مصاحبه با حجت الاسلام دکتر احمد حسین شریفی
حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمدحسین شریفی، پژوهشگر و مدرس حوزه و دانشگاه، دارای دکترای فلسفه تطبیقی است. برخی از آثار تألیفی ایشان عبارت اند از: جنگ نرم، موج فتنه از جمل تا جنگ نرم، خوب چیست؟ بد کدام است؟، معیار ثبوتی صدق قضایا، درآمدی بر عرفان حقیقی و عرفان های کاذب، آیین زندگی (اخلاق کاربردی)، پژوهشی در عصمت معصومان، کتاب خاتمیت، امامت و مهدویت، خردورزی از چشم انداز امام علی(ع) و کتاب خردورزی و دین باوری.
کتاب مهم ایشان در حوزة سبک زندگی، کتاب آداب و سبک زندگیِ اسلامی است که انتشارات آفتاب توسعه در پاییز ۱۳۹۲ به چاپ رسانده است. در ادامه، مباحثی را درباره سبک زندگی از زبان ایشان می شنویم.
پایش سبک: برای شروع، از مباحث مفهوم شناسی و چیستی سبک زندگی صحبت می کنیم. لطفاً توضیحاتی درباره مفهوم سبک زندگی و چیستی آن بیان کنید؟
شماره اول نشریه «پایش سبک زندگی» را دیدم و خوشحال شدم که نشریه ای تخصصی درباره «سبک زندگی»، وارد عرصه فرهنگی کشور شده است. نشریه وزینی است و ان شاء الله روز به روز بهتر خواهد شد؛ اما درباره چیستی یا مفهوم سبک زندگی، در اصطلاح باید بگویم که این واژه در ادبیات فارسی، تقریباً واژه جدیدی است. در ادبیات انگلیسی نیز همین گونه است؛ یعنی شاید حدود یکصد سال از عمر این واژه در ادبیات انگلیسی نمی گذرد؛ هر چند محتوا مثل همه موضوعات دیگر در لابه لای اندیشه های گذشتگان، وجود داشته و صحبت های فراوانی درباره این موضوعات شده است؛ اما نه با این عنوان.
گفته می شود دعوایی بین جامعه شناسان و روان شناسان وجود دارد که بنیان گذارِ این واژه و این نوع بحث در عالم روان شناسی و جامعه شناسی، چه کسانی بودند. روان شناسان می گویند: اول ما بودیم که به عنوان مسأله ای مستقل در حوزه روان شناسی، آن را مطرح کردیم. فردی به نام آلفرد آدلر – که روان شناس فردگرایی بود – آن را مطرح کرد. جامعه شناسان می گویند پیش از آدلر، افرادی مثل زیمل و معاصرانش مثل مارکس وبر، این موضوع را مطرح کردند. بوردیو و جامعه شناسان دیگر نیز این دغدغه را داشتند. حالا جدای اینکه حق با چه کسی است و این واژه از کجا آمده است، نوع نگاه و ماهیت سبک زندگی، بیشتر مد نظر و مهم است.
دیدگاه روان شناسانه به سبک زندگی چون تقریباً با همان ماهیت روان شناسی، عجین است؛ یعنی نگاه فردگرایانه دارد، تقریباً سبک زندگی، یک چیزی در قوارة واژه شخصیت یا هویت تعریف می شود. به همین دلیل به تعداد تک تک افراد از نگاه جامعه شناسان، سبک زندگی داریم. همچنین هر شخص، هویت مستقل و شخصیت ویژه خودش را دارد؛ هر چند ممکن است اشتراکاتی با شخصیت های دیگر داشته باشد؛ اما امتیازاتی دارد، سبک زندگی اش همین است؛ پس نمی شود از یک نوع سبک زندگی سخن گفت؛ بلکه بی نهایت سبک زندگی خواهیم داشت.
اما جامعه شناسان، نگاه اجتماعی و جامعه شناسانه به سبک زندگی دارند؛ در نتیجه می گویند به تعداد جوامع یا اصناف و هویت های جمعی مختلف، سبک زندگی خواهیم داشت، یک چیزی در قد و قواره هم سخن واژه طبقه مارکس و اندیشه مارکسیستی که در جامعه شناسی، واژه طبقه و کلاس را مطرح می کند، اینها واژه lifestyle یا سبک زندگی را مطرح می کنند.
مجموع تعاریفی که از آن ارائه می دهند چه از نظر نگاه جامعه شناسانه و یا روان شناسانه در سبک زندگی تأکید و چنین تعریف می شود که یک شیوه زندگی، اسلوب زندگی فردی یا جمعی که حالت نهادینه شده باشد؛ یعنی رفتارهای گذرا و موردی را اصطلاحاً سبک زندگی نمی دانند؛ هرچند ممکن است اگر ارزشیابی شوند، به خوبی یا بدی متصف شود.
فرض کنید مسلمانی در جامعه ما، یک بار کراوات بزند، این را سبک پوشش نمی گوییم. کراوات زدن ممکن است کار بدی باشد، حالا من از نظر فقهی یا اخلاقی نمی خواهم ارزش گذاری کنم؛ اما اصطلاحاً به این، سبک زندگی گفته نمی شود. به نظر من درست است واژه سبک زندگی یک طور ثبات، استقرار، تداوم و نهادینه شدگی را می رساند.
بنابراین می شود بگوییم سبک زندگی در تعریف دقیقی که بنده قبول دارم عبارت است از: مجموعه رفتارهای فردی یا اجتماعی نهادینه شدة فرد که البته متأثر از برخی عوامل است. در سؤالات بعدی پاسخ خواهم داد که چه چیزی، این مجموعه عوامل را شکل می دهد.
پایش سبک: در سبک زندگی، مجموعه رفتارهای فرد و اجتماعیِ نهادینه شده فرد، منظور است یا گروه؟
ما سبک زندگی را در حقیقت، اعم از نگاه روان شناسان یا جامعه شناسان می دانیم. می گوییم هر دو درست می گویند. اگر فقط دید جامعه شناسانۀ محض داشته باشید، روان شناسی را به هیچ می انگارید و اگر دید روان شناسی محض داشته باشید، می گویید: جامعه چیست و فرد و روان فردی، مهم است؛ اما نگاه اسلام، نگاه جامع تری است و هر دو بُعد را در نظر می گیرد.
پایش سبک: شما به سه نوع رویکرد در سبک زندگی معتقدید: رویکرد روان شناسانه، جامعه شناسانه و دینی. لطفاً مقداری درباره رویکرد دینی و تفاوت آن، با دو رویکرد دیگر توضیح بفرمایید.
بنده معتقدم رویکرد دینی، رویکردی است که بر آموزه های دینی، تکیه دارد. جهان بینی و عقاید، به تحلیل سبک زندگی می پردازد. سبک زندگی، تجویزی یا توصیفی، یعنی موقعی که فرد می خواهد چیزی را درباره سبک زندگی تجویز کند و هنجاری را در این عرصه بیان کند، متأثر از باورها و اعتقادات است.
