زندگی معنوی ـ جلسه چهل و چهارم ـ مورخ 18/ 11/ 1394
بیان شد که جداسازی پارسایی (تقوا) از خودخواهی و خودپسندی، فراموش کردن کلی جنایت (گناه)، و تائب شدن از توبههای پیشین به صورت مستمر، رموز و باطنهای حقیقت توبه هستند. در توضیح اولین حقیقت توبه، بیان شد که گاه انسان، رفتاری را انجام میدهد که در ظاهر، خوب است ولی باطن سوء دارد، مانند این که تقوا و پارسایی خود را با خودخواهی اشتباه میگیرید و دچار بخل، ریا و حسادت میشود. اصالت نیز با باطن است. بنابراین باید میان این دو بعد، تمییز قائل شد، هرچند بسیار مشکل است.
نسیان جنایت، دومین حقیقت توبه، و به معنای خشکاندن ریشه گناهان در ذهن است. به عبارت دیگر، نسیان جنایت، یعنی این که نه تنها معصیت را در عمل، ترک کند بلکه ذهن آدمی نیز از آن گناه فاصله بگیرد.
رمز سوم حقیقت توبه نیز بدان معناست که آدمی، باید دائماً در حال توبه باشد؛ چرا که هر چه انسان در مسیر صعود و سلوک، بالاتر رود نسبت به مقام پایینتر و نسبت به اعمال خوب خود در آن مقام، حس گناه پیدا میکند و آنان را ناقص مییابد. یکی از اعمال خوب انسان در مقامهای قبلی، توبه است. بنابراین، هر چه رفعت یابد، باید از توبههای قبلی خود توبه کند. و اما ادامه بحث:
پس از بیان حقائق توبه، به لطائف و نکات ناب توبه میرسیم.
لطیفه اول: پاسخ به چرایی اذن گناه از سوی خدا
اولین لطیفه و نکته ناب توبه، پاسخ به سوالی جسورانه است. این سوال که چرا خداوند به انسانها و بندگان خود اذن گناه داده است؟
این گونه سوالات جسورانه، از یک سو نشاندهنده آزاد اندیشی سوال کننده و از سوی دیگر نشاندهنده مبانی محکم و قابل اعتماد وی برای پاسخ به این سوالات است. از این رو، یکی از مبانی درست عرفانی را طی مقدمات زیر تبیین میکنیم:
مقدمه اول:خدا یعنی ذات و أسماء. تمام أسماء الهی در عالَم گسترده است ولی بهره هر شیء، از أسماء الهی متفاوت است. یک مظهر ممکن است از یک اسم بهره بیشتری داشته باشد و از اسمی دیگر کمتر.
مقدمه دوم:تنها چیزی که برای انسان قابل فهم است، أسماء الهی است نه ذات مقدسش. أسماء زیبای الهی نیز به وجه قابل شناخت هستند نه به کنه. همانطور که قرآن کریم میفرماید:
وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ؛ و ذاتِ باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.[1]
«ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»، توصیف وجه است نه ربّ؛ زیرا در آن صورت میبایست «ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» آورده میشد.
مقدمه سوم:جهان، قرآن و انسان مظهر أسماء الهی هستند. برای شناخت این سه، باید به تبیین سماء الهی پرداخت. به عبارت دیگر، جهانشناسی، قرآن شناسی و انسان شناسی یعنی شرح الأسماء.
اصولا تنها راه شناخت کامل هر چیزی، از طریق شناخت اسم محیط بر آن ممکن میشود. همچنین تنها راه تربیت افراد به شکل موثر و درست نیز، از طریق اسم حاکم و محیط بر آن فرد حاصل میشود. در غیر اینصورت، تربیت أبتر و غیر موثر خواهد بود. البته، شناخت اسم حاکم و محیط، از استادی برمیآید که اسمشناس باشد.
با توجه به این مقدمات، انتظار داریم که پاسخ جناب خواجه به این سوال، از طریق تبیین أسماء الهی باشد. او هفت اسم زیبای خدا را در پنج بند مطرح میکند:
● این که انسان، عزت خدا را در قضائش بشناسد.
● این که انسان، نیکی خدا را در پردهپوشیاش بشناسد.
● این که انسان، حلم او را در مهلت دادنش بشناسد.
● این که انسان، بزرگی او را در قبول عذرش، بشناسد.
● این که انسان، فضل او را در غفرانش، بشناسد.
تبیین نسبت أسماء الهی با اذن خدا به معصیت
برای توضیح اولین لطیفه از لطایف توبه، یکایک اسماء الهی در این پنج بند را توضیح خواهیم داد.
اسم اول: عزیز
العِزَّةُ: حالةٌ مانعة للإنسان من أن یغلب.[2] عزت، هیئت و حالتی نفسانی در انسان است که مانع میشود شیء بیرونی بر او غلبه کند و او را مغلوب سازد. عزتمندی، یعنی مقهور ناشدنی. البته این به معنای نفوذناپذیری نیست بلکه ممکن است انسان نفوذپذیر باشد ولی مقهور آن نشود.
پس انسان عزیز، یعنی انسانی که مقهور و مغلوب چیزی نشود، هر چند امکان آن وجود دارد، یعنی سلب وقوع نه امکان. اما این معنا از عزت، زمانی بر خدا صادق است که به معنای امکانی از خدا سلب شود. بنابراین، عزت در باره خدا به معنای مقهورناپذیری است یعنی سلب امکان نه سلب وقوع.
این معنا از عزت، در کنار توحید، ما را به این میرساند که تنها عزیز در عالم، خداوند است[3]. بنابراین، هر کسی که در مقابل عزت خدا قرار گیرد و در مسیر اسم عزیز خدا قرار نگیرد، به ذلت خواهد رسید.
قاهریت الهی بر انسان حتی در معصیت
سوالی که اینجا مطرح میشود آن است که آیا سرپیچی از اوامر و نواهی الهی، غلبه و قهر بر خدا نیست؟ معصیت انسانها با توحید عزت الهی چگونه جمع میشود؟
پاسخ قرآن به این سوال، این است که هر کسی از اوامر و نواهی الهی (تشریع الهی) تخلف کند ظالم است و هر کسی ظلم کند ظالم به نفس است نه ظالم به غیر و نه ظالم به خدا:
یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ؛ با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند، و نمىفهمند.[4]
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ؛ خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمىکند، لیکن مردم خود بر خویشتن ستم مىکنند.[5]
زیرا انسانی که میتواند با یک کار صعود کند و بالا رود، با یک گناه و معصیت، خودش را از صعود محروم کرده است. پس ظلم به خدا و ظلم به دیگران، در واقع ظلم به خود است.
البته ممکن است ظلم ظالم به مظلوم هم اصابت کند و او را مقهور خویش سازد و به مصیبت اندازد ولی این اصابت، به خواست مظلوم و با اذن خداوند است:
ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ؛ هیچ مصیبتى جز به اذن خدا نرسد، و کسى که به خدا بگرود، دلش را به راه آورَد، و خدا [ست که] به هر چیزى داناست.[6]
بنابراین، قهر و غلبه در دنیا معنا ندارد مگر به اذن خدا. اذن خدا هم در امور اختیاری، منوط به خواست انسان است.
خلاصه آن که اگر تمام جهانیان نیز از اوامر او تخلف کنند خدا مقهور نخواهد شد و هم چنان عزیز خواهد بود.
[1]. الرحمن/27. [2]. المفردات فی غریب القرآن، ص 564. [3]. وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ(یونس/65). [4]. بقره / 9. [5]. یونس/44. [6]. تغابن/11.