دانشگاه و سبک زندگی؛ چیستی، تاریخچه، رسالت و اهداف
نویسنده: عبدالرضا آتشینصدف
اول) معنای دانشگاه
دانشگاه به معنای محل دانش و علم و معادل کلمه یونیورسیتی است. دانشگاه در لغت بر محل دانش تأکید دارد و صرفاً محل درس دادن (مدرسه) نیست. امروزه دانشگاه یک واژه چند معنایی است: محل آموزش، محل ارائه درس، محل تربیت کارشناسان مورد نیاز سازمانها، محل پژوهش، محل نقادی سیستمهای اجتماعی، فرهنگی و علمی، و محل اندیشهورزی، خلاقیت و نوآوری.
«دانشگاه» به محلی اطلاق میشود که واردههای آن شامل سرمایه ساختمان، تجهیزات، برنامه، امکانات، نیروی انسانی و است. دانشگاه شامل آموزش، پژوهش، خدمت، و انتقال میراث فرهنگی، علوم و فنون است. صادرههای دانشگاه نیز شامل نیروی انسانی متخصص و ماهر در زمینههای مختلف، اختراع، اکتشاف و نوآوری علمی و گسترش دامنه علم و دانش است.
دوم) تاریخ تأسیس دانشگاهها در غرب
در حوزه جهان اسلام «نظامیه» و «جامع الازهر» نمودهای روشنی از آموزش عالی بودهاند. مـدارس اسـلامی در شـهرهای مختلف، از سمرقند در ماوراء النهر تا اشبیلیه در اندلس و نظامیههای نیشابور، اصفهان و بغداد و بسی جلوتر جامع الازهر، الگوی پیشرفتهای در دوران خـود بـودند که هم ناقل علوم بودند و هم دستاندرکار تکامل دانش و فرهنگ.
حرکت مدارس اسلامی با ورود مغولان متوقف شد و جامعه اسلامی از تکاپوی فرهنگی بازماند. در سوی دیگر جهان، تقریباً مقارن با جنگهای صلیبی، ابتدا در ایـتالیا و اسـپانیا و سپس در فرانسه مجموعههای فرهنگی تازهای پا به عرصه وجود گذاشت که بعداً عنوان یونیورسیته پیـدا کـردند.
اولین مجموعه آموزشی بالاتر از تعلیمات عمومی که به موضوعاتی چـون حـقوق، طب و فـنون میپرداخت، در اواخر قرن دوازدهم در شهر بولونیای ایتالیا شکل گرفت که رئیس آن اسقف اعـظم آن شـهر بود. در اوایل قرن سیزدهم نیز اتحادیه محصلان نواحی آلپ جنوبی تحت عنوان یونیورسیته شکل گرفت. اتـحادیههای دیـگری نیز در همین قرن در نقاط دیگر ایتالیا به وجود آمد که هدف آنها مـنافع صنفی دانشجویی بود. در واقع یونیورسیته از تشکلهای دانـشجویی بـه وجـود آمد. در اواخر قرن سیزدهم شهرهای ناپل و روم دارای مـؤسسات آموزشی حقوقی و طب و هنر شد. دانشگاه شهر سویل ایتالیا در اواسط قرن سیزدهم تأسیس شـد و در آن زبـان عربی نیز تدریس میشد.در آن زمانها حقوق استادان را شهرداریها پرداخت میکردند، اما انتخاب استاد با دانشجویان بود.
در اسـپانیا اولین بار مدارس آموزش عـالی وابـسته به دولت کـار خـود را شروع کرد که وقفیاتی نیز داشت. شـهر پالنسیا در اسپانیا در اوایل قرن سیزدهم صاحب مجموعه آموزش عالی شد که در آن ریاضیات، زبان لاتـین، طب، الاهیات و حـقوق تدریس میشد.