اگر بخواهم جامع تر پاسخ بدهم، این گونه عرض می کنم: عواملی که باعث می شود سبک زندگی شکل بگیرد چیست؟ آیا فقط ویژگی های فردی، امیال، غرایز، خواسته ها و خصوصیت های فردی است؟ روان شناسان عموماً این نگاه را دارند. ما می گوییم این هست؛ ولی فقط این نیست. اگر گفتیم عوامل شکل دهنده به سبک زندگی، فقط مسائل اجتماعی است، حالا محیط اجتماعی و تربیتی و حتی بعضاً شرایط اقلیمی، رویکرد ما غالباً رویکرد جامعه شناسانه شده است؛ حتی اگر جامعه شناسان از تأثیر دین در سبک زندگی می گویند، دین را به صورتِ یک نهاد اجتماعی در نظر دارند؛ نه اینکه سراغ مؤلفه ها و آموزه ها بیایند.
این رویکرد، جامعه شناسانه می شود که ما می گوییم این هم هست؛ ولی فقط هم این نیست و نباید فقط با این عاملِ شکل دهنده به سبک زندگی نگاه کرد. رفتار ما متأثر از محیط اجتماعی، اقلیمی و امثال اینهاست؛ اما فقط اینها نیست. در نگاه اسلام، هم غرایز و امیال و خواسته های فردی و هم محیط اجتماعی و تربیتی و شرایط اقلیمی در شکل دهی و رفتار ما تأثیر دارند.
البته رویکرد دین شناسانه به سبک زندگی می گوید: مهم ترین عامل شکل دهی به رفتارهای فرد، باورها و ارزش های پذیرفته شدة شخص است؛ حالا باورها الهی باشد یا الحادی فرقی نمی کند. ارزش ها اسلامی باشد یا لیبرالی؛ دینی باشد یا غیر دینی، فرق نمی کند. باورها و ارزش ها، عامل اصلی شکل دهی به رفتارها هستند. این مسأله، نمونه های فراوانی دارد. جامعه ای مثل چین، شرایط اقلیمیِ واحدی دارد، محیط اجتماعی مشخصی دارد، غرایز و امیال مردم چین هم مثل همه انسان ها است و از این جهت، تقریباً مشترک اند؛ اما می بینیم مسلمان های چین، سبک تغذیه شان غیر از سبک تغذیه عموم چینی هاست.
حدود ۱۰۰ میلیون مسلمان چینی داریم که اینها کله پاچۀ سگ، گوشت سگ و گربه و سالاد سوسک و کرم و… نمی خورند؛ اما میلیون ها چینی با همان شرایط اقلیمی، این غذاها را با اشتها می خورند؛ ولی مسلمان ها این کار را نمی کنند.
چرا تفاوت ایجاد شده است؟ محیط اجتماعی و شرایط اقلیمی، یکی است و همه در همان شرایط و جمعیت زندگی می کنند. اینجا باورها و ارزش ها است که چیزی به نام حساب و کتاب و حرام و حلال را مشخص می کند. یک چیزی حَسَن و قبیح را تعریف می کند و به دنبال آن، میل و سلیقه، سامان می یابد. در عرصه پوشش، تغذیه، معماری، پذیرایی، مهمان نوازی و روابط محرم و نامحرمی نیز به همین شکل است. در حوزه های مختلفِ سبک زندگی می بینیم مسلمان هایی که در جامعه آمریکا و اروپا زندگی می کنند، غذای حلال و امثال اینها دارند و اصلاً به غذای حرام، میل ندارند، واقعاً میل ندارند، گوشت خوک را می بینند، حالشان به هم می خورد، شراب را می بینند تمایلی ندارند و بوی گندی از آن احساس می کنند؛ اما افراد دیگر نه تنها بدشان نمی آید؛ بلکه آن را بهترین نوشیدنی و خوراکی تلقی می کنند.
بنابراین واقعاً باورها و ارزش ها عامل اصلی در سبک زندگی است. البته نمی گویم تنها عامل است؛ بلکه عامل اصلی شکل دهی به سبک زندگی است. همین مسأله، تفاوت اصلیِ این سه رویکرد است. ما رویکرد دین شناسانه را برای تعریف سبک زندگی، واقع بینانه می بینیم و می گوییم همین رویکرد، در نگاه توصیفی جوامع مختلف، درست تر است؛ نه اینکه صرفاً متأثر از شرایط اجتماعی یا غرایز و امیال فردی باشد.
پایش سبک: لطفاً قدری بیشتر درباره قیدِ «متأثر از شرایط، باورها، ارزش ها و…» توضیح بدهید.
طبق توضیحی که دادم سبک زندگی، متأثر از عوامل مختلف است؛ یعنی متأثر از باورها، ارزش ها، شرایط اقلیمی، محیط اجتماعی و غرایز و امیال فردی؛ همه اینها را در سبک زندگی دخیل می دانیم و نگاه اسلام همین گونه است. البته فعلاً در این بخش به دنبال ارزش گذاری نیستیم. فعلاً به این نتیجه نرسیده ایم که کدام سبک زندگی، درست و کدام نادرست است؛ اما اصل اینکه امیال و غرایز، در سبک زندگی اثر می گذارند، مورد تأیید اسلام است. ائمهD چنین زندگی می کردند.
در نهج البلاغه بیان شده فردی به امیر المؤمنینA اعتراض کرد که چرا شما خضاب نمی کنید؟ مگر نمی گویید که می خواهید به سیره پیامبر(ص) عمل کنید. سبک زندگی حضرت، این بود که به ما فرمود: محاسن سفید خود را تغییر بدهید، موها را رنگ کنید؛ چرا شما این کار را نمی کنید؟ حضرت فرمودند: این مربوط به شرایط اجتماعی خاصی بود. موقعی که تعداد مسلمانان کم بود و کفار و مشرکان می آمدند در بین مسلمانان می دیدند، یک عده پیرمرد، دور پیامبر را گرفته اند و جوان هایشان انگشت شمارند، به نقشه هایی که برای براندازی اسلام در سر می پروراندند، امیدوار می شدند.
به همین جهت پیامبر فرمودند: موها را رنگ کنید تا سن ها مشخص نشود؛ اما در ادامه روایت، حضرت علیA می فرماید: الان هر طور دوست داری انجام بده، سلیقه خودت مهم است. اسلام، حکم ابدی و دائمی صادر نکرده است که هر مسلمانی، از همان زمانی که اعلام می کند من مسلمانم تا زمانی که زنده است باید موهایش را رنگ کند. چنین چیزی نداریم.
گاهی نیز شرایط اقلیمی در سبک زندگی اثر می گذارد و این مسأله مورد تأیید ائمهD است. جالب است که بدانیم امام رضا(ع) تا زمانی که در مدینه بود، آغاز و پایان غذا، نمک تناول می کرد؛ اما در طوس که این چند سال آخر عمرشان را گذراندند، سفره که پهن می شد هم نمک و سرکه بود، امام رضا(ع) سرکه تناول می کردند. یکی به حضرت عرض کرد: شما به ما دستور دادید که با نمک شروع کنیم و خودتان با سرکه شروع می کنید. فرمودند: من در اینجا با سرکه شروع می کنم؛ اما شما با نمک شروع کنید. معلوم است که این حکم، ناظر به شرایط اقلیمی است. در یک جا که منطقه گرمسیری و تعریق بدن زیاد است و املاح بدن از بین می رود، سفارش می شود که نمک استفاده شود؛ ولی جایی که شرایط اقلیمی، این را اقتضا نمی کند، می فرمایند سرکه استفاده کنید.
