تاکنون در مجموع مقالات تألیفشده درباره حجاب و عفاف و دستکاریهای بدنی، راهکارهای بسیاری برای برونرفت از بحران پوشش و آرایش در کشور ایران ذکر شده و در پژوهشهای مختلفی تکرار شده است. این راهکارها را میتوان به شکل زیر خلاصه کرد:
۱. اصلاح شیوه اجتماعیکردن افراد جامعه بر اساس موازین اسلامی؛ ۲. تبدیل سازمانهای فعال در حوزه پوشش و آرایش به نهادهایی پر نفوذ؛ ۳. نهادینهکردن حجاب از کودکی و تربیت جنسی کودکان بهویژه در خانواده و مدارس؛ ۴. معرفی الگوهای صحیح پوششی و آرایشی؛ ۵. تبیین تبعات منفی رعایت نکردن پوشش و آرایش درست؛ ۶. تبیین آثار مثبت و پیامدهای نیک حجاب اسلامی و بالا بردن شناخت و آگاهی بانوان درباره فلسفه حجاب؛ ۷. تقویت فرهنگ غیرت؛ ۸. تشویق به ازدواج و تسهیل آن؛ ۹. تعدیل مصرفگرایی و تجملگرایی؛ ۱۰. باز تعریف زیبایی؛ ۱۱. سالمسازی محیطهای آموزشی از طریق استفاده از مربیان درست و تکریم شخصیت مربی و ترمیم و بهروزآوری محتوای کتب آموزشی؛ ۱۲. پر رنگ کردن نقش رسانههای جمعی در ترویج حجاب اسلامی؛ ۱۳. پرهیز از تفسیرها و توصیههایِ تنگاندیشانه درباره حجاب و جلوگیری از سختگیریهای بیمورد؛ ۱۴. تصحیح نگرشها درباره مقوله زن و مقابله با موج فمنیسم؛ ۱۵. تقویت نهادهای نظارتی و تنبیهی حوزه پوشش و آرایش.
این راهکارها که با دو رویکرد جامعهشناسانه و دینی در مقالات و کتب متعددی مورد بحث قرار گرفتهاند، به جای خود بسیار محترم و راهگشایند. با این حال در مقاله حاضر، تلاش شده تا با ارائه نکاتی تازه، درباره کیفیت بسترسازی برای رسیدن به پوششی اسلامی، شرط امکان تحقق چنین خواستهای بررسی شود.
۱. ابهام زدایی از صورت مسأله؛ پیشنهادی برای مدیران فرهنگی و نظریهپردازان حوزه فقاهت
امروزه مسأله پوشش و آرایش، متولی مشخصی ندارد و برداشتهای متنوع از آیات و احادیث نیز بر تشتت دیدگاههای موجود میافزاید؛ درحالیکه در سنت حوزوی جهان اسلام، حتی صرف نقل حدیث بر روی منابر نیز مشروط به داشتن دستخط و اجازه از اساتید بزرگ بود. امروزه تمامی افرادی که به نحوی منتسب به دین هستند (نظیر نوحهخوانانِ مراسم آیینی و مذهبی، مجریان برنامههای تلویزیونی و رادیویی و… ) بدون داشتن تحصیلات کافی حوزوی و برخورداری از صلاحیت اظهار نظر در این مورد، به نقل احادیث و روایات و حتی گاه تفسیر آیات میپردازند. در یک بازه زمانی، ارگانهای پژوهشی، آموزشی و فرهنگی عهدهدار سامانبخشیدن به این حوزه میشوند و در نوبتی دیگر مصادیق تبرج از زبان سرداران نیروی انتظامی به اطلاع عموم میرسد. همچنین در رسانه تلویزیون نیز در همان زمان که بعضی از برنامههای مذهبی بر لزوم پرهیز از آرایش یک زن در حوزههای عمومی تأکید میکنند، تقریبا اکثر قریب به اتفاق مجریان، گویندگان و بازیگران برنامههای مختلف شبکههای دیگر، بیش و کم از انواع مختلفِ روشهای آرایشی بهره میبرند. مضاف بر این، قرائتهای متفاوت از دین، در بدنه و حتی هسته نهادهای دینی و حوزوی، طیفی از سلائق سنتی تا بازاندیشانه را شامل میشود که بیش از هر چیز در کنار واردات فرهنگی متعدد غرب، حدود اسلامیِ آرایش را در دنیای امروز گنگ و مبهم میسازد. روشن است که سردرگمیِ نهادهای دینی در مسأله آرایش به طور مستقیم بر اعتماد مخاطبان آنها تأثیر میگذارد و منجر به آن میشود که هر کس، مطابق سلیقه خود، دینی شخصی برای خود تعریف کرده و حد و مرزی فردی را به رسمیت بشناسد. بنابراین ابهامزدایی از مسأله آرایش و رسیدن به انسجامی منطقی را باید شرط امکان عملیشدن هر نوع راهکاری در این عرصه دانست که بدون آن برداشتن گامهای بعدی ناممکن خواهد شد.
