سبک زندگی حاشیهنشینان و سبک زندگی
نویسنده: عبدالرضا آتشینصدف
سبک زندگی حاشیهنشینان
به موازات رشد بی رویه شهرنشینی در کشور، سکونتگاههای نامتعارف و حاشیه ای به سرعت ایجاد شده و رشد یافته اند. بر اساس دیدگاه پژوهشگران، ساکنان این سکونتگاهها اغلب دارای ویژگیهای ذیل هستند:
• پایبندی به هویت قومی، سنتها و ارزشهای اولیه و حفظ خانواده به صورت گسترده وجود دارد.
• ترس از سازمانهای شهری به سبب پایین بودن سطح فرهنگ و درآمد و نبودنِ امکان تماس با سازمانهای شهری و بهرهمندی از امکانات آنها مشاهده میشود.
• داشتن دغدغه برای بالا بردن قدرت و توان جسمی خویش بهویژه درباره جوانان در اینگونه محلات برای داشتن جایگاه در جامعه شهری، تلاش برای نمایش نیرومندی خویش به مردم شهری، تظاهر به بزرگی و قدرت و علاقه به وارد شدن در جریانهای هیجانانگیز از جمله ویژگیهای ایشان است. برخی از روشهای رایج در میان آنان برای بزرگنمایی عبارتند از: خرید و فروش مواد مخدر، مشارکت در انواع نزاع های خیابانی، خیابانگردی و گذراندن شب در بیرون از خانه، صرف مشروبات الکلی، باجگیری و… .
• آنان به دلیل ضعف در مقابله با ناملایمات زندگی، به جبر سرنوشت معتقدند.
• بی کاری و کمکاری و در نتیجه، کاهش درآمد این افراد، ایجاد نگرانی و ترس از آینده و سرانجام، تزلزل بنیان خانوادههای آنان در میانشان مشهود است.
• گوشهگیری و جداییگزینی به دلیل فقر مادی و فرهنگی هم از صفات آنان است.
• علاقة کم به رعایت مسائل بهداشتی و درمانی، به دلیل داشتن درآمد اندک، کم بودن تعداد مراکز درمانی و بهداشتی و نیز سطح پایین فرهنگی در این مناطق وجود دارد.
• اعتقادات دینی ـ مذهبی شدید و بعضاً توأم با خرافات دارند که به دلیل داشتن خاستگاه روستایی و حمل فرهنگ سنتی خویش است.
• سطح پایین سواد و آموزش، افزایش بی سوادی، کاهش تخصص در بین حاشیهنشینان مشاهده میشود. علل آن عبارت است از: کمبود امکانات و فضای آموزشی، کمبود کادر مجرب و تحصیلکرده آموزشی، بیسوادی یا کمسوادی اولیای دانشآموزان، فقر مادی خانواده ها و نیاز به کار کودکان، فقر فرهنگی بهویژه رواج تفکرات قدیمی و متحجرانه بین خانواده ها و مهمتر بودن اولاد ذکور بر اساس آن و جلوگیری از ادامة تحصیل دختران.
• اغلب افراد با وطن خود، ارتباط دائمی دارند.
• قضا و قدرگرایی و داشتن آرزوها و انگیزه های محدود، رواج دارد.
• اکثر افراد، مهارت شغلی ندارند و در نتیجه، بیثباتی شغلی و اشتغال به مشاغل کاذب، در این نقاط وجود دارد.
• فراوان بودنِ انحرافات و بزهکاری در مناطق حاشیه ای، طبیعی است.
• سکونتگاههای غیررسمی، تمرکزی از قشرهای کمدرآمد و فقیر شهری و مهاجر روستایی را شامل می شود.
• محیطی با کیفیت پایین زندگی بوده، کمبود شدید خدمات و زیربناهای شهری و تراکم بالای جمعیتی در آن مشهود است.
• به دلیل نداشتن پروانه ساختمان و تبعیت نکردن از برنامه های رسمی شهرسازی، ایجاد مسکن در مناطق حاشیهنشین شتابزده است و مجموعهای از ساختمان های نابسامان دیده میشود.
• اکثر حاشیهنشینان در مقابل منافع مشترک و مسائل جمعی به شدت، همبستگی دارند.
