حسرت ناگزیر بیسرانجامی
محمد شکیبادل/
شناسنامه فیلم: ابد و یک روز
نویسنده و کارگردان: سعید روستایی
بازیگران: پیمان معادی، نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، ریما رامینفر، شبنم مقدمی، شیرین یزدانبخش، معصومه رحمانی، مهدی قربانی، محمدعلی محمدی، مدیر فیلمبرداری: علی قاضی، تدوین: بهرام دهقانی، طراح و چهرهپردازی: سعید ملکان، صدابردار: امین شکاری، طراح صحنه: محسن نصراللهی، طراح لباس: غزاله معتمد، عکاس: امیرحسین شجاع، صدا گذار: علیرضا علویان، موسیقی: امید رییس دانا تهیهکننده: سعید ملکان/ نمایش در بخش سودای سیمرغ
خانوادهای در قعر جهنم
همانطور که گفته شد در مهرومومهای اخیر سینماگران و مخاطبان تمایل یافتهاند به اختلافات خانوادگی، غم و اندوه بیپایان زندگی امروزی، استیصال آدمهای درخودمانده همین حوالی و تلخیهای روابط آدمها و سیاهیهای عمیق انسانی بنگرند؛ اما عمده این گرایش به برداشتی سطحی و تیپسازیهای ناامیدکننده و روایتهایی سطحی از شخصیتها منجر شده است.
سعید روستایی نیز که در نخستین اثرش قرار است وامدار نگاه نئورئالیسمی سینمای ایتالیا باشد؛ با پرداختی نهچندان منصفانه به استیصال آدمهایی گرفتار در مشکلاتی غامض پرداخته است که هیچ راه گریزی ندارند و مدام در گندابِ برساخته خود بیشتر فرو میروند. خانهای که ماجرا در آن روایت میشود در لجن و تعفن تصویر شده و درودیوار و پنجره آن رو به ویرانی کامل است. میزانسنها کمنور، دیالوگها شرح مشکلات و بدبختیهایی است که با احساسات مخاطبان بازی میکند. در یکی از صحنههای فیلم، چاه توالت بسته شده و تلاش برادر کوچک خانواده و سمیه برای باز کردن آن اوج فلاکت این خانواده را با زبانی نمادین به تصویر میکشد. آدمهای این خانه با دروغ گفتن، فحش دادن به یکدیگر و دعوا سعی میکنند کنترل زندگی را به دست بگیرند.
داستان فیلم آشفتگیهای و جدالهایی است که از پس مشکلات مختلفی چون اعتیاد، نبود پدر، فقر، ناسازگاری، تربیت نامناسب، خودکامگی و خودخواهی، دامن شخصیتهای یک خانواده شلوغ را گرفته است. فیلم نهتنها روایت رنجآور روابط افراد یک خانواده را به تصویر میکشد؛ بلکه به سیاه نمایی جامعه ایرانی پرداخته است. خانواده ابد و یک روز استعارهای کامل از جامعه ایرانی است که فیلمساز با پایان نیمهباز خود و سرگذشت مبهم و آینده نامعلوم شخصیت سمیه، امید مخاطب به آینده جامعهاش و ترمیم آسیبها را نیز از او ستانده است.
زن که بهمثابه اعتقاد و سرزمین در ادبیات فیلم و تصویر و همچنین در درام شناخته میشود، آشکارا در معرض معاملهای نابرابر و اجباری با بیگانه قرار میگیرد تا برای بقای زندگی پررنج در ابد و یک روز به دست بیگانه غیر ایرانی به تاراج رود. اگرچه در انتهای فیلم سمیه بهخاطر تعلقخاطر به خانه و خانوادهاش به خانه بازمیگردد، اما بارقهای اطمینانبخش از امید و روشنایی در انتهای فیلم چندان بهچشم نمیخورد. از سوی دیگر، فیلم آشکارا مشکلات زنان را یا از ناآگاهی و پذیرش یوغ مردان میداند و یا اینکه مشکلات مردان باعث بدبختی زنان است. مادر بهدلیل پذیرفتن بچهدار شدن، بدبخت شده است. مشکل اعتیاد برادرها مانع ازدواج مناسب خواهرها است یا اینکه مشکل اقتصادی مرتضی باعث شده بر سر خواهرش معامله کند. جالب آنکه تنها دختر خانه که وضع مناسبتری دارد دختری است که پس از مرگ شوهرش در خانهای تنها زندگی میکند، سرووضع مناسب و شغلی دارد و مستقل از خانواده است.