۲. شناخت زمانه و درک درست پارادایمهای فکری مسلط بر آن؛ پیشنهادی برای مدیران فرهنگی و نظریهپردازان حوزه فقاهت
چنانکه میدانیم درک اقتضائات زمانه و قالبهای فکری مسلط بر آن از مهمترین مقومات استنباط فقهی در نظام اعتقادی شیعه است که اساسا تعبیه سنت اجتهاد در هر زمانهای را مشروعیت میبخشد. اصل اجتهاد در نظام اعتقادی شیعیان، مستند به این استدلال است که در هر زمانهای، تغییرات در نظامهای فکری، مناسبات اجتماعی، سیستمهای مبادلاتی و اقتصادی، ابزارهای فناورانه جدید و… سبک زندگی خاصی را با خود به همراه میآورد که لازم است مشروعیت فقهی و رد و قبول اسلامی آن به دست کارشناسان و مجتهدان دینیِ همان عصر، سنجیده و تعیین شود.
از همین رو است که هر عصری، مجتهد خاص خود را میطلبد که به تمام شئونات زمانه خود آگاهی داشته باشد. در روایات بسیاری از معصومین(ع) آگاهی به زمانه یا آگاهی به اهل زمانه از مهمترین شرایط فعالان حوزه فقاهت است که تنها در صورت وجود آن میتوان جایگاه و وظیفه فرد مسلمان را در هر زمانهای معین کرد و به شأن خود روی آورد:
امام صادق(ع): «صاحبُ الفقهِ و العقل… یَعملُ مُقبلاً علی شَانه، عارفاً باهل زمانِه.»
حضرت صادق(ع): «علی العاقلِ اَن یکونَ عارفاً بزمانِه مُقبلا علی شانه.»
پیامبر اکرم(ص): «علی العاقلِ أن یکونَ بصیراً بزمانِه مُقبِلاً علی شأنِه.»
در دیدگاه اسلامی، تنها با فرض علم به زمانه و ساختار و مؤلفههای بنیادین آن است که امکان دوری از انحراف در افکار و اعمال فراهم میشود و فرد از غافلگیر شدن در برابر هجوم امور مشتبه مصون میماند. امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «العالِمُ بزمانه لا تهجُمُ علیه اللَّوابِس؛ کسی که زمان خودش را بشناسد و بفهمد و درک کند، امور مشتبه و گیجکننده به او هجوم نمیآورد.»
معمولا در زبان فارسی، واژه هجوم به معنای حمله شدید به کار میرود؛ اما در عربی هجوم به معنای حمله غافلگیرانه است که به طور ناگهانی، فرد را در غفلتی که در آن به سر میبرد، غافلگیر میکند. این بیان امام معصوم، توصیف جوامعی است که بعد از هجوم مشکلات در پی چارهجویی بر میآیند. برای پرهیز از همین آسیب است که در روایات اسلامی بر عنصر زمانهشناسی (آن هم نه به معنای سطحیِ اطلاع از اخبار و اوضاع) تأکید شده و خط مشی برنامهریزی فرد را شناختِ او از زمانه تعیین میکند.
