انیمیشنهای آمریکایی و خانواده مدرن (بخش اول)؛ نگاهی به مجموعه انیمیشنهای عصر یخبندان
نویسنده: دکتر محمد شکیبادل
مقدمه: سیطره رسانه و سینما
امروزه زندگی مدرن بدون تلویزیون، سینما، تلفن همراه، رایانههای شخصی، اینترنت، ماهواره و تکنولوژیهای مشابه، اگر غیرممکن نباشد، با دشواریهای زیادی روبهرو است؛ به گونهای که تصور زندگی بدون این ابزارها برای اکثر مردم غیرممکن است. رسانههایی که سیطره خود را بر زندگی، هویت و جامعه انسانی به رخ میکشند.
شاید به همین دلیل جامعهشناسان دنیای امروز را به نامهایی چون «عصر رسانهها»، «عصر ارتباطات»، «عصر انفجار اطلاعات»، «عصر انقلاب تکنولوژی اطلاعاتی» و… نامگذاری کردهاند؛ چراکه در بررسیهای خود همواره میزان پیوند یک جامعه را با افق شگرف تغییرات و میزان تحرک آن در زمینه ارتباطات مینگرند.
انسان قرن بیست و یکم در دنیایی مجازی و رسانهای سردرگم شده و هویت خود را جستوجو میکند؛ هویتی که دیگر حقیقتی بیرونی ندارد و شکل یافته از تصویرهایی است که تلویزیون، سینما، ماهواره و رسانههای ارتباطی برای او رقم میزنند. با نگاهی عمیقتر میتوان دریافت که هویت و ذات انسانی ناگزیر از تحول، پویایی و حرکت است. حرکت و تحول ناگزیر آدمیان را به ارتباط با یکدیگر وا میدارد. ارتباط جوهره زندگی گروهی انسانها است که از ورای آن به انتقال دانشها، ارزشها، باورها، مهارتها و نگرشها از فردی به فرد دیگر دست مییازند و این گامی است در جهت شکلگیری و تغییر شناختها، عقاید و ارزشها و رفتار انسانی. ارتباط شالوده اجتماع است و تغییر و تحولات جامعه را بنیان میگذارد. ارتباط نیازمند ابزار است و جامعهشناسان رسانه را ابزار ارتباطی میدانند. اگرچه در توصیف رسانه، آن را وسیلهای میدانند که فرستنده از طریق آن معنا و مفهوم مورد نظر خود (پیام) را به گیرنده منتقل میکند، اما دیدگاههای دیگری نیز وجود دارد که رسانه را خود پیام میداند.
از جمله مهمترین شیوههای ارتباطی، ارتباط جمعی یا تودهای است. ارتباط جمعی نوعی از ارتباط است که در آن افرادی زیاد، ناآشنا و نامتجانس، که به آسانی قابل شمارش نیستند، مشارکت میکنند. رسانههایی چون روزنامه، تلویزیون، رادیو، سینما و رسانههایی چون ماهواره، اینترنت و… را میتوان وسایل ارتباط جمعی یا رسانههای همگانی نامید. رسانههایی چون تلویزیون، سینما و رسانههای تصویری به دلیل استفاده از امکان ارتباط تصویری در کنار گفتار و به کارگیری تکنیکهای پیچیده و هنرهای گوناگونی چون طراحی، موسیقی، نمایش، و… جزو پیشرفتهترین رسانههای همگانیاند. البته رسانههایی چون اینترنت، رایانه و… به دلیل ایجاد فضای تعاملی پویا، زنده و مستقیم رسانههای قدرتمندتری به نظر میرسند و فضاهای جدیدتری را برای ارتباط بین انسانها ایجاد کردهاند.
به نظر نظریهپردازان و جامعهشناسان رسانههای همگانی کارکردهای گوناگونی چون سیاسی، تفریحی، اطلاعاتی و… دارند. اما شاید یکی از مهمترین این کارکردها تأثیری است که رسانهها در فرهنگسازی، پرورش و تغییر در نگرشهای اجتماعی، بهویژه مفهوم خانواده، دارند.
