علل، عـوامل و زمینهها
شــرایط، چالشها و تهدیدهای مـوجود میتوانند تســهیلکننده و زمینهساز گســترش پدیده طلاق در سـطح جـامعه بـاشــند و درصورتیکه در برنامهریزیهای اجتماعی موردتوجه قــرار نگیرند، همچنان با روند رو به رشــد این پدیده روبهرو خواهیم بود. پدیده طلاق، آثار و عوارض حاصل از این پدیده میتواند مـنجر به بروز ســایر آسیبهای اجتماعی شود و در جامعه نوعی بحران اجتماعی و ناامنی را به همراه آورد.[1] طلاق بهعنوان یک پدیده اجتماعی منبعث از مجموعه علل و عوامل متعدد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خاصه مباحث فرهنگی است و تعیین یک عامل اصلی و قطعی بروز طلاق امکانپذیر نیست؛ اما میتوان آن را در سه دسته کلی فردی، خانوادگی و اجتماعی، تقسیمبندی کرد.[2]
1)فردی
علل و زمینههای فردی عبارتاند از:
الف) تفاوتهای فردی و فـرهنگی
بـسیاری از اخـتلالات در روابط زناشویی بـهدلیـل عدم تناسب زوجین از نـظر ویـژگیهای فردی و فرهنگی است. برخی از این ویژگیها عبارتاند از تناسب سن، تناسب فیزیکی، باورها و عقاید فـکری و مـذهبی، وضعیت اقتصادی و بافت فرهنگی-اجتماعی.
ازدواج و روابط مـشابه آن در داخـل یک بافت فرهنگی رخ میدهد که این بافت، چگونگی ازدواج را تعریف میکند. به عبارتی استانداردهای رابطه در بافت فـرهنگی، مـطرح و تـقویت میشود. زوجینی که از نظر زمینه فرهنگی-قـومی و نـژادی بـاهم تـفاوت دارنـد، انـتظارات و باورهایشان در مورد روابط زناشویی نیز متفاوت است.[3]
ب) مشکلات شدید شـخصیتی روانـی
شاخص خطرآفرین برای آشفتگی رابطه و طلاق، اختلال روانی شخص در گذشته و یا حال است. قسمت اعظم مشکلات ارتباطی و طلاق در میان افراد مبتلا به اختلال روانی شدید، افسردگی و برخی اختلالات اضـطرابی گـزارش شده است بهطوریکه میتوان گفت تعارضات زناشویی و اختلالات روانشناختی بهطور متقابل بر روی یکدیگر تأثیر دارند. یکی از اختلالاتی کـه در بـین زوجین مراجعهکننده به دادگاهها بـسیار مشاهده میشود و عامل بسیار مهمی در بروز طلاق بوده، اختلال شخصیت پارانویید است. این اختلال هسته مرکزی آن را عدم اعتماد به دیگران و روابط زناشویی اسـت. ایـنگونه افراد، جهان خارج را در جـهت مـقابل و متضاد با خود میبینند و احساس عدم اعتماد به دیگران را همراه خود دارند.[4]
ب) عـدم بلوغ عاطفی و فکری
بلوغ عاطفی متضمن وجود بده-بستان عاطفی و قابلیت درک احساس دیگری یا همدلی است و فـراتر از هـمه به رسمیت شناختن نیازهای دیگری و پذیرش مسئولیت برآوردن آن نیازها است. ازدواج و تشکیل خانواده بـه مـعنی پذیـرش این مسئولیت برای همه عمر و قبول تأمین نیازهای شریک زندگی است. افرادی کـه به بلوغ عاطفی نرسیدهاند تنها در زندگی به خود فکر میکنند. هدف این افـراد از ازدواج فقط حمایت شدن اسـت، بهطوریکه بهدنبال یک جاده یکطرفه در ازدواج هستند. بهاصطلاح آویزانشدن به شخصی بهعنوان شوهر یا زن، اینان در ازدواج نه بهدنبال همسر بلکه در پی میزبانی برای ارتزاق هستند.[5]
ج) مـشکلات اقتصادی