خانواده ابد و یک روز بهشدت متلاطم و پر از بحران است. خانوادهای که اگرچه آدمهایش زیر یک سقف و درون یک چهاردیواری مستقر هستند؛ اما از درون متلاشیشده است. افراد این خانه هرکدام برای خود اتاقی جدا و مدلی مستقل از زندگی برای خود انتخاب کردهاند و درونش، خود را حبس کردهاند. این همان تنهایی امروز بشر است که در هنرهای پستمدرن نمود مییابد. امیر، جوان متأثر از این تنهایی و فردیت، با خط انداختن بر صورتش آمده تا لاتیاش را پر کند و تحمل دخالت دیگران را ندارد. محسن، افیون و عالم منگی، وهم و خماری را برای خودخواسته و اعظم، زندگی در خانه مجردی را آرامشبخش خود میداند.
نکته دیگر اینکه آدمهای فیلم مدام در حال جدال، دعوا و تقلایی نابرابر هستند تا خود را از این خانه جهنمی نجات دهند. نگاه منفعتجویانه آنان برای تصرف در حریم دیگران مایه رنج و عصبیت آنان میشود. هرکدام تمایل دارند بهنوعی تسلط خود بر دیگران را گسترش دهند یا از یکدیگر سود ببرند. مرتضی میخواهد خانه را صاحب شود و از دیگران سوءاستفاده میکند، محسن میخواهد بر کوچکترها حاکم شود و زورگویی میکند تا جایی که نوید را به باد کتک میگیرد. تلاش اعظم برای دور ماندن از خانه و تشویق خواهرانش به رفتن از آن خانه است. آدمها گویی جدای از هم هستند و هرکس در دنیای شخصی خود گرفتار است. حتی همسایهها در حین دعوا یا گرفتاری محسن به دست مأموران فقط از دور تماشاگرند. از همه بدتر اینکه فیلم نهتنها با روایت زندگی آدمهای خاکستری که نمیتوانند کاری برای رستگاری خود یا اطرافیانشان انجام بدهند، حس اعتمادبهنفس برای بهتر شدن را از مخاطب میگیرد؛ بلکه در طول روایت از زبان مرتضی حکم میکند که اگر کسی بماند و بخواهد شرایط را درست کند از سگ پستتر است.
سمیه تاحدی متفاوت با دیگران است. او در برابر دیگران احساس «تعهد» دارد. او حاضر است از خود برای دیگران مایه بگذارد. طبیعی است که همه او را میخواهند و به او نیاز دارند و او را برای تأمین منویات خود به رسمیت میشناسند. او شایسته تکریم است؛ اما دیگران وفاداری او را درک نمیکنند. این ماجرا به حدی بغرنج میشود که از جایی به بعد خانواده، تمایل دارند که او را هم از این مشی و تعهد منصرف کنند. او محکوم حقیقی ماجراست و اوست که باید زجر زیادهخواهیهای دیگران را بکشد. به همین دلیل ترجیح میدهد که دیگران را با تهدید به رفتن خود تغییر دهد؛ اما تنها یکچیز او را از تصمیم نهاییاش منصرف میکند، تعهد در برابر فردی که تعهد را میفهمد. فردی که درست شبیه سمیه در حال جدال در برابر این خودخواهی است. نوید جایی که میتواند انتقام سیلی برادر بهصورت خود را بگیرد، از موضعی بزرگتر و متواضعانه او را میبخشد و حتی ادب میکند.
