توحید صدوق جلسه 48 – 21/ 9/ 95
در جلسه گذشته در ادامه بحث درباره حدیث 24 با توجه به این که این حدیث به «مُکثرین» یا مالاندوزان اشاره دارد و برایشان در قیامت جایگاهی پست را مطرح میکند، به فلسفه وجودی انسانها پرداخته شد. گفتیم که فلسفه تلاشهای آدمی، فربه سازی خودیّت و منیّت است. برای رهایی از این خطر، میبایست به نیاز دیگران توجه کرد. هر مقدار که منیّت انسان فربهتر باشد به همان مقدار، گذشت و احسان به دیگران برایش سختتر خواهد بود. اما اگر کسی در این دنیا منیّت خود را نکاهد و از بین نبرد، در هنگام مرگ، تمام منهایش را به زور از او جدا خواهند کرد.
و اما ادامه بحث:
نکته اول:منظور از مُکثِر یا مالاندوز در این روایت فقط مُکثِر بالفعل نیست بلکه مُکثِر بالملاک را نیز شامل میشود؛ یعنی کسی که ملاکش در رفتارهایی که انجام میدهد پول باشد. مثلاً چرا آنجا میرود یا چرا آنجا نمیرود یا چرا این را میگوید یا چرا آن را نمیگوید. خلاصه این که، ملاک تمام اخمها و لبخندهایش پول باشد. چنین کسی نیز جایگاهی نزد خدا ندارد، هر چند ممکن است میان مردم، دارای جایگاه باشد.
نکته دوم:شهوت، شهرت و ثروت، سه ضلع مثلث شوم دنیا هستند. برخی ملاکشان شهوت است یعنی رفت و آمدش، نوع برخوردش و سایر رفتارهایش براساس قیافه یک زن یا یک مرد، تغییر میکند. دیگری ملاکش شهرت و دیگری ملاکش مال و ثروت است.
نکته سوم:در روابط میان انسانها اصلی اجتنابناپذیر حاکم است به نام اصل استخدام که در مورد آن، حداقل سه شرط را باید رعایت کرد:
1. در روابط خود با دیگران، به گونهای نباشیم که اظهار کنیم استخدام نیست. (رعایت اصل صداقت)
2. آن را مقدمهای برای نفعرسانی به دیگران قرار دهیم نه خودپرستی. (رعایت اصل بخشش)
3. به دیگران فقط به عنوان ابزار نگاه نکنیم بلکه به عنوان انسان هم نگاه کنیم. (نفی ابزارانگاری انسانها)
در این صورت، ارتباط ما با دیگران، ارتباطی موثر خواهد بود؛ زیرا ارتباط مؤثر با دیگران، ارتباطی است که از صفات حمیده برخیزد. بنابراین، ارتباط براساس صفات رذیله، ارتباط مؤثر نیست حال هر چه میخواهد باشد.
خلاصه این که انسانها سه دستهاند: 1. انسانهایی که کار میکنند تا برای خود جمع کنند. 2. انسانهایی که کار میکنند تا ببخشند. 2. انسانهایی که کارشان بخشش است.
هیچ بهانهای برای نبخشیدن وجود ندارد؛ این که میگوییم «نداریم تا ببخشم» درست نیست، بلکه چون نبخشیدیم نداریم. آن که در فقر نبخشد در ثروت هم نخواهد بخشید. پس اینکه «از خدا خواستم که دارا شوم تا ببخشم» درست نیست. مشکل این است که ما میخواهیم، خودمان، خودمان را تدبیر کنیم در حالی که فرمول به شکلی دیگر است. وظیفهمان را انجام دهیم (در حد توان خود) تا کائنات خدا و خودِ خدا ما را تدبیر کنند.