زوجینی که تحتفشار روانی-اقتصادی هستند با انواع مسائل در حال مبارزهاند. در طول زمان وجود فشارهای مالی، ارتباط زن و شوهر را تحت تأثیر قرار میدهد. این فشارها میتواند باعث گوشهگیری، فشار عـاطفی و افـسردگی در افراد شود. زوجها آشکار یا پنهان سعی در کنترل یکدیگر میکنند یا یکی از آنها دیگری را به خاطر مشکلات مالی، سرزنش میکند. همچنین فقر باعث کاهش عزتنفس مرد میشود و در نتیجه سـبب بـروز استبداد یا واکنشهای مأیوسکننده نسبت به دیگران از جمله همسر میشود و این مسائل باعث تشدید تنشهای زناشویی میشود.[6]
د) اعتیاد
اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، تأثیرات زیـانباری بر فرد، خانواده و جامعه دارد و یکی از عوامل مهم در بروز طلاق است. اعتیاد به مواد مخدر بلای ویرانگر خانواده و جامعه و مخربترین عامل روح و روان آدمی است. بررسیهای آسیبشناختی نشان میدهد که اعتیاد والدین، سردی کـانون خـانواده و سـستی پیوند عاطفی، احساس شرمساری و سـرانجام ازهمگسیختگی ساختار خانواده را در پی دارد و احتمال تبهکاری و بزهکاری اعضای چنین خانوادهای میرود. اعتیاد عوارض جسمی، روانی، اقتصادی و اجتماعی گستردهای دارد. از جمله این عوارض میتوان بـه نـاراحتیهای عـصبی مانند اضطراب و پرخاشگری، ضعف اراده، بیتوجهی به مسئولیتهای فـردی، ضـعف حافظه، بههم خوردن تعادل روانی، بیکاری و لطمه به اقتصاد خانواده و جامعه اشاره نمود.[7]
س) خیانت
خیانت بهعنوان یـکی از عـلل مـهم طلاق و جدایی گزارش شده است. سه نوع خـیانت را میتوان مشخصاً نام برد؛ خیانت جسمی، عاطفی و ترکیبی از هردو. در واقع آنها معتقدند ممکن است در یک ازدواج خیانتی اتفاق بیفتد اما هـرگز نـزدیکی فـیزیکی یا جنسی اتفاق نیفتاده باشد. بههرحال خیانت از هر نوعی باشد بـاعث آسـیبهای عاطفی و روحی فراوانی در ازدواج میشود و این مسئله با از دست دادن عشق، از بین رفتن اعتماد، بیتوجهی و دور شدن زن و شوهر از یـکدیگر اتـفاق مـیافتد. بهعلاوه تحمل از دست دادن اعتماد و صدمه ناشی از احساس فریبخوردگی برای برخی از زوجها بـیش از تـحمل جنبههای جنسی خیانت، سخت است.[8]
ص) عدم مـهارتهای ارتـباطی
تعاملات نامناسب و بدکارکردی که زوجین درگیر آن مـیشوند در هـمان چند سال اول ازدواج منجر به افـزایش پرخـاشگریهای زبانی و بـدنی در رابـطه زوجـین میشود. مهارتهای ارتباطی شامل چـگونگی صـحبت کردن و شنیدن، ابراز محبت، مبادله رفتارهای مثبت و لذتبخش، حل تعارض و اختلاف، داشـتن بـاورها و انتظارات صحیح و واقعبینانه، حمایت مـتقابل، مهارتهای جنسی و…است.[9]
ط) تغییر ارزشها، نگرشها و هنجارها
انسانها همواره در زندگی شخصی و اجتماعی خود، از ارزشها و هنجارهای ثابتی پیروی نمیکنند، بلکه این امر نیز مانند بسیاری امور دیگر در معرض تغییر و تحول است. گذشت زمان و یا حتی تغییر مکان و شرایط خاص اجتماعی دیگر از جمله عوامل تغییر ارزشها و نگرشها است. در ابتدای زندگی، چیزهایی برای ما ارزش به شمار میرود که شاید بعدها جاذبه خود را از دست بدهد. عمدهترین عامل تغییر ارزشها و نگرشها «ارتباطات» است. نقش وسایل ارتباطی در تغییر نگرشها و ارزشها و تزریق هنجارها بسیار مؤثر است.[10]
ع) استقلال مالی زن