تصویر اغراقشده واقعیت؟
بااینهمه، سؤالی غریب ذهن مخاطب را در طی روایت داستان به خود مشغول میکند. چگونه این حجم بدبختی میتواند در خانوادهای آوار شود؟ در خانوادهای که ظاهراً همه تلاش میکنند تا خوب باشند و میخواهند به یکدیگر کمک کنند. چرا هیچ منطقی برای پذیرش اینهمه فلاکت در داستان وجود ندارد؟ یا چرا هیچ راه گریزی از اینهمه مصیبت وجود ندارد؟ در خانوادهای که مصیبت با اعتیاد برادر بزرگتر شروع میشود؛ ظاهراً ماجرا تمام نمیشود. نگاهی به لیست مشکلات و معضلات این خانواده ما را با مسائلی چون فروش مواد مخدر، حماقت بزرگترها، بیگانگی آدمها با یکدیگر، سوءاستفاده از ضعیفترها، روابط نامناسب خواهر و برادر، دروغگویی، مشکلات جنسیتی، بیغیرتی، خودفروشی، دیگر فروشی و… روبرو میکند.
اینکه بخواهیم تصویری از فلاکت و دردمندی در جامعه را بهصورت اغراقشده در سینما به تصویر بکشیم چه با عنوان سیاهنمایی و چه با عنوان یک اثر «تلخ اجتماعی»، ناصواب مینماید… اگرچه وجود این معضلات در جامعه بهخوبی احساس میشود؛ اما اینکه در سینمای اجتماعی به بهانه روایت از واقعیت جامعه همواره در حال تصویر کردن آدمهای عصبی و روانپریش، شکاک و بدبین، معتاد، الکلی، رباخوار و.. باشیم نهتنها دور از حق و انصاف که باورپذیر و حرفهای هم به نظر نمیرسد. در تولیدات مشابه سینمای جهان همواره در کنار تلخترین تصاویر از جامعه و آسیبهای اسفناک آن، زیبایی و کورسوی امید به بهبودی، همچنان دیده میشود و به تعبیری تلخی، دردمندی و سیاهی اغراقشدهای در آثارشان وجود ندارد؛ واقعگرایی و نشان دادن مصیبت امروز در کنار تصویر فرصتها و روشنی امیدوارانه به آینده شرایط، شکل روایت را معنادار و جذاب میکند.
باید توجه داشت رسانههایی چون سینما و تلویزیون چنان جایگاه محوری در زندگی روزمره پیدا کردهاند که منجر به غلبه آنها بر محیط بهصورت نمادین شده و پیامهایشان در مورد واقعیت جای تجربه شخصی و شناخت جهان را گرفته است. بر این اساس، معضلات اجتماعی گاه چنان افراطی بر مخاطب عرضه میشود که بهصورت مفهومی در روان بنه ذهن مخاطب قرار میگیرد. گاه استفاده افراطی از چنین تصویرهایی این شبهه را به ذهن میآورد که کارگردان نیز به سوءاستفاده از مردمانی پرداخته است که رسالتش درواقع ارائه تصویری مشفقانه از ضعفها و قوتهای آنان است. درحالیکه کارگردان با نشان دادن تصویری اغراقآمیر از فلاکتشان، این تصور را از آنان و جامعه و فرهنگشان ایجاد میکند که این مصیبتی ابدی و حتمی است و راه گریزی از آن نیست.
نکته دیگر اینکه این تصاویر اگرچه نسبتی با واقعیت دارند که قابلانکار نیست و مخاطب نیز با آن همذاتپنداری احساسی میکند؛ اما مخاطب کاملاً آن را نمیپذیرد و میداند که این تمام واقعیت نیست و همین نگرش به موضوع فیلم باورپذیری را از وی میگیرد و تا حدودی تصویری شعارگونه و افراطی را به وی القاء میکند؛ چراکه او میداند زندگی اینگونه نمیتواند باشد و همیشه در کنار تمامی سختیها میتوان زیباییهایی برای این زندگی یافت.
