مسئولیتپذیری؛ ویژگیها و محورها
دکتر محمدتقی فعالی/
مسئولیتپذیری؛ ویژگیها و محورها
یکی از عواملی که ما را به اعتمادبهنفس میرساند، احساس مسئولیت است. مسئولیتپذیری در قبال امور مختلف، ملاکی جهت بازشناسی و تشخیص میزان رشد فرد بهحساب میآید. فردی که احساس مسئولیت میکند، امور زندگی خودش را برعهده میگیرد و در برابر مسائل گوناگون فردی و اجتماعی، احساس مسئولیت مینماید، اقدام مؤثر و سازنده در قبال آنها به انجام میرساند، وضع موجود را به پیشرفت و توسعه سوق میدهد و همچنین از خود سلامت رفتاری نشان میدهد.
ماهیت احساس مسئولیت، تلاش و حرکت بههمراه دارد و همین کوشش و پویایی میتواند شرایط زندگی انسان را بهگونهای رقم زند که زندگی و بودن در این جهان را برای او راحت و هموار نماید. بیشک، فردی که از احساس مسئولیت بالا برخوردار است، نسبت به کسی که مسئولیتی در قبال امور زندگی خویش به عهده نمیگیرد، از رشد بیشتری بهرهمند است. فردی که در برابر خانواده احساس مسئولیت دارد بهمراتب بالغتر و پیشرفتهتر از کسی است که تنها در برابر امور خودش احساس مسئولیت میکند و نیز اگر فرد در قبال مسائل جامعهای که در آن زندگی میکند و بدان تعلق دارد، مسئولیت احساس نماید، از دیگران کاملتر و رشد یافتهتر است.
1) ویژگیها
فردی که دارای حس مسئولیت است، خصایصی دارد و با علائمی میتوان او را شناخت:
الف) نبودن دنبال مقصر
فرد مسئولیتپذیر، بهدنبال یافتن مقصر در جایی دیگر نیست. یکی از واکنشهای رفتاری که افراد بههنگام شکست از خود بروز میدهند این است که از پذیرش مسئولیت شانه خالی کرده، بروز مشکلات را بر عهده دیگران میاندازند. آنها نابسامانیهای موجود را نمیپذیرند و همیشه سرانگشت تقصیر را بهسمت دیگران دراز میکنند. آنان با این عکسالعمل خود را تبرئه میکنند و دیگران را مقصر وضعیت موجود بهحساب آورده و معرفی مینمایند.
تجربه نشان داده است که افراد نامسئولیتپذیر، بهجای تفکر در باب خطاهای خویش و پذیرش آنها، دست به توجیه میزنند و سایرین را بهعنوان مقصر جلوه میدهند. عامل اصلی در بروز مشکلات، خودِ انسانها هستند، اما کسانی که از اعتمادبهنفس کمتری برخوردارند، خودشان به صحنه نمیآیند و با فرافکنی، دیگری را ایجادکننده مشکل نشان میدهند.
فردی که فرافکنی میکند خودش را پشت دیگران پنهان میسازد، وی جرئتِ نشان دادن خویش را ندارد و گمان او بر این است که اگر خطایی را بپذیرد، سرزنش میشود و از سوی دیگران تحقیر میگردد. غافل از اینکه پذیرش خطا نهتنها موجب کوچک شدن و خواری نمیشود؛ بلکه انسان را سربلند و باعزت میگرداند. یکی از دامهای شیطان این است که آدمی بپندارد اگر خطای خود را بپذیرد کوچک میشود. از الطاف خداوند هم این است که اگر آدمی لغزشهای خود را پذیرا باشد، مشمول اسم «عزیز» خواهد شد و با منزلت و شرافت خواهد گشت:
مَن کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا؛[1] هرکس سربلندی میخواهد، سربلندی یکسره از آن خداست.
گذشته از اینکه دنبال مقصر گشتن، آدمی را از تحرک و پویایی بازمیدارد. اگر انسان صدسال هم بنشیند و دائم بهدنبال مقصر بگردد، هرگز گام از گام برنخواهد داشت.
تحرک و تلاش تنها زمانی آغاز میشود که من به خودم بگویم: من خطا کردهام و باید آن را جبران کنم.