بنابراین شرایط اقلیمی اثر می گذارد. محیط اجتماعی نیز همین وضعیت را دارد. مشهور است که امام صادقA لباس های فاخر می پوشید و برای همین به او اعتراض شد که امیر المؤمنینA یا جدتان لباس های فقیرانه می پوشیدند، چرا شما این لباس های فاخر را می پوشید؟ حضرت فرمود: زمان، عوض شده است و الان را نباید با آن زمان مقایسه کنید و مردم الان، آن رفتار را نمی پسندند. وضع مردم، بهتر شده است. اقتصاد، بهتر شده و محیط اجتماعی تغییر پیدا کرده است. در نتیجه در اندیشه اسلامی، همه این عوامل، مورد تأیید است؛ به این معنا که می گوییم در تعریف سبک زندگی و عوامل تأثیر گذار در سبک زندگی، همه اینها هستند؛ اما تعیین اینکه کدام درست و کدام نادرست است، واقعاً پیچیده است. اینجاست که می رسیم به این بحث که چه کسی می تواند تشخیص بدهد کدام کار درست و کدام، نادرست است و در چه شرایط اقلیمی چطور رفتار کنیم؟
پایش سبک: آیا رفتارهایی که یک مرتبه روی می دهد؛ مثل شهادت و ایثار را می توان سبک زندگی به شمار آورد یا نه؟
سؤال خوبی است. از جهات مختلف می توان به ایثار، جان فشانی و شهادت بپردازیم. ]اگر[ سبک زندگی جامعه، شهادت طلبانه باشد، ]باید بگوییم[ ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد. البته تعبیر حضرت امام، ناظر به این قسمت است؛ یعنی باید ملت، ملتی باشد که آمادگی شهادت را داشته باشد و نوع زندگی اش طوری سامان پیدا کرده باشد که دلبستگی به دنیا و ذخایر دنیوی، او را پای بند نکرده و از اهداف اصلی و آرمان های الهی غافل نکرده باشد.
این سبک زندگی، شهادت گونه یا ایثارگرایانه یا جهادی می شود. ملتی که این روحیه را دارد، آماده برای هر گونه مجاهدت است؛ یعنی تغذیه ، رفتارهای اجتماعی، رفتار با همسایگان و والدین، معماری و ساختارهای اجتماعی به گونه ای طراحی شده باشد که این فرد را دلبسته نکند و او را برای شهادت پذیری و ایثارگری آماده کند. این را سبک زندگی می گوییم.
اما اینکه برای خود فرد، این کار یک بار اتفاق می افتد، نمی توانیم بگوییم فرد، سبک زندگی شهادت گونه دارد. نمی دانم می توانم درست بیان کنم یا نه. شهادت یک بار اتفاق می افتد و تمام می شود، هر چند شهادتِ فرد می تواند الگویی برای حرکت دیگران باشد؛ یعنی دیگران باید زندگی شان طوری سامان دهند که شهید را الگو بدانند و در مسیر شهادت، حرکت کنند. اگر چنین باشد سبک زندگی آنان، اسلامی و جهادگرایانه است؛ یعنی تمام هویت فرد، نوع رفتارها، روابط اجتماعی و فعل و انفعالات اجتماعی طوری حرکت می کند که برای این ایثار، آمادگی دارد؛ اما خود پدیده شهادت، چون واحد است، آن پدیده را اصطلاحاً سبک زندگی نمی گوییم؛ اما رفتار شهادت گونه را می توان سبک زندگی فرد یا جامعه دانست.
پایش سبک: آیا در رویکرد روان شناسانه به سبک زندگی، می توانیم سبک زندگی را طوری تعریف کنیم که جلوه ها و کنش های درونی رفتارهای انسان را دربرگیرد؟
هویت انسانی ، هویت سه لایه ای است. یک هویت است؛ اما سه لایه دارد. یک لایه زیرین و بنیادینش همان جهان بینی و باورهای فرد است؛ یعنی نوع نگاهش به خدا، انسان و معاد. اینها اصول باورهای ماست. لایه میانی که نادیدنی است لایه عقاید یا نظام ارزشی فرد است. حسن و قبح ها و فضایل و رذایلی که قائل است، تقریباً دیدنی نیستند. این دو لایه یعنی ملکات نفسانی و باورها نادیدنی است و تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. تا فرد، لباس نپوشیده باشد، ارزش هایش درباره حجاب، مشخص نمی شود. از نوع معماری فرد، رفتارهای اجتماعی اش و… معلوم می شود که چه باورها و ارزش هایی دارد؟ اینجا نوع اعتقاداتش، بروز می کند؛ اما در کنار این دو لایه که نادیدنی است، به اصطلاح روان شناسی، یک لایه بیرونی وجود دارد که آن را سبک زندگی می نامیم.
سبک زندگی، همان حالتِ ظاهرشدۀ باورها و ارزش ها است؛ یعنی آن موقع که ظهور می یابد، به آن سبک زندگی می گوییم؛ پس سبک زندگی، حالت بیرونی دارد. شما از کجا می فهمید فرد، سبک زندگی معنوی دارد؟ از حرکات و سکناتش می فهمید که به معنویت و خدا اعتقاد دارد.
پایش سبک: این مسأله در بعد توصیفی است. آیا در بُعد تجویزی هم این جریان وجود دارد؟
این مسأله را عرفا مطرح کرده اند. آنان جمله قشنگی دارند. عبدالرزاق کاشانی در مقدمه ای که بر شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری آورده است، جمله خیلی قشنگی را می آورد: «در پاسخ به این سؤال که آیا عرفان و معنویت، سیر و سلوک باطنی نیست، می گوییم: بله، یعنی دل سفر کند، به اصطلاح، سفر منزلتی است، سفر مکانتی است، نه جابه جایی مکان، می گوید: بله همین طور است. سؤال می کنند که این همه توصیه ها درباره رفتارها چیست؟ گفته می شود: چله نشینی کن و این ذکر را بگو و این رفتار را انجام بده و صدقه بده و کار خیر کن و از فقرا دستگیری کن. اینها همه عمل ظاهری است، در باطن نیست، حرکت بیرونی است، اینها دیگر چیست؟» توضیح، یک جمله است؛ ولی یک دریا معنا در آن نهفته است. می گوید: این سه حالت، یعنی بدن، نفس و قلب، این سه لایه یا به تعبیر دیگر، بدن، باورها، ارزش ها و سبک زندگی و رفتارها، این سه لایه، کاملاً در هم تنیده و مرتبط اند؛ یعنی رفتار بیرونی، همان درون است؛ یعنی همان حالت قلب و حالت ملکوتی انسان است و بروز پیدا می کند و رفتار می شود.
برای مثال، چطور می فهمید که این فرد، بخشنده است؟ از صدقه دادنش، مهمانی اش و نوع رفتارش می فهمیم که او بخشنده است. همین رفتار و فعل بیرونی، هویت باطنی انسان می شود. موقعی که سبک زندگی می گوییم مجموعه رفتارهای نهادینه شده منظورمان است. به نظر بنده، نقطه قوت حرف های روان شناسان، این است که تحلیل دینی از سبک زندگی، رویکردی قوی تر به همین مسأله است.
