توحید صدوق استاد دکتر فعالی جلسه دوم 27/ 7/ 1393
به توحيد از چهار منظر ميتوان نگريست؛ توحيد کلامی، توحيد فلسفی، توحيد قرآنی و توحيد عرفاني. (در جلسه پيش به توحيد كلامي پرداخته شد. هماكنون با نگاه فلسفي به توحيد پرداخته ميشود.)
نگاه فلسفی به توحيد
مراد از فلسفه فلسفه اسلامی است نه فلسفه غرب؛ فلسفه اسلامی سه نحله بارز دارد؛ فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و فلسفه حکمت متعالیه. پايهگذار فلسفه مشاء ابونصر فارابی (۲۶۰هق- ۳۳۹ هق) امّا اوج حکمت مشاء از آن بوعلی سينا است (۳۷۰هق –۴۲۸ هق). البته مراد حيات علمي اول بوعلی است. بوعلی اول، بوعلی مشاء بوده و مهمترین اثرش کتاب شفاء است. کتاب شفا شامل ده مجلد است؛ چهار جلد منطق، سه جلد طبیعیات، دو جلد ریاضیات و یک جلد آن الهیات است. مؤسس فلسفه اشراق، شیخ اشراق، ابوحفص شیخ شهابالدین سهروردی كه مؤلف کتاب حکمت الاشراق ميباشد. مبدء حکمت متعالیه، صدرالدين شيرازي (980 هق – 1050 هق) و مانیفست حکمت متعالیه كتاب الأسفار الأربعه ميباشد.
بيان مسأله توحيد از نگاه فلسفه
مشائین و اشراقیین در باب توحید هر كدام دیدگاه خاصی دارند امّا حکمت متعالیه در باب توحید دیدگاه ابداعی جدیدی ندارد. لذا وقتی می گوییم توحید فلسفی یعنی توحید سینوی و توحید اشراقی؛ چون دیدگاه ملاصدرا در خصوص توحید یا تابع حکمت مشاء میباشد و یا از حکمت اشراق تبعیت کرده و دیدگاه مستقلی ارائه نکرده است. نتیجتاً به بررسی دو دیدگاه فلسفه مشاءِ و فلسفه اشراق در باب توحید میپردازیم.
1) ديدگاه فلسفه مشاء
بوعلی در باب توحید معتقد است وحدت مراتب دارد و اوج وحدت از آن ذاتحق است. در رأس هرم هستی واجب الوجود بالذات ميباشد. در واقع واجب الوجود بالذات در اوج وحدت و بساطت است. یعنی بسیطترینها وجودها، ذاتحق است و اصطلاحاً به آن ابسط البسائط و وحدت حقه حقیقه ميگويند. بر طبق قاعده «الواحد لایصدر عنه الا الواحد»(از واحد جز واحد صادر نمیشود) بدست میآید كه از واجب بالذات فقط یک معلول صادر میشود نه دو معلول و يا بيشتر.
در حكمت مشاء واجب الوجود بالذات در رأس هرم ميباشد كه از آن عقل اول صادر ميشود. از عقل اول، عقل دوم و فلك اول صادر ميشود. از عقل دوم، عقل سوم و فلك دوم صادر ميشود تا عقل تاسع كه از آن عقل عاشر و فلك تاسع صادر ميشود. از عقل عاشر طبيعت، جسم و ماده صادر ميگردد. در يك كلام از نظر بوعلي توحيد يعني وحدت واجب الوجود بالذات.
2) ديدگاه فلسفه اشراق
از نظر شيخ اشراق، سهروردي در رأس هرم هستي نورالأنوار ميباشد. از نورالأنوار، انوار طوليه اشراق ميشود. از انوار طوليه، انوار مدبّره اشراق ميگردد. از انوار مدبّره انوار اسپهبديه اشراق ميشود و از انوار اسپهبديه عالم ظلمت اشراق ميگردد. به انوار طوليه تا عالم ظلمت انوار واسطه گفته ميشود. در نظر شيخ اشراق توحيد يعني وحدت نورالانوار.
مشتركات
1) در هر دو ديدگاه نظام خلقت نظام هرمي است.
2) بايد ميان واجب و پايينترين درجه هستي وسائط باشد.
اختلافات
1) در نظام سينوي دو مفهوم وجوب و امكان وجود دارد. امّا در نظام اشراقي دو مفهوم نور و ظلمت ميباشد.
2) ستون فقرات در نظام مشاء اصل عليّتاست. در حاليكه در اشراق، اصل اضافه اشراقيّهميباشد.
نكته
نظام هرمي كه فلاسفه مشاء و اشراق به آن روي آوردهاند از قرآن مُلهم شده است. به دليل اينكه در آيات قرآن ميبينيم خداوند ميفرمايد «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء»(انعام/99) «هو» ناظر به خداست كه مبدأ واحد است. «انزل» ناظر به افعال خداست. «السَّماءِ»ناظر به جهان است. اين تعبير صدور جهان كثير از مبدأ واحد است. از طرف ديگر آيات ارجاع جهان كثير به مبدأ واحد داريم. مانند آيه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»(بقره/156). «انا لله» ناظر به بُعد نزول و «انا اليه راجعون»ناظر به بُعد صعود ميباشد.