• درصد بالایی از آنها از وضعیت فعلی خود رضایت دارند و مایل به برگشت به روستا نیستند.
• از نظر اجتماعی و فرهنگی، بافتی جدا از بافت جامعه دارند.
• بیشترِ حاشیهنشینان، مهاجرانِ روستایی و عشایر و کمتر شهری هستند که اغلب، مهارت لازم شهری را ندارند.
• محل سکونت و نوع مسکن آنها با محل سکونت متعارف شهری، مغایر و مالکیت آن غالباً غصبی است؛ ساخت منازل عمدتاً کوچک و فاقد نور کافی، فاضلاب مناسب و آب آشامیدنی سالم است و منازل، عموماً از مصالح نامتعارف و ناپایدار ساخته می شوند.
• اکثر حاشیهنشینان تحت تأثیر متغیرهایی چون نبودِ دسترسی به مشاغل اقتصادی شهر همراه با فقر اقتصادی و نداشتن تخصص، مجبور می شوند در آلونکها و زاغه هایی زندگی کنند که اغلب فاقد هر گونه تسهیلات از قبیل آب، برق و خدمات بهداشتی است. فقر اقتصادی نه تنها باعث می شود که به مشاغل کاذب از قبیل: دستفروشی، ماشین شویی و… تن بدهند؛ بلکه محیطی فراهم می شود که زمینه ظهور برخی از مسائل حاد اجتماعی ـ شهری را فراهم می سازد.
• تجانس گروهی و همبستگی نسبتاً بالایی، خاصه در مواجهه با مسائل مشترک و عوامل خارجی نشان می دهند.
• نهادهای خاص خود را دارند و یکدیگر را به خوبی کنترل می کنند.
• در مسائل جمعی و اتفاقاتی که به سرنوشت اجتماع آلونکنشین مربوط می شود، سازمان یافته و متحد عمل میکنند.
• به دلیل تزلزل شغلی، نداشتن احساس امنیت، احساس حقارت و زندگی در محلی غیرقانونی درصد بالایی از آنها دچار اضطراب شدید و عوارض آن هستند.
• آنها همچون کل شهر (شهر مادر) طبقاتی بوده، سلسله مراتبی از قدرت، منزلت، درآمد و رفاه در میان آنان وجود دارد.
• به دلیل ارزش گذاری ها، اَنگ و برچسب زنی از یک سو و روابط قومی موجود در آنها از سوی دیگر، آگاهی آلونکنشین ها بر موقعیت اجتماعی شان بالا رفته و تجانس وفاق اجتماعی گروه گرایی درون گرایانه مشهودی را به ارمغان آورده است.
• اکثر مهاجران در بخش غیررسمی اقتصاد شاغل بوده و از ثبات شغلی، بی بهره و غالباً دارای مشاغل پارازیت خدماتیاند، فاقد مهارت بوده و درآمدی پایین دارند.
• غالباً از امکانات و خدمات شهری بی بهره اند و از زیرساخت های شهری (آب، برق و…) به صورت غیرمجاز (با انشعابات غیرقانونی) استفاده می کنند.
• به دلیل مشکلات اقتصادی و فقر مزمن، استعداد رشد آسیبهای اجتماعی در این سکونتگاهها بیش از سایر جاهاست؛ اگر چه این سکونتگاهها انبوه تهیدستان شرافتمند شهری را هم در خود جای داده اند.
• اکثر جمعیت های فعال گروههای حاشیهنشین، بی کار و در جستجوی کارند.
• اغلب بی سواد و کمسوادند و با ساختار و روابط اجتماعی زندگی شهری بیگانه اند.
• در معرض انواع آسیبها و بیماریهای اجتماعی، کجرفتاری و اختلالات رفتاری قرار دارند.
• از نظر بافت کالبدی، معماری و شهرسازیِ یک محله، بی شکل و درهم و برهم و فاقد خیابان و کوچه بندی است.
• از خدمات و تسهیلات بهداشتی، آموزشی و اجتماعی محروم شدهاند.
• تراکم جمعیت در آن در قیاس با دیگر مناطق شهری بالاتر است.
• ساخت جمعیتی مناطق حاشیهنشین معمولاً جوان است.
• به افراد غیرساکن در منطقه اعتماد ندارند و آنان را در مسائل خود، شرکت نمی دهند.
