طلاق عاطفی

نویسنده: عبدالرضا آتشین‌‍صدف

مقدمه

خانواده، اولین نهاد جامعه‏پذیری و کهن‏ترین هسته طبیعی در همه جوامع انسانی از ابتدای تاریخ است. بشر تاکنون نتوانسته است جایگزینی برای خانواده بیابد. این موضوع،‏ حضور همیشگی این نهاد اجتماعی و ضرورت وجودی آن را نشان می‏دهد. ازدواج، مبنای شکل‏گیری خانواده و قطب مقابل آن، طلاق است که سبب اضمحلال آن می‏شود. طلاق، فروپاشی فردی، خانوادگی و اجتماعی را در پی دارد و برای افراد خانواده، آثار منفی بسیاری دارد. همچنین علاوه بر افراد، هزینه‏های بسیاری را بر پیکره جامعه تحمیل می‏کند.
مطالعات نشان می‏دهد که در قرن نوزدهم، تنها حدود ۵ درصد از ازدواج‏ها به طلاق ختم می‏شد؛ ولی در قرن بیستم و امروزه، حدود نیمی از ازدواج‏ها به طلاق منجر می‏شود. محققان، عواملی مانند افزایش استقلال اقتصادی زنان، کاهش درآمد مردان بدون مدارج دانشگاهی، افزایش انتظارات شخص از ازدواج و‏پذیرش اجتماعی بیشتر طلاق را در این موضوع دخیل می‏دانند.

اقسام طلاق

طلاق هم می‏تواند صورت آشکار و رسمی به خود بگیرد که طی آن خانواده فرو می‏پاشد و هم می‏تواند صورت پنهان به خود بگیرد که در نتیجه آن، خانواده، فقط ساختار بیرونی‏اش حفظ می‏شود؛ ولی در واقع از درون تهی است. در این حالت، زوجین بنا به ضرورت و اجبار با همدیگر زندگی می‏کنند؛ ولی روابط عاطفی سازنده و مناسبی ندارند. پیش درآمد طلاق رسمی و قانونی، همیشه طلاق عاطفی است؛ اما طلاق عاطفی این‏گونه نیست و زوایای پنهانی دارد که بررسی و شناخت آن، به مطالعات فراوان و دقیق نیاز دارد.

آمار طلاق در ایران

رشد کمی و کیفی این پدیده در جامعه ایرانی به یکی از مسائل اجتماعیِ جدی، تبدیل شده است؛ به گونه‏ای که امروزه، دیگر واژه طلاق، قبح گذشته را ندارد و افراد آن را به عنوان یک انتخاب فردی در نظر می‏گیرند. آمارها نشان می‏دهند که طلاق در چند سال گذشته در حال افزایش است. این وضعیت، نشانگر تغییرات عمده در ساختار نهاد خانواده است. این تذکر، لازم است که آمارهای موجود، فقط طلاق رسمی را نشان می‏دهند؛ ولی درباره طلاق عاطفی در میان زوجین، تاکنون آمار رسمی معتبری اعلام نشده است.
بر اساس آرماهای رسمی در سال ۱۳۸۸ بیشترین تعداد طلاق‏ها در استان تهران با ۳۴۲۹۹ مورد و کمترین تعداد طلاق‏ها در استان ایلام با ۴۲۰ مورد بوده است. در سال ۱۳۸۹ تعداد طلاق ثبت شده ۱۳۷۲۰۰ مورد بوده و بیشترین نسبت طلاق به ازدواج در این سال مربوط به استان تهران با میزان ۳۶۷۷۷ مورد بوده است. در نهایت، آمار مربوط به سال ۱۳۹۰ نشان می‏دهد که ‏این استان با تعداد ۳۱۶۴۰ مورد همچنان دارای بالاترین نرخ طلاق در سطح کشور است.
رشد طلاق در کلان‏شهر تهران به علتِ وجود بافت پیچیدۀ شهری، حائز اهمیت است. دگرگونی‏های ساختار خانواده شهری و تأثیر آن در زندگی روزمره انسان‏ها، خانواده جدید را در مسیر نیازهای تازه‏ای قرار داده که برآورده شدن آنها همواره میسر نیست. تأثیر فناوری‏های جدید، رسانه‏ها و تحرک اجتماعی و کیفیت آن در جامعه شهری، معضلات عمده‏ای نظیر مسأله طلاق را عادی می‏نماید. وجود طلاق در بین اقشار مختلف جامعه، این پدیده را پیچیده و درهم‌تنیده نموده است. در فضای جامعه شهری، انسان‏ها در گذر از ساخت سنتی به ساخت جدید با سرگردانی و حیرانی در ارزش‏ها و هنجارها مواجه‏اند. این شرایط، نگرش شهرنشینان را به طلاق سهل‏گیرانه‏تر می‏نماید.
در مطالعات آکادمیک ایران به موضوع طلاق عاطفی ـ به عنوان بعد پنهان طلاق زوجین ـ کمتر توجه شده است و بیشتر به موضوع طلاق رسمی پرداخته‏اند.

