کودکآزاری معادل واژه انگلیسی child abuse است که تـرجمههای مختلفی از آن شده از جمله؛ سوءاستفاده از کودکان، کودکآزاری و بیتوجهی به کودکان. طبق بیان سازمان بهداشت جهانی، کودکآزاری شامل بـدرفتاری جسمی، عاطفی، جنسی، بیتوجهی یا غفلت، بهرهکشی اقتصادی یا سایر انواع بهرهکشی توسط کسانی اسـت که در مقام مسئولیت، اعـتماد یـا قدرت قرار دارند.
کنگرهی ایالات متحده آمریکا کودکآزاری را اینگونه تعریف کرده است: «آسیب جسمانی یا روانی، آزار جـنسی، بدرفتاری با کودک زیر ۱۸ سال بهوسیله فردی که مسئول سلامتی اوسـت و در این شرایط سلامتی کـودک مـورد آسیب و تهدید قرار میگیرد.»
انجمن مشاوران مدرسه آمریکا در سال ۱۹۸۸ نمونههایی از کودکآزاری را با انتشار بیانیهای چنین برشمرده است: «درد و ناراحتی غیر اتفاقی در بدن کودک، انکار نیازهای عاطفی، کـبودی بزرگ در بدن، بریدگی، سوختگی، خونمردگی، جای زخم و آسیبدیدگی بدون توضیح، تعرض جنسی، دستمالی، استثمار، مشکل عاطفی که در اثر آشوبهای خانوادگی یا اختلالهای روانی والدین یا بدرفتاری آنها بهوجـود مـیآید.»
همچنین «غفلت از کودک« را اینگونه تعریف میکند: «کوتاهی در فراهم ساختن غذا، مراقبت، پوشاک، سرپناه (مسکن)، سرپرستی و توجه به امور پزشکی کودک.» این انجمن، غفلت از کودک را شامل مـواردی از جـمله بیتوجهی به امور پزشکی کودک، غیبت غیرعادی کودک از مدرسه، کار بیش از اندازه یا استثمار، عدمرسیدگی به تربیت یا ترک کودک نیز میداند.»
تاریخچه کودکآزاری
پرداختن به پدیده کودک آزاری بهدلیل ضعف های جسمانی، اجتماعی و حقوقی کودکان و ناتوانی آنان در کسب حقوق ویژه خود، پدیده دیرهنگامی است و کاملاً عادی تلقی شده و بهعنوان مسئله اجتماعی تا سالیان سال به آن پرداخته نمی شد.
۱) کودکآزاری در جهان
بر اساس سبک زندگی بابلیان و مردم روم باستان، دخترکان خود را وقف معابد میکردند، این کودکان اکثراً در معرض سوءاستفاده و آزار جنسی قرار میگرفتند. در رم قدیم کشتن فرزندان حق قانونی والدین بود، در چین نیز فروش دختران امری رایج بود، اعراب در دوران بدویت و پیش از پذیرش اسلام، دختران را زندهبهگور میکردند که قرآن کریم، مسلمانان را از این کار ناپسند و غیرانسانی منع کرده است.
اوج این پدیده شوم را مقارن انقلاب صنعتی در اروپا مشاهده می کنیم. نیاز به کارگر صنعتی ارزان، نقش صنعتی کودکان را از پنجسالگی به بعد آشکار می کند: «کودکان در محیط های خفقان آور، سرد و کثیف ۱۶ ساعت در روز کار می کردند، گرسنگی می کشیدند، کتک می خوردند و غالباً برای جلوگیری از فرارشان به ماشین ها زنجیر می شدند و اغلب آنان از بیماری شغلی، سوءتغذیه، قرار گرفتن در معرض آلودگی یا در نتیجه کتک های بیرحمانه می مردند.» اما وضع به همین منوال نمانده و در جوامع مختلف با گذر زمان، توجه به مسئله آزار کودکان و پیشگیری از آن به شکل ها و درجات مختلف پدیدار شد. در آمریکا انجمن مبارزه با کودک آزاری در سال ۱۸۷۴ تشکیل شد.