نقابی بر چهره حقیقت
ابد و یک روز از روایت پرتنشی در ارتباط با گونهای آسیبهای اخلاقی اجتماعی برخوردار است. روستایی تلاش میکند تا با پرداختن به جزئیات زندگی آدمها، درونمایه دروغ و تردید شخصیتهایش را در هنگامه بحران آشکار کند. وی آدمهایی را تصویر میکند که همواره اسیر و در بند شرایطی ناجوانمردانهاند و در پایان، وقتیکه در موقعیت خود گرفتار یا دچار تردید میشوند دست به دامن دروغهایی نهچندان کوچک میزنند. فیلمساز در پی آن است که تصویری از استیصال شخصیتهایش در شرایطی نهچندان واقعی ارائه کند که آنها را مجبور به دروغ گفتن کرده است.
دروغ گفتن در اینجا راهی برای رهایی و فرار از مخمصه و گرفتاری است، کاری که نوعاً تمامی آدمها در شرایط دشوار به آن تن میدهند. سمیه از وصلتش ناراضی است در مورد شناسنامهاش و رفتنش دروغ میگوید. مرتضی در مورد پولی که بر سر ازدواج خواهرش گرفته است دروغ میگوید. اعظم در مورد کارش و محسن در مورد ترک اعتیاد دروغ میگویند. حتی مادر در قصه ابد و یک روز با بچههایش صادق نیست. این فضا آنقدر آشفته است که حتی سمیه در مورد صداقت نامزد مرتضی تردید دارد. پسرِ شهناز هم به دروغ خط چاقویی روی صورت خود انداخته است تا بزرگتر به نظر برسد. گویا این نوع از زندگی، راه چارهای جز دروغ گفتن پیش پای انسان نمیگذارد و هرکس برای حفظ موقعیت و آرامشش، باید دست به دامن دروغ شود. چنین تصویری اگرچه دور از واقعیتهای اجتماعی نیست؛ اما در ذهن مخاطب این شائبه را ایجاد میکند که طبقه فرودست بهدلیل محرومیتهای خاصشان، محکوم به دروغ، پنهانکاری و ریا هستند. از این بدتر در لحظات بحران به درگیری و کتککاری نیز میرسند.، به یاد بیاوریم صحنهای را که مرتضی وقتی دروغش آشکار میشود به جان برادرش میافتد و او را بهسختی مورد ضرب و شتم قرار میدهد.
چنین فضایی، تصویری از زندگی انسان و تسلیم شدن وی در برابر مناسبات و شرایط اجتماعی ارائه میکند که در پایان باید حکم به تقدیرگرایی و بهنوعی تن دادن به سرنوشتی سیاه را برای انسان رقم زد. جامعهای که آدمهایش را گرفتار در چنبرة حوادثی ناخوشایند میکند و با چینش اتفاقاتی ازایندست آنچنان تاروپود زندگی آنها را درهم میپیچد که همگی مجبور به دروغگویی، ریاکاری و دوروییاند. آدمهایی که روستایی تصویر میکند همه بهنوعی عافیتطلبی تن میدهند. اگرچه کارگردان در تصویر سقوط انسان بهواسطه ناراستی و عدم صداقت موفق است؛ اما چنین تصویری آنچنان فضای زندگی آدمها را دشوار و تلخ ارائه میکند که گویی انسانها علیرغم تمامی تلاششان نمیتوانند در چنین شرایطی درست و انسانی زندگی کنند. در جامعهای که بزرگترها مداوم در حال پنهانکاری هستند. چنین جامعهای در بهترین حالت، فضایی آکنده از ناکامی و بیاعتمادی است. آدمها در دشواری شرایط زندگی، وقتیکه ناامید از تلاششان برای انسان بودن و اخلاقی زیستن به آغوش ریا و تزویر پناه میبرند، ناخودآگاه مجبورند به اطرافیانشان ظلم کنند و خود نیز در مقابل دروغها و ذهنیتهایی که ساخته و پرداختة خودشان است، تحقیرشده و کوچک میشوند. هرچند شخصیتهای قصههای فیلم در چنین فضایی در عین گرفتاری حقبهجانب و طلبکارند. اگرچه فیلمساز تلاش کرده است تا تصویری از تضاد درونی انسان، در چنین کشاکشی ارائه کند و در این راه موفق نیز بوده است؛ اما از سوی دیگر باید پذیرفت که تکیه بر چنین تصویری بهنوعی میتواند تخریب تصویری از جامعه و فرهنگ ایرانی و اسلامی ما نیز بهشمار آید.