البته احساس مسئولیت و پذیرش خطا، به معنای «اعتراف» به خطا نزد دیگران نیست؛ بلکه «احساس» مسئولیت در قبال لغزشها کافی است. مهم این است که انسانها بهلحاظ درونی خطای خویش را بپذیرند و خودشان را مسئول نابسامانیهای موجود بدانند. گذشته از اینکه اعتراف به خطا نزد دیگران، امر پسندیدهای نیست؛ زیراکه اعتراف به گناه، موجب خوار کردن خویش میشود و پست کردن و زبون نمودن خود نزد دیگران روا نیست و گناهی بزرگ محسوب میشود. رسول خدا (ص) فرمود:
مَنْ أَقَرَّ بِالذُّلِّ طَائِعاً فَلَیسَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیت؛[2] هرکه آزادانه، خواری و زبونی را بپذیرد از ما خاندان نیست.
ناگفته پیداست که پذیرش مسئولیت خطا و اشتباه، بهمعنای ماندن در خطا و سیر کردن در گذشته هم نیست که این نیز ناروا است. به تعبیر کلیتر، انسانها نسبت به گذشته پر خطای خویش سه دستهاند:
یک) برخی بههیچوجه زیر بار مسئولیت نرفته و هرگز اشتباهات خود را به دوش نمیگیرند. نتیجه آنکه، هرگز بهرهای از رشد نخواهند داشت و دائم در حالت چالش با خود و پرخاشگری با دیگران بهسر میبرند.
دو) بعضی دیگر بهصورت افراطی با گذشته خود مواجه میشوند. آنها نهتنها پذیرای خطای خویش میشوند، بلکه دائم به آنها خیره شده، گذشته پراشتباهشان را اقامتگاه خود قرار میدهند و گاه نزد دیگران عقده دل میگشایند و دست به خود افشایی میزنند؛ آنگونه که در فرهنگ مسیحیت رواج دارد.
سه) راه درست، روش میانه و اعتدال است. دو شیوه پیشگفته نامطلوب مینماید. راه صواب و صحیح این است که اولاً فرد در باب خطاها و شکستهای خود با دقت فکر کند و برای این عمل زمان صرف نماید، ثانیاً با شهامت، مسئولیت تمامی آنها را به دوش گیرد و ثالثاً بداند که کار به همینجا ختم نمیشود؛ بلکه دو امر پیشگفته مقدمه است، باید تمام سعی خویش را به صحنه آورد تا اشتباهات و بیتوفیقیهای خود را جبران کند. تنها دراینصورت است که راه رشد پیموده هر روز از روز پیش بهتر خواهد شد:
مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُون؛[3] زیانکار است کسی که دو روزش یکسان باشد.
هرکس یک انگشت بهسمت دیگری دراز کند، سه انگشت بهسمت خود دراز کرده است.
آنچه از متون دینی بهدست میآید این است که انسان «حرف دل» با خدا زند یا با خدا «درد دل» کند. در داستان شیرین یعقوب و فرزندانش با این پدیده مواجه میشویم: هرگاه شرایط بر پدر سخت شد، لب به شکوه با خدا باز کرد و اندوه و گرفتاری خود را با خدا در میان گذاشت و از او درخواست درمان کرد:
إِنَّمَا أَشْکو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللّهِ؛[4] من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا میبرم.
ب) درونیکردن عملکردها
انسان مسئولیتپذیر، سعی دارد اعمال و عملکردهای خود را درونی کند. ازجمله عواملی که باعث میشود فرد از مسیر رفتار سالم و سازنده خارج گردد و بهسوی اقدامهای مشکلآفرین روی آورد، تغییر محوریت از عوامل درونی بهسوی عوامل بیرونی است. برخی انسانها زندگی خود را اینگونه تنظیم میکنند که شکستها را ناشی از عوامل بیرونی میدانند؛ اما موفقیتها و پیروزیها را منسوب بهخود میکنند. مثلاً دانشآموزی که نمره بد گرفته است میگوید: معلم نمره من را خراب کرد؛ اما زمانی که بیست گرفت میگوید: نتیجه زحمات خودم بود.
