زندگی معنوی استاد دکتر فعالی جلسه سوم 18/8/1393
ادامه منزل اول
سلوک و رفتن به سوی خدا دارای گامها و درجاتی است. اولین پله براساس کتاب منازل السائرین یقظه است. براساس آیهای که بیان شد. یقظه یک نوعی قیام و تحوّل باطنی و درونی است. خواجه در ادامه آیه میفرماید: «و هی اول ما یستنیر قلب العبد بالحیوة لرؤیة نور التنبیه». «یقظه اولین فروغ یا پرتو قلب عبد به همراه حیات نسبت به مشاهده نور تنبیه الهی است ». انسانیّت یعنی ایجاد یک تغییر و تحوّل درونی. این تحوّل سه محور اساسی دارد؛ وضعیت موجود که مطلوب نیست، وضعیت مطلوب و برنامه گذر از موجود به مطلوب.
مرجع «هی» یقظه است. به تعبیری یقظه همراه با نور است. با یقظه اولین درجه نورانیّت حاصل میگردد و به تعبیر دیگر اولین نورانیت درون و نیز اولین درجه حیات قلبی است.
در عبارت بالا دو مطلب شاخص است:
1) مفهوم نور (یستنیر)
2) مفهوم حیات (الحیوة)
نیاز است در مورد این دو مفهوم توضیح داده شود. نخست در باب نور: یکی از مفاهیم دلنشین قرآنی مفهوم نور است. نور از مفاهیم اساسی در قرآن کریم، احادیث معتبر نبوی6و اهل بیت:و ادعیه اهل بیت عصمت و طهارت:است. در اینجا مختصرآً به بحث نورشناسی از دیدگاه قرآن میپردازیم.
نورشناسی قرآن
واژه نور در قرآن فراوان به کار رفته است. برای روشن شدن این موضوع به بررسی بعضی آیات میپردازیم.
1) آیه نور
شاخصترین سوره، سوره نور و آیه نور میباشد. آیه نور آیهای طولانی است فقط به ابتدای آن اشاره میکنیم.[1]
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ … (نور/35)؛خدا نور آسمانها و زمین است … .
نور دو گونه است؛ نور محدود و نور نامحدود. برای روشن شدن مسأله باید مثالی زده شود. فرض اول: فرض کنید در یک بیابان ظلمانی و در یک فضای کاملاً تاریک یک شمع روشن است. این شمع محدودهای را روشن میکند. این نور دو ویژگی دارد؛ یکی اینکه هر چه از مرکز به سمت محیط بروید از نور کم شده بر ظلمت افزوده میشود. ویژگی دوم: نور شمع بالاخره در یک جایی تمام میشود. یعنی بعد از آن دیگر نور شمع و اساساً نور وجود ندارد یعنی ظلمت محض است.
فرض دوم: فرض بکنید به جای نور شمع نور یک لامپ صد واتی است، شعاع و محدوده نور بیشتر میشود. ویژگی که برای شمع گفته شد برای لامپ صد واتی هم سنجیده میشود: این ویژگی اول که هر چه از مرکز به سمت محیط بروید از نور کم شده بر ظلمت افزوده میشود و هر چه از محیط به سمت مرکز بروید از ظلمت کاسته به نورانیت افزوده میشود، صادق است. امّا فرض اول با فرض دوم در یک چیز با هم تفاوت دارند؛ میزان شعاعی که لامپ صد وات روشن میکند بیشتر از نور شمع است. ویژگی دوم را هم دارا میباشد. یعنی در جایی نور لامپ تمام میشود. پس واجد هر دو ویژگی میباشد.
فرض سوم: نور پروژکتور ده هزار واتی، پیداست که محدودهای روشن میکند. هر دو ویژگی فرض اول در موردش صادق است.
فرض چهارم: فرض کنید از زمین خارج شدید و داخل منظومه شمسی شوید، نور خورشید را در نظر بگیرید. نور خورشید بر منظومه شمسی پرتو افکنی کرده، محدودهای را روشن میکند. ویژگی اول و دوم هم بر این فرض صادق است.
فرض پنجم: اگر در کهکشانهای دیگر خورشیدی باشد هر دو ویژگی صادق است.
سؤال اگر فرض کنید نوری باشد که جایی تمام نشود؟ آیا امکان تصور این چنین نوری هست؟ سه قول وجود دارد: 1ـ بعضی میگویند امکان تصور هست. 2ـ تصور آن ممکن نیست 3ـ میتوان به این تصور نزدیک شد.