رسانههای جدید تأثیر بسیار شگرفی در پیدایی عادات تازه، تکوین فرهنگ جهانی، تغییر در رفتار و نگرش انسانها دارند. از این رو برخی، مانند کورت لوین، این رسانهها را «دروازهبانان جامعه» نامیدهاند. بنابراین گردانندگان تلویزیونی و سینماگران، به عنوان صاحبان رسانه، باید مسیری را برگزینند که به سلامت، رشد، توسعه و اصطلاح جامعه و افراد منتهی شود. لاسول، یکی از نظریهپردازان رسانههای همگانی، معتقد است که رسانهها باید به حراست از محیط و همبستگی بین اجزای جامعه و انتقال میراث فرهنگی ـ اجتماعی از نسلی به نسل دیگر کمک کنند. از این رو بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی، رسالت رسانه را رسالتی فرهنگی ـ تربیتی دانسته و تلویزیون را «دانشگاهی عمومی» قلمداد کرده است.
فرهنگ رسانهای، که از طریق سینما و تلویزیون تولید میشود، مشتمل بر ارائه فیلمها، موسیقی عامهپسند، سریالهای خانوادگی کمارزش، مسابقات تلویزیونی سرگرمکننده، اخبار و اطلاعات کنترل شده و مواردی از این دست است که به نوعی در حال ساخت و تولید نوعی مشابهسازی و یک فرهنگ همسانسازی شده هستند. اندیشمندان مکتب فرانکفورت را شکلی از تجارت فرهنگ یا صنعت فرهنگ میدانند. «هورکهایمر»، «آدورنو» و پیروان ایشان رویکردی انتقادی به رسانه دارند و از طریق مطالعات ارتباطی و فرهنگی، تحلیل متون، و بررسی تأثیرگذاری بر مخاطبان و تأثیرات اجتماعی و ایدئولوژیک رسانه بر جامعه معتقدند فرهنگ به کالای صنعتی بدل شده است. رسانه نیز در این میان تلاش میکند تا انسانها را به موجوداتی یکدست و یکشکل بدل نماید و هنجارهای زیبایی، حقیقت و ارزشهای مربوط به سبک زندگی را به شیوه خود تعریف نموده، به خوراک فرهنگی انسان تبدیل نماید. در این روند انسان نیز به کالایی مصرفی شبیه است که از طریق رسانهها تولید و بازسازی میشود. در هجوم رسانه خانواده نه تنها جایگاه فرهنگسازی خویش را از دست میدهد، بلکه تعاریف خانواده و جایگاه فرد در آن نیز مطابق سلیقه فیلمها و قصههای رسانهای تعریف خواهد شد و کارشناسان رسانههای ارتباط جمعی و نویسندگان قصههای سینمایی و انیمیشنها ارزشهای مورد نیاز خود را به انسانها منتقل میکنند.
در این مقاله تلاش شده است با بررسی ویژگیهای انیمیشنهای آمریکایی در یک نمونه موفق و پرطرفدار (عصر یخبندان) به ارزیابی تعاریفی که در این انیمیشن از مفهوم خانواده ارائه شده است پرداخته شود.
یکم) ویژگیهای انیمیشنهای هالیوودی
اگرچه انیمیشنهای هالیوودی و آمریکایی با هدف سرگرم کردن مخاطب و با مؤلفههایی چون جذابیت و درگیر کردن احساس کودکان شکل میگیرند، اما ویژگیهای منحصربهفردی نیز دارند که در مقایسه با انیمیشنهای شرقی و ژاپنی آنها را متمایز میکند. در جامعه ما با توجه به شرقی بودن ایران و نزدیکی فرهنگ خاور دور به مرز و بوم ایرانی ـ اسلامی انتظار میرود که ذهن مخاطبان انیمیشن با کارتونهای شرقی پیوند بیشتری داشته باشد؛ اما از آنجا که ژاپنیها برای انتقال فرهنگ شرقی خود ویژگیهایی را در انیمیشنسازی دنبال میکنند که به گونهای بازتاب فرهنگ خاص آن سرزمین است و مخاطبان ایرانی در طول سالها انس و پیوند با فیلمهای غربی و هالیوودی ذائقهشان به مؤلفههای سینمای آمریکایی عادت کرده است، تأثیر انیمیشنهای آمریکایی بر فرهنگ ایرانی به مراتب بیشتر از انیمیشنهای شرقی است. نکته دیگر اینکه مؤلفههای موجود در انیمیشنهای آمریکایی مؤلفههایی مبتنی بر کارکردهای دمدستی و سهلالوصولتر برای مخاطب است و فضایی ملموستر را تصویر میکنند؛ در حالیکه انیمیشنهای شرقی با رویکردی محتواگرا و تصویر فضاهای عمیقتر و غیرمتعارف، ذهن کودکان راحتطلب دنیای مدرن را به چالشهایی میکشاند که فی نفسه کودکان روزگار ما از آن گریزانند.
