علل و زمینههای خشونت اجتماعی
نویسنده: دکتر مهدی فدائی
سد معبر، عبور از چراغ قرمز، نگهداری حیوانات در معابر عمومی شهرها، گذاشتن اشیاء در ایوان یا جلو منازلی که مشرف به معابر عمومی است، ایجاد همهمه و غوغا و صداهای ناهنجار، استفاده از بلندگوهای گوشخراش، حمل پروندگان زنده خارج از قفس، ریختن زباله بر کف خیابانها و همچنین در رودخانهها، قرار دادن پارچههای کثیف و بدمنظر در خیابانها و… همه و همه آرامش شهروندان را مختل میکند. این خستگیهای عصبی و ناراحتیهای روحی هرچند بیاهمیت جلوه میکند، در حقیقت انسان را ناخودآگاه به انتقامجویی و خشونت وامیدارد.
علاوه بر علل عمومی و کلی ارتکاب جرم، اعم از علل درونی، بیرونی، ذاتی، اکتسابی و غیر آنکه بهتفصیل در کتابهای جرمشناسی، جامعهشناسی کیفری و حقوق جزا عنوان شده (همان)؛ عوامل دیگری نیز در فرآیند وقوع این جرائم مؤثر است: بیکاری، پایین بودن سطح فرهنگ عمومی در بعضی از شهرها و روستاها، توزیع ناعادلانه ثروت، تبعیض در استخدام، پاسخگو نبودن قوانین موضوعه متناسب با نیازهای واقعی جامعه، ناکارآمد بودن عملکرد قوه قضائیه، وجود قوانین و مجازاتهای خشونتبار، اجرای علنی مجازاتهای خشن، حضور فعال نداشتن نیروهای انتظامی، دسترسی بیضابطه مردم به سلاح، حمایتهای غیرقانونی و جانبدارانه مقامات دولتی و نهادها از مأموران و عملکرد آنان به هر صورتی که باشد تا بدان حد که شهروندان توان کمترین مقاومت را در برابر هیچ مأموری ندارند و حتی در مواردی که عملکرد مأمور غیرقانونی است و در مواردی که افرادی خود را مأمور معرفی میکنند نمیتوانند از خود دفاع کنند و عکسالعمل نشان دهند. عدم حضور مفید، مؤثر و بهموقع مأموران انتظامی در لحظه وقوع جرم، نداشتن آموزش کافی نیروی انتظامی، نبود پاسگاه انتظامی کافی برای مراجعه شهروندان و دهها علت دیگر که هریک میتواند بهنوبه خود آمار جنایی را بهویژه در قلمرو قتل عمد، منازعه دستهجمعی و ایراد ضربوجرح بهشدت افزایش دهد. هریک از این عوامل در جمهوری اسلامی ایران ویژگی خاصی دارد و میتوان برای مقابله با آن راهکارهای مناسبی پیدا کرد.
ورای همه اینها، عامل دیگری وجود دارد و آن وجود پرخاشگری و یا خشونت در جامعه است که بهسرعت افزایش پیدا کرده است. اگر این حالت روانی در جامعه وجود نداشت شاید امید به کاهش جرائم و حتی از بین رفتن آنها نیز فزونی مییافت؛ ولی وجود عامل مهم خشونت غیرمستقیم و قاطع اینگونه جرائم، پژوهشگر را با نگرانیهایی مواجه میکند. اگر پرخاشگری را عملی بدانیم که هدف از آن رساندن صدمه بدنی یا روحی به دیگران است، بدون تردید قتل عمد، منازعه و ایراد ضربوجرح از مصادیق بارز جرائمی است که ریشههای آن را باید در پرخاشگری جستوجو کرد.
چرا پرخاشگری بهوجود میآید؟ چرا در جامعه انسانهای خشن پیدا میشوند؟ وقتی در جامعهای خشونت جانشین مذاکره و گفتوگو شود و حکومتها بهجای رسیدگی به اعتراضها و پاسخگویی به فریادها، با سرکوب، مردم را به خاموشی وادارند پرخاشگری چهره هولناک خود را آشکار میسازد. رفتار خشونتبار پلیس، مقامات قضایی و اداری، وضع مجازاتهای شدید و دهها علت دیگر، پرخاشگری را در جامعه رواج میبخشد. رجوع به آمار خشونت پلیس آمریکا این مسئله را تأیید میکند؛ ولی به نظر میرسد بیارزش جلوه دادن جرائم خُرد و بیاعتنایی و کماهمیت جلوه دادن جرائمی که بیشترین آمار پروندههای کیفری را تشکیل میدهد یک علت مهم برای پیدایش پرخاشگری در جامعه امروز ایران است.
