راهکارهای درمانی افسردگی در سبک زندگی (نقش دین)

نویسنده: عبدالرضا آتشین‌صدف

نقش دین در درمان افسردگی

قرآن کریم برای هدایت و دعوت مردم به یگانه‌پرستی و آموزش ارزش‌های تازه و روش‌های جدید تفکّر و زندگی و ارشاد رفتارهای بهنجاری نازل شده است که صلاح فرد و خیر جامعه در آن دیده می‌شود و نیز راهـنمایی بـشر به راه‌های درست تربیت و پرورش نفس که منجر به کمال انسانی شود و متضمن سعادت انسان در دنیا و آخرت است، از آنِ قرآن است.
این قرآن به راهی هدایت می‌کند که مستقیم‌ترین راه‌هاست و بـه مؤمنانی که عمل صلح انجام می‌دهند بشارت می‌دهد که برای آن‌ها پاداش بزرگی است.
ای مردم، اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده و درمان آنچه در سینه‌هاست و هدایت و رحمت برای مؤمنان.
قـرآن را نازل می‌کنیم که شفا و رحـمت بـرای مـؤمنان است و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‌افزاید.
…بگو: این برای کسانی که ایمان آورده‌اند هدایت و درمان است…
قرآن کریم تأثیر بسزایی در نفوس مسلمانان صدر اسلام برجای گذاشت و شخصیت و اخلاق و رفتار و روش زندگی آن‌ها را بـه‌کلی تـغییر داد و از آنان افرادی صاحب عقیده تربیت کرد که دارای ارزش‌های شریف انـسانی بودند و جامعه‌ای متحد و منظم به‌وجود آورد به‌طوری‌که توانستند بزرگ‌ترین دولت‌های آن زمان را شکست دهند و در بیشتر سرزمین‌های جهان پراکنده شـوند و بـه گـسترش اسلام بپردازند. این تغییر بنیادی که قرآن در نفوس مسلمانان و مؤمنان از اقـوام مـختلف به‌وجود آورد، در میان تمام مکتب‌های اعتقادی که در قرون مختلف تاریخ ظاهر شدند، نظیر ندارد.
در قـرآن نـیروی مــعنوی عــظیمی هـست که در نفس انسان تأثیری شگرف برجای می‌گذارد، این نیرو باعث بـیداری وجـدان و تـحریک احساس و شعور و صیقل روح انسان می‌شود و ادراک و تفکّر را بیدار می‌کند و بصیرت را جلا می‌بخشد؛ به همین دلیل است کـه انـسان پس از اینکه در معرض تأثیر قرآن قرار می‌گیرد، به ناگاه به انسانی بدل می‌شود که گویا تـازه آفـریده شده است.
کسانی که تاریخ اسلام را مطالعه و مراحل مختلف دعوت اسلام را از روزهای آغازین دنـبال مـی‌کنند و کــیفیت تغییر شخصیت افرادی را مـی‌بینند که در مکتب پیامبر (ص) احکام اسلامی را فراگرفته‌اند، مـی‌توانند مـقدار تـأثیر قــرآن و دعــوت اسلام در نفوس پیروان اکرم (ص) را آشکارا مشاهده کنند.
برخلاف کوشش‌های فراوانی که جوامع جـدید در زمـینه‌های تـعلیم و تربیت و ارشاد جوانان به‌عمل می‌آورند تا از آن‌ها افرادی شایسته و مفید بسازند؛ اما نتیجه مـطلوب و مـورد انتظار به‌بار نمی‌آید. جرائم و انحراف‌های روزافزونی که در همه جوامع دیده می‌شود، دلیـل روشـنی بـرشـکست روش‌های تـربیتی جـدید و عـجز آن‌ها در پرورش افرادی شایسته برای خدمت به کشور و جامعه است.
به‌تازگی کـوشش‌های بـسیاری درباره روان‌درمانی افرادی که دچار اضطراب‌های شخصیتی و بیماری‌های روانی هستند، انجام شده اسـت. در ایـن‌باره روش‌های مختلفی برای روان‌درمانی پیشنهاد شده است؛ اما هیچ‌کدام موفقیت مورد انتظار را درباره ازبین‌بردن یـا پیـشگیری از بیماری‌های روانی کسب نکرده است.
ایمان، تأثیر بسزایی در نفس انسان دارد؛ چراکه اعتمادبه‌نفس و قدرت او را بر صبر و تـحمّل سـختی‌های زنـدگی افزایش می‌دهد و احساس امنیت و آرامش را در نفس او مستقر می‌سازد و در درونش آسودگی خاطر به‌وجود می‌آورد و انـسان بـه‌این‌ترتیب، غرق در احساس خوشبختی می‌شود. حال این سؤال پیش می‌آید که ایمان چگونه انـسان را بـه ایـن مرحله از آرامش روانی می‌رساند؟