پایش سبک: فرمودید که سبک زندگی مربوط به رفتارهای نهادینه شده است؛ اما آیا درباره رفتارهای پیشوایان دینی که برگرفته از جهان بینی و اعتقادات دقیقی است، می توان رفتارهای ایشان را سبک زندگی آنان دانست؟
درباره ائمه(ع) و وجود مقدس پیامبر(ص)، یک سبک زندگی تجویزی وجود دارد؛ یعنی توصیه هایی که ممکن است اصلا خودشان، موقعیت عمل به آن را نداشته اند. فرض کنید فرمودند: موقعی که خانه را می سازید، نباید طوری باشد که جلوی نور خانه همسایه را بگیرد؛ ولی خود ائمه(ع) ممکن است هرگز خانه ای نساخته باشند تا ببینیم سبک معماری ائمه(ع) به چه شکل است؛ ولی این گونه تجویز و توصیه شده است. این را سبک زندگی تجویزی یا توصیه ای می گوییم.
سبک زندگی تجویزی را می توان به دست آورد. کارها و دستورهای ایشان حتماً مبتنی بر اصول و ارزش های ثابت و تکوینی الهی بوده است. پس از این جهت مورد قبول است؛ اما یک موقع می گوییم سبک زندگی خود ائمه یعنی من بگویم سبک تغذیه ائمه چطور بوده، این قسمت را شهید مطهری می فرماید سیره ایشان است. سیره یعنی سبک زندگی. در سیره یک طور دوام و تداوم وجود دارد؛ یعنی کان رسول الله(ص) یقول یفعل، پیامبر همیشه این کار را می کرده است. این سبک زندگی می شود، پیامبر این گونه بود، رفتار ایشان این گونه بود که اگر چیزی مثلاً خلافی پیشش رخ می داد، نادیده می گرفت، شتر دیدی ندیدی. این گونه رفتار می کرد. خیلی کظم غیض داشت، حلیم بود، نه اینکه یک بار، حلم به خرج داد. اصلاً سبک زندگی پیامبر(ص) بود.
بنابراین گاهی می خواهیم رفتار ائمه(ع) را توصیف کنیم که در آنجا حتماً حالت نهادینه، یعنی تکرار رفتار یا صفت، شرط است؛ اما گاهی می خواهیم سبک زندگی اسلام را بدانیم. در این صورت، مواردی که واقع شده یا ائمه(ع) فقط درباره اش سخن گفته اند، قابل قبول است؛ هرچند شرایط اجتماعی برای انجام آنها رخ نداده باشد که بر اساس آن عمل کند و خیلی مصداق ها را می توان ذکر کرد.
پایش سبک: چه ارتباط و تفاوت هایی بین سیره، اخلاق، اخلاق کاربردی، سنت و سبک زندگی وجود دارد؟
از نظر مفهوم شناسی، سبک زندگی خیلی نزدیک به بحث های اخلاق است؛ یعنی سبک زندگی با توجه به لایه های مختلفش، هم بعد فردی و هم بعد اجتماعی دارد. همچنین بعد معنوی یعنی ارتباط با خدا را نیز دارد. همچنین حوزه مهمی از سبک زندگی، ناظر به نوع رفتار با محیط زیست، جنگل ها، مراتع، دریا، موجودات، سبک مسافرت، تفریح، اوقات فراغت و… است.
تعریف قبلی اخلاق، ملکات نفسانی بوده است؛ یعنی ناظر به ]برخی[ رفتارها نبوده است. بنابراین طبق یک تعریف جدید از اخلاق در بین علمای ما، برخلاف تعریف قبلی اخلاق که گفته می شد فقط ملکات نفسانی است؛ یعنی ناظر به رفتارها و افعال اختیاری نبوده است. از این جهت، اخلاق نزدیک به سبک زندگی است؛ زیرا در سبک زندگی می گوییم باید نهادینه شده باشد؛ اما این تعریف دومی که شامل روابط چهارگانه انسان با خود، خدا، دیگران و محیط می شود؛ سبک زندگی از این جهت، دایره گسترده ای دارد و شامل همه این حوزه ها می شود؛ بنابراین در مجموع، چه آن تعریف سنتی از اخلاق را که بگوییم خلقیات و ملکات نفسانی و چه این تعریف جدیدتر از اخلاق را ـ که افرادی در جهان تشیع مثل آیت الله مصباح و آیت الله مکارم شیرازی در کتاب هایشان بیشتر بر این تعریف تأکید دارند یا در جهان اهل سنت مقدم بر این دو بزرگوار کسانی بیان کرده اند ـ این نوع نگاه، خیلی شبیه به سبک زندگی است.
حتی مقام معظم رهبری، امسال در گفتگویی با مجلس خبرگان فرمودند: سبک زندگی، همان اخلاق است. خود ایشان با توجه به اینکه مفصل در این موضوع سخنرانی کرده اند و معلوم شد کار عمیقی انجام داده بودند. اینها از این جهت، خیلی به هم شباهت دارند و تفکیکشان دشوار است. البته این بحث از بین حوزه های اخلاق، بیشترین نزدیکی را به حوزه اخلاق کاربردی دارد؛ پس از این جهت می توانیم بگوییم که سبک زندگی و اخلاق، بیشتر شباهت دارند؛ یعنی اخلاق کاربردی به معنای وسیع کلمه، منظور است.
پس فقط اخلاق به معنای اخلاق نظری (صرفاً فضایل و رذایل) منظور نیست؛ بلکه اخلاق کاربردی عملیاتی هم منظور است که در قالب اخلاق حرفه ای شکل می گیرد؛ مثل همین اخلاق محیط زیست، جنسی، سازمانی، دانشجویی، پزشکی، پژوهش و اخلاق علم، مهندسی، معماری و… .
این تعریف، به نظر بنده، نگاه جامع تر و دقیق تری از سبک زندگی است؛ هر چند عده ای از این واژه، بدشان می آید و می گویند غربی است؛ اما مهم نیست؛ این عنوان، قالب قشنگی است. سبک زندگی یعنی آن روش زندگی که تمام شئون فردی، اجتماعی، الهی، معنوی و زیستی را دربرمی گیرد. از این جهت با آداب، مشابهت دارد. آداب و رسوم، یعنی آدابی که شکل های بیرونی ملکات نفسانی هستند؛ مثلاً فرض کنید یک نفر، اخلاق تکریم مهمان را دارد؛ اما ادب ها در تکریم مهمان، مانند ادب پذیرایی و مهمان نوازی با هم فرق می کند. در سبک زندگی هم می بینید، سبک زندگی مهمان نوازی یک مسلمان چینی با یک مسلمان ایرانی یا حتی یک شیعه لبنانی با یک شیعه ایرانی، یا شیعه عراقی با بحرینی تفاوت هایی دارد. بیشتر تفاوت ها در حوزه آداب است؛ نه در محتوا و بنیان اصلی سبک زندگی.