نکته دیگر اینکه باید توجه داشت وقتیکه هنرمند تلاش دارد تا بهنقد آسیبهای زندگی آدمها در یک طبقه فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی (بهویژه طبقات پایینتر جامعه) بپردازد؛ گرایشها دینی و باورهای معنوی آدمها جزء جدانشدنی زندگی و فرهنگ آنها بهشمار میآید. این نکته در پرداخت سعید روستایی از داستان فیلمش سؤال مهمی است که وقتی هنرمند تمام تلاش خود را برای واقعیتر ساختن فیلم خود انجام داده است و تا حدودی موفق نیز بوده، چرا از انعکاس معنویت که در زندگی فقیرانه اقشار پایین جامعه موج میزند، غافل شده است؟ هرچند دینی که بعضاً در چنین قشری میتوان تصویر کرد گرایش عامیانه، سنتی و ابتدایی داشته باشد. فیلمساز در روایتش آدمهایی را تصویر میکند که هیچگونه نشانهای از دین یا باوری درونی و معنوی را ندارند.
سؤال اینجاست که چگونه میتوان طبقه فرودست جامعه ایرانی را فاقد گرایشهای مذهبی تصویر کرد؟ طبق تعاریف جامعهشناختی، طبقه پایین جامعه شامل طیف وسیعی از کارگران، معلمان، مغازهدارهای کوچک و محلی، کسبه خردهپا و حتی کشاورزان و افراد کمبضاعت است. در ابد و یک روز نشانههای مذهب و گرایشهای دینی تنها محدود به صلوات فرستان سمیه پس از رنگ کردن اتاق محسن، یا کنایههای مادر به بچههایش است: «جواب من شماها هستید که خدا به من داده» یا « دعا کن خدا از من راضی باشه». گویی آدمهایی که گرفتار در گرداب مشکلات زندگی هستند دیگر جایی برای دین در زندگی خود ندارند. چنین تصویری در کارنامه روستایی حتی اگر گزینشی رندانه و عنادآمیز نباشد، غفلتی ناصواب و تلقیای دور از انتظار از هنرمندی اینچنین تیزهوش بهحساب میآید. غفلتی که نتیجهاش بستن چشم فیلمساز به روی زندگی شریف و پرقناعت مردمانی با ایمان از همین قشر است، نکتهای که باید یادآوری کرد تا هنرمندانی چون روستایی سری هم به زیباییهای فراموششده جهان ایرانیانی ازایندست بزنند، تصویری که در آثاری چون «بچههای آسمان» بهخوبی تصویر شده است. متأسفانه «ابد و یک روز» در اینکار موفق نیست و جهان ایرانی را، با تلخیهای اغراقشده و بهدور از معنویت و روابط سالمی که در خود دارد به نمایش میگذارد. مادرِ داستان، مادری سالخورده است که از او انتظار میرود به اعتقادات ایرانی پایبند باشد و در برابر رنجهایی که خود و فرزندانش میکشند، دست به دعا و نیایش بردارد؛ اما حتی یکبار هم کلمهای از ارتباط او با خدایی که به آن اعتقاد دارد، نمیشنویم و این با واقعیت مادران رنجکشیده این سرزمین همخوانی ندارد.