با آغاز قرن بیستم، توجه به حقوق کودکان در کشورهای اروپایی و بهویژه با بنیانگذاری سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن از جمله صندوق کمکهای فوری به کودکان ملل متحد (یونیسف) بهصورت فراگیر مطرح شد و قطعنامهها و مصوباتی در قالب حقوق کودک به تصویب رسید که در تعدیل این پدیده مؤثر بوده است؛ ولی هنوز هم در بسیاری از کشورها، بهویژه کشورهای در حال توسعه، این رفتار در جامعه ملاحظه میشود؛ ولی کشورهای توسعهیافته با وضع قوانین بسیاری جدی و بازدارنده، توانستهاند بهصورت چشمگیری در کاهش این آسیب اجتماعی موفق شوند. در دهه ۱۹۴۰ در آمریکا گزارشهای درمانی، بدون توضیح علت آسیبدیدگی فرضیات جدیدی را مورد سوء رفتار با کودکان مطرح کردند.
در فرانسه نیز حدود ۱۰۰ سال پیش، «تاردیو» متخصص پزشکی قانونی فرانسه، سندرم کودکآزاری جسمی بهخصوص آزار جسمی علیه کودکان ناتوان را گزارش کرد. در سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۲ نیز «کافی» ، رادیولوژیست، گزارشی در مورد شکستگیهای متعدد استخوانی ناشی از کودکآزاری جسمی را منتشر کرد.
۲) کودکآزاری در ایران
در دورهای از تاریخ ایران، روسپیخانههایی پسرانه وجود داشت که غالباً متعلق به دربار بود. پسران کوچک، لباسهایی دخترانه پوشیده و علاوه بر ارائه خدمات عمومی به پادشاهان، مورد سوءاستفاده جنسی آنان نیز قرار میگرفتند. اصطلاحات «بچه مطرب»، «امرد بازی» و «امرد باز» که در ادبیات عامیانه آن دوران متداول شد، فصل مهمی از تاریخ اجتماعی ایران را تشکیل میدهد.
در ایران، اولین مقاله علمی در زمینه آزار کودکان در سال ۱۳۵۶ و در مجله دانشکده پزشکی تهران به چاپ رسیده است و تا قبل از آن شاید تنها بخش اندکی از مواردی که به قتل کودک و یا وارد آمدن آسیب های جدی به وی منجر می شد، در جراید منتشر می گردید.
در ایران، بهجز برخی موارد حاد آزار و یا قتل کودکان که در جراید منتشر شده، گزارش مشخصی از وضعیت آزار کودکان در گذشته ارائه نشده است. البته برخی مفاهیم یا باورهای عامه نشاندهنده وجود کودکآزاری و واکنش و عکسالعمل منفی نسبت به آن است. بهعنوان مثال، اعتقاد عمومی آن است که احتمال آزار کودکانی که نزد ناماداری یا ناپدری زندگی میکنند، بسیار زیاد است؛ اما در هر حال، حساسیت در ایران، ویژه محافل علمی و یا بهداشتی بهخصوص بهداشت روان نسبت به این مشکل اجتماعی، بهطور عمده محدود به یک دهه اخیر است. یکی از معدود موارد آزار و قتل کودکان که در گذشتهای نسبتاً دور انعکاس قابلتوجهی در افکار عمومی داشت و هنوز هم در خاطرهها جای دارد، ماجرای قتل ۳۳ کودک و نوجوان در تهران و دیگر شهرها، توسط شخصی به نام علیاصغر بروجردی معروف به «اصغر قاتل» بود. این مرد ۴۲ ساله در سال ۱۳۱۳ به جرم ارتکاب جنایتها و قتلهای متعدد و مکرر اعدام شد. او در تهران بامیهفروش بود و پسران کم سن و سال را که برای خرید بامیه به او مراجعه میکردند، اغوا میکرد و به خرابههای جنوب تهران میکشاند و پس از سوءاستفاده و آزار جنسی، آنان را به قتل میرساند. پدر «اصغر قاتل» نیز دزد و راهزن بود و نزدیک به ۴۰ نفر را به قتل رسانده بود. وی در بازجوییهای خود گفته بود: «تا آنجا که یادم هست، همیشه از زنها بدم میآمد؛ ولی در عوض عشق و علامه عجیبی به پسربچهها داشتم». اصغر در ۲۲ سالگی نیز به جرم همجنسگرایی به زندان محکوم شده بود و در این زمینه گفته است: «در ۲۲ سالگی به جرم همجنسگرایی به زندان محکوم شدم؛ پس از آزادی تصمیم گرفت که از این پس کودکان را پس از کامجویی به قتل برسانم. بهقدری از این عمل لذت میبردم که حد و وصفی بر آن متصور نبود، بهخصوص پس از آنکه خون قربانیان خود را میخوردم…».