• از ویژگیها و مؤلفههای انیمیشنهای آمریکایی میتوان به استفاده از کاراکترهای حیوانهای انساننما اشاره کرد. شخصیتهای اینگونه انیمیشنها غالباً حیواناتی هستند با رفتارهایی انسانی. پرداختن به حیوانهای انساننما از ویژگیهایی است که در ادبیات کودک و نوجوان از سالهای دور مد نظر بوده است. البته شخصیتهای حیوانی در ادبیات کلاسیک بیشتر حضور دارند. از کتابهای شاخص آن در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی میتوان به کلیله و دمنه و از نمونههای اروپایی آن میتوان به نوشتههای زیبای بئاتریکس پاتر، مانند پیتر خرگوشه، و همچنین هانس کریستین اندرسن پدر ادبیات کودک جهان اشاره کرد که برخی داستانهای آن، مانند جوجه اردک زشت، برای هر سطحی از خوانندگانش زیبا و دلنشین است.
در فرهنگ عامیانه و باورهای هر جامعهای میتوان ردپای چنین گرایشی را به وضوح مشاهده کرد. یادمان بیاید قصههایی که مادربزرگهایمان از زبان حیواناتی با رفتاری انسانی برایمان بازگو میکردند. انیمیشنهای امروز آمریکایی با درک چنین ویژگیای و شناخت اشتیاق مخاطب، به تصویر حیوانهای انساننما میپردازند؛ انیمیشنهایی چون عصر یخبندان، داستان کوسه، در جستوجوی نمو، پاندای کونگفوکار، فصل شکار و… . جالب آنکه در بعضی انیمیشنها حیوانهایی تصویر میشوند که هیبتهایی عجیب و غریب و ترکیبهایی غیرمتعارف دارند، اما همچنان در میان کودکان پر طرفدارند؛ شخصیتهایی که به نوعی غول و هیولا هستند، مانند شخصیتهای شرکت هیولاها و شرک، شخصیتهایی که وسایل و ابزارند، مانند شخصیتهای داستان اسباببازی، و شخصیتهایی که ربات و ماشیناند، مانند wall-e، رباتها و ماشینها.
• شاخصه دیگر انیمیشنهای آمریکایی مبالغه در داستان و شخصیتپردازی است. شخصیتهایی که تواناییهای عجیب و غریبی در وجود خود دارند، از شجاعت، توان مبارزه، جنگیدن و مهارتهای رزمی گرفته تا پرواز و خلاقیتهای آنها در آوازخوانی و شیرینکاریهای دیگر. ماموتهای بزرگ و عظیمالجثه عصر یخبندان از درخت بالا میروند و یا مانند موشهای درختی با دمشان از درختان آویزان میشوند. همچنین راسوی شجاع در قسمت سوم سوار بر دایناسورهای پرنده به جنگ دایناسورهای دیگر میرود. اینگونه بزرگنماییها در شخصیتپردازی و روایت داستانی شخصیتهای کارتونی را برای کودکان دوستداشتنیتر کرده، مخاطب خرد سال را تا پایان ماجرا روبهروی صفحه جادو و چشمان قصهگوی مدرنشان میخکوب میکند. یکی از ویژگیهای قصهگویی برای کودکان اغراق در پرداخت شخصیتها و طرح داستانی است. طرحهای قصههای کودکان همواره با بزرگنماییهایی از این دست همراه است که از این طریق حس خیال پروری کودکان را ارضا کرده، به پرورش خلاقیتهای ذهنی آنان کمک شایانی میکند. یادمان بیاید که کودکان «شنل قرمزی» را از شکم گرگ بدجنس داستان بیرون میکشند و با لوبیای سحرآمیز به آنسوی ابرها میروند تا چنگ سحر آمیز را از دست دیو قصر رؤیاها بیرون بیاورند و آواز خوشبختی را برای مردمان سرزمینشان بنوازند.
