زندگی معنوی ـ جلسه بیست و پنجم مورخ 27/ 2/ 1394
در جلسات گذشته بحث از معنا و مفهوم توکل مطرح شد. در ادامه بحث قرب الی الله مطرح میگردد.
مفهوم قرب از نظر آیات قرآن
اصولاً قرب دو نوع است و در میان این دو معمولاً خلط میشود؛ قرب خدا به ماسوی (اصیل) و قرب ماسوی به خدا (نااصیل).
مفهوم قربی که در قرآن مطرح شده عمدتاً قرب نوع اول میباشد. قرب اول اصل و علت و قرب دوم فرع و معلول میباشد.
درجات قرب نوع اول
گویا 4 مرتبه درجه قرب خدا نسبت به انسان میباشد.
درجه اول: قرب احتضاری
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُون؛ و ما به آن [محتضر] از شما نزدیکتریم ولى نمىبینید.[1]
در ذیل این آیه نکاتی قابل توجه است.
نکته اول: «نحن»: گونههای اشاره خداوند در کتابش به خودش به سه گونه میباشد؛ یک) در اکثر موارد میگوید «او» مثلاً «و هو الذی»، یعنی در اکثر موارد خودش را غایب میبیند. و در حالی که حاضر است و ما همیشه خود را با ضمیر حاضر میگوییم در حالی که غائب میباشیم. سؤال چرا خداوند خود را به صورت غائب در قرآن آورده است؟ جواب: خداوند با مخاطب همراهی کرده است. زیرا اکثر مردم خدا را غائب به حساب میآورند. دو) در اقل موارد میگوید «ما»؛ یا به صورت ضمیر متصل و یا ضمیر منفصل. باز پرسش چرا خدا میگوید ما؟ اولاً دلیل بر حرمت است. ثانیاً: خداوند هر وقت میگوید ما خودش را با اسبابش به حساب آورده است زیرا؛ أبى الله أن یجرى الأمور إلا بأسبابها. سه) در اقل موارد میگوید «مَن». چرا خداوند به ندرت آنگاه که از خودش یاد میکند میگوید «من»؟ زیرا من دال بر حضور است. مثل: آیه الست: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم.[2]
نکته دوم: «ه» در الیه و «کم» در منکم؛ منظور چه کسانی میباشند. منظور «ه» در الیه محتضَر میباشد و منظور از «کم» یعنی اطرافیان محتَضر. به لحاظ مفاد آیه به این نوع قرب «قرب احتضار» گفته میشود. این قرب نوعی قرب بیرونی و سطحی میباشد.
نکته سوم: «و لکن لاتبصرون»: بصر در قرآن چند معنا دارد. اولین و رایجترین معنای بصر: چشم سر است. امّا در اینجا منظور نوع اول نیست. بلکه منظور از «بصر» معنای ارزش قرآنی است یعنی بصیرت و بصیرت یعنی بصر قلب.
حاصل آن که خداوند میفرماید اگر محتضری در حال جان دادن است و اطرافیان او حاضرند من به او نزدیکترم و لکن شما نمیتوانید ببینید. و دیگر آن که اگر چشم دل بگشایی نزدیک بودن خدا را میبینی.
درجه دوم: قرب وریدی
… وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید؛… و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم.[3]
در این آیه نیز همانند آیه قبل نکاتی قابل توجه میباشد.
نکته اول: «نحن»: همان نکته اول آیه اول میباشد.
نکته دوم: «حبل الورید» یعنی شاهرگ و شاهرگ اشاره به رگ دو سمت گردن میباشد. خداوند در این آیه میفرماید ما بر انسانها از شاهرگشان نزدیکتریم.
اگر این تعبیر را با تعبیر آیه پیشین مقایسه کنیم متوجه خواهید شد که این نوع قرب، نزدیکتر از قرب درجه اول است. در اصطلاح عرفانی به این قرب، قرب وریدی میگویند.
سؤال: چرا خدا قرب خودش را به حبل ورید تشبیه میکند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت؛ زیرا نسبت انسان به شاهرگ، نسبت بود و نبود است. خداوند میخواهد بگوید اگر نظر من به شما باشد، هستید و اگر نظر من به شما نباشد، نیستید.
