زندگی معنوی: جلسه چهل و هفتم (صوت و متن)

استاد: دکتر محمدتقی فعالی (صوت و متن)

زندگی معنوی ـ جلسه چهل و هفتم ـ مورخ 9/ 12/ 1394

در جلسات گذشته در اولین نکته از ظرائف توبه در پاسخ به این دو سوال که چرا خدا به انسان اذن خطا داده، دو اسم زیبای عزیز و ستار را مطرح کردیم.
اسم زیبای حلیم

حلم در لغت به معنای ضبط النّفس و الطبع عن هیجان الغضب.[1] غضب سه وضعیت دارد؛ تفریط، حد وسط، افراط. در فرض افراط و هیجان غضب اگر آدمی بتواند نفس خود را کنترل کند تا غضب خود را در حد وسط برساند، در این صورت آن را حلم می‌نامند. جمع آن احلام است. البته حُلُم هم داریم که به معنای عقل استعمال می‌شود هر چند معنای دقیق آن عقل نیست بلکه به معنای کنترل نفس از هیجان غضب است ولی از آن جهت که این کنترل از سوی عقل ناشی می‌شود در عقل هم استعمال شده است.[2] پس انسان حلیم انسانی است که بتواند خشم خود را مهار کند. در قرآن نیز درباره حضرت ابراهیم آمده است:

«إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیب؛[3] زیرا ابراهیم، بردبار و نرمدل و بازگشت کننده ]به سوی خدا[بود»

از این آیه بدست می‌آید که از شرایط إنابه و بازگشت به سوی خدا، حلم است یعنی مهار خشم و غضب.

از آنجایی که خشم، حادث است و خدا محل حوادث نیست، استعمال حلم درباره خدا به معنای کنترل خشم نمی‌تواند باشد بلکه به این معناست که خداوند در جایی که موضع خشم است به بنده‌اش مهلت می‌دهد.[4] خواجه نیز با توجه به این نکته، حلم خدا را در موضع مهلت دادن تعریف می‌کند.

با توجه به معنای حلم درباره خدا می‌توان گفت خدا به انسان اذن خطا داده تا نسبت به خطای او مهلت دهد تا زمانش فرا رسد. به عبارت دیگر نسبت به خطای بشر عجله نمی‌کند بلکه مهلت داده و صبر می‌کند.
اسم زیبای کَرَم

«کَرَم» نامی است برای احسان و افعال ظاهر[5] و عظیم[6] خداوند. به عبارت دیگر، احان خدا دو دسته است: ظاهر و مخفی، صغیر و کبیر. منظور از کرم خدا، احسان و افعال ظاهر و عظیم است. پس هر جا قرآن از یک احسان ظاهر و بزرگ خدا صحبت م‌کند از لفظ کریم استفاده می‌نماید:

«فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ؛[7] پس آنان که گرویده و کارهای شایسته کرده‌اند، آمرزش و روزی نیکو برای ایشان خواهد بود.»

بنابراین، خدا به انسان إذن خطا داد تا انسان، کرم خدا را در قبول توبه او دریابد، و کرم خدا بر انسانها تجلی یابد. طبق معنای کرم، می‌توان گفت انسان کریم نیز انسانی است که خلق محمود او ظاهر است.[8] کرامت ذاتی و اکتسابی انسان

انسان دارای کرامت ذاتی و اکتسابی است؛ کرامت ذاتی، کرم‌ها و احسان‌هایی است که خدا در ذات انسان‌ها قرار داده است و آدمی را از غیر آدمی جدا نموده است:

«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‌ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‌ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً؛[9] ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و بر دریا و خشکى سوار کردیم و از چیزهاى خوش و پاکیزه روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خویش برتریشان نهادیم.»

اما کرامت اکتسابی، مربوط می‌شود به تلاش انسان برای به فعلیت رساندن همان استعدادهای بالقوه‌ای که خداوند به انسان کرامت کرده است. چنین انسانی را کریم می‌گویند همان طور که در قرآن می‌خوانیم:

«… إِنَّ أَکْرَمَکمُ‌ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ…؛[10] در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.»

منظور از استعدادهای ذاتی نیز، همان اسماء جمال و جلال الهی است که در انسان مستتر است و به میزان تلاش انسان، در او تجلی می‌یابد:

«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ کلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَةِ فَقَالَ أَنبُِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِین؛[11] و ]خدا[همه ]معانی[نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید.»
اسم زیبای فضل

فاضل اسم خدا نیست بلکه «ذو فضل عظیم»‌اسم ترکیبی خداوند است.