• ویژگی برجسته آثار هالیوودی الگوی همیشگی تعلیق، کنکاش، جستوجو و تعقیب و گریز است. در چنین الگویی شخصیت یا شخصیتهای داستان در طول ماجرای فیلم به دنبال گمشدهای میگردند و این جستوجو، که تا پایان داستان ادامه دارد، از چنان کششی برخوردار است که مخاطب را تا پایان ماجرا با خود میکشاند. اگرچه این شیوه روایت داستان، یک الگوی مرسوم و تکراری است و در اکثر فیلمهای هالیوودی میتوان آن را یافت، اما عطش سیریناپذیر ذات آدمی در کشف پاسخ معما و اشتیاق به کنکاشگری تأثیری شگرف بر مخاطب خردسال گذاشته، او را به تعقیب ماجرای داستان وامیدارد.
گفتنی است که در چنین الگویی همواره از دو قطب مثبت و منفی و یا به تعبیری قهرمان و ضدقهرمان استفاده میشود. قهرمانی که برای حل معمای داستان با نیروهای اهریمنی و شریر و ضدقهرمان درگیر میشود و ماجرا با کشمکشهای او میرود. ناگفته پیداست که کودک با شخصیت قهرمان همذاتپنداری کرده، برای حل ماجرا خود را در وسط صحنه میبیند. همین امر بر جذابیت و درگیری کامل احساسات کودک با ماجرای داستان، اثری شگرفی میگذارد. البته باید توجه داشت که نویسندگان فیلمنامههای انیمیشنهای آمریکایی به همذاتپنداری مخاطب با شخصیتها توجه ندارند و بیشتر تلاش میکنند تا حس قهرمانپروری و تهییج به مبارزه را در مخاطب کودک برجسته کرده، به تحریک احساسات او بپردازند.
• کاربرد تعلیق و غافلگیری در انیمیشنهای آمریکایی نیز قاعدهای اساسی است. با وجود اینکه مخاطب میداند داستانهای کودکان همیشه باید پایان خوشی داشته باشند؛ ولی همچنان حدس زدن پایان داستانها در اینگونه آثار دشوار و دور از ذهن است؛ برای نمونه به سیر ماجراها و پایان آن در داستانهای عصر یخبندان، up، شرکت هیولاها و wall-e بنگرید.
• آنچه در انیمیشنهای آمریکایی به خوبی از آن استفاده میشود پرداختن به دستمایههای طنز، کمیک فیلم و شیرینکاریهایی است که شخصیتهای داستان از خود بروز میدهند. همین ویژگی شخصیتهای فیلم را بامزه، دوستداشتنی و باورپذیرتر میکنند. شیرینکاریها و خوشمزهگیهایی که از شخصیت اصلی داستان کوسه با صدا پیشگی ویلیام اسمیت صادر میشود، آنچنان برای مخاطب جذاب است که حتی با ازدسترفتن لذت کشف ماجرای فیلم (پس از تماشای بار اول فیلم)؛ برای دیدن شوخیها و طنزهای به کار رفته در آن؛ حاضر است فیلم را چندین بار ببیند.
ورای خلاقیت و نوآوریهایی که بر آمده از توان نویسندگان آمریکایی در خلق این شیرینکاریها است، باید دانست که معمولاً برای ابداع اینگونه لطیفهها، نویسنده یا کارگردان در حین کار از چندین طنزپرداز کمک میگیرد تا شیرینکاریهای تازهتری را به اثر خود اضافه کند. استفاده از اینگونه ترفندها و نو بودن دستمایههای کمیک را در انیمیشنهای بسیاری میتوان مشاهده کرد؛ انیمیشنهایی چون «شرک»، «عصر یخبندان»، «شرکت هیولاها»، «در جستوجوی نمو»، «راتاتوییل» و «ابری با احتمال باران کوفته قلقلی» از این دسته هستند. صحنههایی چون مبارزههای بامزه شرک و پرنسس با جنگلیها، که از برخی فیلمهای رزمی کرهای الهام گرفته است، صحنههای تلاش سالیوان برای محافظت از دخترک کوچک و شیرینی به نام «بو» که وارد شرکت هیولاها شده و منافع شرکت را به خطر انداخته است، صحنه حمله مرغان ماهیخوار به پلیکانی که پدر نمو را برای رسیدن به فرزندش کمک میکند، و صحنههای جذاب همکاری موشها و آدمها در آشپزخانه راتاتوییل همه سرشار از شیرینکاریهایی است که مخاطب را با لذتی عمیق همراه کرده، صحنههای فیلم را فراموشنشدنی میکند.