همچنین در سال ۱۳۸۳ معروفترین جنایت کودکآزاری توسط محمد بسیجه معروف به «بیجه» در پاکدشت تهران رقم خورد. او به تجاوز و قتل بیش از ۱۷ کودک و ۳ بزرگسال اعتراف کرد. ماجرای قتل کودکان در اطراف تهران، بهعنوان بزرگترین پرونده جنایی هفتادویک سال اخیر در ایران شناخته شد و بهشدت افکار عمومی را تحتتأثیر قرار داد.
او اعتراف کرد خود در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته بوده و قصد انتقامگیری از جامعه را داشته و دیگر اینکه از مرگ زودهنگام مادرش و کمبود محبت ناشی از آن در کودکی رنج میبرده است. بیجه، به سال ۶۱ در قوچان متولد شد. او وقتی در ۴ سالگی مادرش را به خاطر بیماری سرطان از دست داد مجبور شد زندگی سختش را زیر دست پدری نامهربان و نامادری شروع کند. پس از رسیدن به سن ۱۱ سالگی به همراه ۶ خواهر و ۶ برادر ناتنیاش راهی تهران شد و پس از سکونت در خاتون آباد، بهعنوان کارگر ساده آجرپزی مشغول به کار شد.
جرقه اصلی آتش انتقام در بیجه زمانی روشن شد که در سن ۱۱ سالگی مورد تجاوز یکی از آشنایانش قرار گرفت. وی درباره این ماجرا میگوید: «وقتی آن شخص در کودکی به من تجاوز کرد، کتک سختی هم به من زد. همان موقع آنقدر از خودم بدم آمد که آرزو میکردم ای کاش مرا میکشت. یکبار هم در همان سالها به فکر خودکشی افتادم. این خاطره تأثیر خیلی بدی در روحیهام گذاشت.» تلاش برای مهار این روحیه با کشتن حیوانات در بیجه آغاز شد. او ادعا میکرد حیوانات مریضاحوال را میکشت و آتش میزد چون دلش برای آنها میسوخت و نمیخواست آنها زجر بکشند. این استدلال همان استدلالی بود که روز دادگاه در جواب چرایی کشتن بچهها عنوان کرده بود. «چون من در بچگی حسرت کشیدم وقتی بچههای بدبخت پاکدشت را میدیدم آنها را میکشتم تا از زندگی آینده و سختیها نجاتشان دهم.»
بههرحال، جز دو مورد فوق گزارش مستقلی حتی از موارد حاد آزار و قتل کودکان وجود ندارد. در کتابهای تاریخی نیز تنها به ذکر کلی مواردی از سوءاستفاده و آزار جسمی و جنسی کودکان پرداخته شده است.
اولین مقاله علمی در زمینه آزار کودکان نیز در سال ۱۳۵۶ و در مجله دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.
در هر حال، حساسیت مجماع علمی و همینطور مدیران و صاحبنظران بهداشت روان، نسبت به پدیده آزار کودکان و جستوجوی راهکارهایی برای کنترل و کاهش آن در ایران عمدتاً به یک دهه اخیر محدود میشود. اگرچه، حجم مطالعات و پژوهشهای علمی در این زمینه با سرعت قابلتوجهی افزایش یافته که حاکی از روند فزاینده حساسیت افکار عمومی و همینطور مراجع علمی و اجرایی نسبت به این مسئله است.
پایش سبک زندگی، سال چهرام، شماره ۱۹، خرداد ۱۳۹۶، صفحات ۵۴-۵۶.