۱) علل سیاسی
یکی از عوالم مؤثر بر وقوع خشونت در جامعه قوانین و سیاستهای یک کشور است. اینکه در زمینه حمایت از قربانیان خشونت چه نهادهای دولتی و غیردولتی به فعالیت میپردازند و آیا اساساً در نگاه سیاستگزاران این افراد بهعنوان قربانی نگریسته میشوند یا بهعنوان مجرم تلقی میشوند. نوع نگاه سیاستمداران، فعالیتها و قوانین تصویبشده در سه قوه میتواند زمینه وقوع این جرم را افزایش و حتی با کاهش روبهرو سازد. رعایت نکردن مقررات و قوانین ساده و غیر مهم و بلا مجازات گذاشتن مرتکبان اینگونه جرائم، بیقانونی را در جامعه رواج میدهد. در بیشتر موارد، شهروندان ناظر و شاهد وقوع جرائم خرد هستند و میبینند چگونه مقامات انتظامی و قضایی ما که عهدهدار تعقیب مجرماناند، با بیاعتنایی به آن مینگرند. شهروندان هر روز ناظر موارد عدیده نقض قانون هستند و وقتی اقدام مقامات دولتی را در زمینه مبارزه با این امورِ بهظاهر کماهمیت میبینند، تجری مییابند و بهموازات آن انتقامجویی و کینهتوزی و پرخاشگری در آنان گسترش مییابد و جای قانون و مجازات را میگیرد. مثالی میزنیم: رانندهای میبیند راننده دیگر حق تقدم را رعایت نمیکند و در برابر مأمور انتظامی از چراغ قرمز میگذرد و مورد بازخواست هم قرار نمیگیرد، سعی میکند او نیز بهنحوی در مقام ستیزهجویی برآید و اگر چنین امری بهدفعات تکرار شود بالأخره به پرخاشگری و خشونت میانجامد و عکسالعملی شخص جای قانون و مجازات را میگیرد.
۲) علل اقتصادی
بیشک ریشه بسیاری از جرائم اجتماعی در فقر اقتصادی نهفته است، مشکلات اقتصادی بیش از همه در بروز رفتارهای خشن و سرقتهای مختلف نمایان میشود. تحقیقات متعددی نیز در خصوص رابطه بین فقر و وقوع جرائم انجام شده است. این پژوهشها عمدتاً بر اساس نظری محرومیت نسبی شکلگرفته که معتقد است انسانها در روابط اجتماعیشان عموماً به مقایسه خود با دیگران میپردازند و وقتی احساس فقر و بیعدالتی میکنند، واکنشهای شدید عاطفی نشان میدهند و هنگامیکه این احساس به بالاترین درجه خود رسید، این احساس به تضاد اجتماعی میانجامد و تعارضات شدیدی را در پی خواه داشت که نتیجه آن ارتکاب جرائم علیه اشخاص مختلف و اموالشان است.
علاوه بر این، در جوامعی که نابرابریهای اقتصادی ـ اجتماعی شدت زیادی دارد، ارزشهای مشترک بین افراد با تضعیف جدی روبهرو میشود؛ در این حالت وضعیت تهاجمی و اعتقاد به نفس پایین افراد میشود که افراد اختلافات خود را از طریق اعمال خشونت برطرف سازند. این مسئله با متمدن و مدرن شدن جوامع بیشازپیش خود را نشان میدهد؛ زیرا به اعتقاد مرتون، جامعه دستیابی به برخی اهداف را تشویق مینماید، اما وسایل ضروری برای رسیدن به این هدفها را که عمدتاً درآمد، شغل و منزلت است، در اختیار تمام اعضای جامعه قرار نمیدهد، درنتیجه برخی افراد روشهای نامشروعی همچون خشونت، تجاوز و سرقت را بهکار میگیرند تا به خواستههای خود دست یابند؛ ازاینرو، خشونت واکنشی به وضعیت حاکم بر جامعه و نوع زیست جدید افراد است.