پایش سبک: آیا بین سبک زندگی و سیره اهل بیت(ع) تمایزی وجود دارد؟
بله، در همان توضیحی که عرض کردم، سیره اهل بیت(ع) یعنی سبک زندگی اهل بیت که در حقیقت، الگوی ماست؛ البته معنای سیره همان است که از کلام شهید مطهری، ارائه شد. غیر از تکرار پذیری، روح رفتار اهل بیت(ع)، الگوی سبک زندگی اسلامی است؛ یعنی آن آرمان ما است و باید به آن برسیم. برای اینکه تفاوتش روشن شود، ببینید سبک زندگی وجود مقدس پیامبر اسلام(ص) یکی از مواردش همین بود، همیشه شانه حضرت، پشت گوشش بود. این ظاهرِ سبک زندگی است که برای ما قابل عمل نیست؛ چون اگر شانه مان پشت گوشمان باشد، مسخره خواهیم شد و انگشت نما می شویم.
در سبک زندگی به کار اجتهادی، نیاز داریم. برای استخراجِ روح سبک زندگی اسلامی، به یک اجتهاد واقعی نیاز است. یک نمونه اش، پشت گوش گذاشتن شانه است. اینجا روح رفتار پیامبر چه بود؟ روح آن، نظافت، تنظیف و آراستگی اجتماعی بود. یک مسلمان باید آراسته و نظیف باشد؛ اما آن زمان، مرسوم نبود که لباس ها جیب داشته باشد. ممکن است بهترین جا مثلاً پشت گوش بوده، ممکن است بقیه ائمه(ع) یک طور دیگری رفتار می کردند. اگر کسی بخواهد طبق ظاهر ایشان رفتار کند، سبک زندگی اهل بیت(ع) نمی تواند الگوی ما باشد. زمان هزار و چهارصد سال گذشته و مقتضیات زمانی و مکانی دگرگون شده است؛ اما روح سیره ائمه اطهار(ع)، سبک زندگی آرمانی ما می شود؛ یعنی ما می خواهیم بهترین آراستگی و نظافت متناسب با مقتضیات زمان خودمان را به دست بیاوریم.
برای مثال در همین معماری می شود مثال زد. می توان در عرصه پوشش مثال زد؛ چون این مجله، مجله تخصصی است و مخاطب ویژه هم دارد و افراد فرهیخته با این درگیرند، نکته ای را عرض کنم. بنده فکر می کنم در توصیه به رنگ سفید لباس و مستحب بودن آن باید شرایط اقلیمی را در نظر گرفت. البته این به آن معنا نیست که می خواهم حکم صادر کنم یا فتوا بدهم. قصدم آن است که دقت کنیم در این مسائل، به یک کار اجتهادی نیاز است که متناسب با شرایط زمان و مکان باشد.
شرایط اقلیمی، ممکن است در این توصیه، اثرگذار باشد. شرایط اقلیمیِ گرمسیری، اقتضا می کند از لباس ها و رنگ های شفاف استفاده شود؛ زیرا نور را کمتر می گیرند، گرما را کمتر به بدن می دهند و بدن، آزار کمتری می بیند؛ اما اگر آنجا لباس مشکی توصیه می شد، دائماً این امر مستحب، آزار بیشتری بر بدن وارد می کند و اسلام، این را نمی پذیرد. ممکن است در یک شرایط سردسیری مثلاً برای مسلمان سیبری، توصیه دیگری بکنیم. در این صورت شاید کسی بگوید با روح اسلام، سازگار نیست که آنجا لباس سفید بپوشد. این یعنی ده تا لباس بپوشد و از گرمای کمی که از آفتاب می تابد، بهره ای نبرد. اینجا لباس تیره تر و رنگی تر باعث جذب گرما می شود، باعث اسراف کمتر می شود و فایده های دیگری دارد.
پایش سبک: یعنی عالم به شرایط زمان و مکان بودن؟
بله، اجتهاد در سبک زندگی می خواهیم. واقعاً به مجتهد نیاز داریم و در این باره و در تعبیر دقیق تر، باید در فقه فرهنگ و فقه سبک زندگی کار کنیم.
پایش سبک: حالا که بحث به اینجا رسید و فرمودید در مقوله سبک زندگی اسلامی، نیاز به اجتهاد است، بفرمایید چه منابعی برای سبک زندگی اسلامی ایرانی وجود دارد؟ و اینکه این استخراج چه اسلوب هایی دارد؟
فکر می کنم منابع سبک زندگی با توجه به توضیحاتی که دادیم، غیر از منابع اجتهاد نیست. منابع اصلی سبک زندگی، کتاب یعنی قرآن است که کلیات و اصول دائمیِ سبک زندگیِ یک مسلمان را ارائه می دهد. سنت پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع)، احادیثِ این بزرگواران و عقل، از منابع اصلی سبک زندگی است. بزرگان ما سیره و سنت اهل بیت(ع) را جمع آوری کرده اند. مجامع روایی ما همین هایی است که یک فقیه برای استنباط حکم فقهی طهارت، نجاسات و امثال اینها در اختیار دارد. یک مجتهد اخلاق و مجتهد در عرصه سبک زندگی و فرهنگی هم، اینها را در سطح کلان در اختیار دارد و می تواند از آنها استفاده کند. البته به عالمی، آگاه به زمان و علم روز، نیاز است. ما در فقه، مجتهد زنده می خواهیم، اجتهاد پویا می خواهیم، در سبک زندگی هم همین طور است. ما نمی توانیم مردم را به هزار و چهارصد سال قبل برگردانیم. اگر تعبیر درستی باشد شاید بتوان گفت: مجتهد سبک زندگی و فرهنگی، کسی است که ۱۴۰۰ سال قبل را اینجا می آورد؛ یعنی روح سیره را استنباط می کند، روح اخلاق اسلامی و رفتار اسلامی را استنباط می کند؛ اما شیوه استنباطش به نظر من، همان شیوه اجتهادی است؛ یعنی همان استفراغ وسع برای استخراج احکام اسلامی؛ یعنی تمام توان را به کار گرفتن برای اینکه ما مدل اسلامی رفتار را ارائه بدهیم.
به نظر من، کار مجتهد در این عرصه، دشوارتر است. ما الان نیاز داریم در کنار فقه طهارت، صلاة و صوم، فقیهی نیز درباره احکام معماری صحبت کند؛ یعنی درباره فقه معماری صحبت کند؛ درباره فقه پوشش، تغذیه، مسافرت، توریسم و شهرسازی صحبت کند. این حوزه هایی که مربوط به سبک زندگی است؛ مثل فقه اوقات فراغت، کمتر کار شده است؛ پس با اینکه منابع خام زیادی برای این مقوله ها داریم؛ اما باید کار شود تا منابع، پخته، و اصول، تطبیق داده شود. کار خیلی زیادی می طلبد.
کار دیگری که دشواریِ برنامه را بیشتر می کند، این است که باید در سبک زندگی، ساختارشناس هم باشیم؛ یعنی یکی از عوامل مؤثر در شکل دهی به سبک زندگی، ساختارها است. پس مجتهد باید طراحی ساختار کند. ما الان در جامعۀ خودمان، این خلأ را داریم و به نظر بنده، تمدن جدید اسلام به این، نیاز دارد. اینکه ما موارد خام را در چه ساختاری قرار بدهیم و چه ساختاری برای آنها ارائه بدهیم.