در فرانسه مدرسه کلیسای نتردام بود که سنگ اولیه دانشگاه پاریس را بنا نهاد بالاترین مقام این کلیسا مـجوز تـدریس برای همه استادانی که مـایل بـه آمـوزش در فرانسه بودند را صـادر کرد. دانشگاه پاریس کاملاً بـرپایه مـدارس کلیسایی سازمان یافته بود و استادان به تدریج توانستند اتحادیهای صنفی تشکیل دهند که نام آن را «اونـیورسیتاس» گذاشتند. تـشکیل اتحادیه صـنفی اسـتادان دانـشگاه پاریس که به یونیورسیته پاریس معروف شد، در اواخر قرن دوازدهم میلادی، تقریبا همزمان با تشکیل اتحادیه صنفی دانشجویان ایـتالیا، رخ داد. در اواسط قرن سیزدهم جوانانی از انگلستان، آلمان و حـتی ایـتالیا و اسـپانیا بـرای اسـتفاده از استادان دانشگاه پاریـس راهـی این شهر شدند. این استادان موهای جلوسر خود را میتراشیدند تا از بقیه متمایز شوند و عنوان پروفسور پیدا کـردند. این پروفـسورها آنقدر نسبت به کار خود علاقه داشتند که ازدواج را مـانع تـکاپوهای عـلمی مـیدانستند. از میان دانشگاههای دیگر فـرانسه دانشگاه شهر مونپولیه شهرت جهانی کسب کرد. چون از قرن هیجدهم دانشگاهها در تمام اروپا به سمتوسوی دیگری حرکت کرد و مسائل متعددی در آنها آموزش داده میشد، رشتههای علوم و تکنولوژی نیز به اندازه علوم انسانی و حـقوق اعـتبار یافت و رشتههای دیگری چون روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد و مدیریت در دانشگاههای مدرن فرانسه به وجود آمد.
در انگلستان، این شهر آکسفورد بود که در اویل قرن دوازدهم صاحب یک مرکز آموزش عالی شد. در اویل قرن سیزدهم حدود سـه هـزار استاد و دانشجو در آن سرگرم مطالعه و آموزش بودند و به تدریج در طول این قرن رقیبی مهم برای دانشگاه پاریش شد. در اواخر قرن سیزدهم دانـشگاه کـمبریج پاگرفت. حضور و تحصیل در دانشگاههای آکسفورد و کـمبریج در جـامعه انگلستان به تدریج به یک موقعیت اجتماعی ویژه تبدیل شد و اغلب کارفرمایان و مدیران ترجیح میدادند که مهندسان و کارشناسان خود را از فارغالتحصیلان این دانشگاهها انتخاب کـنند. تحصیل در ایـن دانـشگاه یک فضیلت فرهنگی و اجتماعی محسوب میشد. این موضوع طبقه اشراف دانشگاهی را به وجود آورد که با اشرافیت سیاسی انگلستان پیوند خورد و تبعات بسیار بدی در صحنه بینالمللی از نظر اسـتعمار و سـتم داشت.
در اواخر قرن هیجدهم در آلمان گروهی به وجود آمدند که خود را روشنفکران جدید نامیدند. آنها معتقد به گسترش مراکز فنی و تمرکز بر توسعه صنعت مادر بودند، اگرچه علوم انسانی و فـلسفه نـیز در این کـشور اعتبار خاصی یافت. علاوه بر دانشگاه برلین که در نظام دانشگاهی آلمان جایگاه دانشگاه مادر را داشت، در سایر شهرها نیز دانشگاههایی تـأسیس شد و در قرون نوزدهم و بیستم فارغالتحصیلان آنها در سراسر دنیا پراکنده شدند. آلمـانها برای اولین بار مدرک Ph. D. را رایج کردند و آن را با شرایط بسیار سختی به فارغالتحصیلان اعطا میکردند.
در امریکا از قرون شانزدهم و هفدهم دانشگاهها به همه زمینههای معارف بشری پرداخـتند و هر دانـشگاهی در چـند رشته علمی صاحب نام شد. موفقیت این دانشگاهها در دو جنگ جهانی سبب هجوم مهاجران و روشنفکران از تمام نقاط دنـیا به این کشور شد و در واقع امریکا زمینه جذب مغزها از دیگر کشورها را فراهم کرد. در یک بررسی آماری از سـوی مؤسسه مکماهان مشخص شد که بیش از پنجاه درصد محققان و پژوهشگران امریکایی پس از سن بیست سالگی وارد این کشور شدهاند.
