | استفاده از معابر برای گذران اوقات فراغت زنان و کودکان و گردهمایی مردان |
۲۹ | پل ها و اتصالات ناکافی و غیرمستحکم |
۳۰ | وجود سیمکشی های غیرمجاز و شبکه ای از سیم بر فراز سکونتگاهها و وجود تانکرهای آب بر فراز بام خانه ها و شبکة نفت در کنار درهای ورودی |
۳۱ | تنگ و باریک بودن شبکه های داخل بافت فرسوده و ناممکن بودن آمد و شد وسایل نقلیه در داخل بافت |
۳۲ | فقدان فضای سبز پارک و درختکاری و فضاهای فرهنگی مانند سینما، فرهنگسرا و کتابخانه |
۳۳ | استفاده از معابر برای انبارکردن وسایل، شستوشوی لباس، ظروف و… |
۳۴ | حضور و بازی کودکان در کنار زباله ها، آب های آلودة جاری و در فضای آکنده از بوهای نامطبوع و حضور اهالی در حال گذران زندگی روزمره در چنین فضایی |
۳۵ | بالا بودن شاخصهای تراکمی نظیر نفر در واحد مسکونی، نفر در اتاق و خانوار در اتاق |
۳۶ | پایین بودن شاخص های سرانه، نظیر سرانة زمین مسکونی، سرانة زیربنا، سرانة اتاق به نفر و اتاق به خانوار |
۳۷ | یک طبقه بودن اکثر ساختمانها که متوسط واحد مسکونی در هر ساختمان حدود یک واحد است و پایین بودن میانگین اتاق در واحد مسکونی |
۳۸ | پایین آمدن هزینه های زندگی |
۳۹ | تاریکی در شب و نبود روشنایی در خیابانها و کوچه های تنگ و باریک و پوشش نامناسب شبکه ها و خاکی بودن معابر |
۴۰ | روکش مناسب خیابانها |
۴۱ | دفع نامناسب زباله و توجه کم ساکنان به این امر |
۴۲ | بالاتر بودن سطح اشتغال در منطقه از حد متعارف و تکافوی ناکافی برای کسب درآمد |
پایش سبک زندگی، سال دوم، شماره ۱۱، بهمن ۱۳۹۴، صفحات ۹۶-۱۰۵.