طلاق عاطفی

هیچ جامعه‏ای بدون داشتن خانواده‏های سالم نمی‏تواند ادّعای سلامت کند و هیچ‏یک از آسیب‏های اجتماعی بی‏تأثیر از خانواده پدید نیامده‏اند.   یکی از مهم‏ترین آسیب‏های خانوادگی، طلاق است؛ اما آمار رسمی طلاق به طور کامل نشان‏دهنده میزان ناکامی همسران در زندگی زناشویی نیست؛ زیرا در کنار آن آماری بزرگ‏تر به طلاق‏های عاطفی اختصاص دارد؛ یعنی به زندگی‏های خاموش و خانواده‏های توخالی که زن و مرد در کنار هم به سردی زندگی می‏کنند؛ ولی تقاضای طلاق قانونی نمی‏کنند؛ در واقع برخی ازدواج‏ها با طلاق پایان نمی‏یابند، به ازدواج‏های توخالی تبدیل می‏شوند که فاقد عشق، مصاحبت و دوستی هستند و همسران فقط با جریان زندگی خانوادگی به پیش می‏روند و زمان را سپری می‏کنند.
پل بوهانان، طلاق عاطفی را اولین مرحله در فرآیند طلاق و بیانگر رابطه زناشوییِ رو به زوالی می‏داند که احساس بیگانگی، جایگزین آن می‏شود. زن و شوهر اگر چه ممکن است با هم بودن را مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند؛ ولی جاذبه و اعتماد آنها به یکدیگر از بین رفته است. طلاق عاطفی به صورتِ انتخابی نفرت‏انگیز بین تسلیم و نفرت از خود و تسلط و نفرت از خود تجربه می‏شود، که در آن هر یک از زن و شوهر، به دلیل احساس غمگینی و ناامیدی، دیگری را آزار می‏دهد. طلاق عاطفی متضمن فقدان اعتماد، احترام و محبت به یکدیگر است؛ همسران به جای حمایت از همدیگر در جهت آزار، ناکامی و تنزل عزت نفس یکدیگر عمل می‏کنند، و هر یک به دنبال یافتن دلیلی برای اثبات عیب، کوتاهی و طرد دیگری هستند.
طلاق عاطفی، فاصله عاطفی مشخص و آشکار، میان همسرانی است که هر دو ناپخته‏اند؛ هر چند یکی از آنها ممکن است این ناپختگی را تأیید کند و دیگری با ابراز اعمال مسئولانه مفرط، چنین چیزی را انکار کند. طلاق عاطفی ممکن است در رابطه‏ای به وجود آید که در آن تفاوت‏های آشکار کمی وجود دارد و همسران به‏راحتی در کنار هم زندگی می‏کنند؛ ولی در احساسات شخصی یکدیگر شریک نیستند. از سوی دیگر، طلاق عاطفی، رابطه‏ای را توصیف می‏کند که در آن همسران در محیط‏های اجتماعی، خوب و صمیمی به نظر می‏رسند؛ ولی در خلوت، قادر به تحمل یکدیگر نیستند. بنابراین در طلاق عاطفی، زوجین فقط زیر یک سقف زندگی می‏کنند؛ درحالی‏که ارتباطات بین آنها قطع شده یا بدون میل و رضایت است.
کیفیت روابط درون خانواده، نقش بسزایی در شکل‏گیری نگرش‏ها و بازخوردهای اجتماعی اعضای خانواده دارد. پایه و اساس روابط درون خانواده بر محور رابطه زن و شوهر است و طلاق عاطفی، نماد وجود مشکل در ارتباطی سالم و صحیح بین زن و شوهر است. این مشکلِ ارتباطی در سطح خانواده، می‏تواند در جامعه نیز شیوع و گسترش یابد و ارتباط انسانی را مختل سازد. وقتی بنیان نهاد خانواده دچار تزلزل شود، بنیان‏های اخلاقی و اجتماعی کل نظام اجتماعی، متزلزل و جامعه به سوی مشکلات گوناگون سوق داده می‏شود.