درجه سوم: قرب مطلق
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُون؛ و هر گاه بندگان من، از تو در باره من بپرسند، [بگو] من نزدیکم، و دعاى دعاکننده را- به هنگامى که مرا بخواند- اجابت مىکنم، پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.[4]
نکته اول:همان نکته اول آیه اول میباشد. امّا این آیه بینظیر است؛ زیرا خدواند در این آیه 7 مرتبه از کلمه من استفاده کرده است. گویا خداوند در این آیه هفت مرتبه فرموده است «من و تو» تا نشان دهد که خودش به آدمیان چقدر نزدیک است.
نکته دوم:چرا خداوند بدون واسطه میگوید «فَانّی». به عبارت دیگر علت حذف «قل» در آیه چیست؟ زیرا خداوند میخواسته است قرب خود را برساند. مثل این است که خطاب به پیامبر گفته است ای پیامبر وقتی رابطه من و بندهام برقرار شد، توهم برو کنار. به عبارت دیگر خداوند در این آیه از واژه «قل» استفاده نکرد تا نزدیک بودن و قرب خود را برساند.
نکته سوم:در اینجا فرمود «فَانّی قَرِیب» این بیان با آیه اول و دوم متفاوت است. در دو آیه اول مقید به قید شده است و «اقرب» که گفته است یعنی بحث نسبیت مطرح است امّا در اینجا قرب مطلق میباشد.
نکته چهارم:« أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» این فراز مربوط است به بحث دعا. در این فراز مطالب جالبی است:
مطلب اول:متعلّق دعا در این فراز پایانی «من» میباشد. ما انسانها از خدا غیر خدا طلب میکنیم. امّا خداوند در این آیه فرموده که هر کس مرا بخواند.
در مورد درخواست از خدا باید گفت ادب آن است که از خدا، خدا خواسته شود. شایسته این است که مؤمن از خدا خودِ خدا را بخواهد و در این صورت خداوند جهانش را به پای او میریزد تا او به دیگران کمک کند.
مطلب دوم:أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ.
ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم[5]
نکته این که دعا مهفوف بین الاجابتین است؛ اجابتی از پیش و اجابتی از پس. دعا یک حس است و آن حس خواستن است. آیا تا به حال فکر کردهاید که دهنده تمام حالات خداوند است؟ آیا تا به حال فکر کردهاید که چگونه این حس را پیدا کردهاید؟ آیا فکر کردهاید این حس را خداوند به شما داده است؟ اجابتی از قبل، نتیجهاش دعا است و اجابتی از بعد، نتیجهاش قبول خواستن شما است. نخست احساس دعا را به شما میدهند سپس خواسته را به شما میدهند. این برای آن است که شما فکر کنید کاری کردهاید و چیزی گرفتهاید. به تعبیری این مصداق «إِنَّ کَیْدی مَتینٌ[6]» میباشد تا بنده یاد بگیرد که بخشنده باشد.
نکته پنجم:« یَرْشُدُون» رشد دو گونه است؛ یک گونه عمودی و دیگر افقی است.
نکته ششم: قرب مطلق ناظر به تمام وجود انسان میباشد.
درجه چهارم: قرب حیلوله؛ حایل
برخلاف سه آیه قبلی واژه «قرب» در آن نیست. امّا معنای قرب در آن میباشد.
… وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه… ؛ … و بدانید که خدا میان آدمى و دلش حایل مىگردد… .[7]
در این آیه نکاتی قابل توجه است.
نکته اول:«قلب» در اصطلاح قرآنی یعنی تمام حقیقت و وجود انسان. به تعبیری قلب همان «روح» با تمام ابعادش میباشد.
نکته دوم:«مرء» در اصطلاح قرآنی یعنی انسان مثل رجل.
با توجه به این دو معنا آیه را بازشناسی میکنیم. بدانید همانا خداوند حائل است میان انسان و قلبش. به عبارت دیگر هر کس بخواهد خودش را بشناسد باید از خدا بگذرد و اول خدا را بشناسد. در حقیقت خداشناسی عین خودشناسی و خودشناسی عین خداشناسی. به خاطر همین پیامبر اکرم (ص) فرمود « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَف» هر دو فعل ماضی است یعنی هر کس خود را شناخت خدا را شناخت. اگر شما در آیینه نگاه کنید میگویید من خودم را دیدم نه آینه را. نیل به موجودی که ورای حائل است امکان ندارد مگر زمانی که از حائل عبور کند.