پایانبندی: نقطه رهایی
فیلم در سکانس پایانی نوید (پسرک نوجوان خانواده) را نشان میدهد که وارد خانه میشود. دوربین از پشت او را تعقیب میکند. خانه سوتوکور است. چراغها خاموش و آدمها در سکوت عمیق خود خفتهاند. نبود خواهر و سکوت خانه برای پسر سؤالبرانگیز میشود. نگاهش به کاسه آب و قرآن بر روی بالکن میافتد. متوجه میشود که خواهر رفته است. ناگهان صدای بازشدن در توجهش را جلب میکند. خواهر برگشته است و چمدانش را به داخل خانه میآورد. پس از چند دیالوگ کوتاه او به داخل خانه میرود و در جلوی نگاه متعجب اهالی خانه از بازگشت سمیه، مرتضی برای پاسخ دادن به خشم نظیر (خواستگار افغانی) جلوی درب خانه منتظر میماند. در نمای پایانی سمیه در تاریکی خانه وارد اتاقی میشود و ما در انتهای تصویر اتاق تاریکی را میبینیم که چراغش روشن میشود.
این صحنه اگرچه شعاری و گلدرشت دیده میشود؛ اما برخی منتقدان بهعنوان صحنهای امیدبخش و پایانی بر معضلات زندگی و بهعنوان پیام فیلمساز برای نوید آیندهای بهتر بر این لحظه روایت تأکید کردهاند. آیا پس از دو ساعت جنگ و جدال و فحاشی و استرس، بهراستی این نور و روشنایی نوید یک آینده بهتر را میدهد؟ باید پذیرفت که فیلم آرمانگرایانه به دنیایش نگاه نمیکند و انتظار اتفاق عجیبوغریبی را هم در آینده نشانمان نمیدهد. قرار نیست بعد از بازگشت دختر تغییر خاصی در وضعیت خانواده رخ بدهد؛ اما تصمیم دختر برای بازگشت و روشن نگهداشتن همان چراغ، مهم است و امیدبخش.
هرچند فیلم حکم قطعی است بر وجود آدمهایی خاکستری که از دام شرایط نمیتوانند بگریزند و برای خود یا اطرافیانشان کاری انجام دهند؛ اما کارگردان جای یک «شاید» ناامیدکننده را با وجود نوید و سمیه در ذهن مخاطب گذاشته است. از نظر فیلمساز شاید سمیه و نوید کوچک بتوانند بر شرایط غلبه کنند و این زندگی را بازسازی کنند (البته باید پذیرفت که این شاید در میان قطعیت بدبختیها چندان بهچشم نمیآید.)
در صحنههای آغازین فیلم نوید و سمیه اتاق محسن را از آلودگی میپیرایند و دوبارگان را رنگ میزنند. نوید در صحنهای که ظاهراً میخواهد خانه را به مأموران لو بدهد و محسن را ادب کند بهصورت قهرمان و مصلحی که شاید در آینده بتواند گلیم این خانواده را بر دوش بکشد تصویر میشود. تعهد و دلسوزی و فداکاری سمیه و رسیدگیاش به امور همه اعضای خانواده زمینه را برای اصلاح و حرکت آینده آماده میکند. حتی ارتباط عاطفی او با نوید کوچک بهخوبی این پیوستگی و علاقهمندی برای رشد خانواده را نشان میدهد. تنها کسانی هم که در خانواده ارتباطی با آموزش و تحصیل دارند این دو نفر هستند. سمیه با مدرک خیاطیاش و نوید با قبول شدنش در مدرسه تیزهوشان.