بیایید فرض کنیم هر شخصی که به ناهنجاری یا شکستی مبتلا شد، دیگری را مقصر بداند و هیچکس مسئولیت اشتباهاتش را نپذیرد، دراینصورت همه تبرئه شدهاند. درحالیکه واقعیت این است که همه مقصر اعلام شدهاند. بیاییم بهجای اینکه من مقصر اشتباه شما باشم و شما مقصر خطای من باشید، هرکس مسئول رفتار خودش باشد. آیا این روش بهتر نیست؟ دراینصورت، آیا عداوتها و خشونتها کم نمیشوند؟ آیا تلاشها و کوششها افزایش نمییابند؟ و آیا جامعه بهسمت صلح و آرامش پیش نمیرود؟
نگرش درست این است که شخص در قبال شکستها و نیز موفقیتها، مسئولیتپذیر باشد و عامل بیرونی را لحاظ نکرده و خودش را تأثیرگذار بداند. درواقع، وی مسئولیت رفتار خویش را بهخود گیرد و خودش برای جبران آن قیام کند. انسان بداند که با تغییر نگرش میتواند بر روند امور زندگی خود و دیگران تأثیر گذارد، سرنوشتها را تغییر دهد، خوبها را بسازد و از بدیها بکاهد؛ تنها با یک شرط و آن اینکه عوامل بیرونی را مداخله ندهد و خودش را «مؤثر» و نه «مقصر» بداند تا از این طریق، کنترل زندگیاش را از دست دیگران خارج کند و خودش سرنوشت خودش را بسازد.
خداوند آنچنان قدرت درونی به انسان داده است که میتواند با استفاده بهینه از عمر محدود، برای خود آیندهای نامحدود و آباد بسازد. تنها سازنده آینده ما، خود ما هستیم و نه هیچکس دیگر.
قرآن کریم فرمود:
وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی؛[5] و هیچ بار بَردارندهای بار [گناه] دیگری را برنمیدارد.
و نیز فرمود:
وَأَن لَّیسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی وَأَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَی؛[6] و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست و [نتیجه] کوشش او بهزودی دیده خواهد شد.
اگر با افراد معتاد دمخور باشید، آنان معمولاً علت ابتلا به اعتیاد خود را به دیگران نسبت میدهند. آنان خانواده، دوستان ناباب و مشکلات اجتماعی را پیشمیکشند و شکست خود را از این طریق توجیه مینمایند. البته تعداد اندکی از معتادان که از انصاف بهرهمندند، گاهی به اشتباهات و عملکردهای نادرست خود هم اشاره میکنند؛ اما شروع ترک اعتیاد، تنها از زمانی آغاز میشود که فرد معتاد بپذیرد که خطا کرده است.
بهطورمعمول با فرزندان و کودکانی مواجه هستیم که بههنگام اخذ نمره پایین معلم، مدیر، دوستان و اولیاء خود را مقصر میدانند. چنین روشی هرگز به پیشرفت کودکان منجر نمیشود. آنان باید بپذیرند که در انجام تکالیف کوتاهی کرده و نسبت به وظایف خویش قصور ورزیدهاند.
دو نمونه مزبور، وضعیت معمول و جاری ما انسانها در زندگی است؛ اما واقعیت چیز دیگری است. حقیقت آن است که شخصی که معتاد شد، علیرغم تمامی شرایط نابهنجار، باید بداند که این خودش بود که لب به سیگار زد، این خودش بود که در فلان محفل شرکت نمود، این خودش بود که پای مَنقل نشست و این خود او بود که فلان ماده مخدر را مصرف کرد. عمل از هرکس که صادر شود، مسئولیتش به دوش خود اوست و هر شخص، به میزانی که در نابهنجاری دخالت دارد باید آن را بپذیرد.
ج) پررنگکردن نقش خود
شخص مسئولیتپذیر، نقش خود را پررنگ میکند. او در قبال امور مختلف زندگی با نقش فعالتری ظاهر میشود. این امر در باب افراد مبتلا به اختلال اعتمادبهنفس از اهمیت خاصی برخوردار است؛ زیراکه آنان معمولاً به شیوهای انفعالی در برابر امور زندگی واکنش نشان میدهند و با دریافتهای کمتری که از درون خویش دارند سعی در پنهانسازی خود مینمایند.
زندگی، فراز و نشیبهای فراوانی دارد. کسی که در شرایط مختلف احساس مسئولیت بیشتری از خود نشان میدهد، حالت فعالتری پیدا میکند و پررنگتر نقشآفرینی مینماید و همین امر موجب برطرف شدن کمبود اعتمادبهنفس خواهد شد.
2) محورها
احساس مسئولیت، گوناگون است و محورهای مختلفی دارد:
محور اول: نسبت به خود
فرد مسئولیتپذیر نسبت بهخودش احساس مسئولیت میکند. هر انسانی در گذشته خویش اشتباهاتی داشته، مبتلا به شکستهایی شده و نیز موفقیتهایی را کسب نموده است. فرد مسئولیتپذیر خودش را عامل تمامی امور مزبور میداند.