روشن است که کنار هم قرار گرفتنِ قید «مقبلا علی شانه» و «عارفا بزمانه» ازاینرو است که تنها در صورت شناخت زمانه و اهل آن میتوان متناسب با جایگاه و شأن خود رفتار کرد و برای اهل زمانه از نظر فقهی و اسلامی تعیین تکلیف کرد. منظور از این شناخت، صرف پیگیری اخبار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی روز و یا پیگیری اخبار حوزه فناوری نیست.
شناخت زمانه به معنای عمیق آن، شناخت پارادایمهای فکری مسلط بر زمانه و انسان وابسته به آن است و این امر نیازمند مطالعه سیر تاریخی تکون انسان به شکل امروزی است. اینکه انسان چه حوادث تاریخی تأثیرگذاری را پشت سر گذاشته، چه تغییراتی در نظامهای فکری و اعتقادی و فلسفی وی صورت گرفته، تفاوت ساختارهای فکری و سلایق عملی انسان امروزی با انسان سنتی در چیست، معنای مفاهیمی نظیر زمان، مکان، کیهان، هنر، معیارهای اخلاقی، امر قدسی و غیبی و بسیاری امور دیگر دستخوش چه تغییراتی شده، قالبهای فکری مسلط بر زمانه فعلی چیست، مکانیسم عملکرد آنها از چه طریقی است، چه ساختار اجتماعی غالبی بر زمانه حکمفرماست، مؤلفههای دوران مدرن کدام است، فرهنگ پستمدرن چیست و بسیاری سؤالات دیگر.
اگر در احادیث شیعی، نظیر «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» بر لزوم شناخت امام زمان در هر عصر تأکید شده است؛ بدان معنا است که قبل از شناخت امام زمان باید زمان و زمانه را شناخت؛ چرا که مضاف از مضاف الیه کسب تعریف میکند و تنها در صورت شناخت زمانه است که فرد میتواند امام آن زمانه را تشخیص بدهد و بداند کدام فرد، راهگشای امروز اوست. نشناختنِ امام زمان هر عصر نیز بهمنزله مرگ در دنیای جاهلیت قلمداد شده که در اینجا نمادی از دور افتادگی فرد از زمانه خویش و بیگانگی او با دنیای اکنون خود است.
تا آنجا که به مسأله آرایش مربوط میشود باید گفت که شناخت زمانه در حقیقت، مقدمه و یا مکمل ابهامزدایی از صورت مسأله است. اینکه فقه اسلامی تا چه حد در این مسأله، اجازه همراهی با عرف را داشته و تا کجا میتواند با اقتضائات دنیای روز هماهنگ شود، مهمترین ابهامی است که زنان در مواجهه با دیدگاههای اسلامی درباره آرایش دارند. در حال حاضر بسیاری از مفاهیم مربوط به حدود آرایش و پوشش، مانند استثنای «الا ما ظهر منها» در آیه ۳۱ سوره نور و یا مصادیق تبرج در آیه ۳۳ سوره احزاب با توجه به تغییر مناسبات اجتماعی در جوامع امروزی و باز تعریفِ مفاهیمی نظیر عفاف، حیا، غیرت و… تحدید و تحلیل نشدهاند.
واضح است که منظور از این نکته، همراهی با اقتضائات زمانه نیست؛ چرا که اقتضائات زمانه ممکن است برخاسته از دلایلی متضاد با ارزشهای اخلاقی و دینی باشند. آنچه مد نظر است بازیابی زبانیِ امروزی است که اساسا تنها در پرتو آن امکان ارتباط میان سنت و تجدد فراهم میشود. بدون وجود چنین بستر مشترکی، هر یک از سنت و تجدد با زبانی خاص به دنیای خود سخن خواهد گفت و فرض ایجاد هر گونه تفاهمی میان آن دو منتفی خواهد بود.
