زندگی معنوی ـ جلسه سی و یکم ـ مورخ 5/ 7/ 1394
در جلسه گذشته با توجه به آیه 31 سوره مبارکه نور، اشاره شد که آدمی تا زمانی که به عصمت نرسیده باشد باید تائب باشد، و توبه؛ یعنی، بازگشت به مبدأ. بنابراین، وظیفه ی انسان در این جهان، دوام رجوع به مبدأ است تا زمانی که به مقام عصمت وارد شود. از خطاب آیه نسبت به مومنین و نیز با توجه معنای «فلاح»،بدست میآید که توبه، راهکاری است برای : 1. تقویت ایمان و 2. موفقیت معنوی.
آیه چهارم:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَ مَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛[1] اى کسانى که ایمان آوردهاید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند.
نکاتی از آیه دربارة توبه
نکته اول:حصر ظالم در «مَن لَّمْ یَتُبْ»، با توجه به ضمیر فصل «هُمُ» در «فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ به عبارتی دیگر، اگر از قرآن بپرسیم ظالم کیست؟ پاسخ میدهد فقط کسی که تائب نباشد. از طرفی، چون توبه، توبهی از معاصی و گناه است، میتوان نتیجه گرفت که ظلم، در معصیت، محصور است؛ پس، یا ظلم، یا توبه. این جمله در کنار جمله جلسه قبل؛ یعنی، یا توبه یا عصمت، نتیجه میدهد:
1. ظلم ….. توبه …… عصمت، و 2. این که انسانها یا ظالمند یا معصوم.
بنابراین، یکی از مهمترین راهکارهای ـ اگر نگوییم تنها راهکار ـ رهایی از معصیت، تائب شدن است.
نکته دوم:نقطه مقابل ظلم، «عدالت» و نقطه مقابل عصیان، «عصمت» میباشد؛ بنابراین، ظلم = عصیان و عدالت= عصمت قرار میگیرد؛ یعنی، انسان با توبه، وارد وادی نورانی عدالت میشود و انسان معصوم، دارای عدالت کامل است.
نکته سوم:معصیت، کلیدواژه مهمی است. معصیت از ریشه عصیان، به معنای «سرپیچی» است. روح عصیان، طغیان به معنای «سرکشی» است. متعلق سرکشی، فرد است اما متعلق سرپیچی، فرامین و دستورات آن فرد میباشد؛ یعنی، آدمی ابتدا در مقابل یک فرد، سرکش و مغرور میشود و در ادامه، از فرامین او سرپیچی میکند.
با توجه به آیات قرآن، این فرمول به دست میآید: استغنا …. طغیان …. عصیان ….. غوایه.
استغنا؛یعنی، احساس بینیازی و این، باطل است؛ زیرا، خلاف واقع است، بلکه واقعیت انسان، فقر محض و عین الربط است. فقر وجودی، مهمترین نیاز در انسانهاست که روانشناسان نیز بدان توجه نداشته و در دستهبندی نیاز انسان، وارد نکردهاند. به بیانی لطیفتر، انسان فقط مالک دعاست (لایملک الا الدعا) و دعا یعنی خواستن آنچه که ندارد و این، یعنی، مالکِ هیچ بودن.
ما شاید دعا بخوانیم ولی احساس دعا و حس دعا نداشته باشیم و همین فرق، فرق اساسی میان دعای ما با دعای امام سجاد (ع) است.
غوایه؛دو نوع است: 1ـ هبوط حضرت آدم و حضرت حوا علیهما السلام از جنت به سوی زمین. 2ـ سقوط بعد از هبوط، که مربوط به بنی آدم است. البته آدمی میتواند دو گونه انتخاب داشته باشد: 1ـ سقوط بعد از هبوط، تا بینهایت و یا 2ـ صعود بعد از هبوط، تا بینهایت. در هر دو صورت، خدا به او کمک خواهد کرد (کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا[2]) ولی عواقب انتخابش با خود انسان است و باید آنها را بپذیرد.(کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ[3])
نکته چهارم:با توجه به معنای عدل، ظلم یعنی وضع الشیء فی غیر موضعه؛ قرار دادن چیزی در غیر جای خود. بنابراین، معصیت و گناه، یعنی کاری که در جای خود قرار ندارد، یعنی در محضر خدا، مخالفت و سرپیچی از فرامین خدا جای ندارد.
این سخن با توجه به این که جهان و کائنات، نیز دقیقا مطابق با اعمال انسان با او رفتار میکنند، چنین نتیجه میدهد که جهان نیز نسبت به انسان ظالم، سرکش است و این، عین عدل میباشد و خلاف آن، ظلم است. پس:
هر کسی میخواهد جهان، کاملا مطیع و مسخّر او باشد، او باید مطیع ناموس جهان؛ یعنی، خداوند باشد.
احادیث مختلفی، این مضمون را تایید میکنند مانند:
امام صادق (ع) می فرماید:
إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَخْشَعُ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ ثُمَّ قَالَ إِذَا کَانَ مُخْلِصاً لِلَّهِ قَلْبَهُ أَخَافَ اللهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ حَتَّى هَوَامَّ الْأرْضِ وَ سِبَاعَهَا وَ طَیْرَ السَّمَاءِ؛[4] همانا همه چیز در برابر مؤمن خضوع می کند. (سپس فرمود) اگر مؤمن قلب خود را برای خدا خالص کند، خداوند ههراس وی را در دل همه چیز قرار می دهد. حتی در دل جانواران زمین و درندگان و پرندگان آسمان.
راهکار آن که کمتر به عصیان کائنات دچار شویم، دوام توبه و رجوع به خداست.
پس از این مقدمه، وارد متن کتاب منازل میشویم:
وَ التَوبَةُ، لا تَصِحُّ اِلَّا بَعَد مَعْرِفَةِ الذَّنْبِ؛[5] یعنی، شرط صحت توبه، گناهشناسی است.
توضیح آن که توبه، بازگشت از گناه است، و رجوع از امر مجهول، محال است؛ بنابراین، باید گناه را شناخت، و این، وظیفه و تکلیف انسان است. همانطور که جناب بوعلی، در نمط چهارم اشارات میفرماید:
مَعرِفَةُ الخَیرِ وَاجِبٌ لِیُجْذَب و أیضا مَعْرِفَةُ الشَّرِّ وَاجِبٌ لِیُحْذَر؛ شناخت کار خوب واجب است برای آنکه جذب شود و گناهشناسی واجب است برای آنکه از آن دوری شود.
بر این اساس، باید خیر و شر را شناخت تا حذر و جذب نسبت به آنها صورت گیرد.
[1].حجرات/11 [2]. اسرا/20. [3]. مدثر/38. [4]. مجلسی، بحارالأنوار، ج۶۴، ص۳۰۵. [5].انصاری، منازل السائرین، ص 37.