اگر در حال حاضر، کسی هویت ساختارهای جدید اجتماعی را – که محصول مدرنیته و به یک معنا، محصول دنیای جدید است و مقتضای زمانی فعلی است – نشناسد، صرف توصیه کفایت نمی کند؛ برای نمونه خدمت شما عرض کنم: الان کدام یکی از مراجع بزرگوار است که نگوید رشوه گیری، حرام است و کدام یک از ما مسلمان های ایرانی هستیم که ندانیم رشوه گیری و رشوه دهی، حرام است. همه می دانیم، اما ساختار اجتماعی و اداری ما به گونه ای است که این توصیه، اثر چندانی ندارد. متأسفانه آفت رشوه گیری و رشوه دهی در جامعه ما زیاد و فراگیر شده است.
کمتر کسی است که پیدا کنی و بگوید در اطرافیانم کسی نمی شناسم که کارش را با رشوه، پیش نبرده باشد. چرا؟ عامل اصلی، این نیست که فرد نمی داند این شیوه بد است، حکمش را می داند. آیا نمی داند رشوه دهنده و گیرنده، مورد لعن خدا و پیغمبر قرار گرفته است؟ می داند؛ اما ساختار اداری به او اجازه نمی دهد. ساختار به این شکل است؛ برای مثال: شما می خواهی شناسنامه المثنی بگیری، یک فرآیند سه – چهار ماهه یا بیشتر دارد. گاهی یک زمانِ یک ساله را می خواهی طی کنی تا این شناسنامه المثنی را بگیری. خب در همان زمان، شاید می خواهی ازدواج کنی و مسافرت خارج از کشور بروی، کارهای زیادی با شناسنامه داری. پس دنبال این هستی که آیا راهی دارد که زودتر ، شناسنامه را بگیرید. شخصی می گوید: بله، باید سر کیسه را شل کنی.
ان شاء الله حرکتی در حوزه ها شکل بگیرد و دوره های آموزشی در حوزه سبک زندگی شکل بگیرد و بتوانیم مجتهدان ساختارسازی پرورش بدهیم؛ یعنی ساختاری برای تحقق سبک زندگی اسلامی بتواند ارائه بدهد، خیلی خوب است.
ساختار اداری ما باید به گونه ای باشد که به آن ارزش ها کمک کند. همان فرهنگ ایثاری که در جامعه ما بود، فرهنگ شهادت که جهاد، آن را ترویج می کرد؛ اما اکنون این گونه نیست. یک مورد دیگر عرض کنم که مرادم، معلوم شود. الان همه ما می دانیم که استفاده از وسیله شخصی مان برای مسافرت های درون شهری، اشتباه است؛ یعنی مصرف زیاد و آلودگی هوا، و عموماً در کلان شهرها، جای پارک پیدا نمی کنیم، و بعد سرمایه ات را مثلاً چند ده میلیون در خیابان گذاشته ای و کسی می آید، خطی روی آن می کشد و باید میلیونی برایش هزینه کنی. همه این را می دانیم و دائماً مسئولان توصیه می کنند که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنید؛ ولی ساختار و سازمانِ وسیله حمل و نقل عمومی و شهری به گونه ای نیست که اولاً: پیش بینی پذیر باشد. شما نمی دانید اگر بخواهید با وسیله عمومی بیایید چه موقع به مقصد می رسید؛ ثانیاً: استفاده از این، راحت باشد و ثالثاً: در دسترس باشد؛ اما وسایل حمل و نقل عمومی در دسترس نیست. شما گاهی چهل دقیقه در ایستگاه می ایستی و معلوم نیست اتوبوسی بیاید و یا نیاید، بعد موقعی که می آید معلوم نیست جا داشته باشد یا نداشته باشد، بعد چقدر طول می کشد تا به مقصد برسی. معلوم است که در این صورت، از وسایل نقلیه عمومی استفاده نمی شود و اگر قیمت بنزین، هزار یا ده هزار تومان بشود، افراد از وسیله شخصی خود استفاده خواهند کرد و این روش را ادامه می دهند. اگر برای توصیه ها ساختاری نباشد، سبک زندگی تجویزی می شود که ارزشی ندارد. این، یکی از مسائلی است که در جامعه ما وجود دارد و مشکلی جدی است.
پایش سبک: یعنی جورچینی است که بعضی قسمت هایش ناقص است و جا نمی افتد.
بله، به تعبیر دیگر، ما آرمان هایی داریم که دائماً در سبک زندگی می گوییم؛ ولی زیرساختش فراهم نیست و بر اساس یک اصل جامعه شناختی، در تعارض کالاهای سخت و نرم، همیشه کالاهای نرم، منعطف می شوند و عقب نشینی می کنند؛ بنابراین رشوه گیری را که خدا لعن کرده، توجیه می کنیم؛ می گوییم آقا این یک هدیه است یا می گوییم چاره ای ندارم. ربا را توجیه می کنیم؛ ربایی که در حکم محاربه با خدا بوده است. نتوانسته ایم ساختار بانکی مان را اصلاح کنیم، آمدیم گفتیم: اگر این گونه باشد، اشکالی ندارد. طوری عمل کردیم که به قول آقایان، کلاه شرعی سرش گذاشته ایم.
اگر آرمان های سبک زندگی را تجویز کنیم و مجتهدی نداشته باشیم که ساختار را طراحی کند، در طراحی ساختارها برای نهادینه شدن سبک زندگی اجتماعی، هیچ کاری نکرده ایم و اگر در این عرصه، فکر نکنیم و اجتهاد ساختاری را به کار نگیریم، صرفاً آرمان ها را تضعیف می کنیم.
وقتی دو فرهنگ و دو طرز نگاه با هم برخورد می کنند، همیشه ساختارِ سخت است که ساختارِ نرم را وادار به عقب نشینی می کند. در حجاب هم به این شکل، در عرصه دعوت به نماز اول وقت هم همین طور؛ اداره ما اجازه نمی دهد، نماز دیرتر بشود چه اشکالی دارد؟ معمولاً این طوری توجیه اش می کنیم: با تأخیر هم بخوانی اشکالی ندارد، بعد از مدتی گفته می شود: قضایش را هم بخوانی خوب است و اشکالی ندارد؛ بعد از مدتی گفته می شود: خدا خیلی بزرگ تر از این حرف هاست که برای نماز به ما گیر بدهد؛ عبادت غیر از خدمت خلق نیست. آخر به این توجیهات، ختم می شود.
پایش سبک: فرمودید سه منبع برای سبک زندگی هست: کتاب، سنت و عقل است. جایگاه عقل در اینجا کجاست؟ ما باید چه کاری بکنیم که این جایگاه عقل، مخصوصاً در مباحثی که خیلی مهم است و بیشتر نمود پیدا می کند مفید و کارا باشد؟
سؤال خیلی کلیدی و مهمی است. یکی از جدی ترین دغدغه های اجتهاد در حال حاضر است و مخصوصاً اندیشمندان شیعی باید به این پاسخ بدهند. اینکه شما می گویید عقل جزو منابع دین است، این منبع و مدرک، کجا نمود پیدا کرده است و چطوری باید نشان بدهید. صرفاً در شعار نباید باشد.