یکی از مسائلی که میتواند بهعنوان زمینه طلاق عمل کند «استقلال مالی زن» است. وقتی زن میبیند که به لحاظ مالی به شوهرش وابسته نیست و خود میتواند از راه کسبوکار، خود را تأمین کند و از سوی دیگر، با گرفتن مهریه خود تاحدی مشکل خود را حل کند، همچنین میبیند یا بچهدار نشده است (خواسته یا ناخواسته) و یا تعداد کمی بچه دارد، در این وضعیت، چندان رغبتی به زندگی ندارد و با کمترین بیتوجهی و برزو مشکل از سوی شوهر بهسوی دادگاه روانه میشود؛ یعنی وقتی تعهد اخلاقی به زندگی نداشته باشد، کوچکترین عامل و زمینهای میتواند در مواقع بحرانی، مانند یک جرقه عمل کند و خانواده را از هم بپاشد.[11]
غ) انتظارات ازدواج
امروز مردم انتظارات آرمانی از ازدواج دارند؛ چنانکه آنها به خاطر «عشق» ازدواج میکنند، در گذشته اهمیت بیشتری به آرزوهای والدین داده میشد و انتظارات افراد از ازدواج بسیار محدود بود و عشق و دوست داشتن مفهوم چندان بااهمیتی نداشت.[12]
ف) دگرگونی در نگرشهای زنان
امروزه زنان در اروپا اگر ازدواجی را نامناسب ببینند، سریعاً درخواست طلاق میکنند به همین دلیل 3/2 درخواستهای طلاق بهوسیله زنان ارائه میشود.[13] البته این تغییر نگرش در سایه جنبشهای فمینیستی پدید آمده است که زنان در برابر مردان حقوق یکسانی دارند و در صورت عدم رضایت از زندگی مشترک، هر زمان که بخواهند میتوانند طلاق بگیرند.
ق) دگرگونی ارزشهای دینی و فرهنگی
تصور غیراخلاقی یا اشتباه بودن طلاق با کاهش قدرت دین در جهان معاصر رو به ضعف نهاده است. امروزه بسیاری از مردم ازدواج را نوعی میثاق فردی دانسته و آن را عملی دینی و در محضر خدا نمیدانند در نتیجه این امر سبب میشود تا آنان بهمحض احساس ناخوشایندی در زندگی، به طلاق رویآورند.[14]
ک) تغییرات قانونی
در طی قرن معاصر، تغییر در نگرشهای عمومی به اصلاح قانون طلاق منجر شده است. در اوایل قرن، دستیابی افراد معمولی به طلاق تقریباً غیرممکن بوده؛ اما امروزه این امر نسبتاً ساده شده است.[15] این مسئله را میتوان در قانون بودن و قانونگذاری در این امر جستجو کرد. درگذشتههای نهچندان دور، زمانی که زوجین به مشکلی برخورد میکردند تا رسیدن به آخرین مرحله و طلاق، انواع و اقسام پالایهها و موانع را در پیش روی خود میدیدند؛ اما امروزه تنها مانع سخت، ثبت طلاق با تشریفات قانونیاش (دادخواست، دادگاه، رأی قاضی و…) است.
گ) سن زوجین
زودرسی سن ازدواج بر میزان آسیبپذیری آن تأثیرگذار است چه بدان سبب که بلوغ ذهنی زوجین حاصل نشده است، چه بدان جهت که بسیاری از آنان که دارای ثبات شخصیت نیستند، زودتر دست به ازدواج میزنند و چه بدان جهت که آنان که دیرتر دست بهگزینش همسر و ازدواج میزنند کمتر به گسست آن تمایل دارند شاید هم در مواردی شانس کمتری برای ازدواج مجدد باشد.[16]
ل) ازدواج مصلحتی
این نوع ازدواج خود زمینهساز جدایی است. چه مردانی که اولین فاکتورشان در انتخاب موقعیت مالی پدر همسرشان است و خانمهایی که پول شوهر اولین فاکتور آنهاست.[17] این ازدواجها پس از مدتی دچار مشکلات مختلفی خواهد شد که ورشکستگی، از رونق افتادن مالی، اختلاف سلیقه و طلاق عاطفی از جمله آنها خواهد بود.