قول سوم پذیرفتنی؛ اگر تا حدی تصور شود در جایی تمام نمیشود: ویژگی اول در مورد او صادق نیست. اصلاً مرکز و محیط ندارد و هر آنچه که محیط ندارد، مرکز ندارد. ویژگی دوم هم صادق نیست چون پایانی ندارد.
«نور بیپایان مرکز، حد، اطراف، ضعف، شدت در متن ذات او راه ندارد. اگر زمانی توانستید چنین نوری را تصور کنید نام آن نور الله است.
سؤال دیگر: اگر خودمان به این تصور نزدیک کنیم آیا نور لاحد له، ثانی دارد یا نه؟ چرا؟ ندارد. زیرا وقتی تصور کردی که نوری ثانی دارد یعنی در یک جایی تمام می شود و حدّ دارد.
نور لا ثانی له یعنی توحید وبا این بیان توحید دلیل نمیخواهد و بدیهی است.
سؤال دیگر: آیا نور لاحد له غیر دارد یا نه؟ خیر ندارد. سؤال دیگری پیش میآید: پس ممکنات و ما سوای خداوند چیستند؟ هر چی بگید می شود عرفان.
همه متفکران برای توحید استدلالهای فراوان آوردهاند، امّا فقط قرآن است که نشان میدهد توحید خداوند، بدیهی است.
با این بیان مشخص شد که اولاً نور نامحدود، حد و مرکز ندارد؛ ثانیاً اگر ذات حق نور بوده و مبداءِ نور است. پس جهان براساس اصل سنخیت[2] از مبدأی است که نور است، پس جهان تکوین نور است.
از آیه «الله نور السماوات و الارض» دو نکته به دست میآید: اولاً خدا نور است. نور دو گونه است؛ نور محدود و نور نامحدود (مطلق، لاحد له) خداوند نور نامحدود است. ثانیاً سماوات و ارض نورند.
2) آیه اشراق
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها … (زمر/69)؛ و زمین به نور پروردگارش روشن گردد … .
حرف «باء» که بر سر «نور» آمده باء سببیت است. از این آیه دو مطلب به دست میآید: اولاً « أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ »یعنی اوجدت الارض؛ خداوند بواسطه اشراق زمین را ایجاد کرد. ثانیاً اسم نور سبب ایجاد زمین میباشد. نهایتاً زمین از جنس نور است. و نور یعنی علم، یعنی زمین میفهمد و با شعور است.
جمع بندی
دو آیه و آیات مشابه به سه نکته اشاره دارند.
1. مبدأ نور مطلق است.
2. جهان تکوین (یعنی سماوات و ارض و مایلیها) نور است.
3. جهان تشریع نور است.
براساس مفاهیم فلسفی و کلامی دانسته میشود که دو جهان وجود دارد؛ جهان تکوین و جهان تشریع. آیا خداوند در باب جهان تشریع مطلبی گفته، یا چیزی نگفته؟ عالم تشریع، همان شریعت و شریعت همان دین است. دین یعنی همان کتب آسمانی. در قرآن در مورد کتب آسمانی، تورات، انجیل و قرآن آیات جالبی آمده. برای اثبات مدعی به این آیات تمسک میشود.
قرآن در مورد تورات (تورات اصلی) در یک مورد میفرماید:
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَئةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ (مائده / 44)؛ ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایى بود نازل کردیم.
قرآن در مورد انجیل (انجیل اصلی) هم در یک مورد میفرماید:
وَ ءَاتَیْنَاهُ الْانجِیلَ فِیهِ هُدًى وَ نُورٌ (مائده / 46)؛ و به او انجیل را عطا کردیم که در آن، هدایت و نورى است.
در یک تعبیر کلی اشاره به کل کتب آسمانی آمده است هر آنچه از جانب خدا نازل شده است نور است:
یَأَیهَُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُّبِینًا (نساء/ 174)؛ اى مردم، در حقیقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است، و ما به سوى شما نورى تابناک فرو فرستادهایم.
امّا در چندین مورد تعبیر نور و الفاظ هم معنای آن مثل تبیان در مورد قرآن آمده است:
قَدْ جَاءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُّبِین (مائده/15)؛ قطعاً براى شما از جانب خدا روشنایى و کتابى روشنگر آمده است.
مَا کُنتَ تَدْرِى مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْایمَانُ وَ لَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا(شوری/52)؛ تو نمىدانستى کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مىنماییم.