• به لحاظ فقدان فضای کافی، اغلب اوقاتِ خود را خارج از چارچوب مسکونی می گذرانند.
• الگوهای مشترکی بر روابط اجتماعی و اقتصادی ساکنان آنها حاکم است.
• یکدیگر را به خوبی کنترل می کنند.
• عامل توسعه فرهنگ فقر در شهر هستند.
• به جهت فقدان امکانات و خدمات شهری، روحیه تضاد و مبارزه منفی، به سهولت در بین حاشیهنشینان شهری شکل می گیرد و این احساس در بین نسل دوم به مراتب بیشتر از پدران و مادران آنها بروز می کند.
• انحرافات و بزهکاری در مناطق حاشیهنشین فراوان است و بعضاً با امور ناهنجاری از جمله قاچاق و مواد مخدر، خشونت و… سروکار دارند.
• ساختمانهای آنها غیرقانونی و غیررسمی است و ساختوساز بی برنامه و کنترل نشده دارند.
• منشأ مهاجرتی اغلب این خانوارها روستایی است و ارتباط آنها با محل تولدشان زیاد بوده و در اکثر اعیاد و مراسم خاص به محل تولد خود می روند.
• عموماً اکثر مهاجران علل اصلی مهاجرت خود را بی کاری، خشکسالی، کمبود امکانات، فقر، نداشتن زمین و مسکن، اختلافات در موطن اولیه خویش، اختلافات با مالک، بیماری شدید و تبعیت از فامیل یا نزدیکان خود ذکر می کنند.
• مشکلات مالی، آنها را مجبور به اسکان در حاشیه شهر کرده و با تجاوز به حریم شهری و استفاده از غفلت های مدیریت شهری، اقدام به ایجاد محلات حاشیهنشین با ساختار حاشیه ای با کوچه های تنگ و باریک می کنند. آنان محلات زیادی را در نواحی حاشیه ای شهر شکل داده، به تدریج حضور خود را به صورتِ یک معضل در شهر نمایان می سازند.
نام کشور | تاریخ پدید آمدن مشکل مسکن | علت پدید آمدن مشکل مسکن و ایجاد سکونتگاههای حاشیه ای |
---|---|---|
انگلستان | اوایل قرن ۱۹ (۱۸۰۱-۱۸۵۱) | به دنبال صنعتی شدن کشور انگلیس، افزایش جمعیت (خصوصاً در لندن) و رها شدن نیروی کار کشاورزی |
آلمان | اواخر دهه ۱۸۶۰ | به دلیل رشد صنعتی و افزایش روز افزون جمعیت شهری و رها شدن نیروی کار کشاورزی |
ژاپن | ۱۹۱۰ | شروع جنگ جهانی اول و هجوم کارگران به کارخانه های تسلیحاتی ارتش در شهر |
دانمارک | پایان قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ | با ظهور رضد صنایع مشکل مسکن تبدیل به معضل سیاسی و اجتماعی شد |
شوروی | انقلاب اکتبر (۱۹۱۷) | آغاز صنعتی شدن و مهاجرت به شهرها |
آمریکا | پس از سال ۱۹۳۰ | تمایل به داشتن واحد مسکونی مجزا واستفاده از فناوری جدید |
سوئد | قرن ۱۹ | صنعتی شدن کشور و افزایش جمعیت و رشد شهرنشینی |
چین | بعد از سال ۱۹۵۰ | بلافاصله پس از تثبیت حکومت کمونیستی |
کوبا | از دهه ۱۹۵۰ | پدید آمدن مشکل طبقه کارگران شهری و روستایی |
سریلانکا | دوره پس از استقلال (۱۹۴۹-۱۹۷۰) | مهاجرت به مناطق شهری بهویژه کلمبو به دلایل سیاسی پس از استقلال |
هند | دهه ۱۹۵۰ پس از استقلال | رشد صنایع سبب مهاجرت روستاییان به شهرها شد |
مصر | بعد از سال ۱۹۵۰ | تغییرات حکومت جمال عبدالناصر، ایجاد صنایع بزرگ و ایجاد مشاغل جدید در شهرها |
پایش سبک زندگی، سال دوم، شماره ۱۱، بهمن ۱۳۹۴، صفحات ۷۲-۷۵.