۳. روی آوردن به سیاستهای تعریضی و دوری از زبان تصریحی؛ پیشنهادی برای برنامهسازان و مؤلفان فعال در حوزه پوشش و آرایش
اتخاذ سیاستهای تعریضی در برخورد با عامه مردم، نمونهای است از آنچه در راهکار دوم تحت عنوان زمانهشناسی مطرح شد. آیات قرآن و روایات موجود در سنت اسلامی، یکی از منابع سرشار شناخت زمانه محسوب میشوند که سرنخهای بسیاری در این باب را میتوان از رهگذر تحلیل آنها جویا شد. در یکی از احادیث درخشان موجود در کتاب احتجاج طبرسی آمده است که زندیقی در حضور امام علی(ع) مواردی از تناقض در قرآن و آموزههای اسلامی را، دلیل اسلام نیاوردن خود مطرح کرد. حضرت علی(ع) پس از گوش سپردن به گفتههای وی، تناقض ظاهری در این آیات را مرتفع میسازد و در ضمن آن، پیشبینیهای عمیقی از شرایط فرهنگی آخر الزمان ارائه میدهد. در یکی از بخشهای این روایت مفصل، امام(ع) در تفسیر رحمه للعالمین بودن پیامبر(ص) و دین اسلام یکی از دلایل ملقبشدن پیامبر به این لقب را رویکرد تعریضی وی در ارشاد خلق و پرهیز از تصریح میداند. منظور امام(ع) از تصریح، آن است که پیامبر اسلام(ص) بر خلاف پیامبران پیش از خود، از تصریح در بسیاری از امور پرهیز کرده و آنها را به صورت کنایه مطرح ساخته است.
دلیل این امر از نظر امام(ع) آن است که تصریحکردن به امری حق، بدان معناست که در صورت نپذیرفتن مخاطب، عذاب الهی در انتظار وی خواهد بود؛ درحالیکه در رویکرد تعریضی، حتی در صورت سرپیچی فرد از پذیرش حق، عذاب الهی دامنگیر وی نخواهد شد و به همین دلیل، نبوت پیامبر، اوج مهربانی با عالم است؛ به عبارت دیگر تصریح در دل خود، متضمن تهدید و عقاب نیز هست و سرپیچی از دستور مستقیم به انجام یک عمل، تنبیه و مجازات را در پی دارد؛ درحالیکه تعریض به معنای متمایل ساختن مخاطب به امری حق است؛ بدون آنکه در این امر، تهدیدی مضمر باشد. امام(ع) در این باره میفرماید:
پیامبرانی که قبل از پیامبر اسلام(ص) به سوی بشر ارسال شدهاند با رویکردی تصریحی مبعوث شدهاند نه تعریضی. به این شکل که وقتی پیامبری امر الهی را به گوش مردم میرساند و آنها تسلیم امر وی میشدند، ایمن میماندند و هر گاه با وی مخالفت میکردند، به وسیله یکی از عذابهای الهی مانند باد، زلزله، صاعقه، سیل و… هلاک میشدند؛ اما خداوند، پیامبر اسلام(ص) را با رویکردی تعریضی مبعوث کرد.
از نظر امام علی(ع) با بعثت پیامبر اسلام(ص) زمانه تعریض فرا رسیده است و دیگر تربیت تصریحی که تنبیه در صورت سرپیچی را نیز در پی دارد در این زمانه، کاربرد چندانی ندارد. تجربه زیسته امروزین ما نیز شاهدی بر تأیید فرمایش بلند امیرالمؤمنین(ع) است؛ برای مثال امروزه دستور و فرمان دادن مستقیم به فرزندان و تهدید آنها برای انجام کاری درست، معمولا نتیجه عکس به همراه دارد؛ درحالیکه اتخاذ رویکردی محبتورزانه، توأم با عطوفت، نرمی و ظرافت و به دور از تهدید و ارعاب غالبا اثرگذاری بیشتری خواهد داشت.