تعریف طلاق عاطفی

تعاریف موجود، طلاق عاطفی را اختلال در روابط همسران دانسته‏اند؛ اما در هیچ‏یک از این تعاریف، ملاک‏های مشخصی برای تعیین همسرانی که در چنین وضعیتی قرار دارند، ارائه نشده است.
مارک نپ، تحلیل عمیقی از مراحل آغاز، آزمودن و پایان‏دادن یک رابطه و انواع فراگرد ارتباطی مربوط به آنها ارائه داده است که هر مرحله را از مرحله دیگر ممتاز می‏کند. این مراحل، از ساختن یک رابطه آغاز می‏شود و پس از رسیدن به اوج، رابطه رو به زوال می‏نهد و به طرف جدایی حرکت می‏کند. او در کل، ده مرحله را در روابط افراد تفکیک کرده که پنج مرحله مربوط به پیوند و پنج مرحله مربوط به جدایی است که عبارت‏اند از:
۱.    مرحله افتراق: زمانی است که طرفینِ رابطه یا یکی از آنها احساس کنند که رابطه او با دیگری، او را کاملا محدود کرده است. در این وضعیت، طرفین بیش از وجوه اشتراک به تفاوت‏ها می‏اندیشند و سعی در برجسته‏کردن اختلافات دارند.
۲.    مرحله محدود کردن: در این مرحله، طرفین، شروع به کاهش دفعات ارتباط و میزان صمیمیت آن می‏کنند، اشتیاق چندانی برای ارتباط از خود نشان نمی‏دهند و از صحبت درباره موضوعات تنش‏زا و مشاجره پرهیز می‏کنند. رابطه به گونه‏ای محسوس به سمت رسمیت گرایش می‏یابد؛ جملات و عبارات طرفین نشان از بی‏اعتنایی به طرف مقابل و خواسته‏های او دارد.
۳.    مرحله بی‏روح شدن رابطه: این مرحله، بیانگر افزایش تخریب رابطه است. در این مرحله، پیام‏های کلامی یا غیرکلامی به گونه‏ای است که گویی، میان اشخاص بیگانه رد و بدل می‏شوند و رنگی از محبت، جاذبه و گذشت در آنها نیست. در واقع دیگر درباره خود رابطه،‏ اندیشه‏ای نمی‏شود، و علت ادامه رابطه در این وضعیت، عواملی فراسوی جاذبه و توجه به طرف دیگر رابطه است.
۴.    مرحله پرهیز از یکدیگر: در این مرحله، طرفین رابطه با گریز از یکدیگر سعی می‏کنند ناراحتی‏های خود را کاهش دهند و اغلب، جدایی جسمی انجام می‏گیرد؛ یعنی طرفین سعی می‏کنند به هم نزدیک نشوند و یکدیگر را نبینند. این مرحله درباره همسران به‏سختی انجام می‏گیرد؛ زیرا آنها به علت شرایط زندگی مشترک، مجبورند در یک خانه زندگی کنند.
۵.    مرحله جدایی: جدایی آخرین مرحله در روابط افراد است. جدایی ممکن است پس از یک مکالمه کوتاه یا پس از یک عمر زندگی مشترک صورت‏پذیرد.
با توجه به‏ این تحلیل می‏توان طلاق عاطفی را وضعیتی در نظر گرفت که رابطه همسران، در مراحل محدود کردن، بی‏روح شدن و پرهیز از یکدیگر باشد.