نکته جالب اینکه واژه «مسئولیت» از ریشه «سؤال» میآید و معنای آن این است که اگر مثلاً از من سؤال شد که چه کسی عامل فلان خطا است؟ در پاسخ باید بگویم: من. روح مسئولیتپذیری یک نگرش و احساس درونی است؛ اگر نگاه و احساس من این باشد که عامل تمامی شکستها و پیروزیهای گذشته من، خودم هستم، دراینصورت من فرد مسئولیتپذیر خواهم بود.
لذا قبول مسئولیت نسبت به خود بدین معناست که خود را مؤثر در تمامی خطاها، اشتباهها، نابسامانیها و نیز موفقیتها، پیروزیها و رفتارهای خوب بدانم و از این طریق سعی نمایم از کژیهای خود بکاهم و بر خوبیهای خویش بیفزایم.
محور دوم: نسبت به خانواده
فرد مسئولیتپذیر، خود را در قبال امور زندگی، همسر و فرزندان خویش مسئول میداند. اگر نقص یا کاستی در خانه پیدا شد، عامل را در خودش جستجو مینماید و هرگز سرانگشت تقصیر بهسوی دیگری دراز نمیکند. وی همچنین در قبال رشد و پیشرفت دیگر اعضای خانواده خود را مسئول دانسته، تلاش میکند تا زندگی توسعه یابد.
محور سوم: نسبت به جامعه
انسانی که دارای احساس مسئولیت است در روابط اجتماعی فعّال ظاهر میشود. اگر تنش میانفردی یا میاناجتماعی پیش آمد، بهدنبال یافتن نقش خود میگردد. او همچنین خود را در قبال بهینهسازی روابط اجتماعی و پیشرفت دیگران مسئول میداند.
محور چهارم: در قبال خدا و اولیاء او
خداوند هرگز خطا نمیکند، لذا هرگز مورد سؤال واقع نمیشود؛ اما دیگران بهدلیل خطای فراوان سؤال میشوند و باید مسئولیتپذیر باشند:
لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ؛[7] در آنچه [خدا] انجام میدهد چونوچرا راه ندارد و [لی] آنان [= انسانها] سؤال خواهند شد.
انسان، هر خطایی که انجام دهد و هر اشتباهی که از خود بروز دهد درواقع، گناه خدا را مرتکب شده ومعصیت او را به گردن آویخته است. لذا باید نسبت به حدود و حقوق الهی و آسمانی مسئولیتپذیر بوده وآن را جبران نماید.
3) مسئولیتپذیری و اعتمادبهنفس
مسئولیتپذیری امری است که در تمام زمینههای زندگی جاری است و نقش مهم و تعیینکنندهای دارد. به هر میزان که فرد از مسئولیتپذیری بیشتری برخوردار شود، بهسلامت رفتار و بهداشت روان نزدیک شده است. با تقویت احساس مسئولیت میتوان به نحو شایستهای کمبود اعتمادبهنفس را درمان نمود.
تا زمانی که شخص مسئولیت کارها را به عهده نگیرد، تغییر و تحول امکانپذیر نخواهد بود و از سوی دیگر، میدانیم که جبران کمبود اعتمادبهنفس، تنها با ایجاد تغییر در نگرش و ابعاد وجودی خویش ممکن میشود. بنابراین تقویت حس مسئولیتپذیری راهی است برای بهینهسازی اتکا به خود.
به نکتهای زیبا از قرآن دل سپاریم؛ ممکن است این پرسش در ذهن رخ نماید: علیرغم تمامی مطالب پیشگفته، دیگران هم در قبال من خطاهایی مرتکب شدهاند، مثلاً معتاد بگوید: فلان دوست مرا با اصرار دعوت کرد و یا کودکی بگوید: در محیط خانهای که همیشه پرخاشگری بوده است من چگونه میتوانستم درس بخوانم؟ توجه به چند نکته برای یافتن پاسخ مفید است:
اول اینکه قانون کلی این بود: هرکس خطا کند باید بار آن را به دوش کشد. این قانون، همهجا صادق است. این قاعده کلی به ما میگوید: اگر با اصرار فراوان به دعوت ناروایی پاسخ مثبت دادید، مسئولیت با خودتان است؛ زیراکه تو پاسخ مثبت دادهای. این قاعده همچنین میگوید: اگر شخصی با اصرار بهکار نادرستی دعوت نمود، او هم باید مسئولیتپذیر باشد و با پذیرش خطای خود آماده تحمل کیفر آن دعوت ناروا باشد.