یک) رابطه ایمان و احساس امنیت

کلیه مکاتب روان‌درمانی دلیل اصلی بروز عـوارض بـیماری‌های روانی را اضطراب می‌دانند؛ ولی برای تعیین عوامل اضطراب‌انگیز، اختلاف‌نظر دارند. این مـکاتب، هـدف اصـلی روان‌درمانی را رهایی از اضطراب و به‌وجود آوردن احساس امنیت در نفس انسان می‌دانند؛ اما برای تحقق این هـدف از روشـ‌های مـختلف درمانی پیروی می‌کنند؛ ولی همان‌طور که پیش‌تر یادآور شدیم، این روش‌ها همیشه در درمـان کـامل بیماری‌های روانی موفق نبوده‌اند.
بررسی تاریخ ادیان به‌ویژه دین اسلام، نشان می‌دهد که ایمان به خـدا، در درمـان این‌گونه بیماری‌ها و تحقق احساس امنیت و آرامش و پیشگیری از اضطراب و بیماری‌های روانی ناشی از آن، به‌طور کامل مـوفق بوده است. ایـن مـسئله شـایان توجه اسـت کـه درمـان، به‌طورمعمول پس از ابتلای شخص به بیماری روانـی شـروع می‌شود؛ اما ایمان به خدا اگر از کودکی در نفس انسان استقرار یابد نوعی مـصونیت و پیـشگیری از آسیب بـیماری‌های روانـی است. قـرآن، امـنیت و آرامشی را کـه ایـمان، در نـفس مؤمن ایجاد می‌کند، چنین توصیف مـی‌فرماید:
آن‌ها کسانی هستند که ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگـاه بـاشید با یاد خدا دل‌ها آرامش مـی‌یابد.
هیچ رنج و مـصیبتی بـه شما نرسد مگر به فـرمان خـدا (و به خیر بندگان) و هرکه به خدا ایمان آرد خدا دلش را (به مقام عالی رضا و تـسلیم) هـدایت کند و خدا بر همه امـور عـالم آگـاه است.
در کتـاب الایمـان و الحیاه چنین آمده اسـت:
اصـولاً آرامش و استقرار و امنیت نفس برای مؤمن متحقق می‌شود؛ زیرا ایمان راستینش به خداوند، او را نسبت به کـمک و حمایت و نظر لطف خداوندی امیدوار مـی‌سازد. مـؤمن در عبادت و کـارهایی کـه بـرای رضای خدا انجام می‌دهد، همواره به خداوند نظر دارد و به همین دلیل احساس می‌کند که خداوند همواره با اوست و به او کمک می‌کند. به همین احساس که خدا یاور اوست، ضـامن اسـتقرار احـساس امـنیت و آرامـش در نفس وی است.
مـؤمنی حقیقی که به خدا ایمان دارد، از هیچ‌چیز در این دنیا نمی‌هراسد؛ چون می‌داند تا خدا نخواهد هیچ شر و آزاری بـه او نـمی‌رسد و تا خدا نخواهد هیچ انسان یا قـدرتی در دنـیا قـادر نـیست بـه او ضـرری برساند یا خیری را از او دریغ بدارد؛ ازاین‌رو، مؤمن واقعی، انسانی است که امکان ندارد ترس یا اضطراب بر او چیره شود.
آری کسی که در برابر خداوند تسلیم شود و نیکوکار بـاشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسی بر آن‌هاست و نه غمگین خواهند شد.
کسانی که گفتند پروردگار ما، الله است؛ سپس استقامت به خرج دادند، نه ترسی برای آن‌هاست و نه غمی دارنـد.
مؤمن واقعی می‌داند که روزی‌اش در دست خداوند است و هموست که ارزاق را بین مردم به‌اندازه تقسیم می‌کند؛ بنابراین، از فقر و تنگدستی نمی‌ترسد. اگر تقدیر خدا بر این باشد که روزی‌اش کـم بـاشد به‌خواست خدا راضی است و به همان اندک قناعت می‌کند و شکر و سپاس خدای را برای نعمت‌های فراوان دیگرش همچون نعمت زندگی، ایمان، تندرستی و آسودگی خـاطر، بـه‌جای می‌آورد. مؤمن واقعی درباره رزق و روزی هـرگز تـرس را نمی‌شناسد؛ زیرا عقیده دارد که تنها خداوند متعال، روزی‌دهنده و صاحب قوّت و قدرت است. «خداوند روزی‌دهنده و صاحب قوت و قدرت است»،  «روزی شما در آسمان است و آنچه بـه شـما وعده داده می‌شود»،  «هـیچ جـنبندگانی در زمین نیست؛ مگر اینکه روزی او بر خداست…»،  «خداوند روزی را برای هرکس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع و برای هرکس بخواهد (و مستحق بداند) تنگ قرار می‌دهد…»