م) بچهدار نشدن زوجین
زوجی که چندین سال پس از ازدواج صاحب فرزند نمیشوند و بهمرور روابط آنها به سردی میگراید.[18] این مسئله میتواند زمینهساز جدایی زوجین از یکدیگر شود.
ن) مسائل جنسی
در کشور ما به بسیاری از مسائل به دلیل ترس یا بعضاً حجب و حیا کمتر پرداخته میشود که مسائل جنسی یکی از این موارد است. به دلیل عدم آگاهی از مسائل زناشویی، علاوه بر طلاقهای قانونی، طلاقهای عاطفی که شاید مخربتر هم باشد در خانواده شکل میگیرد. با توجه به نقش مسائل روانی و جنسی در سلامت خانواده کمتوجهی به این موضوع یکی از کمبودهای عمده است. مسائل جنسی یکی از مهمترین عوامل در روابط زن و شوهر است و باید آموزشهای لازم به جوانان داده شود.
ارضاء غزیره جنسی در شرایط درست و سالم زناشویی نهتنها هیچگونه اشکالی ندارد بلکه میتواند در هرچه محکمتر کردن پیوند خانوادگی مؤثر باشد. به عبارتی سادهتر اگر زن و شوهری بتوانند از نظر جنسی همدیگر را اغنا نمایند بهطورقطع احساس محبت آنان نسبت به یکدیگر زیادتر خواهد شد و در حالت عکس این قضیه میتواند منشان اختلافات گردد.[19]
و) عدم تأمین نیاز عاطفی
این مشکل که بهدلیل فقدان محبت یا عدم ابراز محبت بوده است، به صـورتهای مـتنوعی توسط زنان مطرح شده است که همگی منجر به سرد شدن رابطه زن و مرد و گسست عاطفی شده است. در مواردی، فقدان محبت و عاطفه از سوی مرد و علاقه یکطرفه زن به همسرش از ابتدای زندگی مشترک و تـبدیل تـدریجی آن به نفرت وجود داشته است. در مواردی نیز عدم ابراز محبت کلامی و رفتاری مورد انتظار زن بهدلیل نگرش متفاوت زن و مرد در زمینه ابراز محبت، بیان شده است. بیتوجهی مرد به شیوههای گوناگون در ایجاد طلاق مـؤثر اسـت.[20]
الف) بیتوجهی به نـظرات و انـتظارات زن: در زمـینههای مختلف با پدید آمدن این تصور در ذهن زن که همسرش به افکار، نظرات و خـواستههای او اهمیتی نمیدهد و جایگاهی شایسته برای او در زندگی مشترک قائل نیست، موجب نارضایتی شده است.
ب) بیتوجهی مرد به فـعالیتهای زن در زنـدگی مـشترک: ایجاد این تلقی در ذهن زن که همسرش قدردان تلاشهای او در زندگی مشترک نیست، احـساسات مـنفی زن نسبت به همسرش را افزایش داده و از این طریق در افزایش فاصله زن و مرد مؤثر بوده است.
ج) بیتوجهی مرد بهظاهر زن (آرایش و پوشـش زن در منزل): این عمل، بهنوعی واکنش منفی مرد نسبت به دلربایی زن محسوب مـیشود، که مـرد بـه آن بیتوجه است. در این صورت، زن نوعی نادیده گرفته شدن را تجربه میکند.
د) بیتوجهی به زن در مقایسه با تـوجه بـه دیگـران، با ایجاد این تصور برای زن که نسبت به دیگران مهم در زندگی همسرش، نهتنها از اولویت بـرخوردار نیست، بلکه نادیده گرفته میشود، باعث کاهش رضایت زن از همسرش و در نتیجه ایجاد فـاصله بـین زن و مـرد میشود. همچنین وابستگی عاطفی بیش از حد مرد به خانواده خود، از عوامل مهمی اسـت که از طریق کمتوجهی مرد به همسر و فرزند خود، در رابطه همسران اختلال ایجاد میکند.