علل و عوامل طلاق عاطفی

متأسفانه درباره طلاق عاطفی همچون بسیاری از دیگر معضلات اجتماعیِ موجود در جامعه ما، تحقیقات پیمایشی و میدانی کافی انجام نشده است. در مطالعه و تحقیقی که باستانی، گلزاری و روشنی در سال ۱۳۸۹ انجام دادند، یکی از علل اساسی این معضل، نادیده گرفته‌شدن عنوان شده است. نمود و بروز نادیده‌گرفته‌شدن به‏ویژه در زنان در موارد ذیل است:
۱.    تأمین‏نکردنِ نیاز عاطفی: تأمین‏نکردنِ نیاز عاطفی که به دلیل فقدان محبت یا ابراز نکردنِ محبت است، به صورت‏های متنوعی از سوی زنان مطرح می‏شود که همگی به سردشدن رابطة زن و مرد و گسست عاطفی منجر می‏شود؛ از جمله فقدان محبت و عاطفه از سوی مرد و علاقة یک طرفة زن به همسرش از ابتدای زندگی مشترک و تبدیل تدریجی آن به نفرت و نیز ابراز نکردنِ محبت کلامی و رفتاریِ مورد انتظار زن به دلیل نگرش متفاوت زن و مرد در زمینة ابراز محبت.
۲.    بی‏توجهی مرد: بی‏توجهی مرد به شیوه‏های گوناگون در ایجاد طلاق عاطفی مؤثر است. بی‏توجهی در ابعاد مختلف سبب کاهش رضایت زن از مرد و در نتیجه، زمینه‏ساز افزایش فاصله زن و مرد می‏شود. بی‏اعتنایی به خواسته‏ها و انتظارات زن در زمینه‏های مختلف با ایجاد این تصور در ذهن زن که همسرش به افکار و خواسته‏های او اهمیتی نمی‏دهد و جایگاهی شایسته برای وی در زندگی مشترک قائل نیست، علت نارضایتی زن از مرد می‏شود.
بی‏توجهی مرد به فعالیت‏های زن در زندگی مشترک با ایجاد این تلقی در ذهن زن که همسرش قدردان تلاش‏های او در زندگی مشترک نیست، احساسات منفی زن را درباره همسرش، افزایش می‏دهد و از این طریق موجب افزایش فاصله زن و مرد می‏شود. بی‏توجهی مرد به ظاهر زن (آرایش و پوشش زن در منزل) نیز به‏نوعی واکنش منفی مرد به دلربایی زن محسوب می‏شود، که مرد به آن بی‏توجه است. در این صورت، زن نوعی نادیده گرفته شدن را تجربه می‏کند.
بی‏توجهی به زن در مقایسه با توجه به دیگران، با ایجاد این تصور برای زن که نسبت به دیگرانِ مهم در زندگی همسرش، نه‏تنها از اولویت برخوردار نیست؛ بلکه نادیده گرفته می‏شود. این وضعیت، باعث کاهش رضایت زن از همسرش و در نتیجه‏ ایجاد فاصله بین زن و مرد می‏شود. همچنین وابستگی عاطفی بیش از حد مرد به خانوادة خود، از عوامل مهمی است که از طریق کم‏توجهی مرد به همسر و فرزند خود، در رابطة همسران، اختلال ایجاد کرده است.
۳.    مشکلات ارتباطی: عوامل مختلفی از جمله کم‏حرف‏بودن زن یا مرد، اختصاص‏ندادن وقت از سوی مرد برای گفتگو با زن، بی‏توجهی مرد به زن در حین گفتگو و مشاجرات لفظی، با ایجاد اختلال در ارتباط کلامی زن و مرد، باعث کاهش صمیمیت و افزایش فاصله آنها از یکدیگر می‏شود. همچنین ضعف زن و مرد در برقراری ارتباط، نداشتن مهارت حل اختلافات و قهرهای مکرر و گاه طولانی مدت زن و مرد، با کاستن از تعاملات مثبت و افزایش تعاملات منفی همسران، سبب رنجش آنان از یکدیگر می‏شود و به ‏این ترتیب در ایجادِ فاصلة آنان از هم مؤثر است.
تفکر و نگرش ناهماهنگ زن و مرد به مسائل مختلف هم از عواملی است که به ‏ایجاد مشاجره و تنش بین همسران منجر می‏شود و در نتیجه، ارتباط مثبت آنها کاهش می‏یابد. همچنین عامل مهم ناهماهنگی شخصیتی زن و مرد، به‏ویژه در برخی از ویژگی‏های شخصیتی مانند میزان برون‏گرایی، در ایجاد مشکل در رابطه آنها مؤثر بوده است.
۴.    فقدان همدلی و همراهی: فقدان همدلی و همراهی مرد با زن در موقعیت‏های دشوار، شامل دوران بارداری، هنگام بیماری و مواجهه با مشکل و ناراحتی از عواملی است که از طریق دریافت نکردن حمایت از سوی همسر در موقعیت‏های مورد انتظار و در نتیجه ‏ایجاد احساس تنهایی در زن، باعث افزایش فاصله زن و مرد می‏شود. در بسیاری موارد، وقتی مرد از موقعیت و روحیات زن، درک درستی ندارد، باعث می‏شود با زن، همدلی و همراهی نکند.
۵.    فقدان تعادل روحی مرد: این مسأله از جمله مواردی است که در کاهش تعاملات مؤثر است. در چنین شرایطی، زود عصبانی شدنِ مرد و نداشتن کنترل، با ایجاد احساس اضطراب در زن، به کاهش گفتگو و تعامل همسران می‏انجامد و در نتیجه، باعث افزایش فاصلة آنها می‏شود.
۶.    بی‏اعتمادی: بددل و شکّاک‏بودن مرد و بی‏اعتمادی مرد یا زن به دلیل رازدار نبودن همسر نیز با کاستن از صمیمیت کلامی همسران در افزایش فاصلة آنها مؤثر است.
۷.    نارضایتی جنسی: نارضایتی جنسی هم از جمله علل مؤثر در افزایش فاصله همسران است. نارضایتی و اختلال جنسی به دلایل مختلفی است؛ از جمله: اهمیت‏ندادن مرد به رابطة جنسی، سردی مرد در رابطه، ناتوانی جنسی مرد، سردی زن در رابطه، نیاز غیرطبیعی مرد، اختلاف زن و مرد در زمینه رابطه.