خود من توفیق داشتم که حدود ۱۰ سال پیش، یک دوره اثر در همین رابطه عقل و دین، عقل و وحی و خرد ورزی و دین باوری، در این حوزه ها کارهایی مخصوصا در حوزه فلسفه دین انجام دادم و نقل و عقل و اجتهاد در فهم منابع دینی را تا حدودی مطرح کردم؛ اما به طور مختصر.
عقل از دو جهت، نقش جدی دارد؛ یعنی ما عقل را از دو جهت، دارای نقش می دانیم؛ به تعبیر دیگر، یکی عقل ابزاری؛ به این معنا که عقل، ابزاری برای فهم کتاب و سنت است. ما اگر عقل را در فهم کتاب و سنت تعطیل کنیم یا جدی نگیریم یک چیزی مثل اهل حدیث یا سلفیه یا تفکر وهابیت یا اخباریون خودمان از دلش بیرون می آید.
اخباریون، حجیتی برای این حیثیت عقل، قائل نبودند. یکی از این آقایان، یک موقع، چربی خون داشت. شیر پاستوریزه نمی خورد و شیر پر چرب می خورد. وقتی به او می گفتیم چرا این کار را می کنی و بعدش قرص می خوری، می گفت: مگر پیامبر، شیر پاستوریزه می خورد. گفتم: این برداشت شما غلط است. عقل را به کار بگیر و یک مقداری تعقل کن. پیامبر(ص) شیر پاستوره نمی خورد، در عوض، ماشین هم سوار نمی شد، پیامبر همیشه فعالیت می کرد، قند و چربی نداشت. شما یک طرفش را گرفته اید و شیر پاستوریزه نمی خورد. اصلا فهم روش و سخن ائمه و فهم قرآن و روایات به تعقل نیاز دارد؛ یعنی باید عقل را برای فهم به کار بگیریم.
از افتخارات تفکر شیعه است که ما در کنار عقل ابزاری، عقل منبعی داریم؛ یعنی می گوییم عقل در عرض کتاب و سنت است. آن عقل ابزاری در طول کتاب و سنت بود؛ ولی این در عرض کتاب و سنت، خودش از منابع دین است. «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع». کمترین کار درباره عقل منبعی صورت گرفته است و به نظر بنده، کمترین جرأت را علمای ما در این عرصه داشته اند که توضیح دهند این عقل یعنی چی؟
عموماً گفته می شود: فعلاً نشده است که چیزی در کتاب و سنت نباشد و به مراجعه به منبع مستقل عقل نیاز داشته باشیم و فعلاً نیاز با همان ها حل شده است؛ ولی بنده فکر می کنم واقعیت این است که در طراحی ساختار و سازمان ها، دیگر نمی توانیم بگوییم: کتاب و سنت را چگونه طراحی کنیم؟ متناسب با مقتضیات زمانی است. اصلاً چیزی به نام ساختارهای فعلی در آن زمان وجود نداشته است. چیزی به نام بیمه وجود نداشته است. این را با استفاده از تعقل خودمان و تجربیات بشر و با سازگار کردن و همسان کردن اینها با کتاب و سنت به دست آوردیم؛ زیرا این سه منبع نمی توانند در تعارض هم باشند باید همراه باشند. خوب بیاییم مخصوصاً در عرصه طراحی سازمان ها، ساختارها و زیرساخت های تحقق معارف اسلامی کار کنیم. اینجا شهید مطهری، یک تعبیری دارد، در بحث غیبت می فرماید: می گوییم مشهور است زن ها بیشتر غیبت می کنند. اگر برای درمانش مرتب توصیه کنید که غیبت نکنند، فایده ندارد. باید چه کار کنیم؟ باید اشتغال ایجاد کنید، خود به خود این حل می شود. این رذیله حل می شود. کارهای خانگی مانند قالیبافی یا تولیداتی درون خانه باید ایجاد بشود. در این صورت، او دیگر فرصت نمی کند که از دیگران، بدگویی کنند. فرصت این رفتارها را دیگر ندارد؛ یعنی زمینه گناه از او گرفته می شود. شما توصیه می کنید؛ ولی زیرساختش را فراهم نکرده ایم و این زیرساخت ها نقش عقل منبعی را می رساند.
پایش سبک: درباره وضعیت پژوهش در سبک زندگی، شما فکر می کنید الان چه خلأهای پژوهشی در حوزه سبک زندگی وجود دارد و فکر می کنید الان پژوهش در چه بخش هایی از سبک زندگی اولویت دارد.
وضعیت پژوهش در حوزه سبک زندگی به معنای اینکه تا الان صحبت کردیم به نظرم خیلی ضعیف است. خیلی ضعیف است. اگر بخواهم انصاف را به کار گرفته باشم، می گویم وضعیت ما در حال حاضر این گونه است:
بر سر گنج از گدایی مرده ایم
زان که اندر غفلت و در پرده ایم
ما منابع اصلی و مواد خام در حوزه سبک زندگی را به وفور در اختیار داریم. منابع ما در مقایسه با ادیان شناخته دیگرِ دنیا اصلاً قابل مقایسه نیست. شما منابع، اطلاعات، روایات و اسناد مربوط به حوزه های رفتار و سبک زندگی در اسلام را با مسیحیت، یهودیت و آیین های هندی مقایسه کنید. اصلا قابل مقایسه نیست. ما بدون اغراق، هزاران برابر مسیحیت و یهودیت در این باره آموزه داریم؛ اما آنها از اندک خودشان توانسته اند به وفور استفاده کنند و توسعه بدهند و تفریع فروع کنند؛ به تعبیر دیگر برای ما به دلایل مختلف، این دغدغه نبوده است و حداقل در این دویست سیصد سال اخیر چنین دغدغه ای نبوده است. مخصوصا بعد از صفویه، این دغدغه نبوده، قبلش هم نبوده است.
یک دلیلش شاید این بود که نهادهای اجتماعی در اختیار عالمان دینی نبوده و حکومت در اختیارشان نبوده است. به همین سبب عموماً دغدغه برای مسائل فردی بوده است. فقه و فرهنگ ما فردی محض است. اصلاً تشیع در طول تاریخ به نام عدلیه شناخته می شد؛ ولی عدالت فردی، قاضی عادل باشد، امام جماعت و شاهد عادل باشد؛ اما اینکه سازمان، عادل باشد، ساختار، عادل باشد، نهاد قضاوت، عادل باشد، نهاد آموزش و پرورش، عادل باشد، نهاد درمانگری ما، وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، عادلانه باشد که چیزی به نام زیرمیزی میلیاردی نداشته باشیم را نداشته ایم؛ وگرنه افراد را مدام توصیه کن. معلوم است که ساختار، عادلانه نیست و ما درباره عدالت ساختاری حرف نزده ایم؛ در حالی که نظم از شاخصه های تفکر شیعی و از آخرین توصیه های مولای ماست. «اوصیکما بتقوی الله و نظم امرکم»؛ تقوای خدا و نظم؛ اما نظم فردی. برای نظم اجتماعی، فکری نکرده ایم که جامعه، جامعه منظمی باشد. برای نظم ترافیکی و نظم روابط اجتماعی و نظم شهرسازی، فکر نکرده ایم؛ اما در همین حوزه فردی، خیلی کار کرده ایم.