سوم) روند تأسیس دانشگاه در ایران
مرکز بزرگ آموزشی جندی شـاپور، کـه در زمان ساسانیان در منطقه خوزستان تأسیس شده بود، را باید نخستین مرکز از نوع دانشگاه بدانیم؛ جایی که، بهویژه در حوزه پزشکی، از توسعهیافتهترین نهادهای زمان به شمار میرفت. در طول دوره اسلامی، ایران همواره مرکز آموزش و پژوهش رشـتههای مـختلف، از طب و نجوم گرفته تا فقه و تفسیر و فلسفه و کلام، بوده است. در این دوره، هم ریاضیدانان بزرگ، هم فلاسفه صاحبنام و هم فقهای توانایی یادگارهای علمی فراوانی از خود بهجا گذاشتهاند که مجموعه آثار آنـها بـخشی از فـرهنگ عظیم بشری به شمار میرود. پس از سقوط خوارزمشاهیان (از ابتدای قرن هفتم هجری) و استیلای مغول بر ایران، که دو قرن و نیم طول کشید، بسیاری از مدارس و کتابخانهها ویران شد و بسیاری از دانشمندان به قتل رسیدند. البته به دلیل وجود افراد دانشمند و خیرخواهی که در دستگاه حکومتی مغول وجود داشتند، بعضی از مدارس علمی توانستند به حیات خود ادامه دهند.
در دوران صفویه ساختن مدارس و تربیت دانشمندان، گسترش چشمگیری یافت و علوم دینی و هنر (معماری، کاشیکاری، نقاشی، قالیبافی، خطاطی، مخملبافی و… ) بیشتر از بقیه علوم مورد توجه قرار گرفت و به علومی همچون طب، کشاورزی، فلسفه و… کممهری شد. در این دوران، علوم مختلف در مساجد، مکتبخانهها، مدارس و حوزههای علمیه تعلیم داده میشد.
گرچه مدارس این دوران عمدتاً محل تدریس و تحصیل علوم دینی بود، ولی علوم دیگر هم در آنها تدریس میشد. تا این زمان دانشگاه اسلامی به مفهوم واقعی آن وجود داشت. به نظر میرسد بهترین الگو برای دانشگاه اسلامی، دانشگاهها و مدارس این زمان هستند؛ زیرا گرچه علوم غیردینی از نظر محتوا جدای از علوم اسلامی بودند، ولی هدف این علوم و شیوه تدریس آن همانند علوم اسلامی بود.
اولیـن نـمود آمـوزش به صورت جدید، با تأسیس مدرسه دارالفنون در سال ۱۲۶۸ قمری اتفاق افتاد. دارالفنون مادر دانشگاههای جدید ایران است. این مدرسه هفت دانشکده در رشتههای ادبیات، ریاضیات و مهندسی، طب و داروسازی، نظام و موزیک، معدنشناسی و هنرهای زیبا داشت. بعد از دارالفنون مدرسه علوم سیاسی در سال ۱۲۷۷ شمسی، مدرسه فلاحت در سال ۱۲۷۹ شمسی، مدرسه صنعتی ایران و آلمان در سال ۱۲۸۶ شمسی، مدرسه عالی پرستاری مسیحی میسیون امریکایی در سال ۱۲۹۵ شمسی، دارالمعلمین مرکزی در سال ۱۲۹۷ شمسی، مدرسه عالی حقوق در سال ۱۲۲۹ شمسی، مدرسه عالی فلاحت در سال ۱۳۰۱ شمسی، مدرسه تجارت در سال ۱۳۰۵ شمسی ، دارالمعلمین عالی در سال ۱۳۰۷، مدرسه دامپزشکی در سال ۱۳۱۶ شمسی تأسیس شد.
در سال ۱۳۱۰ دکتر صدیق برای مطالعه در امور آموزش و پرورش امریکا از سوی دولت امریکا به آن کشور دعوت شد. وی پس از بازگشت، طرح تأسیس دانشگاه را تقدیم دولت کرد. سرانجام در سال ۱۳۱۳ تأسیس دانشگاه به تصویب مجلس مجلس شورای ملی رسید و دانشگاه تهران در تاریخ ۱۵/۱۱/۱۳۱۳ با شش دانشکده تأسیس شد.