مؤمن واقعی از مرگ نمی‌هراسد و به آن با دیـدی واقـع‌بینانه می‌نگرد؛ زیرا می‌داند که هیچ گریزی از آن نیست و هر انسانی دارای اجلی معیّن است و آنگاه که اجلش فرارسد.
مؤمن واقعی بـه‌خوبی می‌داند کـه در این جهان، تنها یک رهگذر است که به‌سرعت به جهان آخرت منتقل می‌شود؛ بنابراین، در دنـیا کارهای خود را بر این اساس انجام می‌دهد که یا ایمان به خدا و عـبادت و عمل صالح، آماده زنـدگی آن جـهان شود. مؤمن واقعی آن‌طور که بیشتر مردم از مرگ می‌ترسند، از آن نمی‌هراسد؛ زیرا می‌داند مرگ، او را به‌سوی قرب الهی منتقل می‌کند، آنجا که از رضوان الهی متنعم و به دیدار انبیا و صدیقین، خوشبخت و از نعمت‌های بهشتی کـه خداوند وعده آن را داده است، بهره‌مند می‌شود.
مؤمن واقعی از مصائب روزگار و حوادث دهر نمی‌هراسد. او از گرفتار شدن به امراض یا پیش آمدن حـوادث ناگوار و وقوع فاجعه باکی ندارد؛ زیرا عقیده دارد حوادث خوب یـا بـدی که برای مردم رخ می‌دهد، آزمـایشی از سوی خداوند است تا معلوم شود چه کسانی هنگام شادی و گشایش سپاس می‌گویند یا به‌وقت گرفتاری، صبر پیشینه می‌کنند. مؤمن، هنگام گرفتار شـدن بــه بــلا و شر، شِکوه و زاری نمی‌کند؛ راه صبر و بردباری پیش می‌گیرد و خدا را شکر می‌کند و از او می‌خواهد که شر و گرفتاری را از او دور سازد.
…و ما شما را با بدی‌ها و نیکی‌ها آزمایش می‌کنیم و سرانجام به‌سوی ما بازمی‌گردید.
مؤمن واقـعی غـم و اندوه خود را آشکار نمی‌سازد و در خاطرات اندوهناک گذشته زندگی نمی‌کند و برای چیزهای ازدست‌رفته افسوس نمی‌خورد. ازاین‌رو، برخلاف بسیاری از مردم که اندوه ناشی از غم و درد ایام گذشته را بر دوش می‌کشند، هیچ‌گونه احساس انـدوه نـمی‌کند؛ چـنان‌که هنگام رسیدن به خیر و خـوبی نـیز راه فـساد و تباهی در پیش نمی‌گیرد و استکبار و طغیان نمی‌ورزد؛ بلکه خدا را برای خیری که به او عطا فرموده است، سپاس می‌گویند.
مؤمن واقعی هیچ‌گاه دچار اضطراب ناشی از احساس ناخودآگاه گناه نمی‌شود. این احساس گـناه هـمان چـیزی است که بیشترِ بیماران روانی از آن رنج می‌برند. اضطراب نداشتن مؤمن، مـعلول چـند علت است:
۱.    مؤمنی که از دوران کودکی بر اساس تربیت صحیح اسلامی رشد کرده است، به‌آسانی در معرض فـریب قـرار نـمی‌گیرد و به ارتکاب معاصی و گناهانی وارد نمی‌شود که باعث عذاب وجدان و احساس پستی و حـقارت نـفس و قـربانی احساس گناه و سرزنش وجدان شود.
۲.    بدیهی است که هر انسانی در معرض ارتکاب اشتباه قـرار دارد و مـؤمن نـیز از این قانون مستثنا نیست؛ اما او هنگام ارتکاب به خطا، در یادآوری گناه و اعتراف به آن تـردیدی بـه خود راه نمی‌دهد و در پـیشگاه خـداوند مـتعال بـرای خطای خود، استغفار و توبه می‌کند؛ زیرا می‌داند خـداوند سـبحان توبه‌پذیر و بخشاینده گناهان است.
کسی که کار بدی انجام دهد یا به خود سـتم کـند؛ سپس از خداوند طلب آمرزش نماید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.
من کـسانی را کـه تـوبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، سپس هدایت شوند می‌آمرزم.
بگو: ای بـندگان مـن که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خـداوند هـمه گـناهان را می‌آمرزد که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.