ازاینرو عمده متخصصان علوم تربیتی بر راهکارهای تشویقی، محبتورزانه و توأم با در نظر گرفتن ظرافتهای گفتاری و رفتاری تأکید میورزند؛ به گونهای که امروزه شاهد شکلگیری روشهای جدیدی در نظام آموزش و پرورش مانند کارنامه توصیفی و… هستیم که در آنها حتی از تصریح کردن به غلطهای موجود در فعالیتهای درسی دانشآموزان پرهیز میشود.
راهگشا بودن رویکرد تعریضی در زمانه حاضر که نمونهای از زمانهشناسی امام علی(ع) است، در برنامهریزیهای مربوط به حوزه مدیریت بدن و آرایش و پوشش ضروری است. متأسفانه آنچه امروزه در سیاستهای فرهنگی ما در حوزه آرایش و پوشش صورت میگیرد، صرفا شکلی تصریحی و مستقیم و دور از هرگونه ظرافتهای گفتاری و رفتاری دارد؛ برای مثال در بسیاری از سریالها و فیلمهای تولیدی، از ابتدا مرز میان سیاه و سفید و خوب و بد و خیر و شر از هم، بهروشنی جدا شده است. شخصیت زنِ مثبت داستان که به طرز واضحی، سیمای الگویی متعالی را دارد، به کلیشههایی در نام و نام خانوادگی، پوشش و حجاب، رفتار توأم با حجب و حیا و عملکرد پیامبرانه مبتلاست که از ابتدا ذائقه مخاطبِ تعریضپسند این روزگار، آن را پس میزند.
در سوی مقابل، شخصیت منفی داستان نیز به کلیشههایی ابلیسوار گرفتار است و گویی کارکرد دیگری ندارد؛ جز آنکه در تقابل با شخصیت خوب قصه، هر چه بیشتر ابعاد فرشتهوار گفتار و رفتار وی را عیان سازد. این آفت تصریحی معمولا در تولیدات تألیفی ما در حوزه آرایش و پوشش نیز موجود است. سیر اغلب کتب موجود در این باب، چنان است که از مفهومشناسی ملالآور آغاز میشود، با استدلالات منطقی خشک ادامه مییابد و به نتیجهگیری دقیق ختم میشود. اگرچه وجود چنین پژوهشهایی با دقت دانشگاهی برای مخاطبان خاص و پژوهشگران این حوزه ضروری است؛ اما سخن، آن است که در برخورد با قشر عام و افرادی که در معرض ابتلا به آسیبهای پوششی و آرایشی قرار دارند، چنین آثاری نخوانده، به کناری گذاشته میشوند.
۴. اتخاذ سیاستهای فرهنگی علیه استخفاف؛ راهکاری برای مدیران فرهنگی
در اندیشه قرآنی، یکی از راههای سلطه فرهنگی و سیاسی طاغوت بر مردم استخفاف است. قرآن کریم قوم مصر را که یکی از فرهیختهترین اقوام در طول تاریخ بوده و از دانشهای بسیاری نظیر ریاضیات، نجوم، معماری و… برخوردار بودند، یکی از قربانیان سیاستِ استخفاف یاد میکند؛ زیرا با همه عظمتشان به دلیل استفاده هوشمندانه فرعون از سیاستِ استخفاف، مطیع وی شدند:
«فاستخف قومه فاطاعوه»؛ «(فرعون) قوم خویش را استخفاف کرد، پس آنها از او اطاعت کردند.»