هـ) مشکلات ارتباطی
عوامل مختلفی از جمله کم حـرف بـودن زن یا مـرد، عدم اختصاص وقت توسط مرد برای گـفتوگو، بـیتوجهی مرد به زن در حین گفتوگو و مشاجرات لفظی، با ایجاد اختلال در ارتباط کلامی زن و مرد، بـاعث کاهـش صمیمیت و افزایش فاصله آنان از یکدیگـر شـده است.هـمچنین ضـعف زن و مرد در برقراری ارتباط، نداشتن مهارت حـل اخـتلافات و قهرهای مکرر و گاه طولانی مدت زن و مرد، با کاستن از تعاملات مثبت و افزایش تـعاملات مـنفی همسران، موجب رنجش آنان از یکدیگر شـده و به این ترتیب در ایجاد فـاصله آنـان از هم مؤثر بوده است.[21]
ی) انتخاب نادرست همسر
انتخاب نادرست، ریشه مشکل فـعلی اکثـر طلاقها بوده است. مهمترین اشتباه، انتخاب بدون شناخت کامل و صحیح است. صـحبت نـکردن زن و مـرد با یکدیگر پیش از عقد و حتی در دوران عقد، اکتفا به چند جلسه صحبت، تحقیقات جزئی و سطحی، اکتفا بـه شناخت حاصل از نسبت خویشاوندی، شناخت از طریق ارتباط تلفنی و اینترنتی و دوره شناخت کوتاه مدت، از عـواملی هستند که منجر به انـتخاب نـادرست همسر میشوند.[22]
2) خانوادگی
علل خانوادگی را میتوان در موارد زیر جستجو کرد:
الف) دخالت خانوادهها
دخالت خانواده ها در زندگی فرزندشان یکی از عواملی است که به صورتهای گـوناگون از جـمله ایجاد تنش در رابطه زن و مرد، در افزایش فاصله آنها از یکدیگر مؤثر است.[23]
ب) ناهماهنگی خانوادهها
ناهماهنگی خانوادهها در زمـینههای فـرهنگی و اقتصادی هم از عوامل در مؤثر بروز مشکل در زندگی مشترک زن و مرد است. اختلاف سطح اقتصادی خـانواده زن و مـرد، بـا ایجاد اختلاف در سطح انتظارات مالی زن و مرد، موجب بروز تنش و مشکلات در روابط هـمسران میشود. ناهماهنگی در زمینه فرهنگی نیز، از طریق تفاوت در نگرشها و آداب و رسوم، منجر به بروز اختلاف و افزایش فـاصله هـمسران میشود.[24]
ج) از هم گسیختگی خانواده
با اینکه هیچ انسانی به انگیزه طلاق ازدواج نمیکند؛ اما این پدیده در تمامی جامعههای بشری دیده میشود. طلاق مانند یک راهحل است و هنگامیکه یک زوج در روابط مادی و معنوی خود هر دم به علامت سؤال میرسد، یا زمانی که همه راهها به بنبست ختم میشود، میتوان از آن بهعنوان آخرین راهحل نام برد. طلاق از جمله پدیدههای ناهنجاری است که برای اقدام به آن دفاعیه مستدل و محکم لازم است، متأسفانه در بسیاری موارد این استدلال وجود ندارد و به عبارتی توهمات و ناآگاهی عامل متلاشی خانواده، این اساسیترین نهاد بشری است.[25]
د) ازدواج اجباری
در گذشته ازدواج اجباری از سوی خانوادهها به فرزندان تحمیل میشد، اما امروزه، بعضاً خود افراد به خودشان یک ازدواج را تحمیل میکنند. از جمله روابط دختران و پسران پیش از ازدواج که منجر به ازاله بکارت دختر شده و به سبب شرایط اجتماعی، این دو مجبور به ازدواج با یکدیگر شدهاند.