سؤال: اگر خداوند به ما انسانها این قدر نزدیک است پس او کجاست؟ چرا ما اورا احساس نمیکنیم. در پاسخ باید گفت ما آدمیان ابعدیم نسبت به موجودی که با ما اقرب است.
پرسش دیگر که پیش میآید. حال که بعد از ماز جانب ماست چه کنیم که قرب او را احساس کنم؟ فقط کافیست انسان حُجب خویش را بردارد.
پرسش دیگر آیا قرآن برای برداشتن حجاب ها راهی را نشان داده است؟ با مراجعه به قرآن متوجه خواهیم شد که قرآن کریم برای کاستن حجت و نیل به قرب او چهار گام را نشان میدهد.
پس قرب او چهار مرتبه و حرکت ما به سوی قرب او چهار گام دارد.
دو سخن:
سخن اول:ما باید تلاش کنیم که به او قرب جوییم = ناصحیح رایج
سخن دوم:ما باید کاری کنیم که قرب کامل او را احساس کنیم = صحیح و دقیق.
مراحل احساس قرب و سلوک آدمیان چهار درجه است.
مراحل 4 گانه احساس قرب
مرحله اول:وَ افْعَلُوا الْخَیْر[8]
نکته اول:حسن و قبح عقلی: از این آیه به دست میآید که عقل توانایی دارد مستقلاً خیر و شر را بدست آورد که دلالت بر حسن و قبح عقلی دارد.
نکته دوم:این آیه اولین پله احساس قرب است (انجام دهید هر آنچه را که خیر میدانید)
قانون این است که هر که کار خیر را به ثانیه بعد موکول کند، انجام نخواهد داد. گر چه آیه خیر را گفته امّا شامل ترک ابعاد شر هم میباشد.
نکته سوم:انسانها بیشتر نیازمند عمل میباشند، انسانها به اندازهای که باید عمل کنند میدانند.
پیامبر(ص) میفرماید: مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ. از این حدیث به دست میآید که مَن عمل، عَلِمَ. شرح صدر عامل اصلیاش عمل است. انسان زرنگ انسانی است که فقط عمل کنند. ذهنش باز میشود. اسلام کاملاً دین عمل گراست. هر کس علم را به خاطر علم بخواهد و بخواند مسلمان نیست؛ زیرا در آیین محمدی علم مقدمه عمل است.
مرحله دم:أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْرات[9]
لطف کنید در انجام کارهای خیر سرعت بگیرید، لطفاً تلاش و فعالیت بیشتر بکنید.
مرحله سوم:فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرات[10]
استباق یعنی رقابت و مسابقه. رقابت دو نوع است؛ رقابت منفی و رقابت مثبت. رقابت منفی آن است که حریف را از میدان به در کنید. رقابت مثبت آن است که خودت پیشی بگیر. مؤمن با معرفت آن است که در مسابقات زندگی به حریفش کمک کند؛ زیرا به خودش مطمئن است که زودتر میرود.
نکته اینکه در این سه آیه، متعلَّق آیات، خیر میباشد.
مرحله چهارم:فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ[11]
فرار یعنی دویدن با تمام قُوا؛ همانگونه که انسان در بیابان از حیوانات درنده فرار می کند.
نکته اول:الی الله: مقصد را نشان میدهد و ابتدا میخواهد و ابتدای آن یعنی از غیر خدا.
نکته دوم:فرار به سمت خدا یعنی چه؟ یعنی دویدن با تمام قوا برای دیدار خدا.
از مجموع این چهار مرحله میتوان به دست آورد که برای برداشتن حجاب ها و رسیدن به قرب خدا باید نخست کار خیر انجام داد، در مرحله بعدی سرعت در کار خیر داشته باشیم، سپس از همدیگر در کار خیر سبقت بگیریم و نهایتاً سوی خدا فرار کنیم.
[1]. واقعه/85. [2]. اعراف/172. [3]. ق/16. [4]بقره/186. [5]غافر/60. [6]اعراف/183؛ قلم/45. [7]انفال/24. [8]حج/77. [9]مؤمنون/61. [10]بقره/148؛ مائده/48. [11]ذاریات/50.