اعتراف مؤمن به گناه و توبه به درگـاه خـداوندی، او را از کـوشش برای دور نگه‌داشتن فکر گناه از ذهن، برای رهایی از ناراحتی روانیِ ناشی از گناه بـازمی‌دارد. توضیح ایـنکـه کوشش برای دور نگه‌داشتن فکر گناه از ذهن درنهایت، به سرکوب ناخودآگاه آن می‌انجامد؛ اما باید توجه داشـته بـاشیم که سرکوب فکر گناه باعث نمی‌شود آن نیروی انفعالی احساس پستی و حقارتی کـه هـمراه فکر گناه وجود داشته است نیز از بین بـرود؛ بـنابراین، نیروی انفعالی مزبور به شکل اضـطرابی مــبهم و پیـچیده در انسان بروز می‌کند که باعث رنج و ایجاد تشنج روانی در شخص می‌شود؛ درنتیجه انـسان سـعی می‌کند با پناه بردن به عـوارض بـرخی از بیماری‌های روانـی، از شـدت آن بـکاهد. قسمت اعظم تلاش روانکاو در چنین حـالاتی صـَرف جست‌وجو درباره این مهارت‌های دردآور، کهنه و سرکوب‌شده در ضمیر ناخودآگاه انسان می‌شود. روانکاو سـعی می‌کند بیمار را به یادآوری مجدد آن کارها و مـقابله با آن‌ها وادارد تا بـه‌جای ایـنکه آن‌ها را انکار کرده و با سـرکوبشان از رودررویـی با آن‌ها فرار کند، نوعی قضاوت عقلانی پیدا کند؛ یعنی به صدور حـکم دربـاره‌شان بپردازد. مؤمن با یادآوری گـناهان و اعـتراف بـه آن‌ها و استغفار و تـوبه، سـبب جلوگیری از سرکوب ناخودآگاه احـساس گـناه می‌شود؛ زیرا این‌گونه سرکوب کردن باعث ایجاد اضطراب و بروز عوارض بیماری روانی می‌شود.
باتوجه ‌به این مسائل، تعجّبی ندارد که یک مؤمن واقعی همواره امنیت خاطرِ روانـی و آرامـش قـلبی داشته باشد و وجودش از احساسِ رضایت لبریز بـاشد.
هـرکس عـمل صـالح کـند، درحـالی‌که مؤمن خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه می‌بخشیم و پاداش آن‌ها را به بهترین اعمالی که انجام دادند خواهیم داد.
ایمان نداشتن به خدا، زندگی را از مفاهیم عالی و ارزش‌های شریف انـسانی دور می‌دارد و باعث می‌شود انسان احساس رسالت خود را در زندگی به‌عنوان جانشین خدا در زمین از دست بدهد و بینش روشنی درباره اهداف بزرگ زندگی خود؛ یعنی عبادت خدا و قرب به او و جهاد با نفس بـرای رسـیدن به تکامل انسانی‌ـ که موجب سعادت دنیا و آخرت اوست‌ـ نداشته باشد. قرآن حالت تعارض و اضطراب و سرگردانی و خودباختگی را که به انسان بی‌ایمان دست می‌دهد، به حالت فردی تشبیه می‌کند کـه از سـمن فرو افتاده است و پرندگان او را در میان آسمان و زمین می‌ربایند یا تندباد به مکانی دور پرتابش می‌کند. قرآن بر حالت خودباختگی و خسارت‌هایی که کافران از آن رنج می‌برند، با سوگند تأکید می‌ورزد.
قسم به عصر؛ که انسان هـمه در خـسارت و زیان است؛ مگر آنـان‌که بـه خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند و به‌درستی و راستی و پایداری و در دین یکدیگر را سفارش کرده‌اند.
ایمان به خداوند متعال و پیروی از روشی که در قرآن برای انسان ترسیم شده و تبعیت از سنّت و سیره پیامبر (ص)، تنها راه رهـایی انـسان از اندوه و اضطراب است؛  چراکه به امنیت و سعادت انسان منتهی می‌شود؛ همچنان‌که نبودِ ایمان و پیروی نکردن از روش الهی، به اندوه و اضطراب و بدبختی منجر می‌شود.
(خداوند) فرمود:
هر دو (همچنین شیطان) از آن (بهشت) فـرود آیـید؛ درحالی‌که دشـمن یکدیگر خـواهید بـود؛ ولـی هـرگاه هدایت من به سراغ شما آید هرکس از هدایت من پیروی کند نـه گمراه می‌شود و نه در رنج خواهد بود؛ و هر کس از یاد من روی‌گردان شـود زنـدگی (تنگ و سختی) خواهد داشت؛ و روز قیامت او را نابینا محشور کنیم.