۳) علل اجتماعی
یکی دیگر از عوامل مؤثر در بروز جرائم خشن در جامعه، فرآیندهای جامعهپذیری افراد است. همنشینی با افراد بزهکار موجب یادگیری باورها و جهتگیریهای آنان شده است. این خردهفرهنگها مشوق فعالیتهای غیرقانونی هستند و افراد از طریق ارتباط با آنان رفتارهای کج روانه را یاد گرفته و اقدام به آن میکنند. بر این اساس، اعمال خشونت ماند رفتارهای تابع قانون فراگرفته میشود و در جهت تأمین نیازها و ارزشها بهکار گرفته میشود. سرقت بهمثابه یک فعالیت است که افراد جوان با مشارکت در آن به اعتباری در میان گروه همسالان خود دست مییابند و برای اینکه خود را به دیگران ثابت کنند دست به تهاجم میزنند.
در جرائمی همچون ضربوجرح نیز افراد برای نشان دادن خویش و کسب هویت در خردهفرهنگ خویش به آسیبرسانی به قربانی میپردازند و در مواردی نیز تکرار این جرائم به بروز جرمی همچون قتل عمد منجر خواهد شد؛ ازاینرو، خشونتطلبی بهشدت به محیط اجتماعی، جامعهپذیری افراد و یادگیری آن از همسالان و اطرافیان وابسته است. یافتههای پژوهش حسینزاده و همکاران (۱۳۹۰) و نظری (۱۳۸۶) نشان میدهد که افزایش تحصیلات باعث افزایش آگهیهای عمومی و عملی افراد شده و باعث میشود به نزاعهای جمعی گرایش کمتری نشان دهند. از سویی تحصیلات باعث تغییر ارزشهای اجتماعی و فرهنگی میشود و از شدت گرایش به نزاعهای دستهجمعی میکاهد.
۴) علل روانی
به اعتقاد لیور، در جرائم جنسی فرآیند پیچیدهای وجود دارد که از گذشته فرد آغاز میشود و پس از ترکیب با زمینههای گوناگون محیطی در شرایط حال به عمل تبدیل میشود. مطالعات نشان داده است افرادی که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند، در آینده خودشان بهعنوان یک متجاوز عمل میکنند و تلاش میکنند تا با انتقام گرفتن، خاطرات آزاردهنده خویش را تسکین بخشد. یکی دیگر از علل تجاوزات جنسی کسب لذت و برقراری رابطه جنسی است. این افراد برای تأمین نیاز خود خشونت و تجاوز را انتخاب کردهاند. فلسون (۱۹۹۳) نیز معتقد است که متجاوزان به قربانیان خود بهعنوان منبعی برای لذت جنسی نگاه میکنند.
پژوهش حقیقت منش و دیگران (۱۳۸۹) نشان میدهد که افراد متجاوز جنسی در مقایسه با افراد بهنجار میانگین نمرات بالاتری را در بعد اضطراب بهدست آوردهاند. تحقیقات متعددی نیز مؤید وجود سطوح بالایی از اضطراب دلبستگی در مجرمان جنسی است؛ بنابراین، افراد تجاوزگر جنسی دارای سطح بالایی از اضطراب مربوط به دلبستگی هستند که میتواند در سوق دادن آنان بهسوی رفتارهای تعدی گرانه جنسی نقش داشته باشد.
درباره ضربوجرح و نزاع نیز نتایج پژوهش گودرزی (۱۳۸۵) نشان میدهد که بر اساس نظریه محرومیت نسبی، افراد برای جبران سرخوردگی ناشی از احساس محرومیت به خشونت روی میآورند.
۵) علل خانوادگی
عوامل ژنتیکی و فاکتورهای محیطی، بهطور همزمان در بروز خشونت اثرگذار است. در این میان، فاکتورهای مرتبط با خانواده، همچون فقر، طلاق والدین، بدسرپرستی و بیسرپرستی و جنگ و جدال میان اعضای خانواده بر روی کودکان اثرگذار است. خشونت در سنین کودکی تمایل افراد را به خشونت در بزرگسالی افزایش میدهد. بندورا در نظریه یادگیری اجتماعی خویش معتقد است که خشونت نتیجه تجربیات فردی است و افراد با یادگیری آن در محیط خانواده و پاسخ مثبت دیدن از رفتارهای خشن به الگو پردازی از والدین خود دست میزنند.