چهارم) رسالت و اهداف دانشگاه
نظامهای آموزش عالی در جهت نیل به اهداف مشخصی فعالیت میکنند و رسالت و مأموریت ویژه¬ای دارند. اغلب صاحبنظران رسالت آموزش عالی را در ارتباط با آرمانها و نظام ارزشی جامعه در امر تولید و غنابخشی به دانش و فرهنگ، تربیت نیروی متخصص و حل مسائل اجتماعی و فرهنگی میدانند. حتی در وظایف وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مصوب سال ۱۳۸۰ اعتلای موقعیت آموزشی، علمی و فنی کشور و تعمیق و گسترش علوم، معارف و ارزشهای انسانی و اسلامی، و اعتلای جلوههای هنر و زیباشناسی و میراث علمی تمدن ایرانی و اسلامی دیده شده است.
دکتر علی تقیپورظهیر هدفهای اساسی آموزش عالی را به شرح زیر برشمرده است:
۱ـ ارتقای سطح دانش و معرفت و ابداع دانش جدید؛
۲ـ انتقال دانش، یعنی آموزش علوم و فنون در سطح پیشرفته؛
۳ـ تربیت نیروی انسانی متخصص برای دنیای کار؛
۴ـ ارائه خدمات علمی و فنی؛
۵ـ فراهم آوردن امکان آموزش مستمر برای دانشآموختگان دانشگاه؛
۶ـ تربیت دانشمندان، پژوهشگران و مدیران برای ابداع و توسعه دانش و تکنولوژی و هماهنگی فعالیتها به منظور نوسازی جامعه و ایجاد تغییرات و تحولات عمیق در نظام اقتصادی و اجتماعی جامعه.
در عصر جدید نقش تازهای بر دوش دانشگاهها قرار داده شده است. بر اساس این، نقش و وظیفه دانشگاه علاوه بر تولید فناوری، حفظ مزیتهای فرهنگی، نوآوری در حوزه دستاوردهای انسانی و احیای تمدنی خواهد بود. این اندیشه نیازمند توجه دانشگاه به وظایف خود در تمامی عرصههای تمدنی است؛ یعنی دانشگاه با وسعتنظر در حوزه سیاستگذاری بتواند هم ضرورتهای فناورانه تمدنی را پیگیری کند و هم الزامات فرهنگی و انسانی آن را از نظر دور ندارد. رسالت اصلی این طرح، تربیت همهجانبه نسلی دیندار و دانشپژوه است؛ نسلی مادی و معنوی، نسلی اخلاقی و علمی، نسلی که بتواند تمدن جدید و سبک زندگی اسلامی و ایرانی را محقق سازد.
متأسفانه آموزش عالی و دانشگاههای ایران با تمامی سابقه تمدنی خود، در جایگاهی نیست که بتواند به رسالت و وظیفهای که بر عهده دارد، جامه عمل بپوشاند. رویارویی با علم و فرهنگ جدید غرب که از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد، موجب طرد سنتها و فرهنگ اسلامی شد و استقرار نظام آموزشی به سبک غربی را جایگزین آن کرد.
منابع:
. لغتنامه دهخدا.
۲. ایمانی، مهدی و صدرالدین شریعتی، زمستان ۱۳۹۰، «نقش دانشگاه اسلامی ـ ایرانی در تولید علم دینی»، علوم اجتماعی، مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، سال پانزدهم، شماره ۴۹.
۳. سید جمال الدین طبیبی، پاییز و زمستان ۱۳۷۳، «نقش دانشگاه و پژوهش در توسعه ملی»، پژوهش و برنامهریزی در آموزش عالی، شماره ۷ و ۸.
۴. پاییز ۱۳۸۹، «راههای اسلامی کردن دانشگاه»، کلام اسلامی، شماره ۷۵.
۵. فعلی، سعید و غلامرضا پزشکیراد و محمد چیذری، زمستان ۱۳۸۵، «بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت دانشجویان در فعالیتهای پژوهشی و تولید علم»، پژوهش و برنامهریزی در آموزش عالی، دوره ۱۲، شماره ۴ (۴۲).
پایش سبک زندگی، شماره هفتم، خرداد ماه ۱۳۹۴، صفحات ۹۸-۱۰۰.