ب) ایمان و احساس وابستگی به گروه

قرآن، مؤمن را تـشویق ‌ می‌کند برادران ایمانی خود را دوست بدارد و به آنان نیکویی و مساعدت کند.
مؤمنان برادر یـکدیگرند؛ بـنابراین، مـیان دو برادر خود صلح برقرار سازید و تقوای الهی پیشه کنید تا مشمول رحمت او شوید.
قرآن مسلمانان را به تعاون و همکاری و ایجاد جامعه‌ای متحد تشویق می‌کند؛ جامعه‌ای که مؤمن، خود را جزئی از بنای رفیع تکامل‌یافته آن حس کند.
…و (همواره) در راه نـیکی و پرهیزکاری باهم تعاون کنید و (هرگز) در راه گناه و تعدی همکاری ننمایید…
قرآن با تأکید بر نماز جماعت در روز جمعه که مسلمانان برای آشنا شدن با یکدیگر و نماز عبادت در مساجد اجتماع مـی‌کنند، بـر ایجاد روحیه گروهی در نفس مسلمانان تأکید کرده است. تأکید قرآن درباره اظهار محبت مسلمانان به یکدیگر و گردهمایی و ایجاد صفوف از یک‌سو باعث رشد عاطفه نوع‌دوستی در نفس و تقویت آنان به ایثار و رعـایت مـنافع مردم و به‌طورکلی جامعه می‌شود و از سوی دیگر موجبات تضعیف حالت‌های انفعالی نفرت و کینه‌توزی و انگیزه‌های ظلم، تجاوز و تمایل به حب ذات و خودخواهی را فراهم می‌آورد.
شکی نیست که توانایی در دوست داشتن مردم و انـجام کـار نیک و مفید برای جامعه، سبب تقویت احساس وابستگی به گروه و ازبین‌رفتن احساس انزوا و تنهایی می‌شود. احساس وابستگی به گروه و توجه به نقش فعّال خود در جامعه، اهمیت بسیاری در سلامت روانـی فـرد دارد. بـسیاری از روان‌درمانگران به اهمیت روابط انـسانی بـرای تـأمین سلامت روانی توجه کرده‌اند؛ مانند «آلفرد آدلر» که کوشیده است بیماران روانی خود را راهنمایی کند تا به دیگران توجه کنند و برای تـأمین امـکانات رفـاهی و کمک به نیازمندان بکوشند. او معتقد بود بیماران روانـی هـرچه در درون جامعه بیشتر و رابطه‌شان با مردم بهتر باشد، بیماری‌شان زودتر درمان خواهد شد. آدلر در این‌باره می‌گوید:
…هدف من از تمام این تـلاش‌ها جـلب‌توجه بـیماران خود نسبت به دیگران است؛ زیرا وقتی بیمار، درون گروه خـویش جای گرفت و با افراد گروه به‌طور مساوی همکاری و مساعدت کرد؛ درواقع، سلامت خود را بازیافته است. به‌نظر من مـهم‌ترین مـوضوعی کـه دین و مذهب به آن سفارش کرده است، دوست داشتن همسایه و کمک کـردن بـه اوست. فردی که از مساعدت دیگران سر بازمی‌زند، شایسته است سختی‌ها و مشکلات بر او فرو بارد. تمام آنـچه زنـدگی از فـرد می‌خواهد این است که کارگری تولیدکننده و دوستدار باشد و در محبت بکوشد.
آدلر عـقیده دارد انـسان می‌تواند با تقویت روابط خود با مردم و به‌طورکلی با جامعه بشری و با کارهای سودمند اجـتماعی و اظـهار مـحبت و دوستی، از احساس اضطراب رهایی یابد؛ به‌عبارت‌دیگر، اضطراب انسان وقتی پایان می‌پذیرد که او بتواند وابـستـگـی خـــود بــه بشــریت را تـحقــق بخشـد وابستگی و دوستی دوطرفه فرد و گروه و ارتباط انسانی بین آن‌ها، از عـوامل مـهمی است که به تشکیل شخصیتی سالم و تحقق امنیت خاطر و آرامش انسان کمکی شایان می‌کند.

پایش سبک زندگی، سال پنجم، شماره ۲۶، پائیز و زمستان ۱۳۹۷، صفحات ۸۲-۸۸.

مطالب مرتبط
ارسال پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.