3) اجتماعی
علل و زمینههای اجتماعی طلاق عبارتاند از:
الف) بحران ارزشها
در جوامعی که در حال انتقال از وضع اجتماعی و اقتصادی خاص به وضع و شرایط دیگری هستند، مشکلاتی پدید میآید که نتیجه تصادم نوگرایی و پایبندی به سنتهای دیرین و تشدید جنگ بین نسلها است. در این مرحله برزخی و حساس، عناصر اخلاقی و ارزشهای اجتماعی بیش از هر چیز دیگر تغییر وضع و موضع میدهند. بسیاری از موضوعات بیارزش دیروز، در محدوده عناصر نوین و مقبول امروزی پای مینهند و بسیاری از عناصر مطلوب اجتماعی از قلمرو ارزشهای اجتماعی خارج میشوند.
در هنگام بحران ارزشها، ارزشهای اساسی یک جامعه بر لذتطلبی، تمتع آنی، مصلحتگرایی فردی، سودگرایی، مادهگرایی و ابزارگرایی استوارند و انسانها صرفاً به لذت میاندیشند و فقط مصالح خویش را در نظر میآورند و همهچیز در چارچوب امور مادی، ملموس و حتی جسمانی خلاصه میشوند، ارتباطات انسانی نیز از این شرایط تأثیر میپذیرند. روابط انسانها از بعد معنوی تهی میشود و صرفاً درراه التذاذ آنی است. این نوع روابط بسیار سست، آسیبپذیر و شکنندهاند و بهمحض آنکه مصلحت دیگری روی نماید یا براثر مرور زمان یا عوامل دیگر، رابطهها از درون تهی شده و به بهانههای مختلف میشکند، در این شرایط روابط زوجیت نیز از این قاعده مستثنا نبوده و آمار طلاق روزبهروز افزایش خواهد یافت.[26]
ب) شهرنشینی
آمار بسیاری از کشورها از جمله کشورمان ایران نشان میدهد که طلاق در میان شهرنشینان بیشتر از روستاییان است. میزان طلاق، بهویژه در نواحی صنعتی و کارگری به دلیل گسیخته شدن پیوندها و سنتها وحشتناک است. بهعکس، ائتلاف میان زن و شوهر در جوامع روستایی پاکدل بهندرت منجر به طلاق میشود. علت این مسئله را باید در خصوصیات جوامع شهری جستوجوی کرد. یکی از خصوصیات جوامع شهری تغییرات سریع اجتماعی و فرهنگی این جوامع است. شهرنشینان برخلاف روستاییان، به سنتها پایبند نیستند، توجه زیادی به مد و رسوم زودگذر، زندگی شهری را متزلزل کرده است. در زندگی شهری، هنجارها و شکلها بهسرعت تغییر میکند. در چنین جامعهای، تغییرات در سازمانها و نهادهای اجتماعی بهسرعت صورت میگیرد. خانواده در محیط شهری در معرض تغییر و زوال بیشتری قرار دارد تا جامعه روستایی.[27]
ج) جامعه صنعتی
برخی معتقدند که جامعه جدید صنعتی از نظر ساختاری طلاق زا ست و در چنین جامعهای، تحرک جغرافیایی به اوج خود میرسد، ثبات روابط رو به کاستی میگذارد و ارتباطات انسانی آسیبپذیر میشود. بنابراین، صنعت جدید ـ فینفسه ـ سستی خانواده را موجب میشود.[28]
د) قشربندی اجتماعی
قشربندی و طبقه اجتماعی از جمله مفاهیم اساسی جامعهشناسی هستند. در اینجا، سؤال اساسی این است که آیا بین طبقه اجتماعی و طلاق رابطهای وجود دارد یا نه؟ جامعه شناسان «طبقه اجتماعی» را به گروهی از افراد جامعه که از نظر منزلت اجتماعی در یک پایگاه قرار دارند تعریف میکنند. یکی از ابعاد مربوط به طبقه اجتماعی «خردهفرهنگی» است که حاکم بر فضای طبقه اجتماعی است. شرایط در زمینههای فرهنگی یک طبقه اجتماعی بر شخصیت و تعادل شخصیتی فرد مسلماً تأثیرگذار است. حالا اگر دو نفر از دو طبقه اجتماعی با دو خردهفرهنگ خاص باهم ازدواج کنند، احتمال بقای این خانواده بسیار کم است. هرچه طبقه اجتماعی خانواده پایینتر باشد، احتمال طلاق بیشتر است. میزان طلاق در اقشار اجتماعی پایین، رو به افزایش است.[29]
م) ناهنجاریهای اجتماعی
هر جامعهای دارای نظم اجتماعی و هنجارهایی است که بر تمامی افراد آن جامعه اشراف دارد و درواقع، دستورالعملی است که نحوه رفتار افراد جامعه را تعیین میکند. در جامعه، همه مردم انواع ارزش و اهداف خاصی را طی مراحل گوناگون فرآیند جامعهپذیری فرامیگیرند، میپذیرند و بر اساس آنها عمل میکنند. در مقابل حالت معمولی و بهنجار افراد، حالت نابهنجار و مرضی قرار دارد.