اما تلخی حس ناامیدی و غمی که بر دل مخاطب مینشیند نه با این تدبیرها رفعورجوع میشود و نه با نشان دان شادیهای ناقصی که در داستان بهسختی گنجانده شدهاند. مثل صحنه رقاصی مرتضی برای تشویق نوید و کارنامه درخشانش، یا شادی مادر که میخواهد مدرک خیاطی سمیه را قاب کند و به دیوار بزند. روستایی البته تلاش کرده است زهر فیلم را با شیرینی برخی دیالوگها و صحنههای زندگیبخش گذرا کم کند همچون صحنههای خساست مادر در وصله کردن پتوها و شلوار بچهها، یا عاشقانههای مرتضی با نامزدش یا صحنه آماده شدن محسن برای خواستگاری یا رقص طنزآمیز او در حیاط خانه در حین کشیدن سیگار؛ اما همچنان فیلم تلخ و سیاه است و حکم ابد و یک روز نکبتبار را بر پیشانی این خانواده قطعیت میبخشد.
منابع:
- (نک: علی مسعودینیا، سینمای اجتماعی ایران و همه داشتهها و نداشته هایش،/ مجله الکترونیکی روبهرو 8 دی ۱۳۹۵)
- (نک: مهرزاد دانش / بازتاب تصویر طبقه متوسط در سینمای ایران / مهرنامه به نقل از وبگاه مهر خرد، 29 مهر 89)
- (نک: افشین علیار/ نگاهی به فیلم «ابد و یک روز» فیلمی که باید دید/ وبسایت بانی فیلم/ ۲۶ بهمن ۱۳۹۴)
- (نک: آناهیتا برزویی / محکومیت به سرنوشتی محتوم بدون محاکمه/ باشگاه خبرنگاران جوان / به نقل از وبسایت دوربین/ 13 بهمن 94)
- (نک: ثمین مهاجرانی/ تو مشغول مردنت بودی…/ روزنامه شرق/ به نقل از وبسایت دوربین/ 16 بهمن 94)
- (نک: محمدامین نوروزی/ «ابد و یک روز» فیلم پرهیاهوی پوشالی/ خبرگزاری فارس/ 16 بهمن 94)
- (نک: روزبه جعفری/ نقد ابد و یک روز/ اختصاصی نقد فارسی/ 29 اسفند 94)
- (نک: میثم کریمی /نقد فیلم ابد و یک روز / وبسایت مووی مگ/ بهمن 94)
- (نک: یحیی نطنزی/ «ابد و یک روز» و ذوقزدگیهایی که به ضرر فیلم تمام میشود/ باشگاه خبرنگاران جوان / به نقل از وبسایت دوربین/ 16 بهمن 94)
- (نک: مهدی قادری/ ابد و یک روز؛ درباره یک چرکِ واقعی/ خبرگزاری تسنیم/ ۱۵ بهمن ۱۳۹۴)
- نک: عرفان امیرسلیمانی/ نقد فیلم ابد و یک روز (این اعتیاد خانمانسوز!/ سینماپرس/ سرویس نقد و تحلیل/ 16 بهمن 94)
- (نک: محمدتقی فهیم/ مضمونی سیاه برای دلخوشی جماعت شکم سیر و استعمارگران نفت خوار آنسوی آبها!/ به نقل از وبسایت دوربین/ 16 بهمن 94)
- (نک:«ابد و یک روز» یک نقد اجتماعی نوکتیز/ پایگاه خبری ریشه/ به نقل از وبسایت دوربین/ 16 بهمن 94)
- (نک: نقد ابد و یک روز؛ اوج تلخی و بیانصافی یک کارگردان خوش آتیه؟!/ سینماپرس/ سرویس نقد و تحلیل/ 16 بهمن 94)
- (نک: مصاحبه با پروانه مرزبان تهیهکننده سینما/ سینما پرس / به نقل از وبسایت دوربین/ 15 بهمن 94)
- (نک: خوش ریتم نفسگیر و تلخ/ باشگاه خبرنگاران جوان / به نقل از وبسایت دوربین/ 16 بهمن 94)