• پرداختن به شخصیتهای فرعی و تأثیر مستقیم و حضور پررنگ آنها در سیر داستان از ویژگیهای دیگر انیمیشنهای آمریکایی است. شخصیتهای فرعی «در جستوجوی نمو» یا «عصر یخبندان» و دیگر انیمیشنها را به یاد بیاورید که چگونه در پیشبرد داستان اثرگذارند. شخصیتهایی که همراه و همگام با شخصیت اصلی تصویر شدهاند و گاه از شخصیتهای اصلی ماجرا، دوستداشتنیتر و ماندگار ترند. به ماهی آبی رنگ و پرحرفی که سفر طولانی در جستوجوی نمو را در کنار پدر نمو برای یافتن او طی میکند دقت کنید یا به شخصیتهای پرداخت شده در آکواریومی که نمو در آن گرفتار است. همینطور در عصر یخبندان (قسمتهای ۲ و ۳ ) شخصیتهای فرعیای چون کراش و ادی، موشهای درختی. این شخصیتها اگر از داستان حذف شوند، عصر یخبندان چیزی کم دارد و دچار خلائی قابلتوجه خواهد شد.
در برخی انیمیشنها، شخصیت یا شخصیتهای فرعی ماجرایی جداگانه را روایت میکنند که به موازات داستان اصلی فیلم پیش میرود؛ چه به درک ماجرای اصلی فیلم کمک کند و چه خود به صورت مستقل دارای مفاهیمی ضمنی و مجزا باشد. از نمونههای بارز این شخصیتها، شخصیت اسکرات، سنجاب عشق بلوط مجموعه عصر یخی است.
• ویژگی دیگری که برای مخاطبان کودک این دسته انیمیشنها جذبه و زیبایی ایجاد میکند، استفاده از تصنیفها و موسیقیهای شاد و نزدیک به دنیای ذهنی کودکان است. آهنگ و تصنیفهای انیمیشن بامبی تا سالها پس از اکران آن به عنوان یکی از بهترین موسیقیهای کودکانه به فروش میرسید. همچنین آهنگ و تصنیفهای انیمیشنهایی چون شیرشاه، اسپریت و برادر خرس در ماندگاری این آثار تأثیر بسزایی داشتند. تصنیفها و آهنگهای این فیلمها به صورت ویژه برای هر قسمت از داستان ـ فصلها و صحنههای مختلف ـ توسط گروههای سازنده موسیقی، پس از اتمام داستان و ساخت فیلم، متناسب با محتوای هر بخش تولید و تدوین شده، به فیلم ضمیمه میشود. از این رو آهنگ و اشعار بهکار رفته در تصنیف، آنچنان با محتوای داستان، پرداخت شخصیتها و پیشبرد ماجرای فیلم گره خورده است که از متن داستان جداییناپذیر است.
• یکی از ویژگیهای ملموستر شدن شخصیتها، فضا و روایت داستانی در انیمیشنهای آمریکایی پرداخت دقیق و عینی جزئیات است؛ برای مثال در پرداخت ظاهری شخصیتهای انیمیشنهای نامبرده، حرکت موهای بدن جانوران و گونه و مژههای شخصیتها نیز قابل رویت است. همچنین پرداختن به جزئیاتی چون جاری شدن نسیم بین شاخ و برگ درختان و بارش ملموس برف و باران و تصویر کردن حرکتهای زیبای آب مثل حرکت امواج یا جاری شدن آب در مسیل رودخانه و… فضای داستان را ملموستر و باورپذیرتر میکند. تمامی موارد ذکر شده را میتوان در مجموعه عصر یخبندان به خوبی مشاهده کرد. یکی از پرداختهای زیبا و دقیق جزئیات را میتوان در صحنههای خیس شدن جانوران پس از افتادن در آب (عصر یخبندان ۲) دید. تصویر کردن موهای خیس شده و آویزان، پوست براق خیس و انعکاس نور روی موهای خیس شخصیتها، از جلوههای زیبای پرداخت شده در این صحنهها است.