در بین همه نابهنجاریهای اجتماعی، در اینجا، فقط به سه مورد (اعتیاد، الکل و قمار) اشاره میشود و تأثیر آنها بر پدیده طلاق یادآوری میگردد. در اینکه اعتیاد و الکل و قمار از نابهنجاریهای جامعه محسوب میشود، شکی نیست. طبق قانون و عرف (که از منابع حقوقاند) و نیز طبق اصول مذهبی، این پدیدهها جرم محسوب میشوند و همه در جای خود، از عوامل قطعی طلاق بهحساب میآید.[30]
ن) وسایل ارتباطجمعی
جامعهشناسان یکی از عوامل اجتماعی شدن و جامعهپذیری را رسانههای گروهی میدانند. تحت تأثیر این رسانههاست که عقاید و افکار عمومی شکل میگیرد و مخاطب اصلی و طرفداران فراوان آنها جوانان هستند. بنابراین، کمتر پدیده اجتماعی و جنبههای زندگی انسانی را میتوان یافت که تحت تأثیر مثبت یا منفی وسایل ارتباطجمعی و رسانهها قرار نگرفته باشد. در این بین، پدیده طلاق نیز مستثنا نیست. «بد آموزشهای وسایل ارتباطجمعی یکی از علل ازهمپاشیدگی خانوادههای جوان است که تحت تأثیر فیلمهای مخرب ویدیویی و تلویزیونی قرار دارند». عملکرد منفی این وسایل عبارت است از ازدیاد عطش نوخواهی و تجددطلبی به شکلی که از همین ناحیه، ضربههای فراوانی بر خانواده وارد میآید. در کنار این مسئله، فشارهای روحی و هیجاناتی که از تماشای این فیلمها ناشی میشود، عقدههای ناشی از دیدن این فیلمها را بر خانه و خانواده تحمیل خواهد کرد و سرانجام اینکه یکی از علل نابسامانی خانواده رسانههای همگانی است و تحت تأثیر عمیق رسانههاست که ارزشها تغییر میکند و تغییر ارزشها یکی از زمینههای اجتماعی طلاق است. کارکرد منفی رسانههای همگانی در متزلزل کردن بنیاد خانواده امری است غیرقابلانکار.[31]
[1]. رک: یوسفی و همکاران، «آسیبشناسی طلاق (علل و عوامل) و راهکارهای پیشگیری از آن».
[2]. هنریان و همکاران، «بررسی علل طلاق در دادگاههای خانواده تهران».
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. شعاع کاظمی و مومنی جاوید، آسیبهای اجتماعی (نوپدید)، با تأکید بر تئوریهای زیربنایی و راهکارهای مقابلهای، ص355.
[11]. همان، ص357
[12]. همان، ص358
[13]. همان، ص358
[14]. همان، ص358
[15]. همان، ص359
[16]. همان، 359
[17].. شعاع کاظمی، آسیبهای روانی خانواده، برگرفته از دیدگاه روانشناسی، مشاوره و اسلام، ص23-25.
[18]. همان
[19]. همان
[20]. باستانی و همکاران، «طلاق عاطفی: علل و شرایط میانجی».
[21]. همان
[22]. همان
[23]. همان
[24] همان
[25]. شعاع کاظمی و مومنی جاوید، آسیب های اجتماعی (نوپدید)، با تاکید بر تئوری های زیربنایی و راهکارهای مقابله ای، ص352
[26]. همان، 350
[27]. همان، 356
[28]. همان، 356
[29]. همان، 356
[30]. همان، 357
[31]. همان، 357