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَینِْ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یجَْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیم(حدید/28)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند و براى شما نورى قرار دهد که به [برکت] آن راه سپرید و بر شما ببخشاید، و خدا آمرزنده مهربان است.
وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَنًا لِّکلُِّ شىَْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِین (نحل / 89)؛ و این کتاب را که روشنگر هر چیزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل کردیم.
با نظر به آیات پیش گفته دو فرق اساسی میان قرآن و دیگر کتب اسلامی روشن میگردد؛ اولاً در باب تورات و انجیل برای هر کدام در یک مورد لفظ “نور” را بکار برده اما در مورد قرآن در چندین مورد لفظ “نور” و دیگر هم معانی آنرا گفته است. (از جهت کمیّت). ثانیاً در باب تورات و انجیل میفرمود فیه یا فیها (به صورت ظرف و مظروف استعمال نموده) امّا در مورد قرآن در بیشتر مواضع میگوید هو نور. خداوند میخواهد بگوید تشریع همه نور است امّا نورانیّتِ نور ذو مراتب است ـ نورانیت شریعت در قرآن ظاهر گشته و به ظهور رسیده است ـ قرآن همهاش نور است. یکپارچه نور است. در یک کلام اعلی رتبه نورانیّت تشریع در قرآن ظاهر شده است.
سؤال: اگر جهان تکوین نور است اشکالی به ذهن میآید؛ آیا در عالم ظلمت نیست؟ خدا در قرآنش بارها از ظلمت اسم آورده است. در پاسخ این سؤال باید گفت ظلمت به طور کلی در قرآن به دو معنا بکار رفته است؛ یکی ظلمت به معنای فقدان نور حسی. دیگری معنای ارزشی ظلمت است. (محور بحث) اگر به کاربرد دوم دقت کنید فقط در باب بخشی از جهان تکوین بکار رفته است. آن بخش، عالم انسانها است.
در مورد نسبت انسان با نور و ظلمت باید گفت انسان در قرآن دارای چهار رتبه است. بالاترین حدّ انسانیّت مربوط به انبیاء و اولیاء (انسان کامل) است که نورند. دومین درجه انسانیّت، مقام شهداء است که نورند. سومین درجه انسانیّت مخصوص پاکان، نیکان و خوبان (مسلمان) است.
در این باب فقط به یک آیه اشاره میشود. قرآن در آیه شرح صدر میفرماید:
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّه (زمر/22)؛ پس آیا کسى که خدا سینهاش را براى [پذیرش] اسلام گشاده، و [در نتیجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مىباشد [همانند فرد تاریکدل است].
نکته اول: لام در للاسلام لام علیت است یعنی یکی علت و دیگری معلول آن میباشد. اسلام علت و شرح صدر معلول میباشد. یعنی هر کس اسلام داشته باشد خداوند به او شرح صدر می دهد. اسلام در قرآن دو معنا دارد یکی دین اسلام و یکی حالت تسلیم. خمیر مایه اسلام حالت سلم است. هر اندازه حالت سلم داشته باشد به همان اندازه شرح صدر به او داده میشود. پس سلم شرح صدر را نتیجه میدهد.
نکته دوم: شرح صدر نتیجه می دهد نور
نتیجه اینکه از این آیه معادله جالبی به دست می آید: مقدمه اول: هر کسی اسلام داشته باشد شرح صدر دارد. مقدمه دوم: شرح صدر نتیجه میدهد نور. اسلام نتیجه میدهد نور.
نکته جالب اینکه فهو علی نور “علی”دلات بر استعلا دارد یعنی خداوند به برکت سلمش و شرح صدرش به او مرکبی از نور میدهد. سوال ممکن است مرکب کسی از نور باشد و خودش از نور نباشد؟ خیر پس نتیجه این میشود “فهو علی نو”ر یعنی نور علی نور.
معیار قرآن در مورد مسلمان؛مسلمان کسی است که درونش نور است، شرح صدر دارد و خادمی از سنخ نور دراختیار او گذاشته میشود.
[1]. مطالبی که بیان می شود برگرفته از چند تفسیر میباشد. شاخصترین تفاسیر دو تفسیر مفاتیح الغیب، فخررازی (از اهل تسنن) و المیزان، علامه طباطبایی می باشند؛ زیرا مطالب آنها کمتر تکراری بوده و منحصر به فرد میباشند. [2]. اصل سنخیت: هر آنچه که از مبدأ جاری است باید هم سنخ مبدأ بوده، اوصاف مبدأ را دارا میباشد.