• معمولا شخصیت منفی داستان، ضدقهرمان است و از نظر ظاهری و باطنی به گونهای طراحی میشود که مخاطب با آن همذاتپنداری نمیکند. البته این شیوه وام گرفته از پرداخت کلاسیک شخصیت منفی در داستان است. در داستانهای کودکانه، شخصیتهای منفی، همواره بر اساس قاعدهای نانوشته، نماد شرارت، خباثت و بدجنسیاند. رد پای این شخصیتها را در گرگ شنل قرمزی و مادرخوانده بدجنس سیندرلا میتوان دنبال کرد. امروزه با تحولات روزافزون و گذار از دوران مدرن به پستمدرن، نگاه نویسندگان، کارگردانان و حتی مخاطبان به شخصیتهای داستان همانند گذشته خطکشی شده و سیاه و سفید نیست. پرداخت شخصیتهای منفی آثار امروزی آنچنان کریه و دورازدسترس صورت نمیگیرد. شخصیتهای داستانهای امروزی خاکستریاند. خوبانشان نه آنچنان خوباند که معصوم و بیخطا باشند و بدهایشان نه آنچنان آلوده و پلید که راه بازگشت برایشان بسته بنماید. درست مانند آدمهای پیرامونی ما و دنیای واقعی که هر کسی معجونی از خوبیها و بدیها است. از این رو شخصیتهای اینگونه انیمیشنها برای مخاطب باورپذیر است؛ تا آنجا که در موارد بسیاری دیده شده کودکان علیرغم اینکه با قهرمان داستان همذاتپنداری کردهاند، شخصیت منفی فیلم را هم دوست دارند؛ چراکه چنین شیوهای به صورت غیرمستقیم و پنهانی به مخاطبِ کودک میآموزد که شخصیتهای منفی هم دارای نکاتی دوستداشتنی هستند و هر شخصیت منفی نیز میتواند خصیصههایی ارزشمند داشته باشد. این نگاه با جامعه امروزی ما، جامعهای که آدمهای آن سیاه و سفید نیستند و آدمهایی خاکستری و چند بعدیاند؛ سازگارتر است. همچنین بسیار اتفاق افتاده است که کودکان علیرغم انتظار منتقدین یا پدرمادرهایشان شخصیت جادوگرها و کاراکترهای منفی داستان را بیشتر از شخصیت مثبت ماجرا دوست دارند.
• انیمیشنهای آمریکایی، با حفظ همین خصیصهها، آثاری با مخاطبان جهانیاند و تأثیراتی عمیق در مقیاس جهانی باقی میگذارند. این انیمیشنها حتی اگر ویژگیهای منطقهای خاص یا اقلیمی منحصربهفرد و بومی را داشته باشند، باز هم دایره تأثیرگذاری آنها جهانی است. این نکته همان شعار و دستورالعمل گابریل گارسیا مارکز، نویسنده بزرگ آمریکای لاتین و نویسنده برجسته سبک رئالیسم جادویی، در ادبیات داستانی است که معتقد بود نویسنده برای جهانی شدن باید بومی و محلی بشود؛ یعنی راه جهانی شدن را گذر از درک آیینها، سنتها و آداب و رسوم محلی و منطقهای مرز و بوم خود میدانست.
انیمیشنهای آمریکایی به خوبی با پرداختن به دستمایههای فرهنگ خود و حفظ ویژگیهای اجتماعی ـ سیاسی جامعه آمریکا در تمامی دنیا مطرح میشوند و مورد توجه مخاطب قرار میگیرند. جالب آنکه در اکثر جوامع و فرهنگها، مخاطب با آن همذاتپنداری کرده، احساس میکند سازندگان اثر با دغدغههای اجتماعی و فرهنگی او همسو شدهاند.