عموم کتاب های گذشته اخلاقی ما، مثل احیای علوم دین غزالی، مهجۀ البیضا مرحوم فیض کاشانی، جامع السعادات مرحوم نراقی که کتاب های بسیار فاخری هستند، در حوزه هایی از سبک زندگی و اخلاق اجتماعی خیلی زیبا کار کرده اند. البته باز نه در حوزه مسائل جدید؛ برای مثال چیزی به نام اخلاق سازمانی در اینها وجود ندارد. چیزی درباره نگاه ساختاری در هیچ یک از اینها وجود ندارد و خلأ اصلی ماست. چیزی به نام اخلاق معماری، سبک معماری وجود ندارد؛ البته سبک مسافرت هست؛ اما بیشتر ادعیه مسافرت است. دعا کن و صدقه بده و موقعی که سوار اسب می شوی این دعا را بخوان، و موقعی که از خانه خداحافظی می کنی، چنان کن و…. اینها باید باشد و خیلی خوب است؛ اما اخلاقی که الان در حوزه مسافرت نیاز داریم، اخلاق توریسم و… را نداریم.
الان صنعت توریسم، جزو پرجاذبه ترین و درآمدزاترین صنایع در عالم است. ایران هم جزو پر جاذبه ترین کشورهای توریستی دنیا است؛ اما کمترین درآمد و بهره برداری فرهنگی را از این عرصه می کنیم. اخلاقش را هم نداریم، آموزشش را هم نداده و کار نکرده ایم. در این زمینه ها خلأ ها خیلی زیاد است.
به نظر بنده در تک تک آموزه های مربوط به سبک زندگی معماری، شهرسازی و پوشش، لزوماً حجاب زنان منظورم نیست، اصلاً نوع لباس شایستۀ یک مسلمان، مورد نظرم است. تغذیه، مسافرت، ورزش و اوقات فراغت، پلیس، بحث های نظم و انضباط اجتماعی، قانون گرایی، اقتصاد، اسراف، مصرف زدگی، تجمل گرایی، آراستگی بیرونی و مدیریت بدن. این جراحی های زیبایی که می بینیم. این مدل و تناسب اندام و اینهایی که می بینیم. همه اینها در این حوزه است و ما باید در این عرصه، درباره ارزش های اسلامی و آن اهداف اسلامی و نوع مدل رفتار اسلامی، کار کنیم.
بنابراین خلأها خیلی زیاد است، البته یک حرکتی در دو سه سال اخیر به صورت انگشت شمار صورت گرفته است. کتاب هایی در این باره به صورت ابتدایی ترین کتاب ها نوشته شده است. به نظر بنده مطالعات اخلاقی و فقهی ما باید در حوزه مطالعات فقه فرهنگ یا فقه سبک زندگی و فرهنگ عمومی مردم متمرکز شود. امیدوارم که مرکز شما، منشأ حرکت عمومی در کشور در این عرصه باشد.
پایش سبک: فرمودید منابع استخراج سبک زندگی، کتاب و سنت و عقل است. در این زمینه، فرهنگ ایرانی – اسلامی چه نقشی دارد؟
در حیطه سبک زندگی حتماً شرایط اقلیمی تأثیر دارد؛ یعنی محیط اجتماعی و شرایط آب و هوایی و حتی ایرانی بودن. خود هویت ایرانی هم یعنی یک هویت تاریخی که در سبک زندگی، حتماً تأثیر دارد. سبک زندگی، انباشتی از تجربیات بیرونی هم هست، تجربیات تاریخی فرد هم هست. نباید از آن غافل باشیم؛ خواه تجربیات تاریخی ممدوح، خواه مذموم، فرقی نمی کند. شرایط اقلیمی نیز مؤثر است. ایران، مناطق سردسیری و گرمسیری دارد. مناطق خشک و مرطوب دارد. همه اینها در سبک زندگی می تواند نقش آفرین باشد و اسلام به اینها حتماً توجه دارد.
یک نمونه عرض کنم الان شما به جنوب کشور بروید، برخی از شهرهای کوچک و روستاها هنوز پیرمردهایی هستند که با حوله و لنگ، داخل کوچه و خیابان می آیند و شلوار در آنجا مرسوم نیست؛ در حالی که پوشش مرسوم ما در قم یا در تهران، چنین نیست. یک نفر هم نمی توانی پیدا کنی که بگوید پوشش اینها پوشش غیراسلامی است؛ ولی در مناطق گرمسیر نمی تواند چند لایه لباس بپوشد و امکانش نیست و اسلام، مجاز دانسته است. این با شرایط اقلیمیِ آنها سازگار شده است؛ اما در مناطق سردسیرِ کشور، شما توصیه کن با لنگ و حوله داخل کوچه بیا. اصلاً نمی تواننند بیایند. آنجا پوشش دیگری اقتضا می کند.
پس شرایط اقلیمی در سبک زندگی افراد مؤثر است. این همان نقش اجتهاد را می رساند. کسی که می خواهد حکم را صادر کند باید بداند برای چه جامعه ای و چه کسی و چطوری حکم صادر بکند.
پایش سبک: نقش نهادهای قدرت حکومت و نهادهای فرهنگی در ترویج یا تبلیغ یا اصلا ایجاد سبک زندگی اسلامی چیست؟
خیلی نقش دارند. من به یک روایت بسنده می کنم. امیر المؤمنین علی(ع) فرمودند: «الناسُ بِاُمرائهم اَشبْهُ منه بِآبائِهم.»[۲] مردم در رفتار و نوع زندگی شان، شبیه تر به مسئولانشان هستند تا به پدرانشان؛ یعنی بیشترین تأثیرپذیری را از امیران، حاکمان، نخبگان و از قشر فرهیخته جامعه داریم؛ چه روحانیت، چه مسئولان و حاکمان و چه نخبگان جامعه. اینها تأثیرگذاری فوق العاده ای دارند. قرآن کریم در داستان قارون بیان می کند: «فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنیا یا لَیتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِی قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ.»[۳] قارون با تجمل گرایی، تجمل نمایی و برون افکندن زینت ها و سرمایه خودش، با ماشین مدل بالا آمد و با این همه ظواهر آمد: «قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنیا یا لَیتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِی قَارُونُ.» ای کاش ما این طوری بودیم. «إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ.» چه زندگی ای دارد، چه بهره وافری دارد، کاش ما این گونه بشویم. این در حقیقت، زبان حال و فعل مردم در رفتارشان با سرمایه داران است.
مسئولان در عمل، بسیار تأثیرگذارند. در نظر و سیاست گذاری هم همین طور. آن حدیث از وجود مقدس امیر المؤمنین(ع) نیز که عرض شد. رفتار مسئولان، حاکمان و متولیان جامعه، مخصوصاً متولیان عرصه فرهنگی خیلی نقش آفرین است. در سیاست گذاری هم خیلی روشن است که وظیفه آنهاست. امور ساختاری، کار مسئولان است. تک تک مردم که نمی توانند ساختار سازی کنند. مسئولان فکری و اجرایی جامعه باید بیایند، ساختارهای متناسب با ارزش های اسلامی و متناسب با سبک زندگی اسلامی را طراحی کنند.
________________________________________________________________________________
[۱]. تاریخ مصاحبه: ۶/۲/۱۳۹۳. [۲]. بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۴۶ [۳]. قصص/ ۷۹.