فضل یعنی زیادی نسبت به حالت میانه، که اشاره است به فراوانی و وفور.[12] فضل دو گونه است؛ محمود و مذموم، هر چند فضل در اکثر موارد در زیادی محمود استعمال می‌شود.

یکی دیگر از تقسیمات فضل، تقسیم فضل به ذاتی و عرضی است. فضل ذاتی،‌ نیز از حیث جنس و از حیث نوع، دسته‌بندی می‌شود؛ مانند برتری حیوان نسبت به نبات. تفضیل نوعی نیز مانند برتری انسان نسبت به انواع دیگر. تفضیل عرضی هم به تفضیل فردی بر فرد دیگر برمی‌گردد؛ مانند تفضیل در رزق:

«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‌ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى‌ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ»؛[13] خدا روزى بعضى از شما را از بعضى دیگر افزون کرده است. پس آنان که فزونى یافته‌اند از روزى خود به بندگان خویش نمى‌دهند تا همه در روزى یکسان شوند. آیا نعمت خدا را انکار مى‌کنید؟

بنابراین، خدا به انسان اذن خطا داد تا فضل و وفور خود را هم در جانب حلم و هم در جانب ستر نشان دهد.
مغفرت خداوند

غفر یعنی مانع شدن از این که آلودگی به کسی برسد.[14] غفران الهی یعنی خداوند مانع می شود که به انسان عذابی برسد. غفر درباره خدا به صورت غفران، غفور و غفّار استعمال شده است.

انسان‌ها با اعمالشان، طالب آتش هستند و خدا با اسم غفّارش مانع از آن می‌شود. دافع نیز از اسماء زیبای الهی است که با غفّار مرتبط است. چرا خدا دافع است؟ چون نافع است و می‌خواهد به انسان نفع رسد.

دفع نیز دو گونه است: یا به طور کلی دفع می‌کند و یا به تأخیر می‌اندازد و تخفیف می‌دهد.

راه رسیدن به غفران الهی، استغفار است:

«… وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم…؛[15] و از خداوند آمرزش خواهید که خدا آمرزنده مهربان است.»

بنابراین، خدا به انسان اذن خطا داد تا از طریق دفع کلی عذاب و یا تأخیر در آن، غفّاریت خود را بر انسان متجلی سازد.
پاسخ به سوال چرایی اذن خطا از سوی خدا

با توجه به اسماء الهی، در پاسخ به چرایی اذن خطا از سوی خدا، می‌توان چنین گفت که خدا به انسان‌ها اذن خدا داد تا اسماءش بر آدمیان در تمام حالات، ظاهر گردد؛ عزتش را حتی در نافرمانی انسان از او، ستاریتش را در مفتضح نکردن انسان، حلمش را در مهلت دادن به بشر نسبت به عقوبت گناهانش، فضلش را از طریق عفو و زیادت در فضل و کرمش آشکار شود و نیز انسانها بیابند که او غفّار است.

[1]. راغب اصفهانی، مفردات، ص253.

[2]. همان.

[3]. هود/75.

[4]. الُحَلِیمُ: الذی لم یعاجل بالعقوبة (مجمع البحرین، طریحی، ج 6، ص 49)؛ و الحَلِیمُ فی صفة الله عزوجل: معناه الصَّبور، و قال: معناه أنه الذی لا یسُتَخِفُّهُ عِصْیان العُصاة و لایستفِزّه الغضب علیهم، و لکنه جعل لکل شیءٍ مقْداراً، فهو مُنْتَهٍ إِلیه. (لسان العرب، ابن منظورع ج 12، ص 146).

[5]. الکَرَمُ إذا وصف الله تعالی به فهو اسم لإحسانه و أنعامه المتظاهر (مفردات، راغب اصفهانی، ص 707).

[6]. والکرم لایقال ألا فی المحاسن الکبیرة (همان).

[7]. حج/50.

[8]. و إذا وصف به الإنسان فهو اسم للأخلاق و الأفعال المحمودة التی تظهر منه، و لایقال: هو کریم حتی یظهر ذلک منه. (مفردات، راغب اصفهانی، ص 707).

[9]. اسراء/70.

[10]. حجرات/13.

[11]. بقره/31.

[12]. راغب اصفهانی، مفردات، ص 639.

[13]. نحل/71.

[14]. راغب اصفهانی، مفردات، ص 609.

[15]. بقره/199.

مطالب مرتبط
ارسال پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.