• یکی از دلایل مهم تأثیرگذاری انیمیشنهای هالیوودی این است که از تکنیکها و آثار ماندگار سینمای آمریکا در خلق انیمیشنها استفاده میشود. انیمیشنسازان به وضوح اقدام به کپیبرداری از آثار بزرگان سینما مینمایند و به آن افتخار میکنند. استفاده از صحنههای گیرا داستانها و فیلمنامههای برجسته نویسندگان و حتی مشابهسازی عینی از فیلمهای ساخته شده شیوهای است که در میان انیمیشنسازان هالیوود بسیار به چشم میآید؛ از آن جمله میتوان به «فرار مرغی» اشاره کرد که در برخی صحنهها و فضای داستان کپیبرداری لحظه به لحظهای از اثر ماندگار جان استرجس، «فرار بزرگ»، است. همچنین میتوان به «شیر شاه» که اقتباسی آزاد از نمایشنامه هملت، نوشته شکسپیر است، اشاره کرد. این شیوه نه تنها ادای دینی به آثار بزرگان سینما است که یکی از رازهای تأثیرگذاری بیشازپیش انیمیشنهای هالیوودی است.
• ویژگی دیگری که میتوان آن را در اکثر فیلمهای هالیوودی، نه فقط انیمیشنها، مشاهده کرد نگاه صرفاً زمینی و مادی است. انیمیشنهای آمریکایی متأثر از فرهنگ و فلسفه زندگی در غرب، صرفاً به واقعیت عینی و ملموس افراد جامعه توجه کرده، ارزشی برای نگاه ماورائی و معنوی برای مسائل قائل نیستند. با چنین نگاهی هدف از زندگی کسب همین عینیت ملموس و بهره بردن بیشتر از دنیای مادی است. بنابراین لذتگرایی و خودمحوری نقطه شکلگیری و هدف نهایی هنر غرب و به تبع سینمای آمریکا است.
مخاطب چنین سینمایی ناخودآگاه نوعی گرایش امانیستی و انسانمحورانه مییابد و در دراز مدت لذتگرایی و خودمحوری جزء جداییناپذیر شخصیت وی خواهد شد. رد پای گرایشاتی اینچنینی را در نسل جوان جامعه امروزی به وفور میتوان مشاهده کرد. در طول ۳۶ سال پس از انقلاب ارائه آثاری اینچنینی در سینما، تلویزیون و شبکههای پخش خانگی به یاری امکانات فراوان دنیای دیجیتال، مانند اینترنت و رایانههای شخصی، جامعه نو پای اسلامی در سراشیب کمرنگ شدن ارزشهای انسانی ـ اسلامی قرار گرفته است. به همین دلیل عجیب نیستکه جوانان در دل جامعهای دینی با نگرشی امانیستی انس گرفتهاند.
• نکته مهم دیگر در انیمیشنهای آمریکایی گنجاندن هوشمندانه پیامهای غیرمستقیم و لایههایی چندگانه برای آثار هنری و سینمایی است. حل معما و لذت کشف همواره از ویژگیهای ذاتی انسان است. از این رو ساختار آثار هنری با نوعی پیچیدگی و پنهانکاری تدوین میشود تا مخاطب را وادار به کشف معماهای زیباییشناسانه کند. کشف لایههای زیرین و ابعاد مختلف و متفاوت آثار سینمایی همواره مخاطب را به وجد میآورد و با کشش ذاتی و هیجان درونی او همراه است. انیمیشنهای هالیوودی از این قاعده بهرهمندند و به همین دلیل مخاطبان از جنسهای مختلف و ردههای متفاوت سنی را به راحتی جذب میکنند. البته نباید از نظر دور داشت که پیامها و نکات القایی اینگونه آثار میتواند برای فرهنگها و جوامع مختلف آثار مخربی به همراه داشته باشد.
ترویج فرهنگ آمریکایی و ادعای اینکه این فرهنگ نماد قدرت، اخلاق و زندگی بهتر برای جهانیان است، از مؤلفههای ثابت بیشتر فیلمها و انیمیشنهای هالیوودی است که ناخودآگاه مخاطب را به نوعی توهم جدایی از فرهنگ خودی دچار میکند.
ادامه دارد…
پایش سبک زندگی، شماره هفتم، خرداد ماه ۱۳۹۴، صفحات ۶۲-۸۱.