ساترلند معتقد است که عواملی همچون: بزهکاری افراد خانواده، فقدان والدین در اثر فوت یا طلاق و…، عدم کنترل فرزندان، سختگیری و تحکم بیشازحد و شلوغی درون خانواده، اختلافات نژادی، مذهبی، نامساعد بودن محل سکونت و کار و فشار اقتصادی و کارکرده مادر در خارج از منزل احتمال ارتکاب جرائم خشن در فرزندان را بالا میبرد.
مطالعات گوناگونی که در مورد سابقه رشدی مجرمان و تجاوزگران جنسی صورت گرفته نشان میدهند این افراد دارای مجموعهای از تجارب ناکارآمد و نامناسب دوران اولیه رشد هستند که میتواند بهشدت امنیت دلبستگیشان را تحت تأثیر قرار داده باشد. آنها غالباً با خانوادههایی پرورش یافتهاند که تأمین بسیاری از نیازهایشان با تأخیر صورت گرفته و یا با ناکامی روبهرو شده است.
اسمالبونی و ددز (۲۰۰۰) در بررسی خود نشان دادند اکثر افرادی که به جرم تجاوز جنسی به زنان در زندان بهسر میبرند، دارای والدین طردکننده، ازنظر عاطفی سرد و مضایقهگر بودهاند که بهطور خاص با پرخاشگری، سوء رفتار و فقدان مراقبت و همدردی مشخص میشوند.
۶) علل محیطی
محیط، ارائهگر وضعیت و شرایطی است که بزهکار فرصت مناسبی برای ارتکاب بزه در آن بهدست میآورد. بیشک تغییر و از بین بردن این فرصتها و موقعیتها میتواند ارتکاب جرم را از بزهکار بگیرد و یا حداقل امکان انجام عمل او را دشوار کند و خطرات ناشی از ارتکاب بزه را برای وی افزایش دهد؛ زیرا بزهکاران برای ارتکاب جرم بهدنبال زمان و مکان مناسبی هستند که حداکثر منافع را برای آنان دربرداشته باشد.
بر این اساس، ویژگیهای کالبدی و خصوصیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر برخی محدودههای شهری موجب شکلگیری فرصتها و اهداف مجرمانه در آنها میشود و در محدوده شهرها کانونهایی شکل میگیرد که تعداد جرائم بسیار بیشتری نسبت به محدودههای دیگر دارد. بزه دیدگی درواقع زمانی امکانپذیر است که سه عامل زیر در زمان و مکان واحد باهم جمع شوند:
الف. حضور مرتکبانِ باانگیزه؛
ب. وجود آماج یا اهداف مناسب مانند قربانی مناسب؛
ج. نبود محافظان قادر.
شرایط محیطی چون وجود ساختمانهای متروک و خالی از سکنه، مخروبهها و در کنار آن وجود کجرویهای اجتماعی چون نزاع و شرارت اشکال مختلف خشونت و یا مصرف مواد مخدر و مشروبات و ولگردی باعث افزایش ناامنی و همچنین تشویق و ترغیب افراد به بزهکاری بیشتر در این محدودهها میشود. بر این اساس، چهار ویژگی اساسی کانونهای جرمخیز را اینچنین معرفی کردهاند:
۱. وجود امکانات و تسهیلات مناسب بزهکاری.
۲. ویژگیهای مکانی چون دسترسی راحت، نبود گشت و نگهبان، نبود مدیریت صحیح بر مکان و در کنار آن وجود برخی امکانات، مجرمان را ترغیب به جنایت در برخی مکانهای خاص میکند.
۳. اهداف مجرمانه یا وجود اموال یا اشیایی که مطلوب بزهکاران است.
۴. وجود بزهکاران بیشتر و داشتن توانایی و انگیزه کافی جهت عمل مجرمانه.
فصلنامه پایش سبک زندگی، سال پنجم، شماره ۲۵، تابستان ۱۳۹۷، صفحات ۸۹-۹۳.