فرعون بهخوبی بر این نکته واقف بود که راهِ مطیعکردنِ ملتی همچون مصر و واداشتن آنها به اطاعت و پرستش خود، چیزی جز استخفاف آنها نیست. استخفاف از ریشه خفت و سبکی است و با کلماتی نظیر خفیف و تخفیف و مخفف همخانواده است. استخفاف به معنای تلاش برای سبک کردن دیگران است. در توضیح مراد قرآن از این کلمه گفته شده، استخفاف، حرکتی ضد ثقل و سنگینی است. وقتی با صخرهای سنگین مواجه میشویم برای جابهجا کردن آن، تنها راه موجود، استخفاف و سبکسازی آن است. این کار معمولا از طریق شکستن مرکز ثقل صخره و تبدیل آن به قطعات مجزا و جدا از هم است تا بدین وسیله، حجمی به سنگینی کوه به تکههای سبک و قابل حمل تبدیل شود.
قوم فرعون و البته هر قوم دیگری مادام که مجموعهای از انسانهایند، هرگز تسلیم انسان یا قومی همانند خود نمیشوند و خواستههای او را گردن نمینهند. باید با افرادِ این قوم کاری کرد که دیگر انسانهایی بسامان و بهنجار نباشند تا سرانجام مطیع امیالِ کسی چون فرعون شوند. سیاستِ استخفاف و سبکسازی، امروزه راهکاری پرکاربرد و البته بینام و نشان است که به شکل گستردهای از سوی غرب و در مواجهه با کشورهای جهان سوم به کار میرود. درباره ایران میتوان گفت که دو مرکز ثقل فرهنگی عظیم ایرانیان، یعنی ایرانیبودن و مسلمانبودن، در صد سال گذشته و از رهگذر آشنایی ایرانیان با فرهنگ اروپایی و امریکایی، هدف استخفاف و سبکسازی قرار گرفتهاند.
تأثیرپذیری امروز بسیاری از ایرانیان از انواع پوششها و آرایشها و الگوهای زیبایی، نتیجه مستقیم بیگانگی آنها از فرهنگ ایرانی و اسلامی است و تنها در پرتو بازیابی دوباره این مراکز ثقل، قابل رفع است؛ به عبارت دیگر اولا: در کنار احیای ارزشهای اسلامی و آموزههای دینی باید در صدد احیای فرهنگ ایرانی نیز بود؛ بهویژه که درباره حجاب و عفاف، فرهنگ ایرانی باستان نیز به شهادت مورخان ایرانی و خارجی در همه ادوار، توأم با پوشیدگی، حیا و غیرت بوده و از این رهگذر در راستای تعالیم اسلامی قرار دارد، و ثانیا: نباید مسأله حجاب و عفاف را جزیره جدا افتادهای از سایر بخشهای دیگر فرهنگ اسلامی دید؛ چرا که این نگاه در ادامه سیاست استخفافی قرار دارد که تلاش میکند با شکستن مرکز ثقل دین، آن را به مجمع الجزایری جدا و بیربط از هم تبدیل کند و بدینوسیله سبک و قابل تغییر سازد.
بنابراین بازیابی دوباره حجاب اسلامی، تنها در پرتو بازیابی دوباره فرهنگ اسلامی در تمامیت آن است که بخشهایی نظیر هنر ایرانی و اسلامی، فلسفه ایرانی و اسلامی، عرفان ایرانی و اسلامی و… را شامل میشود و حمایت ویژه مسئولان از هنرمندان، فیلسوفان و اندیشمندان ایرانی را میطلبد.
منابع
۱. کلینی (۱۳۶۶)، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
۲. دیلمی، حسن (۱۴۱۲ ق)، ارشاد القلوب، انتشارات شریف رضی.
۳. عاملی، حر (۱۴۰۹ ق)، وسائل الشیعه، قم، انتشارات آل البیت.
۴. طبرسی(۱۴۰۳ ق)، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی.
۵. طریحی (۱۳۷۵)، مجمع البحرین، تهران، نشر مرتضوی.
۶. حکمت، نصر الله (۱۳۸۱)، مسأله چیست، تهران، نشر الهام.
پایش سبک زندگی، سال اول، شماره ۳، مرداد ۱۳۹۳، صفحات ۱۶۶-۱۷۱.