شرایط میانجی طلاق عاطفی

شرایط میانجی، شرایط کلی و وسیع‏تری هستند که بر چگونگی کنش متقابل اثر می‏گذارند. این شرایط عبارت‏اند از: زمان، فضا، فرهنگ، پایگاه اقتصادی، شغل، تاریخچه و وقایع زندگی فرد. شرایط میانجی طلاق عاطفی در دو دستة «شرایط میانجی فردی» و «شرایط میانجی خانوادگی» قرار گرفته‏اند که به شیوه‏های گوناگون در ایجاد طلاق عاطفی مؤثر بوده‏اند.

شرایط میانجی خانوادگی

دخالت خانواده‏ها در زندگی فرزندشان عاملی است که به صورت‏های گوناگون از جمله با ایجاد تنش در رابطة زن و مرد، در افزایش فاصلة آنها از یکدیگر مؤثر است.
ناهماهنگی خانواده‏ها در زمینه فرهنگی و اقتصادی هم از عوامل مؤثر بر بروز مشکل در زندگی مشترک زن و مرد است. اختلاف سطح اقتصادی خانواده زن و مرد، با ایجاد اختلاف در سطح انتظارات مالی زن و مرد، سبب بروز تنش و مشکلات در روابط همسران می‏شود. ناهماهنگی در زمینة فرهنگی هم، از طریق تفاوت در نگرش‏ها، و آداب و رسوم، به بروز اختلاف و افزایش فاصلة همسران می‌انجامد.
شرایط میانجی فردی
بحران‏های مالی ناشی از مشکلات شغلی مرد، یا افزایش مشغله کاری و ذهنی مرد و در نتیجه، کاهش توجه او به همسر و زندگی مشترک، نقش مهمی در افزایش فاصله همسران از هم دارد. بی‏ثبات شغلی، از طریق ایجاد فشار اقتصادی بر روحیة مرد و در نتیجه رابطة همسری مؤثر است. دوری زن و مرد از هم، به دلیل کارکردن مرد در شهر دیگر، یکی از عوامل افزایش فاصله همسران است.
همچنین اعتیاد مرد به مواد مخدر و ازدواج مجدد، از عوامل مؤثر بر دوری عاطفی مرد از همسر و افزایش نارضایتی زن است.

پایش سبک زندگی، سال اول، شماره ۳، مرداد ۱۳۹۳، صفحات ۷۴-۷۹.

مطالب مرتبط
ارسال پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.