توحید صدوق، جلسه دهم، 21/ 10/ 1393
در جلسة قبل بیان شد که ممکن است در جوار خدا ساکن شدن، در همین دنیا اتفاق افتد. این ادّعا شواهد متعددی هم دارد، مانند آن که در دعا میخوانیم یا جلیس الذاکرین و هم چنین در خطبة متّقین، درباره داشتن زندگی معنوی در دنیا، صحبت شده است. البته، زندگی فرادنیوی، مانند زندگی دنیوی، دارای أسباب و وسائلی است، امّا باید دانست که اسباب معنوی، اسباب تامّه هستند. نفس، سه گونه است: نفس امّاره، لوّامه و مطمئنه. غایت سیر سلوکی بشر، نیل به نفس مطمئنّه است؛ آرامش درون خانه، جامعه و جهان.
حدیث پنجم:رسول خدا (ص) فرمود:
مَنْ مَاتَ وَ لَا يُشْرِكُ بِاللَّهِ شَيْئاً أَحْسَنَ أَوْ أَسَاءَ دَخَلَ الْجَنَّةَ؛هر كهبميرد و چيزى را با خدا شريك نسازد خواه خوبى نموده باشد و خواه بدى كرده باشد داخل بهشت مىشود.[1]
نکات
نکته اول:صورت این حدیث که به شکل «من مات و…» آمده است، در روایات دیگر هم دیده میشود. این صورت، دلالت بر استمرار یک حالت تا لحظه مرگ دارد. یعنی اگر کسی تا لحظه مرگ، به چیزی شرک نورزد؛ یعنی موحّد باشد و این موحّد بودن، تا لحظه مرگ استمرار داشته باشد داخل بهشت میشود.
نکته دوم:شرک، در مقابل توحید است. توحید دو گونه است؛ اعتقادی و عملی. بنابراین شرک هم دو گونه است؛ اعتقادی و عملی. توحید عملی، توحید اعتقادی را نیز دربردارد امّا توحید اعتقادی لزوماً با توحید عملی همراه نیست و ممکن است دچار شرک عملی هم شود. یکی از ویژگیهای موحّدانه زندگی کردن، توکّل داشتن به خداوند است. یعنی أسباب مادّی را وسیله بدانیم نه أصل.
نکته سوم:قبل از توحید، فقط أساء است. ولی پس از توحید و موّحد شدن، تازه انسان مشرک میشود یعنی خدا را هم درکارهایش لحاظ میکند تا این که به توحید کامل برسد. اینجاست که فقط أحسن میشود و این یعنی مقام عصمت. پس «مقام» عصمت، اکتسابی و قابل تشکیک است، برخلاف «منصب» که غیر اکتسابی و تفویضی است.
نکته چهارم:رابطه بین توحید عملی و أحسن این است که کم کم بر حُسن او افزوده خواهد شد، تا نیل به مقام عصمت پیدا کند.
نکته پنجم:اگر کسی بخواهد موحّدانه زندگی کند خداوند از بدیهای او میگذرد، به شاهد «دخلالجنة». یعنی به برکت توحید، او را پاک میکند و وارد بهشت مینماید. زیرا فقط پاکان داخل بهشت میشوند. خداوند میفرماید:
وَ ما يَذْکُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوي وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ؛ و ( لی ) تا خدا نخواهد ( از آن) پند نگیرند. اوست سزاوار ترس و سزاوار آمرزش.[2]
ابی بصیر نقل میکند که امام صادق (ع) ذیل این آیه، فرمود که خداوند فرمود تنها من، شایسته تقوا هستم. خوبان کسانی هستند که تقوا و پرهیزگاریشان برای من باشد. و دوم اینکه، من شایسته آنم که بندهام در کنار من شریک نگیرد. سوم: من شایسته آن هستم که او را به بهشت خود وارد کنم. سپس امام صادق (ع) فرمود خداوند تبارک و تعالی، سوگند یاد کرد به عزت و جلالش که موحدان را وارد آتش نمیکند. [3]
نکات
نکته اول:چون خدا اهل تقوی است، پس اهل المغفرةاست.
نکته دوم:کسی که زندگی موحدانه داشته باشد، مسیر بهشت را در پیش خواهد گرفت. در نتیجه، تقوا، پایه و اساس است.
نکته سوم:خدا در کتاب خود، انساها را به دو دسته کلّی تقسیم کرده است: خوب، بد. ملاک تقسیم بندی خدا، نیز خودِ خداست. پس انسانها یا خوب (متقین؛ 5 ویژگی) هستند یا بد. بد هم یا بدِ خوب هستند (کفّار؛ 3ویژگی) و یا بدِ بد (منافقین؛ 24 ویژگی)
چند نکته دربارة توصیفهای قرآن
نکته اول:خدا در قرآن، برای مفاهیم، لفظ جعل کرده است.
نکته دوم:پس از جعل یک عنوان، بلافاصله آن را توصیف کرده تا ابهامی وجود نداشته باشد؛ چون قرآن کتاب تبیین است.
نکته سوم:در توصیفهای قرآن، وصفها دو گونهاند؛ بیرونی (ظاهری) و درونی (باطنی)
نکته چهارم:در اوصاف، خداوند اصالت را به باطن و درون میدهد.
بنابراین، خداوند در قرآن، سه لفظ «متّقین»، «کافران» و «منافقان» را جعل و توصیف کرده است و تعداد ویژگیهای این سه گروه، نشان میدهد بیشتر انسانها منافق و عده کمی از آنها، متقین و عده کمتری، کافر عنود هستند.
نکته قابل توجه اینکه منافق و کافر، هر دو کفر دارند ولی منافقین، صداقت هم ندارند. بنابراین بدِ بد هستند.