دوم اینکه اساساً «تقصیر»یابی، غلط است. هرگاه اشتباه یا شکستی رخ داد باید بهدنبال «مؤثر» گشت نه «مقصّر». قانون مسئولیتپذیری به ما میگوید: هرکس اشتباهی کرد یا از ناکامی رنج برد، خودش را مؤثر و دخیل بداند و از تمامی سعی و تلاش خویش جهت جبران آن استفاده کند. فکر تقصیریابی را برای همیشه از ذهن خارج کنیم.
سوم اینکه گیریم دیگری برای شما نقشه کشید، در اینجا دو امر را باید از یکدیگر تفکیک کرد؛ نیرنگ نمودن و صدمه زدن. ممکن است شخصی برای شما نقشه کشد، اما نقشه او میتواند علیه شما مؤثر باشد و میتواند نباشد. این خودِ شما هستید که تعیین میکنید آن نقشهها و خدعهها به شما صدمه برساند یا نه.
انسانهای خوب با رفتارهای خوبی نظیر بخشش و گذشت، نقشههای شوم دیگران را خنثی میکنند؛ بهمانند اینکه تیری از کمان بهسوی شما رها شود؛ اما آن زمان که نزدیک صورت شما قرار گرفت نیرویی کائناتی آن تیر را منحرف کرده و بهسمت دیگری هدایت میکند.
قرآن کریم داستان نقابدارانی را مطرح میکند که از ویژگیهایشان خدعه و نیرنگ درباره دیگران است. آنها کارشان نقشهکشی است؛ اما اینکه نقشههای شومشان نسبت به فردی تأثیرگذار باشد یا نباشد، به رفتار خود آن فرد بستگی دارد. اگر آن فرد با رفتار نادرست، آن صدمهها را بهسمت خود بخواند، وی صدمهپذیر خواهد شد و الا خیر. اما شکی در این نیست که آن خدعهها و حیلهها قطعاً به خدعهگر بازمیگردد و او را مصدوم خواهد نمود:
یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یشْعُرُونَ؛[8] با خدا و مؤمنان نیرنگ میبازند؛ ولی جز بر خویشتن نیرنگ نمیزنند و نمیفهمند.
از این شریفه دو قانون کلی بهدست میآید:
قانون 1: هرکس نسبت به کسی خدعه کند، خدعه به خود کرده است.
قانون 2: تأثیرگذاری خدعه دیگران نسبت به هرکس، بسته به طلب اوست؛ تا ما طالب خدعه دیگران نباشیم، دیگران نمیتوانند نقشه شوم برای ما بکشند و اگر بکشند علیه ما مؤثر نخواهد بود؛ اگر خوب باشیم.
حاصل آنکه، هرکس در حد توان باید مسئولیتپذیر باشد و اگر کاری به او سپرده شد آن را به نحو شایسته انجام دهد. پیامبر خدا 6 تمامی انسانها را مسئول دانست.[9] انسان نباید دیگران را سرزنش و مؤاخذه نماید. کسی که از احساس مسئولیت بالا و اعتمادبهنفس قوی برخوردار است، همواره به نتیجه مطلوب توجه دارد و بعد از آشنایی با جوانب کار، از تمام توشوتوان خویش بهره میگیرد و دیگران را در برابر شکستها و ناکامیها سرزنش نمیکند. امام صادق (ع) فرمود:
احْمِلْ نَفْسَک لِنَفْسِک فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ لَمْ یحْمِلْک غَیرُک؛[10] بار مسئولیت خویشتن را خودت باید بر دوش بگیری و اگر از انجام وظیفه شانه خالی کنی، دیگری بار مسئولیت تو را حمل نخواهد کرد.
علی (ع)فرمود:
لَا تَتْرُک الِاجْتِهَادَ فِی إِصْلَاحِ نَفْسِک فَإِنَّهُ لَا یُعِینُک عَلَیهَا إِلَّا الْجِدّ؛[11] هرگز از مجاهده و کوشش در اصلاح نفس خویش بازنایست؛ زیرا چیزی جز سعی و کوشش تو را در این کار یاری نخواهد کرد.
[1]. فاطر/ 10.
[2]. حرانی، تحف العقول، ص 58.
[3]. صدوق، أمالی، ص 668.
[4]. یوسف/ 86.
[5]. فاطر/ 18.
[6]. نجم/ 40-39.
[7]. انبیا/ 23.
[8]. بقره/ 9.
[9]. مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 38. (کُلُّکُم راعٍ و کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعیَّتِهِ؛ همه شماها شبانید و همه شما در پرورش گوسفندان خود مسئولیت دارید).
[10]. کلینی، الکافی، ج 2، ص 454.
[11]. آمدی، غررالحکم، ص 758.